
حکمرانی و روش حل مسائل اجتماعی از مسائل مهم در دوره کنونی است که گاهی با عنوان حکمرانی خوب از آن یاد میشود. با توجه به باورهای ما به دین مبین اسلام و نقش جاودانه هدایتی آن، پرداختن به موضوع حکمرانی دینی و حل مسائل اجتماعی از ضروریات دوره معاصر است.
خبرنگار ایکنا با هدف بررسی این مسئله و نقش دانشگاهها به خصوص حوزه علمیه در تولید علوم انسانی متناسب با زیستبوم دینی و فرهنگی و اجتماعی ایران با حجتالاسلام و المسلمین محمدتقی احمدی پرتو، مدرس و پژوهشگر حوزه علمیه، گفتوگو کرده است که آن را میخوانید:
ایکنا ـ در سدههای اخیر بحث کارکرد علوم انسانی در حل مسائل اجتماعی بیشتر مورد توجه قرار گرفته است. این بحث چه پیشینهای دارد؟
بشر از دیرباز با مسائل گوناگون اجتماعی از نوع سخت و پیچیده یا آسان روبهرو بوده و برای حل آنها از فکر و اندیشه خود و دیگران استفاده کرده است. اصولا نظریهپردازان به عنوان مصلحان و پزشکان اجتماعی، هدف خود از کنشگری اجتماعی را ارائه راه حلهایی برای نجات بشر از مخمصهها، بحرانها و بینظمیهای جامعه خود قرار دادهاند. در عصر جدید نیز یکی از کارکردهای اصلی و مهم علوم انسانی حل چالشها و معضلات عرصههای متنوع زندگی بشر است. از این رو تاکنون دهها و صدها نظریه و روش توسط دانشمندان و مصلحان برای حل مسائل و معضلات بشر در مکاتب مختلف مطرح میشود.
نظریههای اجتماعی با هدف اعطای بینش همهجانبه و ارائه تصویری جامع، پدیدههای اجتماعی را در قالب مفاهیم کانونی، صورتبندی میکنند و به آنها معنا میبخشند. آنچه سبب تمایز مکتبی و گرایشها و نحلههای علمی میشود، تفاوت در شیوه مواجهه نظریهپردازان و فیلسوفان اجتماعی با مسائل و بحرانهای پیرامونی و صورتبندیهای مفهومی است.
هر اندیشه جریانساز و هر مکتبی در کنار تبیین آموزههای خود و ترسیم کلی و جزیی برنامههای خود و پاسخگویی به شبهات و سؤالات پیرامون مطالب ادعایی خود، باید نسخه و روشی منحصر بهفرد و پویا برای حل مسائل و مشکلات و بحرانهای فرد و جامعه ارائه دهد. به عبارتی اندیشهای که در عین تبیین کامل و گویا و پاسخگویی به شبهات و سؤالات، نتواند به ارائه راه حلهای مسائل مختلف فرد و جامعه بپردازد، مورد توجه قرار نخواهد گرفت و صرفا به عنوان مکتب و اندیشهای تاریخی از آن یاد خواهد شد.
مواجهه علوم اجتماعی با پدیدههای انسانی در سه مرحله تشخیص مسئله، سببشناسی و پاسخ (ارائه راهحل) صورت میگیرد. در خصوص اینکه چگونه وضعیتی به عنوان مسئله اجتماعی تلقی میشود تعاریف مختلفی وجود دارد. در مجموع مسئله اجتماعی با توجه به نوع نگرش جوامع انسانی به حقیقت زندگی و معیارهای اجتماعی و اهداف و ایدهها متغیر است. دانشمندان و مصلحان اجتماعی در مکاتب مختلف اجتماعی، سیاسی، تربیتی سعی کردهاند تا با پارادایمهای مقبول و پذیرفته شده خود و جامعه، روشهای حل مسئله اجتماعی مطلوب را معرفی کنند.
ایکنا ـ مباحث علوم انسانی و ارتباط آن با حل مسائل جامعه در غرب بیشتر از جوامع اسلامی مورد توجه بوده است. حال چقدر پارادایمهای تولیدشده ذیل این علوم کارآمد بوده است؟
عمده پارادایمهای رایج در اندیشه غرب مبتنی بر درک مادی از هستی و واقعیت است. این پارادایم مادی توانسته در چند سده اخیر در قالب تئوریهای مختلف علمی ظهور و نیز روندها و فرایندهایی را در ورود به توصیف واقعیت تولید کند که به عنوان شکل غالب و مشروع معرفت معرفی شود. علم سکولار با استفاده از خلأ نظریهپردازی مسلمانان کوشید که وجوه مربوط به واقعیت اجتماعی را، که تفکر اسلام بدان پاسخی نداده بود، تبیین و تحلیل کند.
