دغدغه تاثیر قرآن در زندگی از سوی بسیاری از اندیشمندان و مفسران معاصر مطرح شده است و تفاسیر جدید این مساله را مورد توجه قرار دادهاند. اما در عبارت ترکیبی «قرآن و زندگی» زندگی به چه معناست؟
قرآن کتاب هدایت معرفی شده است و آیات ابتدایی سوره بقره نیز بر این معنا تصریح دارد. مسلمانان این کتاب را شامل تمام ابعاد زندگی میدانند، اما پرسش بنیادین دیگر این است که معنای زندگی چیست؟
زندگی؛ از «وزن نگاه خاطرهها» تا مفهوم «خود تکثیرشوندگی»
سهراب سپهری میگوید که «زندگی، وزن نگاهی است که در خاطرهها میماند». اگر از این مساله بگذریم که ایرانی یا شاعر هستند و یا شعر دوست، باید تعاریف دقیقتری از زندگی وجود داشته باشد.
فیلسوفان یونانی اولین بار به تعریف دقیق و غیر اسطورهای از آنچه زندگی خوانده میشود پرداختند. زندگی از نگاه ایشان با جوهر و یا موجودی به نام نفس در ارتباط است. در واقع زندگی اولین خصوصیت نفس است، نفسی که میتواند گیاهی و یا حیوانی خوانده شود. برای مثال زندگی به چیزی مانند کتاب و یا سنگ اطلاق نمیشود اما آن را میتوان در قارچ، پلنگ و یا یک درخت سرو ملاحظه کرد.
ارسطو زندگی را لفظ مشترک میان گیاه و حیوان میدانست که در گیاه بعد تغذیه و نمو و در حیوان بعد حرکت به آن افزوده میشود. در متافیزیک که یکی از کتب ارسطوست، بعد دیگری به زندگی افزوده میشود که آن فعلیت است. در معنای فعلیت محض که در خدا تبلور مییابد، حرکت حذف شده اما خصوصیت دیگری چون اندیشه باقی مانده است. فیلسوفان اسلامی ملاک حیات را ادراک و فعل عنوان کردهاند. در عالم مادی، ادراک و فعل به واسطه قوای مدرکه و محرکه انجام میشود اما در عالم مجردات یا موجودات غیر مادی و از جمله در خداوند، ادراک و فعل بدون واسطه تحقق مییابد. آثار حیات را رشد، تغذیه، حس، حرکت، نطق و علم عنوان کردهاند. خصوصیات دیگری مانند اراده نیز متعلق به موجودات زنده است.
«وزن خاطره» از نگاه سهراب در بیان فیلسوفان معنای روشنی مییابد. عام بودن معنای زندگی تا بدانجاست که برخی از فیلسوفان مانند برگسون بر مفهوم زندگی و حیات مترکز شدهاند و فلسفه خود را بر این مبنا بنیان نهادهاند.
هرچند در روزگار گذشته فیلسوفانی نظیر ارسطو و ابنسینا کوشش خود را صرف تعریف حیات کردند اما فیلسوفان جدید این رویکرد را به کنار گذاشتند، دکارت موجود زنده را نوعی ماشین میدانست و روح را تنها مختص انسان برمیشمرد. آنها معتقد بودند که «حیات فراتر از حد علم است». از دهه 1990 اما با گسترش مفهوم حیات مصنوعی و فراسازی و شبیهسازی این بحث دوباره زنده شده است.
به عنوان جمعبندی شاید آنچه زندگی را از غیر خود متمایز میکند، نوعی حرکت درونی باشد، حرکتی که محصول خود موجود است و از بیرون ناشی نمیشود. در تعریفی که ماتورانا و وارلا ارائه دادهاند میتوان مفهوم «خودتکثیر شونده» را ملاحظه کرد. در این مفهوم معاصر موجود زنده به خودی خود تکثیر مییابد و نیاز به عاملی از بیرون خود ندارد. مقایسه یک ماشین و موجود زنده کاملا این تفاوت را روشن میسازد.
زندگی بشری و محتوا
زندگی برای انسان مفهومی عزیز است. «جاندوستی» تنها خصلتی فردی نیست و موجودات زنده میلی غریزی به نام صیانت از ذات دارند، به این معنا که تاکتیکهای فیزیولوژیک برای حفظ ارگانیسم طبیعی وجود دارد. اما زندگی انسانی چه خصوصیتی دارد که آن را از مفهوم عام و زیستشناختی جدا میکند؟ به بیان دیگر آنچه زندگی بشری را از زندگی یک کرم یا پروانه متفاوت میسازد، چیست؟
زندگی انسانی در تعریف این موجود دوپا مفهومی خاص مییابد. پس از تعریف انسان است که سوالات فراوانی مطرح میشود و مهمترین آنها غایت زندگی است. بسیاری از فیلسوفان و اندیشمندان در خصوص غایت و هدف زندگی انسان سخن گفتهاند. از این رو زندگی برای انسان تنها خصوصیت «خود تکثیر شونده»گی را ندارد. زندگی برای انسان مفهومی ارزشمند است اما صرف زندگی اشتراک در تجربهای زیستی است که انسان را راضی و خشنود نمیسازد. عنصر آگاهی و عقل نزد آدمی کار زندگی آدمیزاد را به جاهای باریکی میکشاند.
