حجتالاسلام والمسلمین حسین روحانی صدر، یادداشتی به مناسبت درگذشت آیتاللهالعظمی صافی گلپایگانی نوشته و در اختیار ایکنا قرار داده است که میخوانید:
حوزه علمیه قم در حالی وارد صدمین سال فعالیت مجدد خود میشود که مرجع عالیقدر جهان تشیع، حضرت آیتالله صافی گلپایگانی، منتسب به آیتالله گلپایگانی از اولین اساتید تربیتیافته توسط احیاگر آن حوزه (آیتالله حاری یزدی) به دیار باقی شتافت.
در این یادداشت، به نقل خاطرات حاج حسین سلیمانی، از بازاریان فعال قمی پیش از انقلاب و ادارهکنندگان شهر قم در سالهای نخستین پس از پیروزی و از خدام چهلساله اخیر آستان قدس رضوی، پیرامون شخصیت این دو فقیه و مرجع متشرعِ سده حاضر پرداخته شده است. خاطرات ایشان با عنوان «سرمایه در سراب» در انتظار چاپ است.
شنیده شد مسئولین کارخانه از آقای فلسفی برای اینکه اسم این نوشابه را بر منبر آورده، تقدیر کردند و گفتند: اگرچه شما علیه ما صحبت کردید اما ناخواسته تبلیغ این نوشابه را کردید؛ مردم با آن آشنا نبودند و شما با این سخنرانیتان برای ما درآمدافزایی کردید. با پخش این خبر، مردم عصبانی شدند و دفتر توزیع نوشابه پپسی را در پل آهنچی از بین بردند. سپس جمعی از مؤمنین از آقای گلپایگانی استفتا کردند؛ ایشان جواب دادند مؤمنین از خرید و فروش، قبول نمایندگی و تبلیغ برای اجناسی که مربوط به این فرقه ضاله است، خودداری نمایند.
حاج میرزا علی در خیابان چهارمردان، پشت مدرسه الوندیه، جنب مدرسه آقای حاج ملا محمد صادق، خانهای کوچک داشت با دو ردیف اتاق روبهروی یکدیگر. شهرداری در طرح و توسعه خیابانها، قسمتی از خانهاش را در تعریض خیابان چهارمردان گرفت. سحرها آیتالله گلپایگانی از این مسیر به حرم حضرت معصومه(س) میرفت.
درباره تعیین مرجع تقلید بعد از آیتالله بروجردی اتفاقنظری وجود نداشت. آیتالله گلپایگانی مجموعه فتاوای خود را از زمانی که امام جماعت مسجد حسینآباد بازار شد، با عنوان استفتائات منتشر کرد نه با عنوان رساله عملیه. با آنکه جمعی از مدرسان جوان حوزه، آیات عظام شریعتمداری، گلپایگانی و مرعشی نجفی را مرجع تقلید معرفی کردند، من و جمعی دیگر از بازاریان به سفارش حاج شیخ مرتضی حائری یزدی و آسید محمد محقق، داماد مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائری، تقلیدمان را به آقای سید احمد خوانساری مقیم تهران برگرداندیم؛ چون آنها به اعلمیت وی پیش از مرجعیت آیتالله بروجردی اعتقاد داشتند. آسید احمد خوانساری قبل از آقای محقق، پیشنماز مسجد مسگرهای بازار بود.
به دلیل ارتباط با شیخ مرتضی حائری مطلع شدم بعد از نماز مغرب و عشا حدود سه ساعت بعد از رسیدن جرائد به قم، سه تن از مراجع آیتالله خمینی، گلپایگانی و شریعتمداری در منزل شیخ مرتضی حائری، جلسهای فوقالعاده تشکیل دادند که تا پاسی از شب طول کشید.
