به گزارش ایکنا؛ حضرت موسی بن جعفر(ع) در جهت سازماندهی شیعه و بازیابی تشکیلاتی آن برای ایجاد یک مجموعه کارا و نظاممند تلاشهای فراوان علمی و عملی کرد. درس عالی از سیره آن امام عزیز برای امروز ما با توجه به شرایط خطیر عالم اسلام و دنیای شیعه همین تاسی بر حضرت در تحکیم و تثبیت روابط احاد شیعیان است. پس از شهادت امام کاظم(ع) فرق مختلف شیعی شکل گرفتند. در خصوص علت این امر و برخورد امام با آن، حجت الاسلام امیرحسن شکوری، پژوهشگر حوزه تفسیر و علوم قرآنی و مدرس حوزه دانشجوییِ دانشگاه علم و صنعت و دانشگاه صدا و سیما به گفتوگو نشستیم.
- در زمان امام کاظم(ع) و پس از شهادت ایشان، فرقه های شیعی زیادی شکل گرفتند. علت این امر چه بود؟
شاید اینگونه دقیقتر باشد که بگوییم علت یا لااقل یکی از علل اصلی تفرق و تشعب شیعه در زمان حضرت موسی بن جعفر علیهماالسلام را باید از زمانه حضرت صادق علیهالسلام جویا شویم. بعبارت دیگر ریشههای جدا شدن از جریان اصیل امامت را میبایست از زمان پدر بزرگوار حضرت کاظم علیهالسلام تعقیب کرد و به جلو آمد، یعنی در شرایطی امام کاظم علیهالسلام زعامت شیعه را در دست میگیرند که تقریبا میتوان گفت پنج جریان مدعی در عرض امامت ایشان، درون شیعه وجود دارد. این درحالی است که خودِ دستگاه خلافت هم در جهت تضعیف و براندازی جریان اصیل پرکار و فعال است.
گرچه امام صادق علیه السلام در جلساتی خصوصی با برخی از اصحاب خاص خود مانند فضل بن عمر جعفى، معاذ بن كثير، عبدالرحمان بن حجاج، فيض بن مختار، يعقوب سراج، سليمان بن خالد، صفوان جمّال و اسحاق و على كه از برادران امام كاظم عليه السلام بودند، بر امامت حضرت كاظم عليه السلام اشاره نمود، لیکن در عین حال بنا به دلايل سياسى، از جمله به دليل وحشتى كه از حاكميّت عباسيان وجود داشت، امامت حضرت کاظم(ع) براى بسيارى از شيعيان ناشناخته ماند، زيرا امكان آن بود كه اگر به صورت صريح امامت ایشان معين گردد، از ناحيه خلفا تحت فشار قرار گيرد.
- لطفا دلایل سردرگمی شیعیان پس از امام صادق(علیه السلام) را بیشتر توضیح دهید؟
شدّت اختناق منصور عباسی درباره علويان، به ويژه امام صادق عليه السّلام- كه عظمت فراوانى در جامعه كسب كرده بود- سبب شد تا سردرگمى خاصى ميان برخى از شيعيان، نسبت به رهبرى آينده، به وجود آيد. دعوت و جذب شيعيان آن حضرت از طرف بعضى از فرزندان امام صادق عليه السّلام- كه به ناحق داعيه امامت داشتند و بهره گيرى آنان از اين فرصت، مزيد بر علت مىشد. پراكندگى جغرافیایی شيعيان نيز مشكل ديگرى بود؛ زيرا آنها در شهرهاى دور و نزديك زندگى مى كردند و كسب اطمينان درباره امام واقعى براى آنان كار دشوارى بود. امام صادق عليه السّلام در وصیت خویش براى اين كه جان امام بعد از خویش را حفظ کند، افزون بر دو فرزند خود، امام كاظم عليه السّلام و عبدالله، منصور عباسى را نيز وصىّ خود قرار داد. مسأله اسماعيل بن جعفر بن محمد: از آنجا كه او فرزند بزرگتر امام صادق عليه السّلام بود، شيعيان گمان مىكردند كه رهبرى آينده شيعه از آن او خواهد بود. وى در حيات پدر وفات كرد و به طورى كه در روايت آمده، امام صادق عليه السّلام اصرار داشتند تا شيعيان با ديدن جنازه او به مرگش يقين كنند. با اين حال عدهاى، پس از آن حضرت با داعيه مهدويت اسماعيل و يا بهانههاى ديگر، فرقهای بنام خطابیه، باطنیه يا اسماعیلیه در شيعه به وجود آوردند.
