مولف تفسیر روشن، دلالت ظنی یا قطعی قرآن را نسبی می‌داند
کد خبر: 1465335
تاریخ انتشار : ۰۷ آبان ۱۳۹۳ - ۱۱:۴۸
مدرس جامعة‌المصطفی(ص):

مولف تفسیر روشن، دلالت ظنی یا قطعی قرآن را نسبی می‌داند

گروه اندیشه: به گفته مدرس جامعة‌المصطفی(ص)، مؤلف تفسیر روشن معتقد است که به قرآن نمی‌توان ظنی الدلاله گفت؛ چون این یک امر نسبی است و نسبت به آگاهی و فهم معنا از سوی افراد مختلف می‌تواند متفاوت باشد.

به گزارش خبرگزاری بین‌المللی قرآن (ایکنا)، در دوره معاصر و به ویژه چند دهه اخیر، تفاسیر فراوانی به زبان فارسی و عربی توسط شیعیان به رشته تحریر در آمده است که می‌تواند مورد توجه جدی قرآن‌پژوهان و پژوهشگرانی از رشته‌های مختلف قرار گیرد که قصد تحقیق و پژوهش یا استفاده از قرآن را دارند.
در راستای معرفی، نقد و ارزیابی تفسیر روشن، تألیف میرزا حسن مصطفوی، به عنوان یکی از تفاسیر معاصر، با حجت‌الاسلام و المسلمین حمید حمیدیان، مدرس جامعة‌المصطفی(ص) العالمیه به گفت‌وگو نشسته‌ایم که بخش دوم آن را در ادامه می‌خوانید.
ایکنا: شما از چهار مبنای میرزا حسن مصطفوی در تفسیر روشن سخن گفتید. یکی از این مبانی استفاده از اخبار معتبر بود. نگاه ایشان به روایات در تفسیر چگونه است؟
مؤلف دراین زمینه مبنایش قطعی السند و ظنی الدلاله بودن قرآن است و خودش متذکر می‌شود که آنان که با دانش تفسیر، فقه و علم اصول آشنایی دارند، این قاعده را حتماً بارها دیده و شنیده‌اند که گفته شده قرآن، قطعی السند و ظنی الدلاله می‌باشد؛ به این معنا که سند قرآن قطعی است، به دلیل این که از طرف خداوند تبارک و تعالی است، اما دلالتش و گرفتن مفهوم آن، قطعی نیست؛ به خاطر این‌که کسی نمی‌داند منظور خداوند قاطعانه چیست. بر خلاف روایات که سندش معلوم نیست به امام معصوم(ع) برسد یا نه، اما دلالتش خیلی روشن است.
در این باره هم دیدگاه ایشان با رویه رایج، متفاوت است. نظر وی این است که اگر روایتی واقعاً از معصوم نقل شده باشد، با قرآن هیچ فرقی نمی‌کند؛ یعنی به همان اندازه معتبر و قابل اعتماد است؛ چرا که قرآن و روایات همگی از جانب پیامبر(ص) نقل شده است. به اعتقاد ایشان اما اگر حدیث، جعلی باشد، سالبه به انتفاء موضوع است و اصلاً موضوعیت ندارد که درباره آن بحث شود.
این البته همه نظر ایشان نیست و مؤلف تفسیر روشن معتقد است که به قرآن ظنی الدلاله هم نمی‌توان گفت؛ چون این یک امر نسبی است و نسبت به افراد می‌تواند متفاوت باشد.
از آن طرف چرا قرآن ظنی الدلاله است. ظنی الدلاله به آن نمی‌توان گفت، چون اینها نسبی است. ممکن است برای یک کسی هم روایت ظنی الدلاله باشد و هم قرآن؛ مانند کسی که معنای قرآن را متوجه نشود، مثلاً آیه‌ای را نفهمد. او ظن و گمان می‌کند. ولی ممکن است برای کسی معنای واقعی قرآن مشخص باشد، پس برای او قرآن قطعی الدلاله است.
