به گزارش ایکنا، مرتضی رحیمینژاد؛ نویسنده کتاب «امام حسین(ع) و روش رواداری» شامگاه 4 مردادماه در نشست علمی «کنشگری امام سجاد(ع) در مواجهه با جنبشهای عصر خود» که از سوی اداره آموزشهای آزاد مؤسسه امام خمینی برگزار شد با بیان اینکه امام سجاد(ع) در واقعه حره ورود نکردند زیرا در صورت موفقیت پسر زبیر سود برده و برای خودش از این نمد، کلاهی میبافت؛ از این رو وارد کارزار و شورش اهل مدینه نشدند. مسلم بن عقبه که از ناحیه یزید به مدینه آمده بود جنایات متعددی انجام داد و هر کسی را که میدید اگر اعتراف با بیعت با یزید نمیکرد از دم تیغ میگذراند ولی وقتی با علی بن الحسین(ع) روبرو شد امام را کنار خود نشاند و گفت تقاضایی بکنید و امام جز شفاعت کسانی که این جنایتکار قصد کشتن آنان را داشت تقاضای دیگری نکرد و برای اهل مدینه تقاضای عفو کرد.
وی افزود: وقتی اهل مدینه از امویان خواستند که مدینه ر ا ترک کنند مروان نزد عبدالله بن عمر رفت تا در پناه او باشد زیرا با پسر عمر کاری نداشتند ولی پسر عمر خطاب نپذیرفت و گفت من از شما امویان و اهل مدینه بیزار هستم و کاری به کار شما ندارم لذا مروان نزد امام زینالعابدین(ع) رفت و اهل و عیال و اثاث خانه خود را در امان امام(ع) قرار داد و آنان را به طائف فرستاد؛ این گذشت امام سجاد(ع) واقعا در قابل مروان ستودنی است زیرا مروان خیانتهای زیادی در حق اهل بیت(ع) کرده بود. شاعر درباره این کار امام فرموده است شما وقتی به قدرت رسیدید از آبراههها خون به راه افتاد و اسرا را کشتید ولی ما اسرا را آزاد کردیم و همین تفاوت بین ما و شماست.
عضو هیئت مؤلفین کتابهای امام حسینپژوهی با اشاره به مواجهه امام سجاد(ع) با جنبش توابین، اظهار کرد: جنبش توابین شاید چند روز بعد از نهضت کربلا و شهادت امام و یارانش رخ داد و گفتند که لکه ننگ این عزلتنشینی ما در تاریخ از چهرهمان پاک نخواهد شد مگر اینکه یا قاتلین حسین(ع) را بکشیم و یا خودمان کشته شویم. کوفیانی که به شدت دچار ندامت شدند 5 نفر یعنی سلیمان بن سرد خزاعی که از یاران علی(ع) بود و در صفین حضور داشت، مسیب بن نجبه، عبدالله بن سعد، عبدلله بن تیمی و رفاعه بن شداد در خانهای گرد هم آمدند و از کار خودشان ابراز ندامت کردند. سپس تصمیم گرفتند تا فرمانروایی برای خود برگزینند و سپاهی تشکیل دهند و به جنگ بنیامیه و یزید بروند. سلیمان که نزدیک به 90 سال سن داشت به عنوان رهبر گروه انتخاب شد.
این عاشوراپژوه اضافه کرد: این گروه تصمیم گرفتند در اول ربیعالثانی سال 65 هجری یعنی 4 سال بعد از عاشورا در نخیله، نزدیک کوفه که اردوگاهی بوده است قیام کنند و در این مدت نیرو جمع کنند؛ یزید یکسال قبل از وعده توابین به هلاکت رسید و با مرگ یزید برخی از توابین گفتند الان که یزید به درک رفته است شامیان سست شدهاند و خوب است اقدام به قیام کنیم و حاکم کوفه را از قصر بیرون بکشیم ولی سلیمان نپذیرفت و گفت باید عده و عده بیشتری جمع کنیم با این حال برخی از مردم کوفه علیه حاکم این شهر شوریدند و حاکم را از قصر بیرون کردند و عامر بن مسعود به امارت انتخاب شد تا ابن زبیر فردی را به امارت این شهر برگزیند گرچه ابن زبیر، عامر را به عنوان حاکم ابقاء کرد.