پنجشنبهها، در منزل حضرت آیتالله گلپایگانی مجالس روضه هفتگی تشکیل میشد. روزی بعد از خاتمه روضه، نمایندگان کسبه و اصناف بازار به هیئت اجتماع برای اطلاع از چگونگی امر، کسب تکلیف و اعتراض به دولت در مورد جوابندادن به تلگراف آقایان، وارد منزل آیتالله شدیم. پسر سید محسن صدرالاشراف، فرماندار و رئیس سازمان امنیت قم و معاون شهربانی قم نیز همراه مردم وارد شد. عدهای از بازاریان از فرماندار سؤال کردند: چرا دولت در جوابدادن به آقایان کوتاهی میکند؟ فرماندار جواب داد: به نظر من این امر چندان مهم نیست که موجب هیجان بازار بشود، بلکه قضیه را خاتمهیافته تلقی کنید. البته دولت جواب خواهد داد. کارهای مملکتی زیاد است، این هم یکی از آنهاست، که به نوبت رسیدگی میشود!
در این موقع آقای حاج سید محمد آلطه، واعظ معروف از جا برخاست و نزدیک آیتالله گلپایگانی ایستاد و در جواب فرماندار گفت: شکی نیست که مملکت ما بیش از هر چیز احتیاج به آرامش دارد و لازم به تذکر نیست که اجانب برای دسترسی به منافع این مملکت تحریکاتی داشتهاند. ولی هر دفعه خداوند بهوسیله تأثیر وجود روحانیت آن خطر را رفع کرده است. این مطلبی نیست که من میگویم بلکه پادشاه مملکت راجع به قائله آذربایجان اظهار کرده بودند. آذربایجان را ایمان مردم از دست اجانب گرفت واِلّا سر مملکت را بریده بودند. آقای فرماندار! قبول داریم که کار دولت زیاد است و مراجعات بسیار، ولی از شما میپرسم اگر انبار کالایی مورد حریق و آتشسوزی قرار گیرد و انبارهای دیگر هم در مجاورت آن باشد، آیا شرط عقل است که شما به رفتگرها و کارگران شهرداری دستور دهید فعلا بروید خیابانها را نظافت کنید تا نوبت به خاموشکردن حریق هم برسد؟
مردم در دروس آیات عظام، که در مسجد اعظم تشکیل شده بود، برای کسب تکلیف اجتماع کردند. در این اجتماع حجج اسلام آقایان عباسعلی اسلامی، حاج شیخ علیاصغر مروارید، حجتالاسلام آقای اشراقی از طرف آیتالله گلپایگانی درباره قضیه انجمنهای ایالتی و ولایتی سخنرانی نمودند و چند ماه بعد، آیتالله گلپایگانی با انتشار اعلامیهای مخالفتش را با انقلاب سفید شاه و رفراندوم غیرقانونی اعلام کرد.
عدهای در حدود صد نفر از اهالی و کسبه بازار قم به منزل آیتالله گلپایگانی رفتیم و آقای حاجی میرزا حسین مینا از طرف جمعیت اظهار کرد: آمدیم برای امر خطیری که اخیرا پیش آمده وظیفه شرعیمان را سؤال نماییم. آقای گلپایگانی مردم را به آرامش دعوت کرد و گفت ما علما در موقع بروز خطر برای دین اسلام وظیفه دینی خود را انجام خواهیم داد و فعلا هم تذکراتی به اولیا امور دادهایم.
شنیدیم چند نفر از طلاب طرفدار آیتالله گلپایگانی در مراجعه به ایشان اظهار داشتهاند که شما با سایر ائمه جماعت همکاری نموده و از اقامه نماز جماعت خودداری نمایید؛ ولی آقا به آنها فرمودند به بزرگترها بگویید پیرو امام حسین(ع) هستند یا پیرو شهر اگر پیرو امام حسین(ع) هستند امام حسین(ع) روز عاشورا را با آنهمه جدال اقامه جماعت نموده و اگر دستور از ارکان دیگر میگیرید، آن را من نمیدانم.
