سیره اخلاقی مرحوم آیت‌الله العظمی فاضل لنکرانی (ره) در خانواده
کد خبر: 4130608
تاریخ انتشار : ۱۰ فروردين ۱۴۰۲ - ۱۸:۰۳
آیت‌الله محمدجواد فاضل تشریح کرد

سیره اخلاقی مرحوم آیت‌الله العظمی فاضل لنکرانی (ره) در خانواده

آیت‌الله محمدجواد فاضل لنکرانی، فرزند مرجع عالیقدر تشیع، مرحوم آیت‌الله العظمی فاضل لنکرانی به تشریح خصوصیات اخلاقی ایشان پرداخت و گفت: ایشان تا وقتی که خودش می‌توانست برود خرید کند کارهای بیرون را انجام می‌داد، تا وقتی مريض نشده بود کارهای خودش را خودش انجام می‌داد و هیچ وقت کار خودش را به دیگری ارجاع نمی‌داد.

ارسال//سیره اخلاقی مرحوم آیت‌الله العظمی فاضل لنکرانی (ره) در خانوادهبه گزارش ایکنا به نقل از روابط عمومی مرکز فقهی ائمه اطهار(ع)، سخنان آیت‌الله محمدجواد فاضل لنکرانی پیرامون «سيره اخلاقی مرحوم آيت‌الله العظمی فاضل لنکرانی(قدسی سره) در خانواده» در گفت‌وگوی تلويزيونی برنامه دریاب شبکه قرآن به شرح زیر است: 

بسم الله الرحمن الرحیم 

به عنوان مقدمه‌ این مطلب را از فرمایشات مرحوم والدمان حضرت آیت‌الله العظمی فاضل رضوان‌الله تعالی علیه عرض می‌كنم. ایشان هميشه قبل از ماه مبارک رمضان توصیه‌هایی به طلاب کرده و می‌فرمودند حالا که می‌خواهید تبلیغ بروید و با مردم ارتباط داشته و دین خدا را تبلیغ کنید، نسبت به خوشرویی و برخورد بسیار خوب با مردم، مخصوصاً جوان‌ها اهتمام داشته باشيد و چنين استدلال كرده ـ كه به نظر من هر کسی به این استدلال توجه کند بنیان اخلاقی خود را تحکیم خواهد کرد ـ می‌فرمودند آیا نزد خداوند کسی شریف‌تر و محبوب‌تر از وجود مبارک پیامبر اکرم در جهان آفرينش داریم؟

در همه جهات هیچ موجودی به حدّ وجودی پیامبر نمی‌رسد. درعین‌حال خدای متعال به همین شخص می‌فرماید: «لَوْ كُنْتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِك‏» به پیامبري که تجلی همه حقایق، خاتم انبیاء و اشرف موجودات بود، خداوند می‌فرماید اگر تو غلیظ‌القلب باشی، اگر گشاده‌رو نباشی، اگر توان جذب نداشته باشی مردم از اطرافت پراكنده مي‌شوند. والد ما بعد از بيان اين آيه می‌فرمودند پس حقیقت وجودی به تنهايی انسان را به نتیجه نمی‌رساند.

یعنی اگر کسی بگوید من علم دارم، اين علم یک حقیقتی است، اما به تنهایی او را به نتیجه نمی‌رساند، یا بگوید من ثروت دارم، قدرت دارم، اعتبار دارم، اگر در کنار هر يك از اين عناوين اخلاق نیکو «إِنَّكَ لَعَلى‏ خُلُقٍ عَظِيم‏» نباشد انسان به جایی نمی‌رسد. به نظر من این یک استدلال بسیار محکم قرآنی است با بیان خاصی که مرحوم والد ما در همین مورد داشتند. البته مجتهدان و مراجع ما بحمد لله، همه‌شان متخلق هستند، اما مرحوم والد ما از قدیم‌الایام بین طلبه‌ها و مردم، معروف به گشاده‌رویی بودند و همگان به آن اذعان داشتند.