اين عوامل دست به دست هم داد و در ايجاد انشعاب ميان شيعيان پس از شهادت امام صادق عليه السّلام بسیار مؤثر بود به طورى كه يكى از اصحاب امام كاظم عليه السّلام گفت: ذهب النّاس بعد ابى عبد اللّه عليه السّلام يمينا و شمالا.
نوبختى، انشعاب شيعه را به شش فرقه پس از رحلت امام صادق عليه السّلام بدين ترتيب برمى شمارد:
ناووسیه كه معتقد بر مهدويت خود امام صادق عليه السّلام بودند؛ اسماعیلیه خالصه كه هنوز بر زنده بودن اسماعيل اصرار مىورزيدند؛ آنانكه به امامت محمد، فرزند اسماعيل اعتقاد داشتند؛ دسته اى كه به امامت محمد بن جعفر، معروف به ديباج معتقد بودند؛ فتحیه:گروهى كه امامت عبدالله افطح، را قبول داشتند؛ كسانى كه به امامت موسى بن جعفر عليه السّلام اعتقاد داشتند.
دورانى كه امام كاظم عليه السّلام در آن زندگى مى كرد، مصادف با نخستين مرحله استبداد و ستمگرى حكّام عباسى بود. زیرا عباسیان خود را تثبیت کرده بودند و با اضمحلال بنی امیه تقریبا بجز علویان خود را بی رقیب میدیدند. لذا مصمم بودند تا با حذف جریان امامت، استیلای خود را قطعی کنند. اين اعمال فشارها از زمان امام صادق عليه السّلام آغاز شد و تا زمان امام رضا عليه السّلام كه دوره خلافت مأمون بود با شدّت هر چه تمام تر ادامه يافت؛ مردم در زمان مأمون اندكى احساس امنيت سياسى كردند، ولى بازهم سیاست فشار و تعقیب علویان از سر گرفته شد و دستگاه خلافت بدرفتارى و اعمال فشار بر شیعه را دوباره آغاز کرد. فشار سياسى عباسيان در دورهاى آغاز شد كه پيش از آن امام باقر و صادق عليهما السّلام با تربيت شاگردان فراوان، بنيه علمى و حديثى شيعه را تقويت كرده بودند و جنبشى عظيم در ميان شيعه پديد آورده بودند. رسالت امام موسی کاظم (علیه السلام) آن بود تا در اين حركت علمى، توازن و تعادل فكرى را ميان شيعيان برقرار كنند.
عصر امام كاظم عليه السّلام دوران بسيار سختى براى شيعيان بود و در اين دوران حركتهاى اعتراضآميز متعددى از ناحيه شيعيان و علويان نسبت به خلفاى عباسى صورت گرفت كه از مهم ترين آنها قيام حسين بن على، صاحب فخ - در زمان حكومت هادى عباسى- و نيز جنبش يحيى و ادريس فرزندان عبدالله بود كه در زمان هارون رخ داد. در واقع مهمترين رقيب عباسيان، علويان بودند و طبيعى بود كه حكومت، آنان را سخت تحت نظارت آنها بگيرد. امامان شيعه همگى بر لزوم رعايت تقيه تاکید داشتند و مى كوشيدند تا تشكّل شيعه و رهبرى آنها را به طور پنهانى اداره نمايند. طبعا اين وضعيت سبب مىشد تا تاريخ نتواند از حركات سياسى آنها ارزشيابى دقيقى به عمل آورد.
بنابراین اینطور میتوانیم جمع بندی کنیم که آغاز امامت حضرت کاظم با یک فضای کاملا ملتهب و مشوش درونشیعی مواجه بود ضمن آنکه جریانهای رقیبِ امامت اصیل کار میکردند. در برخی وکلای حضرت هم تشعباتی رخ داد.
