شفقت‌ورزی؛ جنگی مداوم میان مغز قدیم و جدید انسان
کد خبر: 4062891
تاریخ انتشار : ۱۸ خرداد ۱۴۰۱ - ۱۹:۱۲

شفقت‌ورزی؛ جنگی مداوم میان مغز قدیم و جدید انسان

انسان اولیه چون به دنبال حفظ بقا بود، آشنایی و انسی با مفهوم شفقت نداشت، ولی وقتی از غارها بیرون آمد، در دشت‌ها ساکن شد و به کشاورزی و دامپروری رو آورد، آرامش بر فضای زندگی‌اش حاکم شد و توجه خود را به مفاهیمی نظیر شفقت نیز معطوف ساخت و اینجا بود که مغز جدید او بر مغز قدیمش پیشی گرفت.

علیرضا رفیعی مشاور و روان‌درمانگر

«از دل تو تا دل من؛ دوازده گام برای زندگی مهربانانه» عنوان کتابی به نویسندگی کارن آرمسترانگ و ترجمه مرضیه سلیمانی، چاپ انتشارات نشر نو است. مترجم در دیباچه‌ای که بر کتاب نگاشته، کارن آرمسترانگ را دین‌پژوه، مورخ دین و نویسنده آثار متعدد در حوزه مذهب و معنویت معرفی می‌کند که در سال 2008 میلادی، جایزه TED را از آن خود کرد. مباحث کتاب در 12 فصل، حول پاسخ به پرسش‌هایی نظیر اینکه «شفقت چیست؟»، «چگونه دین‌ها و فرهنگ‌های بزرگ با این اصل و آرمان انسانی روبرو شده، آن را تعریف کرده و به پیروان خود پیشنهاد داده‌اند؟» و «آیا شفقت از این توانایی برخوردار است که برای مشکلات پیچیده و به ظاهر، حل‌ناشدنی زمانه ما راه‌حلی بیابد؟» شکل گرفته است.

این کتاب، بهانه‌ای شد تا جمعی از دوستداران و فعالان حوزه کتاب و کتابخوانی دیروز، 17 خردادماه به همت معاونت فرهنگی جهاددانشگاهی واحد اصفهان در سه‌شنبه‌های فصل سخن گرد هم آیند و به بحث و گفت‌وگو درباره کتاب و موضوع شفقت بپردازند.

علیرضا رفیعی، روانشناس و روان‌درمانگر در این نشست، شفقت را موضوعی دانست که همه انسان‌ها در تمام دوره‌ها با آن سروکار دارند و جزو بخش‌هایی از زندگی‌ست که هر گاه از آن غافل می‌شویم، به خودمان نهیب می‌زنیم که آن را رعایت نکرده‌ایم و این تعارض دائماً در زندگی ما وجود دارد.

وی با بیان اینکه کتاب، جریان آغاز شفقت را به مغز قدیم و جدید انسان مربوط می‌داند، گفت: مغز قدیم آشنایی و انسی با شفقت ندارد، چون دنبال بقاست. انسان اولیه‌ای که در غار زندگی می‌کرد و حیوانات درنده‌ای در محیط پیرامونش وجود داشتند، به چهار چیز اهمیت می‌داد؛ پیدا کردن غذا، جنگیدن، فرار کردن و زاد و ولد. اینکه چه اتفاقی افتاد تا انسان‌هایی که دنبال این چهار مورد بودند، به مفهومی متعالی به نام شفقت رسیدند، کتاب سیری تاریخی هم به لحاظ تکامل انواع و هم به لحاظ تاریخ ادیان برای آن بیان کرده است.

مغز جدید انسان؛ موتور محرکه شفقت

این روانشناس و روان‌درمانگر افزود: زمانی که انسان اولیه بعد از انقراض دایناسورها توانست از غارها خارج و در دشت‌ها ساکن شود و این سکونت سبب شد تا به آرامش دست پیدا کند، از میزان اهمیت آن چهار مورد و دغدغه‌مندی نسبت به آنها کاسته شد. وقتی انسان‌ها به کشاورزی و دامپروری رو آوردند، دستیابی به غذا دیگر به‌عنوان مشکل اصلی حیات آنها تلقی نمی‌شد. به همین دلیل، این مجال را پیدا کردند که آرام شوند و در فضای مبتنی بر آرامش، خلاقیت‌های خود را به تدریج بروز و توسعه دهند. از اینجا بود که مغز جدید انسان و به دنبال آن، مفاهیم نوع‌دوستانه شکل گرفت. در واقع، شکل‌گیری مغز جدید باعث نشد تا بقا و تداوم نسل انسان به مخاطره بیفتد، بلکه سکونت در دشت‌ها و دستیابی به آرامش، مفاهیم مهم‌تری برای انسان شکل داد که به رشد و پیشرفت او انجامید.