از میدان آستانه، که وضع غیرعادی داشت و پر از مأمور بود تا در مدرسه فیضیه وسایل نقلیه مأموران در دو قسمت صف کشیده بود، من و مهدی جوانمردی پشتسر آیتالله گلپایگانی، هر طور بود، وارد مدرسه فیضیه شدیم و در جلوی حجرهای نزدیک مدرسه نشستیم. در ضمن سخنان آقای آلطه، واعظ منبر، کماندوها که در اطراف منبر میان جمعیت نشسته بودند، با حرکات غیرعادیشان بنای اخلال گذاشتند؛ صلوات بیجا میفرستادند؛ اشیایی را به طرف یکدیگر پرتاب میکردند و سوت میزدند. حرکات غیرعادی کماندوها و سروصداها مجلس را متشنج میکرد؛ حاج انصاری که وضع را غیرعادی دید، برای تسلط بر اوضاع گفت: آقایان به دنبال سیگار میگردند و با این جمله حواس کماندوها را پرت کرد و بالاخره توانست با مهارتی سخن خود را زودتر خاتمه دهد و از منبر به زیر آمد و رفت پهلوی آیتالله گلپایگانی نشست. از یک طرفِ مدرسه با صدای سوتی دستور حمله صادر گردید. دهها کماندو رنجر، ورزیده و تعلیمدیده دیوانهوار به ساکنان فیضیه حمله کردند. آیتالله گلپایگانی را خیلی سریع از زیر یکی از راهروها به طرف بیرون هدایت کردند. من و مهدی جوانمردی هم از در فیضیه به طرف میدان آستانه خارج شدیم.
صبح به مغازه آمدم. سروصدا بلند شد که آقای خمینی را گرفتند. مغازه را بستم که ببینم چه خبر است. دیگر کسبهها به تبعیت از من که عنوان کلیدداری را داشتم وقتی دیدند، مغازهام بسته است، مغازهشان را باز نکردند. به انتهای خیابان آذر، پایین شهر، معروف به محلۀ «تُف به چوب» آمدم. ساکنانش بیفرهنگ و حسود بودند و وقتی عصبانی میشدند آبدهنیشان را به چوب دستی میزدند تا چوب به دستشان بچسبد و در دعواها از دستشان نیفتد. آنها به لاتگری و داشی معروف بودند. کسی جرأت نمیکرد مقابلشان بایستد. پسر آقای سید یثربی از منبریهای قم را دیدم که با 10- 15 تا از بچههایش چوببهدست و زنهایشان زیر چادر، چوب، چاقو، کارد و شمشیر به دست آمدند و به طرف حرم و خانه آقای خمینی رفتند. من و جمعیت بازار هم پشت سر آنها به راه افتادیم. کمکم شهر از دستگیری آقای خمینی مطلع شد. مردم در صحن جمع شدند. آقای گلپایگانی بالای منبر مقابل ضریح صحبت کرد. در پی دستگیری آیتالله خمینی، از سوی گلپایگانی اعلامیه جداگانهای به حمایت از ایشان صادر و توسط بازاریها توزیع شد.
طلاب قم تصمیم گرفتند برای تجلیل از مقام آیتالله خمینی جشن باشکوهی در مدرسه فیضیه، همان جایی برگزار نمایند که یادآور سخنرانی تاریخی عصر عاشورای ایشان بود. همه مساجد و مدارس غرق جشن و شادی و شیرینی گردید. مرکز برنامهریزی جشن و به قول امروزیها ستاد برگزاری مراسم، حجره آقای باستانی از یاران نزدیک آیتالله گلپایگانی بود.
پس از دستگیری و تبعید آیتالله خمینی به ترکیه، آیات عظام گلپایگانی بهصورت موقت از سوی رژیم شاه ممنوعالملاقات شد.