بنابراین قرآن و روایت هر دو قطعی السند می‌باشند و اما فهم معنا و دلالت آنها یک امر نسبی است که ممکن است چه روایت و چه قرآن برای یک کسی ظنی الدلاله و برای کس دیگر، قطعی الدلاله باشد. چرا که روایت هم اگر روایت صحیح و صادره از معصوم(ع) باشد، قطعی السند است.
دیدگاه او نسبت به تفاسیر روایی، مثبت مطلق نمی‌باشد، در این باره می‌نویسد: تفاسیری که به عنوان تفسیر روایتی نوشته شده‌است، برای تحقیق و اخذ حدیث و انتخاب آن بسی مورد استفاده واقع می‌شود، ولی برای افراد عمومی و غیر محقق نه تنها مورد استفاده نمی‌باشد، بلکه ممکن است موجبات انحراف افکار آنان نیز بشود. زیرا امثال این احادیث شریفه باید از هر جهت مورد بحث و تحقیق و شرح واقع شده و روشن گردد که آیا تفسیر است یا تأویل، حقیقت است یا مجاز یا کنایه، عمومیت و اطلاق دارد یا نه، روی تقیه صادر شده‌است یا در آزادی، به عنوان ذکر مصداق است یا نه، حدیث مورد وثوق است یا ضعیف و مخاطب چه افرادی است.
ایشان معتقد است که قرآن آسمانی و کلام الله مجید نازل به رسول اکرم همین قرآن کریم موجود در میان مسلمین است و هیچ گونه کم و زیاد و تحریفی در آن صورت نگرفته و دست به دست و سینه به سینه به ما رسیده است و روایات دیگر همه در مقام تاویل بوده و یا از جهت دلالت و یا سند، ضعیف و قابل اعتماد نیستند.
ایکنا: آیا در مورد تفسیر به رأی هم مطالبی مطرح کرده‌اند؟
مولف در این زمینه تصریح کرده تفسیرکردن آیات کریمه قرآن مجید لازم است با کمال دقت و تحقیق و روی استفاده از کلمات و جملات قرآن به کمک نور الهی صورت گرفته و هرگز فکر و نظر شخصی خود را در فهم معانی آیات کریمه مورد توجه قرار ندهد. در کتب حدیث عامه و خاصه و در مقدمه خامسه تفسیر صافی روایاتی در موضوع تفسیر به رأی نقل کرده‌اند و از جمله آنها حدیث رسول اکرم (ص) است که می فرماید: من فسر القرآن برأیه فلیتبوء مقعده من النار- کسی که قرآن را طبق فکر و نظر خود تفسیر کند، پس نازل کند نشیمن‌گاه خود را از آتش. زیرا تفسیر به رأی یکی از مصادیق تحریف کلام از مفهوم حق و از واقعیت آن است و مفسر در این صورت حقیقت را از مجرای خود منحرف کرده و افکار بندگان خدا را گمراه کرده است.
