به گزارش ایکنا، حشمتالله قنبری، پژوهشگر تاریخ اسلام، شب گذشته، 5 مهرماه، در برنامه تلویزیونی «هدی»، که از شبکه قرآن و معارف سیما پخش شد، به شرح فرازهایی از نهجالبلاغه و فرمان حکومتی امام علی(ع) به مالک اشتر پرداخت که در ادامه متن آن را میخوانید؛
سخن در باب یکی از مهمترین فرازهای این امر حکومتی، یعنی مشورت است. مشورت یکی از مفاهیم دقیق و یکی از ضرورتهای اساسی و غیرقابل اجتناب فرمانروایی است که در برخی از موارد در کشور ما به معنای دقیق مورد استفاده قرار نمیگیرد و در احاله مشاوره معمولاً صلاحیت و ارزشآفرینیهای مشاور و آن کسی که مورد نظرخواهی قرار میگیرد، رعایت نمیشود. احترام به اندیشه، فکر و تجربه صاحبان عقل و خرد یک وظیفه عقلانی بیحاشیه است؛ یعنی یک نفر را در زمین پیدا نمیکنید که به دلیل مشورت گرفتن از یک صاحب فکر در هر حوزهای که مورد نیاز است خردهگیری کند.
تجربه تاریخی بشر نیز ثابت کرده که اصولاً تحمیل رأی یک نفر به اعتبار منزلت سیاسی منزلت اجتماعی و حتی اندوختههای علمی، ولو که ممکن است در کوتاهمدت دارای آثار مثبت محدودی باشد، اما نابرخورداری از فکر و اندیشههای باارزش در میانمدت آثار سوئی را برجا میگذارد. منافع مردم را با مخاطره مواجه میکند؛ یعنی هرچه سطح مدیریت بالاتر میرود ضرورت استفاده از عقل افزونتر میشود، اما نقطه مقابلش استبداد رأی است و مصیبت در جایی دامنگیر جامعه و اداره میشود که یک مدیر و صاحبمنصب گرفتار استبداد رأی باشد و خودش را مستغنی بداند و بگوید ما را به اعتبار دانش و تجربه برگزیدهاند و در حکمها نیز از این قسم القاب و عناوین آورده میشود که اصلاً مابازاء ندارد و خود طرف هم وقتی آن را میخواند کلی برای خودش لذت میبرد که آیا این ما بودیم و نمیدانستیم؟
لذا خودش را به خودش متبسم میکند و حلقه آشنایی او را دچار یک یاس و ناامیدی میکند که چرا باید یک آدمی که نابرخوردار از علم و دانش کافی و یا صلاحیتهای لازمه انجام یک کار است برجایی استقرار پیدا کند؟ لذا نگرانی به بدنه سیستم هم منتقل میشود و گاهی اوقات انزجار و یاس درست میکند که آینده این سازمان و مردم با این مدیر به کجا میرسد.
در قلمرو تدبیر امام علی(ع) زمامدار و مدیری خردمند شناخته میشود که اولاً خردمندانه به حوزه مدیریت خود احاطه داشته باشد و ثانیاً نیاز به رأی و مشاوره خبرگان و عالمان را بیشتر احساس کند. مالک اشتر یک اسلامشناس، فقیه و فرمانده شجاع و استراتژیست است و در تمامی عرصههای زندگیاش هم پیروز بوده است، اما امام(ع) مشورت را به عنوان یک مسئله بنیادین در مورد فرمانروایی او مطرح میکند.
لذا مدیریت خردمند در سایه وجود آدمهای باخرد معنا پیدا میکند. این مسئله انحصار یک دفتر سازمانی نیست که اتاق مشاورهای باشد که اصلاً هم نمیدانم از این اتاق فکرها چه چیزی درآمده است. عالیترین نشانه یک مدیر آن است که آدمهای خردمند و مجرب در کنار او حضور داشته باشند و اگر این طور نباشد باید منتظر یک زلزله بود. تأکید میکنم که این باعث تأسف است که در بسیاری از حوزهها مشورت و مشاورت به معنای بیخاصیتی تبدیل شده است. خودم در همین دوره زندگیام گاهی اوقات در ادارات و سازمانها با آدمهایی به عنوان مشاور برخورد کردم که وقتی با آنها همنشین شدم، خدا رحم کرد که شاخ درنیاوردم. یک کسی را به عنوان مشاور آوردهاند که عالیترین مشاورهاش این است که میگوید هرچه جنابعالی بفرمایید، درست است. اینکه مشاوره نیست.