ما مبارزان برای گرفتن امضای مراجع زیر هر اعلامیه، ابتدا آن را باید خدمت آیتالله شریعتمداری برده و برای ایشان شرح ماوقع میگفتیم. او از همه آقایان به مسائل سیاسی و اجتماعی واردتر و به امور تسلط کامل داشت. بهتجربه فهمیدم آیتالله گلپایگانی تا امضای ایشان و آقای مرعشی را نبیند، هر چقدر هم که برایش توضیح بدهم قانع نخواهد شد. البته یکبار خیلی صریح به من فرمودند: امضای من منوط به امضای آقای شریعتمداری و مرعشی نجفی است.
خوشبختانه، من توانستم خانه 230 متری آیتالله علوی، داماد آقای گلپایگانی و باجناق آقای صافی را در کوچه یزدیها، پشت بازار به مبلغ ن9 هزار تومان بخرم.
وقتی خبر آتشسوزی مسجدالأقصی منتشر شد، ما بازار را نیمهتعطیل کرده و آیتالله گلپایگانی هم در اطلاعیهای ضمن محکومیت این حادثه عصر روز جمعه مجلس روضهای را در اعتراض نسبت به این حرکت برگزار کرد و از عموم مدرسان حوزه خواست به نشانه اعتراض، درس را تعطیل کنند.
آقای یدالله رجبیان به مناسبت ولادت حضرت زهرا(س)، شیخ احمد کافی را به مدت 10 شب برای منبر در محوطه کارخانهاش دعوت کرد. مردم استقبال باشکوهی از این مجالس کردند. پس از مقدمه و قرائت چند شعر و چند جمله از سخنان گذشته، گفت که پیغمبر(ص) فرموده: زمانی میرسد که مردمان به حکومت نمیرسند، مگر با قتل و خفقان؛ سپس حکومت معاویه و مشاورش عمروعاص در برابر امام علی(ع) و وارونهسازی افکار عمومی و نادانی اکثر مردم را بهعنوان مثال تشریح نمود و فسادهایی که نسل امروز و محصلان دامنگیر آن شدهاند، فهرستوار گفت. سینماها و مراکز تفریحی را بهشدت مورد حمله قرار داد و آنها را مرکز بدبختی، بیچارگی، انحراف و بیوجدانی معرفی کرد و اضافه کرد که من با همه علاقهای که به قم دارم، وقتی وارد دروازه شهر میشوم و چشمم به این چند آجری که روی هم چیدهاند و نام آن را سینما نهادهاند، میافتد بیاندازه ناراحت و از آمدن خود پشیمان میشوم و اضافه کرد که این سینما، مکان انحراف جوانان شماست و مردم را از همکاری نسبت به ساختمان سینما بر حذر داشت. در این 10 شب، آیتالله گلپایگانی برای تأیید سخنان او یک شب در این مراسم شرکت کرد.
بعد از انتشار کتاب شهید جاوید، آقای آلطه منبرهای اعتراضآمیز نسبت به کتاب شهید جاوید در منزل آیتالله گلپایگانی رفت و آقای صافی گلپایگانی نیز با تالیف کتابی به این موضوع واکنش نشان داد.
در شهر قم، آقای لاجوردی نامی کنار مسجد امام، تنها مغازه تلویزیونفروشی را داشت. به علت فتواهای آیتالله گلپایگانی و دیگر مراجع خریدوفروش آن حرام شده بود؛ به همین دلیل ما تلویزیون نخریدیم.
آیتالله گلپایگانی هم به اعتبار همان پایگاه معنویاش با کمک بازاریان شهر و پایتخت، بیمارستانی را به ریاست دکتر باهر ساخت.