وی ادامه داد: به موازات این تغییر، اتفاق دیگری رخ داد و آن این بود که انسان به یک‌سری آیین‌ها، رسوم و اسطوره‌ها دست یافت که به توسعه فکر او منجر شد. نویسنده به این آیین‌ها و رسوم که ادیان را نیز دربر می‌گیرد، در چهار اقلیم جغرافیایی شامل شبه جزیره هند، چین، خاورمیانه و یونان قدیم می‌پردازد و معتقد است اولین کسی که مفهوم شفقت را مطرح کرد، کنفوسیوس بود، با این تعبیر که «آنچه را بر خود نمی‌پسندی، برای دیگران نیز مپسند». بعد از وی، بودا نیز همین معنا را با یک‌سری تغییرات و پرداختن به نوع جدیدی از یوگا بسط و توسعه داد. آرمسترانگ سپس سراغ ادیان توحیدی می‌رود و در تمامی موارد، به سیر تاریخی توسعه مفهوم شفقت می‌پردازد.

رفیعی سپس به بیان روایت نویسنده از چرایی ظهور آیینی به نام اسلام پرداخت و گفت: وی می‌گوید: «اعراب از خدای یهودیان و مسیحیان اطلاع داشتند و معتقد بودند او با خدای بزرگ آنها یعنی الله که صرفاً خدا معنی می‌دهد، یکی‌ست، ولی برایشان دردناک بود که می‌دیدند او هیچ پیامبری برای آنها نفرستاده و هیچ متن مقدسی به زبان آنان نازل نکرده است. آیات وحی سرانجام در قالب متنی گردآوری شد که قرآن نامیده می‌شود، این پیام‌های غیبی هوشمندانه، شرایط موجود در مکه را مستقیماً هدف قرار داد و از خصایل شفقت‌آمیز سخن گفت تا با سرمایه‌داری خصومت‌گرا و خشن آن مخالفت ورزد. پیام بنیادین قرآن این است که گرد آوردن مال شخصی بد است، ولی تقسیم منصفانه ثروت برای ایجاد جامعه‌ای عادل و شایسته، عملی پسندیده محسوب می‌شود».

وی در نقد این مطلب، تصریح کرد: این نوع قرائت، ذهن مرا مشغول کرد که نویسنده با استناد به چه متونی، این تعبیر و روایت از چرایی ظهور اسلام را بیان کرده، هر چند روایت جالبی از فتح مکه به دست داده است.

این روانشناس و روان‌درمانگر به 12 گامی که در کتاب برای آموزش شفقت بیان شده، اشاره کرد و افزود: نویسنده توضیح نداده است که این گام‌ها را براساس چه داده‌ها و تحقیقاتی تدوین کرده، ولی لازم بود این کار انجام شود. شاید با دانش خود این گام‌ها را تدوین کرده و این احتمال نیز وجود دارد که داده‌هایی در اختیار داشته، ولی آنها را در کتاب ذکر نکرده است. بخش‌هایی از کتاب به مباحث روانشناسی مربوط می‌شود، اگرچه نویسنده التزامی نداشته که با نگاه روانشناسانه به موضوع بپردازد و همان‌طور که می‌دانیم، در روانشناسی، نوعی رویکرد درمانی بر مبنای شفقت طراحی شده است.