این فرقه فرقه شدن بعد از شهادت حضرت را میتوان به محدود شدن ارتباط امام بهجهت زندانی بودنشان در بغداد به دستور هارون الرشید با شبکه وکلایی که قبل تر خودشان سازماندهی کرده بودند دانست در این شرایط و با ثروت هنگفتی که در نزد برخی وکلای ایشان از وجوهات شیعیان جمع شد کم کم انگیزههای مالی و دنیاخواهی و ریاست طلبی برخی از همین وکلای حضرت را بر آن داشت تا بیشتر از آنکه نزد حضرت رضا بروند و کسب تکلیف کنند از جایگاه علمی و شهرت عام خود نزد شیعه، سوء استفاده کنند و فرقههای خودسرانه و خودمختار ایجاد کنند از جملهی آنها واقفیه را میتوان نام برد.
- لطفا در مورد وضعیت وکلا، بیشتر بفرمایید؟
یکی از وظایف مهم سازمان وکالت و وکلا، اخذ وجوهات شرعی و هدایای مردم و فرستادن آن، نزد امام وقت بود. طبق روایات و اسناد تاریخی، هنگامی که امام هفتم(ع) به شهادت رسید، نزد وکلای آن حضرت مبالغ زیادی از این وجوهات جمع شده بود که بنا به گفته منابع، همین فراوانی اموال، سبب انکار وفات امام کاظم(ع) از سوی آنان شد. سه وکیل به نامهای علی بن أبیحمزه بطائنی، زیاد بن مروان قندی و عثمان بن عیسی رواسی بودند که فقط در نزد دو تن آنان، صدهزار دینار جمع شده بود و نزد عثمان بن عیسی در مصر نیز مقدار زیادی اموال و شش کنیز وجود داشت، آنان برای اینکه این اموال را به جانشین امام کاظم(ع) تحویل ندهند، منکر رحلت ایشان شدند. جالب اینکه، زمانی هم که با پاسخهای محکم امام رضا(ع) متقاعد میشدند، باز هم از دادن اموال به آن حضرت امتناع میکردند. چنان که وقتی امام رضا(ع) دستور ارسال اموال و کنیزان را به آنان داد؛ ابن أبیحمزه و زیاد قندی، قضیه را انکار کرده و به اموالی که نزدشان بود، اقرار نکردند، عثمان بن عیسی نیز از انجام این فرمان، سرباز زد و زنده بودنِ پدر امام را بهانه و دلیل خود برشمرد. امام از وفاتِ قطعی پدرش و تقسیم میراثش سخن گفت و برایش دلیل آورد، امّا عثمان در پاسخ امام نوشت: اگر پدرت وفات نیافته است، از این اموال چیزی به تو نمیرسد و اگر هم بنا بر آنچه میگویی، وفات یافته است، مرا امر نکرده که چیزی به تو بدهم و کنیزان را آزاد کردهام و آنها را شوهر دادهام.
طبق این روایت، اگر نگوییم همه وکلای امام کاظم(ع) و همة وقف کنندگان بر آن حضرت، وقفشان به خاطر حبّ مال و دنیادوستی بوده، میتوانیم بگوییم برای بیشترشان چنین بوده است.
از دیگر روایاتی که حب مال را دلیل بر وقف معرفی میکند، روایتی است که از حسین ابن فضال نقل شده که در این روایت اعتراف و اقرار صریح احمد بن ابیبشر سراج، یکی از واقفیان، از مبنای واقعی برخی بزرگان واقفه، بر وقف پرده برمیدارد.
در این روایت به نقل از داماد احمدبن ابی بشر سراج آمده است که وقتی مرگ احمد بن ابیبشر فرا رسیده بوده، به وی (دامادش) گفته است که: «نزد من ده هزار دینار امانت از موسی بن جعفر(ع) وجود داشت که پس از رحلتش، آنها را از فرزندش (امام رضا(ع)) دریغ کردم و شهادت دادم که او (امام کاظم (ع)) از دنیا نرفته است. شما را به خدا! شما را به خدا! مرا از آتش دوزخ رها سازید و آن مبلغ را به امام رضا(ع) تسلیم کنید».