جمعی از متدینین، کسبه و طلاب مخالف با حاکمیت نسبت به ذبح شرعی گوشتهای یخی وارداتی و توزیع آن در فروشگاهها و قصابیها، اعتراضات فراوانی کردند تا آنجا که در تاریخ 26 فروردین 53 استفتایی با موضوع گوشتهایی که از بلاد کفار وارد میشد و به نحو شرعی تزکیه آنها ثابت نشده ـ بلکه بنا بر شواهدی مطمئن، به طور شرعی ذبح نشده است ـ با امضای جمعی از مسلمانان به آیتالله العظمی آقای گلپایگانی فرستادند و از ایشان خواستند فتوای مبارک را درباره خرید و فروش و خوردن آن و اینکه آیا گفته و نوشته اشخاص ناموثق یا مجهولالحال اعتبار شرعی دارد یا نه؟ مرقوم فرمایند. ایشان نیز در پاسخ، این گوشتها را نجس و حرام اعلام کردند و بر مسلمانان واجب دانستند از خرید و فروش و خوردن آن اجتناب نمایند و فرمودند اشخاص ناموثق و مجهولالحال اعتبار شرعی ندارند. خداوند متعال مسلمانان و بلاد اسلام را از شر کفار حفظ کند. ما نیز این متن را تکثیر و در بین مردم توزیع کردیم و هیچگاه از گوشت یخی وارداتی استفاده نکردیم.
پس از حادثه فوت آیتالله مصطفی خمینی، فرزند امام، به مجلس فاتحه آیتالله گلپایگانی با منبری حجتالاسلام سید محمد آلطه رفتیم. ایشان برخلاف منبریهای دیگر که به جهت وجود رعب و وحشت، حتی اسمی از حاجآقا مصطفی یا پدر ایشان نمیبردند، درباره زندگی ایشان سخنرانی کرد و آشکارا نام آیتالله العظمی خمینی و حاجآقا مصطفی را بر سر زبانها انداخت. در مجلس فاتحهای که ما بازاریان برای ایشان گرفتیم منبر را وسط بازار، سر کوچه مسجد سید اسماعیل گذاشتیم و با پشتی و پتو جایگاهی را برای استقرار آیتالله گلپایگانی فراهم کردیم.
بازار و کلاسهای درس حوزه برای اعتراض به مقاله «ايران و استعمار سرخ و سياه»، به قلم احمد رشیدی مطلق در روزنامه اطلاعات، به حالت تعطیل درآمد. مدرسه خان، مرکز تجمع طلاب شد. صدای اعتراض بالا گرفت و وسعت یافت. صبح، اول وقت ما به منزل ساده و کوچک آیتالله گلپایگانی رفتیم؛ آنجا جمعیت زیادی نبود. آیتالله گلپایگانی برای ایراد سخنرانی به بیرونی آمدند و گفتند: خداوند شما طلاب را تأیید فرماید که با چنین وحدتی به اینجا آمدهاید و مقابل اهانتی که به مقام روحانیت شده، احساس مسئولیت کردهاید. وحدت شما در این امر مهم، بیش از ورود رئیسجمهور آمریکا و هر رئیسجمهور دیگری که به ایران بیاید و نفعی عاید آنها کند، برای آنها شکننده است. وحدت خود را حفظ کنید و به اعتراض آرام خود ادامه دهید و مقاومت کنید. اینها دروغ میگویند که ما با کارهای آنان موافقیم. همه علما مخالفند.
آیت عظام گلپایگانی، به مناسبت چهلمین روز شهدای 17شهریور تهران، اعلامیه صادر کرد.
در تیراندازیهای مأموران حکومت نظامی به مردم، روزانه مجروحان زیادی روی دست ما میماند؛ چون در حکومت نظامی نمیتوانستند به مجروحان رسیدگی کنند یا بیمارستانها از ترس حکومت، حاضر به پذیرفتن نبودند. مطلب را با آقای گلپایگانی در میان گذاشتیم و ایشان با آقای دکتر باهر، رئیس بیمارستان تحت پوشششان، امر به پذیرش مجروحان و انجام عمل جراحی روی آنها نمودند.
