
در زمانهای که بانگ حقوق بشر از سرزمینهای غربی به گوش میرسد، رسالت ما معرفی هرچه بیشتر دایرهالمعارف جهانی حقوق بشر، که در آن انسان به تمام معنا صاحب حقوق انسانی دانسته میشود، به نام «نهجالبلاغه» است. منظومهای که تاکنون به 18 زبان زنده دنیا ترجمه شده و به راستی اصولی جامع و فصیح در باب حکمرانی عادلانه بر مردمان دنیا با هر تفکر و نژادی است.
این عدلنامه به قدری در شریعت و عرف ما حائز اهمیت است که محدث نوری در کتاب مستدرک الوسائل نهجالبلاغه را برادر قرآن دانسته است. به راستی حضرت امیر(ع) اولین مبتکر حقوق بشر در عالم بود، چراکه هزاران سال بعد از خطبههای ایشان جوامع به دنبال مفاهیمی چون آزادی، برابری و برادری رفتند. در روزگارانی که جوامع مدرن امروزی زیر یوغ نظامهای اربابی و بردگی، استثمار و ظلم حاکمان زندگی میکردند، بشر و حقوق فردی و اجتماعی آن بنمایه خطبههای حضرت به مالک اشتر در نهجالبلاغه بود.
برای تفصیل بیشتر مبانی حقوق بشر در نهجالبلاغه پای سخنان حجتالاسلام والمسلمین محمدجواد ارسطا، استاد درس خارج حوزه علمیه، مدرس حقوق عمومی دانشگاه تهران، بهشتی، باقرالعلوم، قم، شهید مطهری و معارف نشستهایم.
ارسطا تاکنون 9 کتاب را درباره فقه، اصول حکمرانی و مبانی تحلیلی جامعه از منظر حقوق و اسلام به چاپ رسانده است. این استاد حوزه و دانشگاه در زمینه مبانی حقوق بشر در دیدگاه امیرالمؤمنین علی(ع) جایزه کمیسیون حقوق بشر اسلامی ایران را از آیتالله مکارم شیرازی دریافت کرده است. ایشان در این سخنان به بیان مصادیق حقوق بشر در منظومه فکری حضرت امیر(ع) با استناد به خطبه 216 و 53 نهجالبلاغه پرداخته که در ادامه مشروح آن را میخوانیم:
در مورد موضوع حقوق بشر از منظر امیرالمؤمنین(ع) به عبارات متعددی از آن حضرت در نهجالبلاغه میتوان استناد کرد که به دو عبارت اشاره میکنم. یکی کلام آن حضرت در خطبه 216 نهجالبلاغه و دیگری عبارتی است که امیرالمؤمنین(ع) در نامه 53 نهجالبلاغه خطاب به مالک اشتر بیان کرد.
عبارتی که در ابتدای خطبه 216 نهجالبلاغه آمده: «ثُمَّ جَعلَ سُبحانَهُ مِن حُقوقِهِ حُقوقا افْتَرَضَها لبَعضِ النّاسِ على بَعضٍ» به این معناست که خداوند متعال از حقوق خودش و از حقوقی که مردم دارند حقوق دیگری را منشعب کرده و آن حقوق دیگر را در رابطه مردم نسبت به یکدیگر واجب نموده است.
ما میدانیم خداوند متعال به واسطه آنکه خالق انسان و خالق جهان است و به واسطه آنکه رازق انسان و تمامی موجودات و مخلوقات است، حقوق ناشماری نسبت بر انسانها و دیگر موجودات دارد، چراکه هر فعالیتی که انسان یا هر موجود زنده دیگری انجام میدهد ناشی از اراده خداوند است که به آن موجود زنده حیات بخشیده و رزق داده است. قدرت، فهم و حرکت از ارزاقی است که خداوند متعال به یک موجود زنده و در رأس آنها انسان عطا کرده و تمامی موجودات زنده میتوانند براساس رزق الهی عمل کنند.
بنابراین حقی که خداوند بر انسان دارد با هیچ حق دیگری قابل قیاس نیست. خداوندی که چنین حق عظیمی بر انسان دارد از حقوق خود حقوقی را منشعب کرده و این حقوق را در روابط انسانها با یکدیگر واجب قرار داده است، بر انسانها رعایت یک سلسله حقوق نسبت به یکدیگر در روابط و مناسباتشان را واجب کرده است. حقوقی که انسانها موظف به رعایت آن نسبت به یکدیگر هستند در اصطلاحات دنیای معاصر ما حقوق بشر نامیده میشود. اکنون به مقایسه حقوق بشری که امیرالمؤمنین(ع) در خطبه 216 نهجالبلاغه به آن اشاره کرده است و حقوق بشر در دنیای مدرن میپردازیم.