نمایش؛ آیینی مؤثر در شفقت‌ورزی

وی سپس به تأثیر هنر بر شفقت اشاره کرد و نمایش را یکی از آیین‌هایی دانست که می‌تواند در شفقت‌ورزی مؤثر باشد، چنانکه آرمسترانگ می‌گوید: «نمایش‌ها، فیلم‌ها و داستان‌ها ما را قادر می‌سازند که به‌گونه‌ای خلاق، به زندگی‌های دیگر وارد شویم و از مردمی که تجربه‌هایشان به کلی با ما متفاوت است، همدلانه حمایت کنیم. این آثار هنری، لحظه‌ای از خلسه مشفقانه را در اختیار ما قرار می‌دهند و ما در طی این گام باید تصمیم بگیریم که به هنر اجازه دهیم تا ما را آشفته سازد و باعث شود پیش‌داوری‌های عمیق و ریشه‌دار را به پرسش بگیریم. فیلم‌ها به‌ویژه بسیار برانگیزنده هستند، چراکه بزرگی پرده، ما را به شخصیت‌ها نزدیک‌تر می‌کند. می‌توانیم ببینیم که به گریه افتاده‌ایم، چنانکه شاهد رنج شخصیت‌های فیلم هستیم و عصب‌های آیینه‌ای‌مان به‌کار افتاده‌اند، اگرچه ذهن عقلانی‌مان به ما می‌گوید که رنج آنها به کلی تخیلی‌ست. هنگامی که به این شیوه متأثر می‌شویم، نباید آن‌قدر عجول باشیم که با بیرون رفتن از سینما و گذاشتن کتاب روی قفسه، این تجربه را به دست فراموشی بسپاریم. باید اجازه دهیم وضعیت‌های غم‌انگیز برای همیشه در ذهن ما نقش ببندند، برای داشتن زندگی مشفقانه، تخیل امری حیاتی‌ست و هنرمندان را قادر می‌سازد تا جهان‌هایی به کلی جدید پی افکنند و به رویدادهایی که هرگز به وقوع نپیوسته‌اند و پایه مردمی که هرگز وجود نداشته‌اند، ظاهر قدرتمندی از واقعیت ببخشند».

در ادامه، تعدادی از شرکت‌کنندگان به بیان تجربه‌های خود از شفقت‌ورزی پرداختند. یکی از حضار این موضوع را بیان کرد که تلاش کرده با نگاه دیگری به درددل‌های همسر خود گوش دهد که سخنران نشست خطاب به او، گفت: شما با تغییر نگاه، به سمت همدلی حرکت کردید و اساس شفقت همین است که اگر بتوانی همدلی کنی، می‌توانی شفقت بورزی، اگرچه برخی افراد آن‌قدر شفیق و دلسوز هستند که ما را به شگفتی وامی‌دارند. در مجموع، باید با مفهوم همدلی آشنا شویم تا شفقت برایمان رنگ پیدا کند.

وی به تعارض مداوم میان مغز قدیم و جدید اشاره و بیان کرد: مغز جدید به سمت شفقت‌ورزی و درک کردن دیگری حرکت می‌کند، ولی بعضاً مغز قدیم از آن پیشی می‌گیرد و میلی به همدلی با دیگری ندارد. ما در خصوص شفقت، دائماً با تعارض میان مغز قدیم و جدید دست به گریبانیم و این آگاهی و هوشیاری است که کمک می‌کند تا حد امکان، در ایستگاه مغز جدید متوقف شویم و اگر به سمت مغز قدیم رفتیم، باز هم تلاش کنیم تا به مغز جدید بازگردیم.

شفقت‌ورزی به خودآگاهی مستمر نیاز دارد

یکی دیگر از شرکت‌کنندگان پیش‌نیاز شفقت‌ورزی را در لحظه زندگی کردن و آگاهی افراد نسبت به گفت‌وگوهای ذهنی و واکنش‌های‌‌شان دانست و این نکته را متذکر شد که صرف خواندن کتاب نمی‌تواند ما را به سمت شفقت‌ورزی هدایت کند.

رفیعی در پاسخ به این مطلب نیز گفت: در هر فصل کتاب، تمرین‌ها و تکالیفی وجود دارد که برای داشتن رفتار مشفقانه به ما کمک می‌کند، ولی از طرف دیگر، وضعیت جامعه ما در خصوص شفقت، اسف‌بار است و رفتارهای مشفقانه به شدت تقلیل یافته، لذا با خواندن کتاب و انجام تمرین‌های آن چیزی تغییر نمی‌کند و نوعی خودآگاهی مستمر نیاز است تا در خصوص حرکت به سمت مغز قدیم هشدار دهد و این نکته را گوشزد کند که ما به نوع‌دوستی، مهربانی و همدلی نیاز داریم.

شرکت‌کننده دیگر به بیان این مطلب پرداخت که ما نه تنها مشفق نیستیم، بلکه بدبینانه هم به مهربانی دیگران نگاه می‌کنیم و نمی‌خواهیم بپذیریم که یک نفر خوب است و می‌خواهد خوبی کند، خوبی کردن را به حرکتی نمایشی تقلیل می‌دهیم و تلاش می‌کنیم از ارزش‌های آن بکاهیم.