روز شنبه آیات عظام گلپایگانی، با انتشار اعلامیهای مشترک درباره حوادث جاری کشور از اعلام عزای عمومی روز دوشنبه حمایت کرد. جامعه مدرسین و هزاران نفر از مردم و روحانیون شهر قم با دیدن اعلامیه و شنیدن تحصن روحانیون تهران در دانشگاه تهران علیه ممنوعیت ورود امام و اعتراض به تعویق سفرش نیز در شبستان اول مسجد اعظم، جنب قبر آیتالله بروجردی تحصن اختیار کردند. حضرات آیات گلپایگانی و مرعشی، در تحصن روحانیون قم شرکت کردند.
هنگام ورود امام به قم، مردم در مسیر جاده تهران، از دروازه شهر تا نزدیک خانهسازیهای آقای خویی ایستاده بودند و ایشان با ماشین بلیزر با رانندگی آقای حاج حسن حسینی آمد و داخل مسجد نیمهساز امام حسن مجتبی(ع) رفت. من و آقایان شریعتمداری، گلپایگانی و پسندیده به استقبالش رفتیم.
درباره مصادره زمین توسط بنیاد مسکن انقلاب اسلامی در شهر، استفتای پرسروصدایی از آیتالله گلپایگانی منتشر شد.
دوران جنگ تحمیلی، آقای گلپایگانی در نامهای اسکان برخی از جنگزدگان را از من خواست.
برخی تبهکاران اقتصادی شهر پشت نام آیتالله گلپایگانی با تقلب کسب درآمد میکردند؛ ولی ایشان از آنان حمایت نکرد و ما توانستیم با آنان برخورد کنیم.
هر روز یا یک روز در میان، برای تنوع در احوال خودم به دیدن آیتالله گلپایگانی میرفتم. ایشان روی تختشان نشسته، متکا را پشتسر میگذاشت و باهم صحبت میکردیم. چندان از وضع جاری کشور بعد از انقلاب راضی نبودند. شبی در خدمتشان عرض کردم: حاجآقا خبر مرجعیت و قائممقامی آیتالله منتظری را شنیدهاید؟ با همان بیحالی گفت: بله، زمانی که احمد آقا (خمینی) مرجع تقلید تعیین کند، دیگر نیازی به درسخواندن نیست. شب دیگری برای ارائه و گزارش اخبار و حوادث جاری کشور خدمت ایشان رسیدم. ایشان در حیاط لب ایوان با آقایان آل طاها، خلج و پسرشان جواد آقا نشسته و در حال مذاکره بودند. داخل که شدم احترام کردند. درباره مسائلی که در بیرون داشتم، صحبت کردم و ازجمله گفتم: به من نمایندگی دادند که در جلسه مرکزی هیئت هفتنفره واگذاری اراضی کشور شرکت کنم تا آنها زمین را تقسیم کنند و به افراد بدهند. تا این حرف را زدم آقا دو مرتبه با عصبانیت فرمودند: آقای سلیمانی جهنم است، جهنم است، این چه کاری است که شما قبول کردی! شما چه حقی دارید زمین سنددار مردم را که پول داده و خریدهاند، بهزور بگیرید و بدهید به دیگران از آن استفاده کنند و در زمین غصبی بنشینند.
من گفتم: چشم نمیروم. از فردا صبح شرکت نکردم و کارها با همان کیفیت قبل ادامه پیدا کرد. به حدی احکام زیر و رو و حرام و حلال شد که بعضی اوقات مادرم در میان صحبتهایش میگفت: خدا و امامان قدیم اینجوری میگفتند.
از زمان خدمتم در آستان قدس نیز ارتباطم با بیت ایشان قطع نشد. در یکی از ملاقاتهایم با آقای گلپایگانی که دکتر باهر نیز همراهشان بود، مثل همیشه گفت: آقای سلیمانی معجزه جدید چی داری؟ من برایش این داستان را نقل کردم. آقای گلپایگانی به دکتر باهر فرمودند: پرونده این آقا را پیدا کنید و ببینید مشکلش چه بوده که جوابش کردند. در ادامه آیتالله گلپایگانی فرمودند: برای رفع گرفتاری شدید و بعد از بریدن از همه مخلوقات و امید نداشتن به غیر از خداوند متعال، شب جمعه هزار مرتبه، الله الصمد بگویید تا متوجه خداوند رئوف شوید. فوری عنایتی خواهد فرمود. برای شفای بیماری سخت سوره الهکم التکاثر بسیار خوانده شود، بسیار معالج و مؤثر خواهد بود.