اعلامیه جهانی حقوق بشر سه سال بعد از پایان جنگ دوم جهانی در سال 1948 توسط کشورهای پیروزمند جنگ جهانی تدوین شد که پایه این اعلامیه براساس توافق بین کشورهای پیروزمند جنگ جهانی دوم است. دو نکته اهمیت دارد.
اگر قلم تدوین اعلامیه جهانی حقوق بشر به دست کشورهای دیگری میافتاد مثلاً در جنگ جهانی دوم به جای متفقین، متحدین یعنی آلمان، ایتالیا و ژاپن پیروز میشدند، آیا اعلامیه جهانی حقوق بشر به گونهای که امروزه موجود است، تدوین میشد؟ بدون شک خیر. این پاسخ منفی نشان میدهد که اعلامیه جهانی حقوق بشر نه تنها به وسیله کشورهای پیروز در جنگ جهانی دوم بلکه براساس مقبولات آنان یعنی براساس دیدگاه، فلسفه، جهانبینی و ارزشهای مورد قبول آنها تدوین شده است.
نکته دوم اینکه مبنای تدوین اعلامیه جهانی حقوق بشر، توافق بین کشورها است. قرارداد و توافق به وسیله یک قرارداد و یا توافق بعدی قابل تغییر، نسخ و اصلاح است اما در خطبه 216 نهجالبلاغه، امیرالمؤمنین(ع) مبنای حقوق بشر را توافق بین انسانها قرار نداده بلکه اراده الهی را مبنا قرار داده است.
عبارت «ثُمَّ جَعلَ سُبحانَهُ مِن حُقوقِهِ حُقوقا»: به این معناست که خداوند وضع و مقرر کرده تا حقوق میان انسانها رعایت شود. تفاوت چشمگیری میان این مبنا و مبنای مورد قبول در اعلامیه جهانی حقوق بشر وجود دارد. مبنای مورد قبول در اعلامیه جهانی حقوق بشر، توافق بین کشورها نه تمام کشورها بلکه صرفا کشورهای پیروز در جنگ جهانی است، در حالی که مبنای حقوق بشر از دیدگاه اسلام براساس بیان امیرالمؤمنین(ع) اراده الهی است.
از لحاظ حقوقی هر توافق با توافق بعدی قابل تغییر است ولی اراده خداوند متعال به هیچ وجه قابل تغییر نیست. اراده خداوند متعال در واقع همان سنت الهی است همان سنتی که خداوند در قرآن تصریح کرده: «سُنَّةَ ٱللَّهِ ٱلَّتِي قَدۡ خَلَتۡ مِن قَبۡلُۖ وَلَن تَجِدَ لِسُنَّةِ ٱللَّهِ تَبۡدِيلࣰا»: هر گونه تغییر و دگرگونی در سنت خداوند متعال نفی شده است. پس مبنای اعلامیه جهانی حقوق بشر متزلزل است، زیرا امکان دارد کشورها گرد هم بیایند و تغییراتی را در آن اعمال کنند یا تحولاتی در جامعه بینالملل رخ دهد، نظیر تحولاتی که در جنگ جهانی دوم رخ داد و اعلامیه دیگری تنظیم شود. اگر برای تدوین حقوق بشر مبنای آن را اراده خداوند بدانیم، این اراده همواره تغییرناپذیر خواهد بود. پس مستحکمترین مبنایی که میتوان برای حقوق بشر ارائه داد همان اراده الهی است که در کلام امیرالمؤمنین(ع) آمده است.
