کد خبر: 4290188
تاریخ انتشار : ۰۲ تير ۱۴۰۴ - ۰۸:۱۱
یادداشت آیت‌الله احمد مبلغی

ریشه در ایمان، سایه بر وطن

عضو مجلس خبرگان رهبری، در یادداشتی تاکید کرد: ایران، دیاری‌ است که بارها از طوفان گذشته و هنوز سرو است؛ سرافراز آمده، سرافراز مانده، و سرافراز خواهد ماند زیرا خونش، خون ایمان است و قدّش، قامت حق.

احمد مبلغیبه گزارش ایکنا، آیت‌الله احمد مبلغی؛ عضو مجلس خبرگان رهبری و استاد درس خارج حوزه علمیه، در پی تجاوز رسمی آمریکا به خاک وطنمان، ایران در یادداشتی تاکید کرد: آن‌جا که مهر خاک با روشنای ایمان برخاسته از وحی درهم ‌آمیزد، ریشه‌های ملیت نه‌تنها از زمین می‌رویند، که از آسمان نیز جرعه می‌نوشند؛ و ساقه‌های دیانت، از خاکِ آشنای وطن، شکوفه‌های معنا می‌رویانند.
 
متن این یادداشت به شرح زیر است: 
 
آن‌گاه که رگِ غیرت، از دل شب‌های تلنبارشده تاریخ، با خون گرم ایمان جان می‌گیرد، و تارهای عصب وطن، نخ‌نخ در بافتِ روح دیانت گره می‌خورد، ملتی از سکوتی ژرف و نجیب برمی‌خیزد؛ نه چون فریادی که دیوارها را بلرزاند، بلکه چون برقی که ناگاه در آسمانِ خاموش می‌درخشد و بارانی که بی‌مقدمه، بی‌هیاهو، بر شوره‌زار خستگی می‌بارد، و تشنگی قرن‌ها را سیراب می‌کند.
 
می‌رزمد، اما دلش در پی التیام است و انتقام از ستمگران. می‌سازد، اما نه دیوارهایی بلند، که پنجره‌هایی روشن؛ نه برای جدا کردن، برای دیدن. آنجا که مهر خاک با روشنای ایمان برخاسته از وحی درهم ‌آمیزد، ریشه‌های ملیت نه‌تنها از زمین می‌رویند، که از آسمان نیز جرعه می‌نوشند؛ و ساقه‌های دیانت، از خاکِ آشنای وطن، شکوفه‌های معنا می‌رویانند.
 
وطن، اگر در پرتو دین بدرخشد، پرچمش تنها در میدان شهر نیست که برافراشته می‌شود؛ نسیمش تا عرش می‌وزد، و رنگش تا دامان فرشتگان می‌رسد. و دین، اگر در ژرفنای دل مردم وطن گزیند، راهی به کوچه‌ها می‌برد، چراغی به خانه‌ها، و سجاده‌ای به میانه زندگی پهن می‌کند؛ نه صرفا در محراب، بلکه در واژه‌های روزمره، در لبخند نان‌آور، در نگاه مادر، در کف‌های پینه‌بسته کارگرانی که روزیِ حلال را از دل سنگ بیرون می‌کشند، در سکوت نجیبِ زنی که سفره‌ای ساده را با شرافت می‌گسترد، و در چشمان کودکی که با نان گرم، طعم امنیت می‌چشد.
 
ملیت، در این دیار، چونان ریشه‌ای‌ است عمیق‌تر از خاک؛ پُرملات، گرم‌شده در تنور تجربه، آزموده در آتش تاریخ. و آنجا که ملیت «بشرطِ شیء» است، یعنی در پیِ حقیقت است، نه در ستیز با آن، در خانه‌اش را بر اسلام از آغاز گشوده است، با آغوشی آشنا، با شوقی دیرینه.
 
و دین نیز، در ذات خود، «به‌شرطِ ملت» می‌زید. دین، آن‌گاه که بر زمین این ملت قدم گذاشت، با چهره‌ای غریبه نیامد؛ با سیمای امید آمد، با لبخند اهل بیت(ع) آمد، و مردم، که ریشه در مهربانی داشتند، در آن چهره خود را باز شناختند.
 
در این آمیزش، نه دین از وطن غریب می‌شود، نه وطن از دین بیگانه. یکی از خاک می‌روید، یکی از افلاک می‌بارد؛ و در هم که بشوند، درختی پدید می‌آید که ریشه در ایمان دارد و سایه‌اش تا کرامت آدمی کشیده است.
 
دین، در زندگی این مردم، نجواهای صبورانه است؛ نجابت مردمانی است که حتی زیر آوار مصیبت  دست از راستی نمی‌کشند؛ کرامتی‌ است در بازوی سربازانی که در برابر تجاوز می‌ایستند، نه صرفا به فرمان، که به ایمان و ایستادگی مادرانی‌ است که فرزندانشان را به میدان می‌فرستند، نه از سر نفرت، بلکه از سر درایت و در قامت افراشته‌ ملتی که نمی‌خواهد خاکشان را با ذلت معامله کند.

کرامت مردم دیندار

کرامت این مردم، در این است که دین را در زندگی‌شان گم نکرده‌اند؛ دینی که در عبور از بلا، قامتش خم نمی‌شود، چون در دل‌شان خانه کرده است؛ در دل‌هایی که با اذان صبح بیدار می‌شوند، با نان غروب آرام می‌گیرند و اگر شمشیری بر گلویشان نهاده شود، پیش از آن که دل بلرزد، زبان روشن می‌شود؛ نمی‌هراسند، بلکه می‌پرسند: آیا نه این است که تیغ بر گلوی حقیقت فرود آمده؟ و مگر نه این است که ما به‌پای چیزی ایستاده‌ایم که ریشه در عدل دارد و شاخه در آسمان کرامت؟
 
و با نگاهی آرام، اما افروخته، زمزمه می‌کنند: ایران، دیاری‌ است که بارها از طوفان گذشته و هنوز سرو است؛ سرافراز آمده، سرافراز مانده، و سرافراز خواهد ماند زیرا خونش، خون ایمان است، و قدّش، قامت حق. چنین ملتی، می‌ایستد که بماند، و بجوید؛ در پی حقیقتی‌ است که از درونش جوانه می‌زند، نه آن که از بیرونش تحمیل شود.
 
می‌ماند، اما نه چون سنگ، که چون سرو؛ ریشه‌دار و افراشته، صبور در باد، ولی نگشته در طوفان. الگو می‌گردد؛ نه با ادعا، که با عمل. نه با شعار، که با شعور.
 
و تجدید حیات می‌کند، نه در تکرار گذشته، بلکه در تأویل روشن آن؛ نه در خاکستر خاطره، که در آتش آرمان. و آن‌گاه، آرمان‌های دیرین ـ که روزی در دل‌های گمنام روشن بودند ـ یکی‌یکی قامت می‌افرازند؛ کرامت، دیگر نامی بلند نیست؛ لباسی‌ است بر تن این مردمان، عطری‌ است بر جان زندگیشان.
انتهای پیام
captcha