خیلی از علما و مراجعی که خادمی حضرت رضا(ع) را نیز دریافت کردند، نسبت به انجام وظایف خدمتشان چندان کوشا نبودند. یک شب آیتالله صافی گلپایگانی و آیتالله گلپایگانی به همراه آقایان حاج جواد، حاج باقر و سه نفر طلبه معمم و سه نفر لباس شخصی، که بعدها معلوم شد از محافظین ایشان بودند، پیشِ روی مبارک آمدند و مشغول زیارتخواندن شدند. همزمان یکی از محافظهای ایشان با زور خواست تی را از دو خادم بگیرد و مثل ما مشغول شستوشو شود. طبق مقررات، خدام از این کار امتناع کردند. آقای سعیدنژاد دعای ندبهخوان حرم و پدر دو شهید، تی را داد و او مشغول شستوشو شد. دیگر خدام به این عمل او اعتراض کردند. حاجپهلوان خواست تی را پس بگیرد، پاسدار مقاومت کرد. پهلوان هم با حالت داشمشتی مانندی بهزور گرفت و کشید که چه حقی داری این کار را میکنی! پاسدار هم وقتی که این صحنه را دید فوری دست به اسلحه شد. حاجپهلوان بلافاصله پالتویش را باز کرد و گفت: بزن بزن! صدا بلند شد و آیتالله گلپایگانی نگاهش افتاد به این پاسدار خیلی ناراحت شد. حاجپهلوان، پیشکسوت خدمه، با حدود 50 سال سابقه خدمت و موردتوجه همه خدام گفت: کار را تعطیل نمایید و دربهای حرم را باز کنید. هنوز کارمان تمامنشده، درها را باز کردیم. جمعیت به داخل حرم ریختند و آقا بیرون رفت. من برای استراحت به بیت آمدم. خدام دو دسته شدند: یکعده حاجپهلوان را توبیخ کردند که بر فرض یک محافظ چهارتا تی میکشید، این کارها چی بود تو کردی؟ یکعده هم ایشان را تشویق کردند که باید قانون حرم اجرا شود.
آخر شب تلفن آسایشگاه زنگ خورد که آقای گلپایگانی دستور فرمودند خدمههایی که دیروز کشیک بودند، نروند؛ با آنها کار دارم. صبح سر سفره صبحانه نشسته بودیم، آیتالله صافی از طرف آیتالله گلپایگانی آمد و بعد از سلام و احوالپرسی گفت: دیشب آقا خوابش نبرده؛ از نصفشب بیدار شده و دور اتاق قدم میزند و میگوید خواب دیدم به حرم آمدهام و در حرم بسته است؛ میگویم چرا در حرم را بستید؟ میگویند: امام رضا(ع) با خدمه ملاقات دارد، کسی را راه نمیدهد. هر چقدر منتظر ماندم، در باز نشد و راهم ندادند.
آقا وقتی این خواب را دید، از شدت ناراحتی به من دستور داد که بیایم یکییکی دست شماها را ببوسم و از شما معذرتخواهی کنم تا آقا راضی شود. شروع کرد از کوچک و بزرگ یکییکی دستها را بوسیدن و معذرتخواهیکردن. من خواستم دستم را بکشم، گفت: نه، آقا دستور داده. بعد دوهزار تومان پول به همه خدام داد که من پولش را کنار گذاشتم و دارم. از آن سال به بعد، هروقت آقای صافی گلپایگانی، کشیک هشتم، به حرم مشرف میشد، پولی را به من میداد و میگفت: به هرکدام از خدمه هزار تومان بدهید.
انتهای پیام