اینکه بیاید و هرچه رئیس بگوید، تملق کند که مشاوره نیست و دردی را برای کشور درمان نمیکند و سازمانی را آباد نمیکند. مشاور باید فاخر و ارزنده باشد و بتواند فکر دقیق و عمیق رئیس را عمق بدهد و یا اینکه اگر فکر و اندیشه خامی هست با اتکا به عقل و دانش عمیق خود از یک انحراف جلوگیری کند؛ لذا امام(ع) فرمود: «اِضرِبُوا بعضَ الرأيِ ببعضٍ يَتَوَلَّدْ مِنهُ الصَّوابُ»، نمیفرماید تبادل نکنید، میگوید بزنید؛ این یعنی بدون مداهنه، ملاحظه، خوف و هراسی این کار را بکنید. اگر افکار و آراء به ضرب به هم نخورند، از آنها فکر صحیح متولد نمیشود.
یکی بگوید نظر ما این است که بقیه هم بگویند، این فکر و اندیشه دقیق است که اصلاً فکری متولد نمیشود و تصمیم در پی تصمیم به صورت عقیم میرود و همه سازمانها کارشان طوری پیش میرود که وقتی نفر بعد سر کار میآید، میگوید ویرانهای را تحویل گرفتهایم. کم پیش میآید که فردی بگوید در سایه تجربه اسلاف خودم به استادی رسیدم و یا بگوید خدا پدرشان را بیامرزد که یک کار آماده را برای ما فراهم کرد.
یک نکته دیگر که باعث تأسف است اینکه، جابجایی مدیریتی اصل اساسی است و هیچ مدیری آن قدر زایش فکر و اندیشه ندارد که در 10 سال نتوانسته باشد، آن را باور کرده باشد و این جابجاییها نَفَس سازمان را زنده میکند و از طرفی برخی از عیبها را هم اصلاح میکند، اما وقتی یک مدیری جای مدیر دیگری میآید، فرض را بر این میگذارد که انقلاب شده است و یکی از تصمیماتش این است که مدیران سابق اگر معاون بودند، مشاور میشوند و این آقای مشاور را به اتاقی به نام اتاق مشاورین تبعید میکنند و این فرد هم آنجا مینشیند و کار نمیکند و حقوق میگیرد. بنابراین این کار با هر اسمی باشد یک کار ناروایی است که پیامدهای ناگواری هم دارد. برای سیستم سؤال میشود که اگر مقامی که عزل کردهاید، مهارتهای مؤثری داشت که میخواهید او را به اتاق مشاوره ببرید، چرا در پست اجرایی از او استفاده نمیکنید.
ممکن است کسی را به دلیل بیانگیزگی و ... کنار گذاشتهاید، اما یک کار مناسبتری به او بدهید. اگر به درد نمیخورد، آیا این مدیر را با این همه تجربه میخواهید در یک اتاق حبس کنید؟ این جنس رفتارها نشان میدهد که اصلاً مشاورت درک نشده است؛ لذا به همین دلیل است که اصولاً در این جابجاییها نهتنها مشورت مابازا ندارد، بلکه آثار تلخی هم برجا میگذارد. یکی این است که ناکارآمدی مقام بالاتر اثبات میشود که میگویند اگر این فرد مفید است، چرا برکنارش کردید و اگر غیرمفید بود، چرا او را مشاور کردید.
در همین سازمان صداوسیما یک کسی مشاور شود، قضاوت دیگران در مورد او چیست؟ این آدم مفیدی نیست و رأی و نظرش ساقط میشود. دیگر اینکه جایگاه اصیل و مهم مشاورت تبدیل به تبعیدگاه میشود؛ لذا مشاوره باید محترم باشد و اگر نامحترم است مورد نقد ما قرار میگیرد. اینهایی که میگوییم برای این است که آثار مشاوره بیمسمی و دفتر مشاورین بیمعنا اثرات تخریبی بسیار زیادی دارد.
انتهای پیام