تفاوت بعدی از نگاه اسلام با نگاه موجود در دنیا نسبت به حقوق بشر این است که وقتی اراده خداوند مبنای حقوق بشر باشد مخالفت، نقض و زیر پا گذاشتن حقوق بشر به معنای نقض و زیر پا گذاشتن خداوند بر انسان است، چراکه مطابق این عبارت صریح امیرالمؤمنین(ع) «ثُمَّ جَعلَ سُبحانَهُ مِن حُقوقِهِ حُقوقا افْتَرَضَها لبَعضِ النّاسِ على بَعضٍ» خداوند سبحان از حقوق خودش که بر انسانها دارد حقوقی را منشعب کرد و آن حقوق را مابین انسانها بر آنها واجب قرار داده است. از آنجا که حقهای بشر به حقوقی برمیگردد که خداوند از حقوق خود منشعب کرده است و رعایت آنها را میان افراد بشر واجب قرار داده، هر کس حقوق بشر را نقض کند. در واقع منشأ این حقها را که همان حقوق خداوند است نقض کرده و در واقع نقض حقوق بشر به معنای مبارزه با خداوند است و چه کسی میتواند با خداوند مبارزه کند؟
نقض حقوق بشر به معنای ایستادن در برابر خداست. در قرآن خداوند متعال خطاب به ربا خواران میفرماید: «فَأْذَنُوا بِحَرْبٍ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ»: پس اگر ترک ربا نکردید آگاه باشید که به جنگ خدا و رسول او برخاستهاید. هیچ کسی نمیتواند در برابر خداوند بایستد. بنابراین کسانی که میخواهند با خداوند بجنگند دچار شکست آشکار و از پیش تعیین شدهای میشوند؛ در نتیجه اگر کسانی بخواهند عمداً حقهای بشر را نقض کنند همان افرادی هستند که به مبارزه با خدا برخاستهاند؛ یعنی مرتکب حرام شرعی و مسلم شدهاند؛ در نتیجه این نظریه با نگاه اعلامیه جهانی حقوق بشر درباره حق بشر تفاوت دارد.
نقض حقوق بشر با واجبات مسلم شرعی گره میخورد. کسی که حقوق بشر را نقض میکند واجبات مسلم شرعی را زیر پا میگذارد، چراکه در عبارت امیرالمومنین(ع)؛ «ثُمَّ جَعلَ سُبحانَهُ مِن حُقوقِهِ حُقوقا افْتَرَضَها» خداوند حقوقی را از حقوق خودش بر انسانها منشعب کرد و آن حقوق را بر انسانها و رعایت آن در روابطشان واجب دانست.
در نتیجه حقوق بشر از منظر اسلام یک مبنای مستحکمی دارد که هیچگاه دچار تغییر و تحول نمیشود، چراکه مبنای آن از اراده الهی نشئت گرفته و رعایت حقوق بشر به معنای رعایت حقوق خداوند بوده و نقض حقوق بشر به معنای نقض حقوق خداوند است.
نقض عمدی حقوق بشر به معنای مبارزه کرده با خداوند و ارتکاب یک حرام مسلم شرعی است. بر خلاف آنچه در نگاه دنیای معاصر درباره حقوق بشر وجود دارد، هیچگاه نمیتوان حقهای بشر را نسخ یا تغییر داد، چون مطابق نگاه دنیای معاصر مبنای حقهای بشر توافقی است که بین کشورها صورت گرفته و توافق با توافق بعدی قابل تغییر و نسخ است.
مصداق بعدی حقوق بشر از منظر حضرت علی(ع) در نامه 53 نهجالبلاغه آشکار است، همان توصیههایی که امیرالمؤمنین(ع) در قالب دستورالعمل حکمرانی برای مالک اشتر نوشت. این توصیهها و دستورالعملها به میزان حائز مطالب ارزشمند است که با وجود گذشت 400 سال از تدوین آن، نسبت به بالاترین دستاوردهای بشر امروز فرسنگها فاصله داشته و برتر است.
در نامه 53 نهجالبلاغه میخوانیم: «أَشْعِرْ قَلْبَكَ الرَّحْمَةَ لِلرَّعِيَّةِ وَ الْمَحَبَّةَ لَهُمْ وَ اللُّطْفَ بِهِمْ، وَ لَا تَكُونَنَّ عَلَيْهِمْ سَبُعاً ضَارِياً تَغْتَنِمُ أَكْلَهُمْ، فَإِنَّهُمْ صِنْفَانِ: إِمَّا أَخٌ لَكَ فِي الدِّينِ وَ إِمَّا نَظِيرٌ لَكَ فِي الْخَلْقِ».
ای مالک اشتر، قلب خودت را مالامال از محبت و مهرورزی و لطف به مردم قرار بده. مبادا همچون درندهخویی باشی که تصرف در مال و جان مردم را برای خود غنیمت میشمارد، زیرا مردم دو دستهاند؛ برادر دینی شما یا مانند تو انسان هستند و به تعبیر دیگر برادر نوعی تو.