رحیمینژاد با بیان اینکه در اینجا این سؤال مهم وجود دارد که چطور شیعیان قیامی را راه میاندازند و حاکم کوفه را برکنار میکنند و حاکمی زبیری را به جای او قرار میدهند ولی هیچ ارتباطی با امام سجاد(ع) به عنوان زعیم شیعه ندارند، تصریح کرد: ما هیچ گزارش تاریخی و روایی از ارتباط توابین با امام سجاد(ع) نداریم، چرا؟ آیا کوفیان سخن امام سجاد(ع) را که وقتی همراه اسرا وارد کوفه شدند و فرمودند نه در زیان ما و نه در سود ما اقدامی نکنید، گوش کردند یا نه میدانستند روش سیاسی امام در این موقعیت چنین نیست که آنان را تایید کند و روش جنگ را تشویق کند؛ سلیمان وقتی صلحنامه امام حسن(ع) نوشته شد به ایشان اعتراض کرد و بر امام خرده گرفت و گفت شما در کوفه 4 هزار جنگجو داشتید و همراه شما بصریان و حجازیان بودند ولی چرا صلح کردید؟ امام مجتبی(ع) به او گفت من اگر میخواستم در امر دنیا بکوشم و به فکر قدرت باشم هرگز معاویه مصممتر و سختکوشتر از من نبود؛ اقدام من برای جلوگیری از ریختن خون شیعیان است لذا در خانه بمانید و خویشتنداری کنید.
این پژوهشگر اضافه کرد: سلیمان که از امام مجتبی(ع) نومید شد سراغ امام حسین(ع) رفت ولی امام حسین(ع) هم پیشنهاد او برای خروج از معاهده صلح با معاویه را نپذیرفت؛ او بارها از امام حسین(ع) خواست تا با معاویه وارد جنگ شود ولی امام آن را هم قبول نکرده بود؛ شاید سلیمان با توجه به این تجارب، ارتباطی با امام سجاد(ع) نگرفت چون میدانست روش امام سجاد(ع) ایجاد جنگ نیست. توابین یکی دوبار تاکید کردهاند که اگر پیروز شوند حکومت را به اهل بیت(ع) واگذار میکنند ولی هیچ وقت نامی از امام سجاد(ع) نبردند. در نهایت توابین با سپاه کوچک خود به جنگ عبیدالله رفتند ولی شکست خوردند و سلیمان هم کشته شد و این جنبش هیچ دستاوردی نداشت.
وی با اشاره به برخورد امام سجاد(ع) با مختار، گفت: ردپای مختار را باید از دوران امام مجتبی(ع) بررسی کنیم؛ زمانی که امام به دست یکی از خوارج زخمی شد برای مداوا به مدائن رفت و در خانه حاکم مدائن یعنی سعدبن مسعود اقامت گزید؛ سعد عموی مختار بود و حضرت علی(ع) او را به ولایت این شهر گمارده بودند. مختار به عمویش پیشنهاد داد که امام را دست بسته تحویل معاویه بدهیم و عمارت یکی از مناطق و یا خراج سال یکی از مناطق را به عنوان پاداش از او بگیریم ولی عموی مختار قبول نکرد و گفت خدا روی تو را سیاه گرداند من از پدرش ولایت گرفتم و او به من پناه آورده است؛ این گزارش هم در منابع اهل سنت و هم شیعه ذکر شده است. وقتی امام حسین(ع) مسلم را به کوفه فرستاد او در منزل مختار اقامت گزید و مختار با او بیعت کرد ولی مسلم خانه مختار را ترک کرد و به خانه هانی رفت و روزی که مسلم در کوفه تنها شد مختار در کوفه نبود و خود این جریان ابهاماتی دارد که چرا مختار در چنین وضع آشفته کوفه را ترک کرد. برخی گفتهاند وعده مسلم و مختار روز مشخصی بود که هنوز سر نرسیده بود و جریان قتل مسلم اتفاقی و قبل از وعده قیام مسلم و مختار بود. مختار وقتی به کوفه برگشت دیگر مسلم شهید شده بود و وقتی نزد عبیدالله رفت او با شلاق بر چشم مختار زد و چشم او زخمی شد و او را تا بعد از شهادت امام حسین(ع) به زندان انداخت.