ایکنا: آقای مصطفوی در ارائه معنی آیات و تفسیر آن چه میزان به دیدگاه‌های متضاد اشاره کرده‌؟ آیا ایشان قائل به استعاره و مجاز در کلام خدا هستند؟
وی معتقد است که تمام کلمات در قرآن مجید به معنای حقیقیه آنها استعمال شده، و معنای مجازی در کلام خداوند متعال نیست، و این مطلب در کتاب «التحقیق» برهاناً و عملاً ثابت شده‌است، در نتیجه اکثر آراء مخالف و اقوال مختلف و احتمالات خلاف و سست، قهراً از میان برداشته می‌شود. مولف می گوید  هر یک از واژه ها و کلمات قرآن کریم فقط یک معنای حقیقی دارد. خداوند از بیان هر کلمه‌ای فقط یک معنی اراده فرموده و این‌گونه نیست که خداوند از یک کلمه، چند معنا اراده فرماید؛ آن هم گاهی چند معنای متضاد و گاهی متناقض. به همین دلیل، روش مولف در تفسیر روشن و همچنین در التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، هر کلمه یا آیه آن را به یک معنای حقیقی ترجمه و تفسیر کرده و اصولاً روش تفسیری را که برای یک کلمه و یا یک آیه و مفهوم قرآنی ، چندین معنی ذکر می کنند و در نهایت خواننده را در میان معانی گوناگون رها می کنند، نمی‌پسندد. برای اینکه این روش ، برای کسی که می خواهد پیرو قرآن باشد و هدایت شود، نه تنها هدایت نیست، که گاهی ممکن است موجب گمراهی هم بشود. مگر می شود خداوند کلمه ای را بفرماید و دو یا چند معنای متفاوت از آن در نظر داشته باشد؟ به عنوان مثال در تفسیر آیه شریفه «و جاء ربک و الملک صفا صفا» نظرات متفاوتی ارائه شده است. چنان که نوشته اند: آمد پروردگار تو و ملک صف بستند، آنگاه برای اینکه نتوانسته‌اند فرقی بین آمدن خداوند را با موجودات دیگر قایل شوند، دست به توجیه زده اند. چرا که ظاهر آیه موجب اثبات جسمانیت برای خداست، می گویند خداوند که نمی تواند بیاید، پس این جا مشخص می شود که مضاف در تقدیر است؛ یعنی «جاء امر ربک» ، آمد پروردگار تو که حذف شده و یا در تقدیر می باشد. نظر مرحوم مصطفوی در اینجا این است که «مجیی کل شیءبحسبه» ، یعنی فعل آمدن برای هر کس و هر چیز به حسب آن کس و چیز لحاظ می شود. آمدن خدا به گونه‌ای است، آمدن ملائکه طور دیگر، آمدن انسان و جن و پری نیز جوری است و آمدن عشق و محبت هم حالت خاص خودشان را دارد. چه کسی آمدن خدا را با دو پا لحاظ می کند که مجبور باشیم یک کلمه را به عنوان مضاف در تقدیر بگیریم، مگر خود خداوند نمی توانست بفرماید «جاء امر ربک». بنابراین وقتی انسان می‌فهمد آمدن، انواع و اقسام دارد و تطبیق می دهد با آیه، می‌فهمد، چقدر مفهوم قرآن رسا و برای هر کسی خوب قابل تفهیم است.
وجه دیگر نظریه معنای واحد این است که ایشان قائل به معنای مجازی در قرآن نیست. اشتراک مجازی یعنی این‌که یک لغت، اولین بار برای یک معنای خاصی به صورت حقیقی وضع می‌شود و مجدداً همان لغت، برای معنایی دیگر به طور مجازی وضع و استعمال می‌شود. ایشان قائل به اشتراک معنوی در قرآن بوده‌اند؛ یعنی اگر واژه‌ای به کار برده می‌شود، مفاهیم خاص خودش را دارد که تمامی این مفاهیم به خصوصیات مربوطه در تفسیر ایشان ثابت شده است.
ما بر اساس اعتقاداتی که داریم، معتقدیم هیچ جنبنده‌ای نیست، مگر اینکه خدا را سجده می‌کند؛ ذات وجود هر کسی خداوند را عبادت می کند. هر کسی چه بخواهد و چه نخواهد، اساساً از آنجا که ذاتاً مخلوق است، خالق خویش را عبادت می کند و از خداوند استعانت می جوید. «ایاک نعبد و ایاک نستعین» معنایش این نیست که الان که نیاز داریم، تو را عبادت می کنیم بلکه ما در هر حال تو را عبادت می کنیم، چون مخلوقیم. پس بنابراین هر کسی با خداوند رابطه دارد ولی در مقام تفسیر کلام خداوند باید ارتباط محکم و قوی با او وجود داشته باشد؛ در حدی که آیات خداوند را ببیند. خودش هدایت شده و آنگاه برای مردم تفسیر نماید.

مطالب مرتبط
captcha