حجتالاسلام والمسلمین محمدکاظم اسماعیلی؛ نویسنده و پژوهشگر بنیاد بینالمللی امامت یادداشتی درباره موضوع قرآنبسندگی نوشته و در اختیار ایکنا قرار داده است که در ادامه میخوانیم؛
سلفیگری ایرانی یا قرآنیون در نیمه دوم قرن سیزدهم در برابر دوره رنسانس و پیشرفتهای غرب، با شعار بازگشت به قرآن ظهور کرد. این گروه با شعارهای جذاب و عوامفریب از جمله مبارزه با خرافات و ستیز با اخبار مجعول با رویکرد آشنایی با قرآن کریم، مردم را ترغیب به بهرهگیری از قرآن و بینیازی از روایات ترغیب کرد.
منشا و سرچشمه دیدگاه قرآنبسندگی، در آخرین روزهای حیات پیامبر اکرم(ص) با بیان جمله «حسبنا کتاب الله» در مقابل دستور پیامبر(ص) آشکار شد. دستوری که بر تاکید به آوردن وسیله برای نوشتن مطلبی که مردم را تا قیامت از گمراهی باز دارد، دلالت داشت ولی اجرایی نشد. این سخن در منابع معتبر اهل سنت از جمله صحیح بخاری و مسلم گزارش شده است (صحیح بخاری و صحیح مسلم)
پس از وفات پیامبر، نشانههای عدم باورمندی به حجیت سنت در دوره خلیفه اول با از بینبردن و سوزاندن نگاشتههای حدیثی، ظهور بیشتری یافت؛ نمونه آن را عایشه گزارش میکند که 500 روایتِ نزد او را، پدرش مطالبه کرده و به آتش کشید.(تاریخ اسلام ذهبی) پس از وفات خلیفه اول، منع تدوین حدیث در دوره خلیفه دوم شدت یافت به گونهای که برخی از اصحاب از جمله عبدالله بن مسعود، ابودرداء و ابومسعود انصاری را زندانی کرد و گفت: شما زیاد از رسول خدا حدیث نقل میکنید و همانگونه که حاکم نیشابوری نقل میکند عمر بن الخطاب این سه نفر را تا زمان حیاتش، در زندان نگه داشته بود. (المستدرک) همچنین در دوران خلیفه سوم به حمایت از سیاست شیخین، همان رویه ادامه یافت و از نقل احادیث جلوگیری کرد.
فرقه قرآنیون و وهابیت وطنی، ادامهدهنده همان خط فکری است که با دلایل گوناگون در صدد ناکارآمد جلوه دادن میراث روایی و عدم حجیت آن، جهت استفاده در حوزههای مختلف دانش بشری بهویژه برای فهم و تفسیر قرآن کریم است. قرآنیون با عوامفریبی به عنوان ورود خرافات در احادیث، تلاش جهت تخریب جایگاه سنت کردهاند. آنان در برخی از نوشتههای خود، قرآن را حجت کافیه، قابل فهم برای همه افراد و کتابی که به تفسیر احتیاج ندارد، توصیف میکنند و دلایلی را بر مدعای خود ارائه نمودهاند و با استناد به برخی از آیات به صورت گزینشی، ادعا میکنند، قرآن برای تمام نیازمندیهای مردم از امور دین کافی است به دلیل آن که میفرماید: «هَٰذَا بَلَاغٌ لِلنَّاسِ»(ابراهیم/52) بیانش رسا و مفهوم است و احتیاج به مفسر ندارد. از سوی دیگر بر رهایی از فریب اخبار مجعول و آزادی از اسارت خرافات پافشاری و تاکید دارند.