امیرالمؤمنین(ع) مالک اشتر را برای مسند فرمانداری سرزمین مصر فرستاد که در سال 19 هجری به تصرف مسلمانان درآمد زیرا این سرزمین به دلیل داشتن یک تمدن عظیم از حدود ده قرن پیش از میلاد مسیح، یک موقعیت فوقالعاده به شمار میآمد و از طرفی این سرزمین شاهد حکومتهای مختلف عدل و جور بود که حضرت علی در ابتدای نامه 53 نهجالبلاغه به این نکته اشاره میکند.
در زمانی که این سرزمین توسط مسلمانها فتح شد، اکثریت قاطع مردم آن مسیحی بودند در کنار این اکثریت مسیحی افراد دیگری هم در سرزمین مصر زندگی میکردند که تابع هیچ کدام از ادیان الهی نبودند در چنین شرایطی امیرالمؤمنین(ع) در سال 38 هجری مالک اشتر را به عنوان فرماندار مصر به سوی این سرزمین فرستاد.
طبق گزارشهای تاریخی تا سال 160 هجری اکثریت غیرمسلمان سرزمین مصر محفوظ ماندند و از سال 160 هجری به بعد اکثریت مردم مصر را مسلمانان تشکیل دادند. حتی 120 سال بعد از شهادت امیرالمؤمنین(ع) همچنان اکثریت مردم مصر غیر مسلمان بودند که از این اکثریت غیر مسلمان تعداد فراوانی مسیحی بودند.
امیرالمؤمنین(ع) به مالک اشتر دستور میدهد اکنون که تو داوطلب فرماندهی مصر هستی، نسبت به مردم غیر مسلمان نه صرفا براساس عدالت، که خداوند میفرماید حتی نسبت به دشمنانتان با عدالت رفتار کنید، بلکه حقوق آنها را نیز رعایت کن، چراکه نقض حق مصداق ظلم است و ظلم در حق هیچ کسی روا نیست. همچنین به مالک اشتر دستور میدهد قلبت را آغشته به محبت به مردم کن، همین مردمی که اکثرشان غیرمسلماناند، همین مردمی که در میان آنها صاحبان ادیان غیرالهی نیز وجود دارد. این نامه یکی از جلوهای بسیار چشمگیر حقوق بشر در کلام امیرالمؤمنین(ع) است.
چه حقی میتوان برای افراد بشر در نظر گرفت که بالاتر از حقی باشد که امیرالمؤمنین(ع) در این نامه بیان کرده است؟ امیرالمؤمنین(ع) میگوید این مردم سرزمین مصر ولو غیر مسلمان، ولو صاحبان ادیان غیرالهی از حق برخوردار هستند و باید از سوی حاکم خود مورد مهر و محبت قرار بگیرند و لازم است تا حقوقشان رعایت و عدالت در مورد آنها اعمال شود.
حضرت میفرماید: «أَشْعِرْ قَلْبَكَ الرَّحْمَةَ لِلرَّعِيَّةِ اولا الرحمه ثانیا وَ الْمَحَبَّةَ لَهُمْ و ثالثا وَ اللُّطْفَ بِهِمْ». از سه تعبیر رحمت مهرورزی، محبت و لطف که دربردارنده 3 معناست، استفاده میکند و به برخورداری مردمان از پشتیبانی معنوی و عاطفی حاکم و فرمانروای خود، تأکید میکند.
نظر به اینکه اکثریت مردم مصر غیرمسلمان بودند حضرت میفرماید: این پیوند عاطفی نباید در صرف مهرورزی و محبت به مردم خلاصه شود بلکه «اللُّطْفَ بِهِمْ» نسبت به آنها لطف داشته باش و معنای لطف این است که علاوه بر رعایت عدالت و حق، به آنها عنایت داشته باش.
امام به منظور تحلیل این جمله با یک بیان عمیق می فرماید: «فَإِنَّهُمْ صِنْفَان»، از نظر ادبی حرف «ف» به معنای لام برای تحلیل آمده و معنای آن این است: ای مالک اشتر من به تو میگویم قلبت را مالامال از محبت ورزیدن نسبت به مردم کن، زیرا مردم دو دسته هستند، دستهای «إِمَّا أَخٌ لَكَ فِي الدِّينِ» برادر دینی تو هستند و دستهای دیگر مانند تو انسان هستند.