حسن برخورد با دیگران

حسن برخورد ايشان با افراد به طوری بود که هرگاه کسی خدمتشان می‌آمد ولو برای اولین بار، وقتی از محضر ایشان خارج می‌شد می‌گفت حس می‌کنم ایشان نزدیکترین شخص به من است، و ایشان هم من را نزدیکترین شخص به خودش می‌داند. اين‌چنين ارتباط عاطفی، عمیق، دقیق و اخلاقی‌اي داشتند، تعبیر من اين است که ایشان در برابر بندگان خدا برای خودش حریمی قائل نبود. حتی آن زمانی که مرجع تقلید نبودند و به عنوان یکی از اساتید مبرز حوزه  مطرح بود، در محيط خانه، ما هیچ تعینی از ایشان نمی‌دیدیم که ایشان بگوید من یک شأنی دارم، یعنی در منزل آنچنان با گشاده‌رویی با مادر و بچه‌ها و فامیل برخورد می‌کرد که همه لذت می‌بردیم و هنگام جدا شدن از محضر ایشان متأثر می‌شدیم که چه زود باید برویم و ای کاش این جلسه ادامه پیدا می‌کرد.

ایشان به مادر ما بسیار احترام می‌گذاشت. من این را هم عرض کنم که مادر ما یک زن تحصیل کرده نبود، سوادش در حدّ خواندن قرآن و دعا و مفاتیح بود. ولی پدر ما نهایت احترام را به ایشان می‌گذاشت. من یک وقتی عرض کردم شما به مادر خیلی احترام می‌کنید علتش چیست؟ گفت یک علتش این است که ایشان از سادات است. این برای ما درس بود، هر کسی از مقلدين هم که خدمتش می‌آمد اگر ایشان متوجه می‌شد که خانم او سید است به او توصیه می‌کرد که وظيفه‌ات در قبال خانم مضاعف و بيشتر از ديگران است.

احترام به همسر

در یک ایامی والده ما کسالتی داشت، پدر ما گاهی شب تا صبح بر بالین ایشان می‌نشست و ذکر می‌خواند، داروهايش را می‌داد، درحالی‌که صبح چند درس سنگين داشت و ساعت 8 باید بر کرسی درس هزار نفری می‌نشست، ولی اینها مانع از رسیدگی و توجه ایشان به والده نبود. از آن طرف مادر ما هم در گرفتاری‌های فراوانی که مرحوم والد در دوران حیاتشان داشتند، با او همراهی مي‌نمود. ماه رمضان که می‌شد دو ساعت به مغرب می‌نشست و ما را هم اطراف خود جمع می‌کرد، والده هم می‌نشست، ایشان شروع می‌کرد به خواندن قرآن، گاهی پنج آیه می‌خواند و رد می‌شد، والده ما می‌گفت دو آیه هنوز مانده. ایشان به احترامش دوباره آن آیات را می‌خواند .

صبح‌ها والده ما را بیدار نمی‌کرد که برای بچه‌ها صبحانه درست کن، خودش بلند می‌شد بعد از اذان سماور را روشن و چای دم كرده و بعد سفره صبحانه را پهن نموده آنگاه بچه‌ها را صدا می‌زد و اين برنامه تا وقتی مریض نشده بود ادامه داشت. نسبت به بچه‌ها هم اولاً به جهات دینی آنها توجه داشت، مراقب بود اوقات بچه‌ها تلف نشود، مخصوصاً ایام تابستان.

هر کسی از مقلّدین خدمت ایشان می‌رسيدند اول از آن طرف می‌پرسيد چایی خوردید یا نه؟ بعد شروع می‌کرد به گفتن و خندیدن، یک وقتی چند نفر از مقلدین ایشان به دفتر آمدند و خواستند آقا را ببينند. من گفتم حال ایشان مساعد نیست چند دقیقه‌ای باشید و زود بلند شويد. جلسه‌شان نیم ساعت طول کشید بعدازآنکه بیرون آمدند گفتند شما كه گفتيد حال ايشان مساعد نيست پس چرا این‌قدر بگو بخند می‌کند؟ من گفتم شما خبر ندارید اخلاق ایشان همين است. وقتی آنها رفتند خدمتشان عرض کردم این برخورد شما سبب شده فکر کنند ما خلاف می‌گوئیم كه شما مریض هستید، فرمود محمدجواد من نمی‌توانم، این اخلاق من است، تا آن لحظه آخر هم مطايبات ايشان با افراد و اشخاص نمونه بود.