روایت موجود در مورد منصور بن یونس بزرج یکی دیگر از واقفیان، نیز مؤید دیگری بر این مسأله است. طبق نقل کشی، منصور برزج یکی از کسانی بوده که در زمان حیات امام کاظم(ع) و به دستور آن حضرت، وصایت و جانشینی را به امام رضا(ع) تبریک و تهنیت گفته بوده است. ولی پس از وفات امام کاظم(ع) به خاطر اموالی که در نزدش بود، جانشینی و امامت امام رضا(ع) را انکار نمود.
از عوامل اصلی تشعب و تفرقه در شیعه بعد از شهادت حضرت موسی بن جعفر را بی تردید میتوانیم توجه و میل نامشروع خواص به دنیا بدانیم.
- آیا امام کاظم(ع) خودشان در این خصوص هشداری داده بودند؟
حضرت کاظم نه تنها به هشدار دادن در قبال تفرقه جویان و جریانهای انحرافی بسنده نکرد، بلکه متناسب با انحراف هر کدام به شکل عملی ایستادگی کرد و موضع صریح اتخاذ فرمود. مثلا در قبال غالیان یا مدعیان امامت یا افکار منحرف توقف بر امامتشان از سوی برخی اصحاب عملا موضع داشتند.
واقفیه روایتی را به امام صادق علیه السلام نسبت میدادند که حضرت فرموده است: «نام قائم، نام صاحب تورات، یعنی موسی علیه السلام است.» و در روایتی دیگر به حضرت نسبت میدادند که فرموده است: «روزها را از یکشنبه تا شنبه بشمر! هفت روز است، شنبه شنبهها، خورشید روزگار و نور ماهها، کسی که اهل لهو و لعب نیست، هم و هفتمین امام و قائم شماست.»
طرح این اندیشههای انحرافی در زمان امامت امام موسی بن جعفر علیه السلام، سبب تردید در میان شیعیان شده است و امام موسی کاظم(علیه السلام) به منظور رفع این تردید و مبارزه با این اندیشه انحرافی و در پاسخ کسانی که از آن حضرت پرسیدند: آیا شما«قائم» هستید؟ فرمودند:«تمام ائمه علیهم السلام در زمان خود قائم به امر امامت هستند تا اینکه این امانت را به بعدی بسپارند. جانشین و قائم به امر امامت بعد از من فرزندم علی علیه السلام است.»
امام موسی بن جعفرعلیه السلام در این روایت علاوه بر رفع شبهه در خصوص معنای قائم، به امام پس از خویش نیز اشاره کرده و در حقیقت اندیشه توقف بر خویش را باطل اعلام کرده است.
همچنین امام موسی بن جعفرعلیه السلام در راستای مبارزه با این اندیشه منحرف (اندیشه واقفیه)، چندین بار به زیاد بن مروان قندی در خصوص نپذیرفتن امامت فرزندش، امام رضا علیه السلام، هشدار داده است. در منابع مختلف، روایتی به نقل از زیاد قندی و ابن مسکان ذکر شده که ایندو، نزد امام موسی بن جعفر علیه السلام نشسته بودند، حضرت به ایشان فرمود: الآن بهترین فرد اهل زمین بر شما وارد میشود. در این هنگام امام رضا علیه السلام - در حالیکه خردسال بود - وارد شد. آندو گفتند: بهترین فرد روی زمین(همین است؟!). موسی بن جعفر علیه السلام به فرزندش امام رضا علیه السلام فرمود: پسرم میدانی این دو، چه میگویند؟ امام رضا علیه السلام عرض کرد: بله پدر جان! ایندو، در امامت من شک دارند. در ادامه این روایت که از کسان دیگری نقل شده، حضرت کاظم علیه السلام به آندو در خصوص انکار امامت فرزندش هشدار داده است. حضرت به آنان فرمود: اگر حق او را انکار کنید یا خیانت ورزید، لعنت خدا و ملائکه و همه مردم بر شما باد. ای زیاد، تو و اصحابت، فرزندم را انکار نکنید.