آنهایی که برادر دینی تو هستند تکلیف شان را خداوند متعال در آیه 10 سوره شریفه حجرات مشخص کرده و می فرماید: «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَيْنَ أَخَوَيْكُمْ وَاتَّقُوا» دین داران برادر یکدیگر هستند بنابراین بر تمام دینداران واجب است در جهت اصلاح رابطه میان خود تلاش کنند. از هرگونه فسادی که در رابطه بین آنها به وجود میآید اعم از کدورت، ناراحتی، کینه و نفرت خودداری کنند. همواره الفت را میان خود رعایت کنند که این وظیفه دینداران نسبت به یکدیگر است و اما آن گروه دیگری از مردم مصر که اکثریت این مردم را تشکیل میدهند و با تو هم دین نیستند آنها «نَظِيرٌ لَكَ فِي الْخَلْقِم» اند و مانند تو انساناند.
این جمله امیرالمؤمنین(ع) در واقع اشاره به تعیین تکلیف دسته دوم مردم مصر توسط خداوند متعال دارد چنانکه خداوند متعال در سوره اسراء در آیه 70 فرموده است: «وَلَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِي آدَمَ» ما به بنی آدم کرامت بخشیدیم. دایره بنی آدم وسیعتر از جامعه مومنان و مسلمانان و حتی خداپرستان است، چراکه خداوند متعال میتوانست بفرماید: «ولقد کرمنا مومنین» و یا «ولقد کرمنا مسلمین» اما فرمود: «ولقد کرمنا بنی آدم» ما به «تمامی» انسانها کرامت دادیم.
هنگامی که خداوند به تمامی انسانها صرف نظر از دین، مذهب، قومیت، ملیت و نژادی که دارند کرامت بخشیده و از طرف دیگر بهترین اخلاق نیز اخلاق الهی است چنانکه در روایت «تخلّقوا بأخلاق اللّه» آمده است، پس ای مالک اشتر باید همین اخلاق الهی سرمشق تو باشد و تو نیز تمام انسانهای تحت حاکمیت خود را در سرزمین مصر تکریم کنی ولو غیرمسلمان باشند. این یکی از زیباترین و چشمگیرترین جلوههای حقوق بشر در کلام امیرالمؤمنین(ع) است؛ همچنین عبارت حضرت که می فرماید: «إِمَّا نَظِيرٌ لَكَ فِي الْخَلْقِ» اشارهای است به آیه 13 سوره حجرات که خداوند میفرماید «يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَأُنْثَى»: اى مردم ما شما را از مرد و زنى آفريديم و بعد خداوند میفرماید: «وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ»، یعنی من خدا هستم که شما را در قومیت و ملیت و نژادهای مختلف تقسیمبندی کردهام. پس بدانید هیچ قومیت، نژاد، ملیت و هیچ قبیلهای بر دیگری برتری ندارد، زیرا برتری زمانی ایجاد میشود که انسانها در انتخاب قوم و قبیله خودمختار باشند و با انتخاب خودشان قوم و قبیلهای را ایجاد کرده باشند، در حالی که این امور غیراختیاری است. خداوند شما را سفید یا سیاه آفریده و شما را در این ملیت قرار داده و به دنیا آمدهاید و یا در ملیت دیگری به دنیا آمدهاید. بنابراین هیچ کدام از این امور مایه افتخار انسانها نیست، زیرا براساس تلاش شما به دست نیامده و اختیاری نبوده است.
در ادامه این آیه خداوند میفرماید: «لِتَعَارَفُوا» ای مردم ما شما را از یک مرد و زن آفریدیم و شما را به قومیت، ملیت و نژادهای مختلف تقسیم کردیم تا «لِتَعَارَفُوا»، با یکدیگر انس و الفت بگیرید و شناخت بیشتری نسبت به یکدیگر پیدا کنید نه آنکه با یکدیگر به نزاع بپردازید و نسبت به هم تفاخر کنید.
امیرالمؤمنین(ع) با این جمله زیبا: «إِمَّا نَظِيرٌ لَكَ فِي الْخَلْقِ» مالک اشتر را متوجه این نکته میسازد که سایر انسانها، یعنی کسانی که مسلمان نیستند و در سرزمین مصر زندگی میکنند، اکثریت آن سرزمین را تشکیل میدهند و مانند تو انسان هستند مشمول همان آیاتی هستند که خداوند در موردشان در قرآن کریم نازل کرده است.