انجام کارهای شخصی توسط خود ایشان

ایشان تا وقتی‌که خودش می‌توانست برود خرید کند کارهای بیرون را انجام می‌داد، تا وقتی مريض نشده بود کارهای خودش را خودش انجام می‌داد هیچ‌وقت کار خودش را به دیگری ارجاع نمی‌داد، همین اخلاق به ما به ارث رسیده، من الآن كه به میوه‌فروشی و میان مردم می‌روم، خودم لذت می‌برم، این کار عادی من است، گوشت می‌گیرم، صف نانوایی می‌ایستم و نوبت را رعایت می‌کنم، این خصوصيات را از ایشان یاد گرفته‌ایم.

به یادگیری قرآن و زبان انگلیسی، يا آن زمان که تایپ تازه به قم آمده بود تاکید می‌فرمودند. من کلاس دوم یا سوم راهنمایی بودم ایشان من را فرستاد و گفت این وسیله تایپ در آینده خیلی مهم است برو یاد بگیر، به بچه‌ها می‌گفت حق نداريد بیکار باشید پدربزرگ ما فرش‌فروش بود بعضی از اخوی‌ها را می‌فرستاد مغازه او که کار کنند، هميشه تأکید می‌کرد از وقتتان دقیق استفاده کنید، خود ایشان هم از افرادی بود که از ثانیه‌ ثانیه‌اش استفاده می‌کرد، کاملاً مشخص بود ساعت ده وقت این برنامه است، ساعت يازده وقت نوشتن است، به همين جهت با وجود کسالت‌های فراوان تالیفاتشان زیاد بود با اينكه عمرش طولانی نبود، 76 سال داشت که به رحمت خدا رفت و در میان مراجع معاصر ایشان جوان‌ترین مرجع بود و بیشترین مقلد را در داخل و خارج از ایران داشت. 

عدم اجبار به مستحبات

ثانياً نسبت به مسائل دینی به فرزندانش اجبار بر مستحبات نمی‌کرد، بر واجبات و محرمات تذکر می‌داد، یادم هست یکی از اخوی‌های ما خوابش عميق‌ بود وقتی مادرم برای نماز صدایش می‌زد، بار دوم که صدا می‌زد حاج آقای ما به ایشان می‌فرمودند آيا شما از او اجازه گرفتی که بیدارش کنی؟ اگر به شما گفته که من را حتماً بیدار کنید عیبی ندارد والّا وجهی ندارد این‌طور اذیتش می‌کنی! نسبت به واجبات و ترک محرمات با اخلاق و روش خودشان به فرزندان تذكر می‌دادند. ما در منزل شش پسر با یک همشیره بودیم، برخورد ايشان طوری بود كه هر کدام از ما احساس می‌کرديم از دیگری نزدیکتر به ایشان هستيم، با هر کدام به مقتضای فکر و روحیاتشان رفتار می‌کردند. 

مهم‌ترین بنیان اخلاق، اعراض از دنیاست، اينكه بزرگتر‌های فامیل نه تنها حبّ دنیا را در بچه‌ها و خانواده زیاد نکنند بلکه آن را کمتر کنند. ريشه این اختلاف‌ها و این جدایی‌هایی که در دعواهای خانوادگی وجود دارد برمی‌گردد به حب دنیا. ايشان ازجمله شخصیت‌هایی بود که نسبت به دنیا هیچ توجهی نداشت، نه دنبال مقام بود، نه مال و ثروت. من گاهی اين مطلب را گفتم و برای بعضی‌ هم هضمش مشکل است، هزاران روحانی از ناحيه ایشان در قم صاحب منزل‌ شدند، بنيان شهرک مهدیه را که هزاران طلبه در آن ساكن هستند ایشان گذاشت با اين حال در طول عمرش یک متر زمین نداشت. تا وقتی از دنیا رفت از خودش خانه نداشت، مالك خانه‌ای كه در آن زندی می‌كرد مادرم بود كه پدربزرگم برايش خريده بود. اینها برای ما درس بود! 