زندگی انسانی پهنه گستردهای را از حیات فردی انسان تا حیات اجتماعی در برمیگیرد. تاریخ زندگی انسان، تاریخ تکاپو، آرمان و ایدئولوژیهاست. در تاریخ عام حیات بشر است که ادیان مطرح شدهاند و پیامبران برای هدایت انسان نازل شدهاند. از نگاهی کلی زندگی همه چیز را در بردارد. برخی از فیلسوفان برای تاریخ عام نوعی زندگی قائل شدهاند که داستان واحدی دارد. در این معنا تفاوت زندگی انسان با دیگر اقسام زندگیها این است که این موضوع صرفا موضوع زیستشناسی نیست.
اگر چه یک پزشک، روانشناس، عالم دین و یا حتی یک پیامبر در خصوص زندگی انسان سخن میگویند اما آنچه کار ایشان را متفاوت میکند موضوعی است که ایشان دارند. اگر چه زندگی انسان یک امر واحد است محتوای زندگی متفاوت است. برای یک پزشک محتوای زندگی در ضربان قلب تعبیر میشود، یک روانشناس به دنبال آرامشی درونی است و یک پیامبر زندگی انسان را معنا میبخشد. گاهی برای یک کارتنخواب معنای زندگی در گرما و نان خلاصه میشود.
حیات و تعریف انسان
زندگی انسانی در ساحات مختلفی بیان میشود. تقسیمهای مختلفی در این میان مطرح شدهاند اما به نظر میرسد تقسیم و شناخت زندگی در گرو نوعی شناخت در خصوص انسان باشد. درست است که «مفهوم خودتکثیرشوندگی» کار را راحتتر کرده است اما وجود اندیشه، احساس، اراده و ... کار را سخت میکند. اگر اندیشه دینی انسان را به جسم و بدن تقسیم میکند، اندیشه سکولار جایی برای روح نمیگذارد، از این رو ساحات و ابعاد زندگی از نظر یک دیندار و بیدین متفاوت خواهد بود.
به نظر میرسد بتوان بر تقسیمات عقل انسان اتکایی نسبی داشت. عقل از دیدگاه دینی نیز عنصری شریف است. تقسیم عقل به نظری و عملی و یا تقسیم عقل عملی به اخلاق، تدبیر منزل و سیاست، یکی از نمونههای معروف تقسیم ابعاد اصلی زندگی انسان است. از نگاهی دینی اما شاید بتوان به زندگی انسان را در حیات فردی، اجتماعی و الهی خلاصه کرد.
با تعریف انسان میتوان به ضرورت وجود و عدم وجود معنا و یا شرایط کلی یک زندگی انسانی دست یافت. اگر فیلسوفی مانند اپیکور با حذف جایگاه خدا از زندگی به اهمیت لذت در حیات بشر رسید، فیلسوفی مانند زنون رواقی به اهمیت عقل در حیات بشر تاکید کردند، دین نیز حیات آخرت را یکی از ابعاد مهم حیات بشری معرفی میکند.
قرآن و ساحتهای زندگی
چنانچه آمد، قرآن خود را کتاب هدایت عنوان کرده است و از این رو باید بتوان در آن جایگاه انسان را یافت و به مددش در همه ساحات زندگی، رهیافتهای هدایتبخشی برگرفت. این ابعاد را میتوان در بعد فردی و اجتماعی و الهی خلاصه کرد. زندگی انسانی از دیدگاه دینی تنها به دنیا مطرح نمیشود. دنیا دامنه تحلیل عقل انسانی است. عقل انسان اگرچه میتواند به درک و اثبات وجود خدا و جهان باقی نائل شود اما بیان همه جزئیات حیات از قدرت عقل خارج است.
قرآن زندگی انسان را در پرتو معنایی الهی تفسیر میکند. وجود حیات آخرت به عنوان نهایتی اصلی برای زندگی، افق حیات را از جهان مادی به جهانی دیگر منتقل میکند. اگر حیات دنیا مزرعه آخرت باشد، در این صورد حیات دنیایی خواهد توانست محصول مفیدی برای آخرت داشته باشد و در آن صورت خود این معنا دینی خواهد بود. زندگی قرآنی تمایز خود را در مرجعیت و مبدائیت قرآن مییابد. از این رو میتوان و باید در ساحات مختلف حیات انسانی به قرآن مراجعه کرد. قرآن میتواند سوالات اساسی در این سه بعد را پاسخ گوید. معنای زندگی، اصول ارتباطات اجتماعی و نیز نحوه عبادت الهی را میتوان در قرآن یافت. در این معنا قرآن کتاب هدایت است و زندگی بشر هدایت مییابد و بدون هدایت زندگی در گمراهی خواهد بود.
نظریه دیگری که در این خصوص وجود دارد را میتوان اعتقاد به علم دینی دانست. در این نظریه، انسان میتواند علم دینی داشته باشد و قرآن منشا و حاوی همه علوم و یا دست کم مبانی علوم است. به این معنا که اگر انسان دینی رویکردی الهی به جهان یافته باشد، علمی الهی به آن خواهد داشت. از این رو قرآن منبع علمی برای هدایت در ساحات زندگی است. علم قدسی هدفی قدسی دارد در حالی که علم انسانی هدفی انسانی و مادی را میپوید.
باری چه به علم دینی قائل باشیم و چه تنها قرآن را کتاب هدایت انسان در ساحات اصلی زندگی بخوانیم. رجوع انسان دیندار برای زندگی به کتاب آسمانی ضروری است. انسان دینی جهان را عامتر از جهان فانی میداند از این رو باید بتواند در خصوص جهان دیگر که آن را از دیدگاه دینی وام گرفته است تامل کند و در واقع خود را در قالب زندگی برای آن آمده کند.