عامل برتری در سوره حجرات آیه 13 آمده : «إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ»: ارجمندترین انسان نزد خدا باتقواترین انسان است. تقوا معیار دقیق سنجش نزد خداوند است. پس یک نفر نمیتواند خود را برتر از دیگری بشمارد با این ادعا که من تقوای بیشتری دارم، زیرا رعایت تقوا دستور خداوند است و خداوند افراد را از هر گونه فخرفروشی نسبت به دیگری نهی کرده است. پس انسان به محض فخر فروشی، از مسیر تقوا خارج میشود. امیرالمؤمنین(ع) با تعبیر «إِمَّا نَظِيرٌ لَكَ فِي الْخَلْقِ» به یک قاعده طلایی اشاره و آن را در نامه 31 نهجالبلاغه به زیباترین صورت تبیین میکند.
نامه 31 نهجالبلاغه، خطاب امیرالمؤمنین(ع) به امام حسن(ع) است که میفرماید: «يا بنيّ، اجعل نفسك ميزانا فيما بينك و بين غيرك»: پسرم خودت را در رابطه با دیگران معیار و میزان قرار بده یعنی هنگامی که میخواهی با دیگران رابطه برقرار کنی توجه داشته باش دوست داری دیگران با تو چگونه رفتار کنند، تو نیز با آنها همان رفتار را داشته باش.
در ادامه این تعبیر امیرالمؤمنین(ع) میفرماید: «فَأَحبِب لِغَيرِكَ ما تُحِبُّ لِنَفسِكَ»: آنچه را برای خودت دوست داری و میپسندی برای دیگران هم دوست داشته باش و «وَاكرَه لَهُ ما تَكرَهُ لَها»: آنچه را برای خودت ناپسند میدانی برای دیگران هم ناپسند بشمار. «و لا تظلم کما لا تحبّ أن تُظلم»: به هیچ کس ظلم نکن همان طور که دوست نداری هیچ کس در حق تو ظلم کند. «وَ أَحْسِنْ كَمَا تُحِبُّ أَنْ يُحْسَنَ إِلَيْكَ» در حق دیگران نیکی کن همان طور که دوست داری دیگران با تو به نیکویی رفتار کنند. «وَ أَحْسِنْ كَمَا تُحِبُّ أَنْ يُحْسَنَ إِلَيْكَ» آنچه را که اگر از دیگران سر بزند قبیح میشماری خودت هم مرتکب نشو. «وَ ارْضَ مِنَ النَّاسِ بِمَا تَرْضَاهُ لَهُمْ مِنْ نَفْسِكَ»، برای مردم راضی شو به آنچه برای خود از سوی آنان راضی میشوی.
امام این توصیهها را به مالک اشتری که به عنوان فرماندار به سرزمین مصر فرستاد نیز کرد. همان مصری که اکثریت آنها مسیحی بودند، همان مصری که در کنار مسیحیان افراد متدین به ادیان غیرالهی نیز زندگی میکردند. همان مصری که مسلمانان آن در سال 38 هجری جزو اقلیت بودند. هنگامی که حضرت مالک اشتر را برای سرزمین مصر با این ویژگیها میفرستد میفرماید ای مالک نسبت به تمامی مردم سرزمین مصر با ویژگیهایشان موظف هستی قلبت را مالامال از مهرورزی و محبت و لطف کنی زیرا این مردم یا برادر دینی تو هستند و یا مانند تو انسان هستند.
تو موظفی همان طور که دوست داری دیگران با تو به خوبی رفتار کنند با آنها به نیکی رفتار کنی، برای آنها همان چیزی را بپسندی که برای خودت میپسندی، برای آنها همان چیزی را ناپسند بشماری که برای خودت مکروه و ناپسند میشماری، در حق آنها ظلم نکنی چنانکه دوستی داری هیچ کس در حق تو ظلم نکند. این عبارات بسیار عمیق و پرمحتواست، آن هم در هزار و 400 سال پیش، زمانی که رعایت حقوق بشر در میان انسانها مطرح نبود.
این بیانات فراتر از اعلامیه جهانی حقوق بشر و امثال آن است، زیرا برترین اسناد حقوق بشر سلسله حقهایی را برای افراد در نظر گرفته است، در حالی که سخنان امیرالمؤمنین(ع) در عهدنامه مالک اشتر از این حقها فراتر میرود. امیرالمؤمنین(ع) مالک اشتر را نه تنها موظف به رعایت حقوق بشر میکند، بلکه او را مکلف میکند تا در برابر این افراد همچون پدر، مهربان و پشتیبان معنوی آنها باشد. نه فقط حق آنها را رعایت کند، بلکه قلب خودش را مالامال از محبت و مهرورزی به آنها قرار دهد.