فلاسفه و جامعهشناسان برای حل مسئلههای انسانی و اجتماعی به نظریهپردازی از میان پیچ و خمهای فلسفی و نگاههای جامعهشناسانه پرداختهاند؛ برخی نیز مانند هابرماس و پوپر به روشهای نقادی و استدلالی برای حل مسئله متمایل بودند. پوپر زندگی را حل مسئله میدانست و کتابی در این زمینه نگاشت. وی در نظریه خود با مطرح کردن سه جهان (و طرح این موضوع که مهمترین اتفاقی که در جهانِ سوم میافتد ارائه فرضیهها برای مسائل مختلف بشر و ارائه بحثها و انتقادها جهت حل آنهاست) مدل سه مرحلهای برای حل مسئله معرفی کرده که مبتنی بر سه مولفه مسئله، راه حلها و رد و ابطال است.
از میان رویکردهای متفاوت در حل مسئله اجتماعی، در یک نوع تقسیمبندی کلی و از یک زاویه دید، دو نوع رویکرد به ریشه مسائل و مشکلات و راه حلها وجود دارد. به نظر بونکر، از نظریهپردازان مارکسیست، نظام سرمایهداری با پدیدآوردن تباهی و سیهروزی برای بخشی از طبقه کارگر آنان را به شرایط مناسب برای بزهکاری سوق میدهد؛ علاوه بر آنکه این نظام با زمینهسازی برای گرایش به حرص و آز، بزهکاری را تشويق میكند. این نگاه به جای اینکه همیشه خلبان هواپیما یا رانندهها را مقصر آمار بالای قربانیان قلمداد کند، زیرساختهای جادههای پرپیچ و خمی را که حتی هوشیارترین رانندهها در این جادهها از کنترل ماشين عاجز میشوند یا قطعات معیوب هواپیما را که باعث بروز حوادث وحشتناک میشوند متهم میداند.
مکاتب ساختارگرا در متن خود متضمن داوریهای اخلاقی، چارچوبسازی و علتیابی نیز هستند. دیدگاهی که جامعه و ساختارها را منشا آسیبهای اجتماعی میداند، همیشه طرف فرد ایستاده است و او را نه مقصر و مجرم بلکه قربانی قلمداد میکند. در سویه دیگر، نظریهپردازانی قرار دارند که ریشه مشکلات را در خارج از ساختارهای سیاسی و اجتماعی دنبال میکنند. این گروه، فرد را مقصر معرفی میکند! نظریهپردازی که کنشگر را مقصر قلمداد میکند، علاقهای به اصلاح ساختارهای اجتماعی سیاسی از خود نشان نمیدهد و یا نظریهپردازی که ناهنجاریها را ناشی از تفاوتهای طبیعی همچون نقص بدن اندامهای خاص، شکل جمجمه اختلالات کروموزومی وراثت و مانند آن میداند انگیزهای برای اصلاح روابط اجتماعی نخواهد داشت. در رأس این طیف فردی مثل سزار لامبروزو قرار دارد که با انتشار کتاب انسان جنایتکار همه اتهامات را متوجه ویژگیهای فردی و بیولوژیکی میکند.
به عقیده این طیف از جامعهشناسان و روانشناسان نباید مشکلات فردی را به گردن اجتماع انداخت؛ برای مثال در جامعه احساس نابرابری وجود دارد اما نابرابری کاملاً طبیعی است؛ چون افراد با هم تفاوت دارند و هرگونه تلاش برای برابری بر هم زدن نظام طبیعی عالم به شمار میرود. در نگاه این طیف همه نابرابریها توجیهپذیر است؛ برای مثال ناتوانیهای آموزشی، مسئلهای زیستی است، نه مسئله مدارس و نظام آموزشی؛ افزایش تصادفات جادهای به دلیل سرمستی رانندگان است، نه کیفیت پایین جادهها، رشد بزهکاری در جامعه را باید در تربیت افراد جست نه در نابسامانی اقتصادی.
ایکنا ـ در سالهای اخیر بحث علوم انسانی بومی به خصوص علوم انسانی اسلامی در کشور اهمیت یافته است. این بحث چه ضرورتی دارد؟
با بررسی نظریههای مطرح در علوم اجتماعی پی میبریم که غالب نظریههای حوزه علوم اجتماعى موجود را میتوان مبتنی بر مبادی، مبانی، پیش فرضها و مفاهیمی دانست كه در بستر فرهنگى و تاريخى دنيای مدرن و بـرای حل مسائل جوامع غربی مطرح شدهاند و سپس با اهداف و شیوههای گوناگون به عرصه فرهنگی و اجتماعی کشور ما کوچ داده شدهاند. به عبارت دیگر، نظریههای مطرح شده در علوم اجتماعی متداول، غالبا برای حل مسائل جوامع مبدا عرضه شدهاند که با مسائل و محیط فرهنگی و اجتماعی جامعه ما ناهمگونی (معرفتی و غیرمعرفتی) بسیاری دارند.