به نظر میرسد هر چند ابن مسکان ابتدا در امامت امام رضا علیه السلام شک کرده است، اما با هشداری که حضرت به او و زیاد بن مروان قندی داده و با روشنگری امام، وی از این اعتقاد انحرافی برگشته است. دلیلی که این احتمال را تقویت میکند این است که امام موسی بن جعفر علیه السلام در پایان حدیث، تنها به زیاد بن مروان فرمود: ای زیاد تو و اصحابت فرزندم را انکار نکنید.
در روایت دیگری، امام موسی بن جعفر علیه السلام در حالیکه فرزندش امام رضا علیه السلام نزد ایشان بود، به زیاد بن مروان قندی فرمود: ای زیاد این پسرم فلان است که نامهاش نامه من، سخنش سخن من و فرستادهاش فرستاده من است. و هر چه بگوید سخن حق همان است.
این روایات نشان میدهد امام موسی بن جعفر علیه السلام در موارد متعددی با اندیشه انحرافی توقف در امامت خویش مبارزه کرده و تلاش کرده شیعیان را در این زمینه آگاه سازد.
- امام رضا(ع) که پس از پدر بزرگوارشان به امامت رسیدند، در مواجهه با فرق مختلف چه برخوردی داشتند؟
در خصوص مبارزه حضرت رضا با جریانهای انحرافی که عمدهشان واقفیها بودند، ایشان به اشکال مختلف به مبارزه پرداختند. از جمله آنها برگزاری مناظره، مکاتبه، لعن و نفرین، محدودسازی منابع مالی واقفیها، شاگردپروری و مقابله فرهنگی با آنها، جلوگیری از تحریف و جعل روایات بدست واقفیها و طرد اجتماعی آنها بود. بطور مثال توضیح در مورد طرد اجتماعی اینکه راهکار و موضع دیگر امام (علیه السلام) علیه واقفه، جداسازی صف آنان از صف شیعیان خود بود: «ینهی شیعته عن مجالستهم و مخالطتهم؛ شیعه را از همنشینی و آمیختن با آنان نهی میکرد».
در این نوع مبارزه، امام (علیه السلام) برای جلوگیری از ایجاد جنگهای روانی در میان شیعیان و به انزوا کشاندن گروه واقفه، شیعیان را از مجالست و همراهی با واقفه منع میساخت. نقل شده است که وقتی حضرت از همنشینی یکی از یاران خود به نام محمد بن عاصم با واقفیان خبردار شد، وی را به شدت نهی کرد.
در روایتی دیگر، امام (علیه السلام) با عبارت «انصب لهم من العداوه یا یحیی ما استطعت» به صحابی خود به نام یحیی بن مبارک دستور میدهد تا میتواند با واقفیه دشمنی کند.
از رهگذر این سیاست، خط اصیل تشیع و جامعه امامیه در نقطه مقابل واقفیه قرار گرفت و دامنه تأثیرگذاری آنان بسیار محدود شد: «فإن الإمامیه کانوا فی غایة الاجتناب و التباعد عنهم حتی أنهم کانوا یسمونهم الممطوره أی الکلاب التی أصابها المطر؛ همانا امامیه به شدت از آنان (واقفه) دوری میجستند تا جایی که آنها را ممطوره به معنای سگهای باران خورده نامیدند».
- از نگاه شما، درسی که زندگی امام کاظم(ع) برای امروز دارند چیست؟
حضرت موسی بن جعفر در جهت سازماندهی شیعه و بازیابی تشکیلاتی آن برای ایجاد یک مجموعه کارا و نظاممند تلاشهای فراوان علمی و عملی کرد و در این راه هرگز از مبارزه و استقامت عقبنشینی نکرد. بنظر میرسد درس عالی از سیره آن امام عزیز برای امروز ما با توجه به شرایط خطیر عالم اسلام و دنیای شیعه همین تاسی بر حضرت در تحکیم و تثبیت روابط احاد شیعیان باشد. حضرت بسیار کوشش کرد تا مناسبات قدرت جائرانه عباسیان را با تقویت وحدت شیعیان در قالب یک شبکه نظاممند و دارای ساختار محکم، از بین ببرد و این امروز درس بزرگی است که عمل به آن برای ما در جریان مبارزه با مستکبران عالم به شدت مورد نیاز است.
انتهای پیام