ایشان آشنایی با قرآن کریم را بهترین وسیله نجات معرفی میکنند. آنان با این دیدگاه، به تفسیر آیات پرداخته و با استناد به اطلاق و ظهور ابتدایی آیات و بدون هیچگونه توجهی به قرائن متصل و منفصل، روایاتِ مرتبط را تخطئه کردهاند. این دیدگاه گرچه قرآن را بینیاز از تفسیر میدانند، اما ناهمگونی گفتار آنان، با نوشتن تفسیر روشن است که قرآن اگر نیاز به تفسیر ندارد، پس چرا خود به نگارش تفسیر دست زدهاند؟ آیا تفسیر آیات توسط پیامبر و اهل بیت(ع) نادرست بوده اما از سوی ایشان صحیح است؟
پرسش کلیدی این است که آیا این مبنا برگرفته از قرآن است و کتاب الهی این روش را تایید میکند؟ با مراجعه به قرآن، مخالفت آشکار آیات با چنین دیدگاهی روشن میشود به عنوان نمونه، قرآن بر پذیرش فرمان رسول خدا(ص) تاکید دارد و میفرماید: «ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا»(حشر/7) همانگونه که روشن است وجوب پیروی از اوامر و نواهی پیامبر(ص) را لازم میداند اما در شیوه مورد پذیرش قرآنیون، احادیث جایگاهی ندارد؛ همچنین قرآن مواردی را که نزاع و اختلافی پیش میآید به خدا و رسول ارجاع میدهد(نساء/ 59) در حالی که اگر سنت جایگاهی نداشت، خداوند پیامبر را به عنوان برطرفکننده اختلافها، معرفی نمیکرد، از این رو خود آیات قرآن علیه مبانی قرآنیون دلالت دارد و اساس ساختمان مورد ادعای آنان را فرو میریزد.
سلفیگری ایرانی تاکید دارد که قرآن نیاز به مفسر ندارد و برای مجموع افراد، قابل فهم است اما غافل از آن که آیاتی از قرآن مانند آیه 44 سوره نحل میفرماید: «وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُون؛ اين قرآن را به سوى تو فرود آورديم، تا براى مردم آنچه را به سوى ايشان نازل شده است توضيح دهى، و اميد كه آنان بينديشند.» قرآن را نیازمند به مبین و مفسر میداند، بر این اساس جای شگفتی است که چگونه از این آیات، رویگردان شده و تبیین و تفسیر پیامبر اکرم را کنار گذاردهاند؟
در آیهای دیگر تعلیم کتاب و حکمت را به رسول خدا نسبت میدهد «يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَ يُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ؛ آيات او را بر آنان بخواند و پاكشان گرداند و كتاب و حكمت به ايشان بياموزد» (جمعه/2) در حالی که اگر قرآن نیاز به مفسر و معلم نداشت و آسان و قابل فهم برای همگان بود این منصب و جایگاه را به رسول خدا نمیداد افزون بر آنکه بنابر تصریح برخی آیات، علم بخشی از معارف عمیق و علوم خاص - که فراتر از دسترس بشر است - به پیامبر اکرم واگذار شده است همانگونه که میفرماید: «وَ أَنْزَلَ اللهُ عَلَيْكَ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ عَلَّمَكَ ما لَمْ تَكُنْ تَعْلَمُ وَ كانَ فَضْلُ اللهِ عَلَيْكَ عَظيماً؛ خداوند، كتاب و حكمت را بر تو نازل كرد و آنچه را نمىدانستى، به تو آموخت؛ و فضل خدا بر تو [همواره] بزرگ بوده است.»(نساء/ 113) بر این اساس بخشی از علوم قرآن، تنها در اختیار رسول خدا بوده و از دسترس دیگران خارج است.