محمدرضا رهبری، سرپرست معاونت فرهنگی جهاددانشگاهی واحد اصفهان به بیان تجربه خود از کتاب پرداخت و گفت: حین خواندن کتاب، از مطالب آن یادداشت‌برداری کردم، چون فکر می‌کنم این مطالب باید به مهارت تبدیل شود. از طرف دیگر، به‌دلیل نیازی که امروز به موضوع شفقت در جامعه احساس می‌شود و حس خوبی که از خواندن آن داشتم، اشکالات کتاب را نادیده گرفتم. کتاب تعادل میان مهارت و تئوری‌ را ندارد، ولی تبیینی که از بعضی پدیده‌ها ارائه داده، جالب توجه است، از جمله نگاهی که از منظر شفقت به معراج و هجرت پیامبر(ص) دارد. درباره هجرت، نویسنده معتقد است پیامبر(ص) قبیله‌گرایی را رها کرد و با مردم دیگری، زندگی مهربانانه را پایه گذاشت. از طرف دیگر، کتاب‌های متعددی درباره بنیادگرایی نوشته شده است، ولی مطالب این کتاب درباره پدید آمدن بنیادگرایی بسیار راهگشا بود.

سخنران نشست نیز تصریح کرد: نویسنده اشاره می‌کند که اگرچه ممکن است با روایت‌های خودی مأنوس باشید، ولی تلاش کنید که روایت ادیان و سنن دیگر از شفقت را نیز در نظر بگیرید. در آیه‌ای از قرآن آمده است: «...كُلُّ حِزْبٍ بِمَا لَدَيْهِمْ فَرِحُونَ؛ هر دسته‏‌اى به آنچه نزدشان بود، دل خوش كردند». این واقعیت زندگی همه ما در طی قرون و اعصار است که به هر آنچه داریم، خوشحال هستیم، ولی از طرف دیگر، همه ادیان تأکید جدی بر نوع‌دوستی و شفقت دارند و این یکی از سرفصل‌های مشترک آنهاست.

شفقت و مهربانی یکی نیست

یکی از حضار این پرسش را مطرح کرد که چرا مترجم از واژه شفقت استفاده کرده، در حالی که مهربانی واژه نرم‌تری است و شرکت‌کننده دیگری این‌گونه پاسخ داد: مهربانی و شفقت بار معنایی متفاوتی دارند؛ شفقت یعنی علاوه بر اینکه مهربانانه رفتار می‌کنید، رنج نهفته در پشت رفتارهای دیگری را نیز ببینید.

سخنران نشست در پاسخ به این پرسش، گفت: واقعیت این است که معادل واحدی برای شفقت وجود ندارد و حتی نویسنده در توضیح معنای آن، شفقت را با تک کلمه توضیح نداده و می‌گوید شفقت، گونه‌ای نیک‌خواهی پرشور غیرانتقادی است. در واقع، باید از جمله برای توضیح آن استفاده کرد، نه یک کلمه و می‌توان گفت، هر نوع مهربانی، شفقت محسوب نمی‌شود و اگرچه سرفصل مشترک دارند، ولی دو مفهوم جدا هستند. مهربانی، نوع‌دوستی و دلسوزی مفاهیمی نزدیک به معنای شفقت هستند، ولی هیچ کدام به تنهایی منطبق بر آن نیست. در مهربانی، کاری به رنج دیگری نداریم، مهربان هستیم و مهربانی‌مان را زندگی می‌کنیم.

سرپرست معاونت فرهنگی جهاددانشگاهی واحد اصفهان این نکته را متذکر شد که وقتی واژه‌ای را استفاده می‌کنیم، آن واژه از قبل، پشتوانه و فرهنگی برای خودش دارد و بعد برای معنایی جدیدتر به‌کار گرفته می‌شود. درباره شفقت نیز همین‌طور است، نویسنده آن را برای معنای مدنظر خود به‌کار می‌گیرد.

شفقت به نوع تربیت ایرانی‌ها نزدیک است

احسان کاظمی، روانشناس نیز در پاسخ به پرسش مطرح شده، گفت: در شفقت، باید حس و حال دیگران درک شود که همان همدلی است، ولی وقتی معنای کامل خود را پیدا می‌کند که برای مشکل دیگران، کاری انجام شود. بنابراین، شبیه یاری‌رسانی هم هست. مهربانی نیز با شفقت تفاوت دارد، ما ممکن است نسبت به دیگری مهربان باشیم، ولی کاری برایش انجام ندهیم.