وی افزود: بعدا ابن عمر که داماد خانواده مختار بود از عبیدالله درخواست آزادی مختار را کرد و مختار هم آزاد شد و به مکه رفت که در آنجا عبدالله بن زبیر حضور داشت و او با ابن زبیر علیه یزید و ابن زیاد بیعت کرد و البته یکسال از مکه بیرون رفت ولی مشخص نیست به کجا رفته است. بعد از مرگ یزید هم چند ماه در مکه ماند و بعد به کوفه رفت و در این اثنا قیام توابین در حال وقوع بود. مختار نامهای را منسوب به محمدبن حنفیه که مختار از او با لقب مهدی (برای اولین لقب مهدی را مختار برای ابن حنفیه به کار برد) یاد میکرد به توابین و شیعیان نشان داد و گفت من از طرف او مامور هستم تا سپاهی را جمع کنم و با شامیان بجنگم و خونخواهی اهل بیت(ع) را بکنم ولی سلیمان پیرمردی است که توان فرماندهی ندارد و باعث اختلاف در سپاه توابین هم شد. مختار تازه از مکه آمده بود و قصد جنگ نداشت لذا اوضاع را رصد میکرد تا خود را به عنوان نماینده ابن حنفیه جا بیندازد. البته ردیهای از ناحیه ابن حنفیه نسبت به مختار وجود ندارد و شاید مختار یکسالی که در مکه نبوده به مدینه رفته و نزد ابن حنفیه بوده است البته بعید است مختار از ناحیه امام سجاد(ع) ماموریت گرفته باشد زیرا امام(ع)، روش نظامی را اساسا قبول نداشتند.
رحیمینژاد گفت: یک گزارش دیگر هم وجود دارد که ابن حنفیه به شیعیان گفته است ما از سیاست کناره گرفتهایم و خوشایند ما نیست که دنیا را به کشتن مؤمنان به دست آورم و از دروغگویان دور باشید. ما امری به جهاد و کشتن کسی ندادهایم و به دین خود بنگرید و از جهاد دور باشید. سیاستورزی امام سجاد(ع) هم مؤید آن است که با جنبش مختار موافق نبود.
این پژوهشگر تاریخ اسلام بیان کرد: بعدا کوفیان سراغ ابراهیم مالک رفتند ولی او همراهی نکرد تا اینکه خود مختار رفت ولی باز ابراهیم نسبت به نامه مختار از ابن حنفیه ایجاد تردید کرد؛ در اینجا باز این پرسش وجود دارد که چرا مختار خود را به امام سجاد(ع) منتسب نمیکند و شیعیان هم سخنی از امام به میان نمیآورند و گویی امام را از معادلات سیاست حذف کردهاند؛ مهمترین دلیل این است که اساسا امام سجاد(ع) با هر نوع جنبشی ولو با پرچم خونخواهی امام حسین(ع) مخالف بودند. البته امام وقتی خبر کشتهشدن عبیدالله و قاتلان کربلا توسط مختار به امام رسید خوشحال شدند ولی تاییدی از ناحیه امام بر جنبش مختار را شاهد نیستیم.
استاد مؤسسه آموزش عالی امام خمینی(ره) شیراز در نتیجهگیری بحث خود گفت: رهبران دینی در برابر فرمانبرانشان مسئولیت سنگینی دارند و درک درست از اوضاع و شرایط در پیشرفت مادی و معنوی مردم و یا در پسرفت و هلاکت آنان عاملی بنیادی است.
انتهای پیام