نکته بسیار مهم دیگر براساس روشی که قرآنبسندگان ارائه میدهند بین تفسیرهایی که انجام میشود نباید هیچگونه تهافت و اختلافی باشد در حالی که تفسیرهای متفاوتی در برخی آیات، از سوی قرآنبسندگان مطرح میشود و اختلاف نظرهایی وجود دارد به عنوان نمونه، در تفسیر آیه «وَ اتَّقُوا يَوْماً لا تَجْزي نَفْسٌ عَنْ نَفْسٍ شَيْئاً وَ لا يُقْبَلُ مِنْها عَدْلٌ وَ لا تَنْفَعُها شَفاعَةٌ وَ لا هُمْ يُنْصَرُونَ؛ و بترسيد از روزى كه هيچ كس چيزى [از عذاب خدا] را از كسى دفع نمیكند، و نه بدل و بلاگردانى از وى پذيرفته شود و نه او را ميانجیگرى سودمند افتد، و نه يارى شوند.» (بقره/ 48 و 123)
برخی از وهابیت وطنی، شفاعت اخروی را انکار کردهاند (تابشی از قرآن، 1/95) در حالی که فردی دیگر از هواداران آنان، اصل شفاعت را در این آیه میپذیرد اما به افرادی مأذون از جانب خدا محدود میکند.( تفسیر آیات مشکله) حال فهم کدام یک از آنان صحیح و مورد پذیرش است؟ و چگونه با فهمهای متعارض و تفسیرهای متناقض، این كتاب موجب هدایت بشر است؟
پرسش اساسی دیگر در اختلافِ دیدگاهها اینکه قول چه کسی فصلالخطاب است؟ در حالی که بر اساس آیات قرآن و فهم دقیق از آیات، خداوند، پیامبر اکرم(ص) را معرفی کرده است: «وَ ما أَنْزَلْنا عَلَيْكَ الْكِتابَ إِلاَّ لِتُبَيِّنَ لَهُمُ الَّذِي اخْتَلَفُوا فيهِ؛ و ما [اين] كتاب را بر تو نازل نكرديم، مگر براى اينكه آنچه را در آن اختلاف كردهاند، براى آنان توضيح دهى» (نحل/ 64) در حالی که هیچگونه پاسخ دقیقی به این پرسشها در نگاه تفسیری قرآنیون دیده نمیشود.
از سوی دیگر به همان دلیل كه خداوند، قرآن را برای هدایت بشر فرستاده، لازم است برای حفظ آن از فهمهای نادرست و تفسیرهای ناروا از سوی غرضورزان و کسانی که در قلوبشان «زیغ» است (آل عمران/ 7) مراد خود را به صورت کامل و صحیح ارائه و تبیین نماید و كسانی كه فهم و تفسیرشان مورد تأیید الهی است، تعیین و به مردم معرفی شوند تا تکلیف هدایتشوندگان روشن باشد.
بنا بر آن چه گفته شد ناسازگاری ادعای قرآنبسندگی وهابیت ایرانی، با آیات قرآن روشن شد از این رو نمیتوان شیوه قرآنی آنان را پذیرفت و با طناب آنان به چاه ضلالت و گمراهی رفت که یکی از پیامدهای تفسیر به رأی این افراد و دور شدن از سخنان پیامبر و امامان، دوری از باورهای اصیل تشیع است. به طور مثال در آیه 54 مائده که میفرماید: «اى كسانى كه ايمان آوردهايد، هر كس از شما از دين خود برگردد، به زودى خدا گروهى [ديگر] را مىآورد كه آنان را دوست مىدارد و آنان [نيز] او را دوست دارند. [اينان] با مؤمنان، فروتن، [و] بر كافران سرفرازند. در راه خدا جهاد مىكنند و از سرزنش هيچ ملامتگرى نمىترسند» در تفسیر آن، همسو با اهل سنت، آیه را در وصف خلیفه اول میداند که به جنگ با مرتدین رفته است و مصداقی که دانشمندان شیعه برگرفته از روایات بیان کردهاند که آیه را در شأن امیرمؤمنان میدانند خدشهدار میکند و دلایل سست و بی پایهای را ارائه میدهد.
همچنین آیه ولایت را نیز بر خلاف تلاشهایی که عالمان شیعه قرنهاست در اثبات ولایت امیرمؤمنان انجام دادهاند از معنای سرپرستی خارج کرده و همنوا با عامه گردیده است (تابشی از قرآن) از این رو باورهای آنان، با اعتقادات مورد پذیرش شیعه فاصله گرفته و نمیتوان به آنان در امور اعتقادی، اعتماد کرد به همین جهت آگاهی جامعه تشیع به ویژه جوانان نسبت به ناروایی بینشهای آنان ضروری است که با شعارهای سطحی و طبلهای توخالی آنان، از عقاید راستین فاصله نگیرند و سعادت اخروی خود را از دست ندهند.
انتهای پیام