وی تصریح کرد: شفقت بعضاً ایجاب می‌کند که یک شر ضروری را هم بپذیریم، یعنی ممکن است مجبور شویم به عده‌ای ضرر بزنیم، برای اینکه خیر بزرگتری را حفظ کنیم. گاهی لازم است تلنگری به کسی بزنیم تا به خود بیاید و کاری انجام دهد، این عملی مشفقانه است، ولی گاهی می‌خواهیم کسی را تخریب کنیم. مشفقانه رفتار کردن صرفاً نباید در ارتباط با افرادی باشد که دارای مشکل هستند، با کسی هم که مشکلی ندارد، می‌توان مشفقانه رفتار کرد و جایگاهش را نسبت به آنچه هست، تعالی بخشید. در واقع، شفقت ابعاد زیادی را دربر می‌گیرد، از شفقت نسبت به خود تا نسبت به یک غریبه و حتی دشمن.

این روانشناس به نقد این گزاره که «جامعه ما مشفق نیست» پرداخت و بیان کرد: قرار نیست ما در همه حال و برای همه انسان‌ها مشفق باشیم و جامعه خود را از این نظر زیر سؤال ببریم. اگر می‌گوییم جامعه مشفقی نداریم، خودمان تا به حال چه کاری برای رشد شفقت‌ورزی در جامعه انجام داده‌ایم، جز اینکه همرنگ جماعت شویم؟ همه ما برای ارزیابی جامعه استاد هستیم، ولی به اندازه خودمان چه کاری انجام داده‌ایم؟ شفقت یکی از ضرورت‌های زندگی امروز به‌شمار می‌رود و به تربیت ما ایرانی‌ها نیز بسیار نزدیک است، ولی آن را به فعلیت نرسانده‌ایم. ما معمولاً وضعیت جامعه خود را از استانداردها پایین‌تر در نظر می‌گیریم، ولی نمی‌توانیم براساس تجربه‌ها و دیدگاه‌های شخصی، حکم کلی بدهیم که جامعه ما شفقت‌ورز نیست، مگر اینکه براساس داده‌های یک پژوهش صحبت کنیم. معتقدم افراد خوب در جامعه بیشتر از افراد بد وجود دارند، ولی دیده نمی‌شوند و به چشم نمی‌آیند. در مجموع، جامعه انسانی، مشفق است، ولی باید مشفق‌تر شود.

به گفته وی، کتاب، ضعیف است و جنبه پژوهشی ندارد و 12 گامی که نویسنده ذکر کرده، در واقع، 12 فصل محسوب می‌شود، نه 12 گام.

شفقت؛ لازمه انسان بودن

شرکت‌کننده دیگری این پرسش را مطرح کرد که شفقت رابطه‌ای دوطرفه است یا یک طرفه و آیا یکی از دلایل اینکه حس می‌کنیم جامعه ما خالی از شفقت به نظر می‌رسد، این نیست که در شفقت‌ورزی، به دنبال رابطه‌ای دوطرفه هستیم، در حالی که اصلاً رابطه‌ای یک طرفه است و ما به دنبال بازخورد می‌گردیم؟

کاظمی در جواب این سؤال، تصریح کرد: شفقت، رابطه دوطرفه نیست، مثل نوع‌دوستی است که بدون انتظار داشتن، به دیگری کمک می‌کنیم. شفقت، یک اصل انسانی است و انسان بودن ایجاب می‌کند که شفقت بورزیم، ولی باید دید نگاه معامله‌گرانه و حتی همراه با سوءظن به شفقت، چه نفعی می‌تواند برای ما داشته باشد؟ اگر این‌گونه نگاه کنیم، هر کس منتظر است تا ابتدا دیگری شفقت‌ورزی را شروع کند.

سخنران نشست نیز گفت: نمی‌توان کسی را در جامعه پیدا کرد که بگوییم از شفقت، نمره صفر می‌گیرد، هر چند ممکن است تبلور این شفقت اندک باشد، ولی به هر حال، در جایی می‌تواند از رنج کسی بکاهد. قرار نیست نگاه جهانی به این قصه داشته باشیم، اگرچه این نوع نگاه، ایده‌آل و پسندیده است، ولی مهم‌ترین و بزرگترین اتفاقی که در خصوص شفقت می‌توانیم رقم بزنیم، در خانه خودمان و با اعضای خانواده است.

وی بر این موضوع نیز تأکید کرد که نکته مهم در خصوص شفقت، درک و دریافتی است که از رنج طرف مقابل شکل می‌گیرد، شاید وقتی رنج بزرگی رخ می‌دهد، شفقت‌ورزی آشکارتر و همه‌گیرتر باشد، ولی وقتی رنج دور از چشم و دور از دسترس است، شاید پی بردن به آن به تلاش نیاز دارد و ممکن است در بسیاری از مواقع، دغدغه این تلاش را نداشته باشیم.

 

انتهای پیام
captcha