با گذشت چند قرن از تاسیس و پیشرفتهای خیرهکننده دنیای مدرن در صنعت و علوم طبیعی و انسانی، بشر دچار مشکلاتی شده است که علوم انسانی از حل آن عاجز است. مشکلاتی از قبیل بحران هویت، فقدان سیستم عادلانه تولید و توزیع ثروت، فروپاشی نظام خانواده، شیوع بیماریهای روانی فردی و اجتماعی، نابرابریها و ...بیانگر ناکارآمدی علوم انسانی مدرن در حل مسائل و بحران تمدن معاصر است.
یکی از دلایل ناکامی این علوم این مسئله است که علوم انسانی متکی بر نظام متعارف غربی و شرقی عملا منابع نقلی معتبر و غیرقابل خدشه برای تئوریپردازی خود ندارد؛ چرا که متون وحیانی مسیحیت به واسطه تحریفهای صورت گرفته، عملا کارآمدی لازم را ندارد. ضمن اینکه ادعای توانمندی حل مسائل جدید را ندارد. گذشته از این، به دلیل ناتوانی کلیسا در تبیین موضوعات در مورد خدا و ماوراء الطبیعه و خشونتهای آنها در قرون وسطی عملا دین به حاشیه رانده شده و نقشی در تولید علم و یا اداره اجتماع نداشته است. در حوزه معارف وحیانی و مصون از تحریف، قرآن کریم به عنوان ذخیره ارزشمند و ناب به منظور ارائه راه حلهایی برای اداره امور فردی و اجتماعی با تکیه بر افق برتر و متعالی وحی وجود دارد. ماهیت مسئله اجتماعی در مکاتب غربی و بخشی از مکاتب شرقی، ناظر به مشکلات و معضلات جوامع انسانی است که دین نقش مهم و پررنگی در آن ندارد و مسائل آنها ناظر به در خطر افتادن منافع مادی بخشی از جامعه و به هم ریختن نظم مبتنی بر مادیگری بهوجود آمده است.
ایکنا ـ دستاندرکاران تولید علوم انسانی اسلامی معتقدند که باید یکی از مبانی و مبادی مهم در تولید علوم انسانی قرآن کریم باشد. چه پشتوانه فکری و علمی برای این مسئله وجود دارد و رابطه آن با حکمرانی چیست؟
قرآن از همان ابتدای نزول وحی، مسائل جامعه انسانی و بشری را بهصورت کلان و در عین حال عمیق و ریشهای میبیند. قرآن به عنوان مصدر معرفت دینی ناظر به واقعیت عینی جامعه است که به موجب مضامین مختلف موجود در سورهها، از نظر نزول، ارتباط کاملی با حوادث و وقایع و نیازمندیهای گوناگون مدت دعوت پیامبر اکرم(ص) دارد و در یکی از سختترین و پیچیدهترین شرایط سرزمینی، فرهنگی، سیاسی، اعتقادی، اقتصادی موجود در زندگی بشر یعنی عصر جاهلیت نازل شده و به حل مسائل پرداخته است. در کنار توجه به سایر منابع و ابزارهای معرفتی همچون عقل و تجربه بشری و روشهای علمی، کشف روش قرآن برای حل مسائل گوناگون اجتماعی، کمک فراوانی به علوم انسانی کنونی برای حل مسائل خود خواهد کرد.
حکمرانی دینی نیز به عنوان نوع جدیدی از حکمرانی در دنیای جدید و معاصر از گفتمانهای جدی بعد از ظهور و پیدایش انقلاب اسلامی ایران است. یکی از لوازم حکمرانی دینی معرفی و تبیین نوعی از روش حل مسئله اجتماعی مطابق با آموزههای دینی است. برای تحقق این حکمرانی در کنار تبیین معارف اصیل دینی و پاسخگویی به سؤالات و شبهات جامعه باید به منظور تحقق حکمرانی دینی به معرفی روشهای حل مسئله دینی نیز اهتمام ورزید.
حکمرانی دینی بدون ارائه روشهای حل مسئله مبتنی بر آموزههای دینی جایگاهی بهتر از حکمرانی التقاطی نخواهد داشت. در واقع عدم معرفی روشهای حل مسئله دینی به ساختارهای حاکمیتی جامعه دینی منجر به تشکیلاتی با اسم دین و به نام دین ولی با عملکردی غیر دینی میشود و موجب ناکارآمد نشان دادن الگوی زیست دینی در عصر جدید، ناامیدی مومنین و کنایهزدن رقبا و دشمنان خواهد شد.
بنابراین تبیین روش حل مسئله دینی برای موضوعات و مسائل اجتماعی از ضروریترین اولویتها برای حکمرانی دینی است و پژوهشگران دینی متخصص در موضوعات و مسائل اجتماعی در این عرصه رسالت سنگینی بر دوش دارند. از طرفی نیز معرفی الگوی حکمرانی دینی در روش حل مسائل اجتماعی از بهروزترین و ضروریترین روشهای صدور انقلاب اسلامی و مفاهیم کاربردی دین مبین اسلام و معارف والای قرآنی به جهان مدرن و محافل علمی و آکادمیک در دنیا و باب مهمی برای گفتوگوی دینی و علمی با سایر مکاتب بشری است.
گفتوگو از علی فرجزاده
انتهای پیام