ماه رمضان که می‌شد یک تحولی در خانه ما ایجاد می‌شد، سحر و افطار، خواندن قرآن و دعاها. ایشان سال‌ها در مسجد محل و چند سالی هم در حرم مطهر احیا داشتند، در این چهار پنج سال آخر كه مریض بودند، در منزل احیا می‌گرفت، چنان حالی داشت كه گويا مادر و اخوی‌های من در حرم احياء گرفته‌اند.

در محيط خانواده عروس‌ها را مثل دختر خودش می‌دانست، خیلی برخورد شیرین و جذابی داشت، آنها هم احساس می‌کردند ایشان پدرشان هستند. سراغ نداريم يك مورد تندی به آنها كرده باشد.

آداب مواجهه با غذای مادری

به همان نحوه‌ای که خود ایشان با مادرمان رفتار می‌کرد انتظار داشت ما هم رفتار کنیم، هیچ به خاطر ندارم به مادرم فرموده باشد امروز این غذا را درست کن. چيزی كه متأسفانه مايه نزاع در خانواده‌هاست. ایشان ظهر که می‌آمد هر غذايی مادرم درست ‌کرده بود ميل می‌كرد. گاهی مادر ما مریض بود غذایش هم خوب درنمی‌آمد، ایشان آن غذا را می‌خورد تشکر هم می‌کرد، یک وقت عرض کردم غذای امروز خوب نبود. فرمود این همه روز درست بوده حال يك روز خراب شده است، ولی باز تشکر می‌كرد، واقعاً متخلق بود، از جهت اخلاقی نسبت به مادرمان عاطفی بود، نسبت به فامیل مادری هم خيلی توجه داشتند، فامیل پدری ما هم كه در ایران نبودند در قفقاز و لنکران به سر می‌برند.

یکی ديگر از بنیان‌های اخلاقی در خانواده توجه به پدر و مادر و اطاعت از آنهاست. پدربزرگم از شاگردان مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائری و از مجتهدین بزرگ بود، مکرر دیده بودم وقتی وارد مجلس می‌شدند پدر ما خم می‌شد کفش‌های پدرش را برمی‌داشت و پیش خود نگه می‌داشت، و اين در زمانی بود که 400 شاگرد در درس مكاسبشان حضور مي‌يافتند. وقت خارج شدن کفش‌ها را جلوی پای پدر جفت می‌كرد. بعد از فوت جدّمان هر روز یک ساعت به مغرب کنار قبر ایشان می‌رفت و می‌نشست فاتحه و قرآن می‌خواند. 

همان‌طور كه توجه داشتند پسرها سراغ علم بروند، از همشیره ما هم همین توقع را داشت، همان‌طور که از ما تقيد به مسائل دینی را انتظار داشتند، از خواهرمان هم همین انتظار را داشتند، البته به لحاظ اینکه ما همين یک همشیره را داشتیم محبت بیشتری به وی داشت و این طبیعی است، این‌طور نبود که ما احساس کنیم تبعیضی قائل است و پسرها را بر دختر ترجیح مي‌دهد، ابداً، بلکه در اظهار علاقه و محبت دختر را ترجیح می‌داد. 

ایشان بيماری قند داشت و كسی هم که مرض قند دارد خیلی تشنه می‌شود، هر نیم ساعت باید آب بخورد، در ايام کسالتشان يك روز كه خدمت ایشان نشسته بودم، احساس كردم تشنه است. ‌گفتم آقا تشنه هستید ‌گفت بله، ‌گفتم چرا نمی‌فرماييد خدمتتان آب بدهم، فرمودند تلاش کردم خودم آب را از روی ميز بردارم نتوانستم نخواستم مزاحم شما بشوم، این خیلی برای ما عجیب بود‌.

انتهای پیام
captcha