این فراتر از رعایت حق است. این دوست داشتن انسانها که امیرالمؤمنین(ع) با این صراحت و تاکید به مالک اشتر بیان کرده برگرفته از فرمایش پیامبر اکرم(ص) است که میفرماید: «لَا تَصْلُحُ ولایت إِلَّا لِرَجُلٍ فِيهِ ثَلَاثُ خِصَالٍ وَرَعٌ»: ولایت، سرپرستی و فرمانروایی شایسته نیست مگر برای کسی که دارای سه ویژگی باشد «وَرَعٌ يَحْجِزُهُ عَنِ الناس» ورعی داشته باشد که او را از ارتکاب گناه باز دارد، «و حِلْمٌ يَمْلِكُ بهِ غَضَبَهُ»، دارای بردباری و حلمی باشد که با آن غضب و خشم خود را کنترل کند، «وَ حُسْنُ الْوِلَايَةِ عَلَى مَنْ يَلِي»، بر کسانی که تحت حکومت او هستند حکمرانی شایستهای داشته باشد، «حَتَّى يَكُونَ لَهُمْ كَالْوَالِدِ الرَّحِيمِ» ضابطه حکمرانی شایسته آن است که برای مردم مانند پدر مهربانی باشد. پدر مهربان بودن حاکم یعنی پشتیبانی معنوی و عاطفی که این بسیار فراتر از رعایت حقوق مردم است. حاکم باید مردم را از عمق جان خود دوست داشته باشد همان دوستداشتنی که در رفتار پیامبر اکرم(ص) به مردم شاهد بودیم، نه فقط نسبت به مسلمانان، چراکه پیامبر حتی نسبت به کافران و مشرکان نیز مهر میورزید.
در روایتی دیگر آمده است پیامبر(ص) ضمن سخنرانی برای گروهی از مسلمانان گریست، گریه پیامبر(ص) آنچنان ناراحتکننده بود که برخی از مسلمانان نیز به گریه افتادند. بعد از لحظاتی از حضرت سؤال کردند: «ما یبکی یا رسول الله(ص)»؛ چه شد که شما گریه کردید؟ حضرت فرمود: «رحمة لل اشقیاء»؛ دلم میسوزد برای کسانی که با دست خودشان، خود را مستوجب عذاب الهی میکنند. آنان چگونه میتوانند این عذاب الهی را تحمل کنند؟
قرآن در این خصوص فرموده است: «بالمؤمنین رئوف رحیم»: پیامبر اکرم(ص) در برابر مؤمنان رحیم است. پیامبر(ص) ویژگی دیگری هم دارد که در قرآن با عنوان «رحمة للعالمین» به آن اشاره شده و به این معناست که پیامبر رحمتی است برای تمامی جهانیان که گروهی از این جهانیان مشرکان و کافران هستند. در روایت شریفه وقتی که پیامبر اکرم(ص) شروع به گریه کردن میکند و از آن حضرت سؤال میکنند چه عاملی باعث گریه شما شده حضرت میفرماید: «رحمة الشقیاء»؛ دلم برای اشقیا میسوزد، برای کسانی که با دست خود خود را مستحق عذاب الهی کردهاند.
بنابراین پدر بودن حاکم نسبت به شهروندان، جلوه بسیار درخشانی از حقوق بشر است که اختصاص به مسلمانان ندارد حتی به شهروندان نیز اختصاص ندارد، هر کسی که انسان باشد مورد محبت یک رهبر الهی قرار میگیرد که در رأس رهبران الهی پیامبر اکرم(ص) و امیرالمؤمنین(ع) و سپس بزرگانی چون مالک اشتر قرار میگیرند. دلیل این مهرورزی همان تکریمی است که خداوند متعال به یکایک انسانها اعمال کرده است؛ به این ترتیب تنها با مراجعه به دو کلام امیرالمؤمنین(ع) در نهجالبلاغه درمییابیم که چقدر حقوق بشر از منظر آن حضرت وسیعتر، عمیقتر و مستحکمتر از حقوق بشر در دنیای امروز است.
انتهای پیام