امام رضا(ع) در ماه رمضان سال 201 قمری ولایتعهدى مأمون عباسى را پذیرفت. مردم با امام بیعت کردند. نام حضرت رسماً بهعنوان خلیفه آینده مسلمانان به سرزمینهاى اسلامى ابلاغ شد. به نام امام هشتم سکه زده شد و خطبا در منبرها از امام به نیکى یاد کردند. این موضوع مهم در میان طبقات اجتماعى، بازتابهاى گوناگونى در برداشت.
گروههایى به علل سیاسى و بهویژه دغدغه فروپاشى خلافت عباسیان، به انکار ولایتعهدى امام برخاستند و گروهى هم از منظر دینى، این رویداد را بر نتافته و مردمان سادهدل را درباره مشروعیت این کار به شبهه مىافکندند. خوارج، صوفیه و برخى از شیعیان ناآگاه و ناپخته، آتش بیار این معرکه بودند. امام رضا(ع) به پرسشها و شبهههاى افراد گوناگون گوش فرا داده و با سخنان حکیمانه و روشنگر خود، راستى از نادرستى و سره را از ناسره نمایاند و به ابهامها و تردیدهاى این افراد، پایان داد.
حکومت و اداره جامعه، حق و از مسئولیتهاى ویژه خاندان وحى و نبوت است و پیامبر و امیرمؤمنان نمونه اعلاى آن را بنیان نهادند و در سایه عزّت و اقتدار اجتماعى، به شعائر و قوانین اسلام جامه عمل پوشاندند. پس از پیامبر(ص) فرزندان امیه و عباس، خلافت را از جایگاه اصلى آن دور ساختند و محدثان و خطیبان و شاعران خود فروخته آنان را بهعنوان صاحبان اصلى قدرت به مردم معرفى مىکردند و بهویژه بنىعباس با انتساب خود به عموى پیامبر(ص)، تلاش داشتند از این راه، بهرهبردارى سیاسى کرده و در نزاع علویان و عباسیان براى خلافت، حصه بنى عباس را در ترازو سنگینتر نمایند.
پس از ماجراى ولایتعهدى امام رضا(ع) مخالفان امام، مانند ابن معتز چنین رواج مىدادند: اگر مأمون به على بن موسى پیشنهاد حکومت مىدهد، نه از باب رد خلافت به جایگاه اصلى خود، که از باب ایثار و گذشت و از سر پرهیزگارى است تا به علویان ثابت کند خلافتى که فرزندان على براى آن شورشها کرده و خود را در راه آن به کشتن مىدهند، براى مأمون به اندازه بال مگسى ارزش ندارد و یا حمید بن مهران بر امام رضا(ع) منت مىدهد که این مأمون است که على بن موسى را بزرگ داشته و او را به سرورى رسانده است.
از سوى دیگر این ذهنیت در میان برخى از سادهلوحان پدید آمده بود که اصولاً ریاست و حکومت، دور از شأن امامان است و ائمه، علاقهاى به خلافت ندارند و جایگاه آنان مقدستر از آن است که خود را به مقامهاى دنیوى آلوده کنند. این نگرش به خلافت، سبب مىشد بر امام خرده گیرند. عباس [هشام بن ابراهیم] از نزدیکان مأمون، با آن که امام رضا(ع) را براى پذیرش ولایتعهدى تهدید مىکرد، پس از پذیرش ولایتعهدى به ریّان بن صلت مىگوید: راه خوبى براى بدبین کردن شیعیان به امام پیدا کردم.
امام رضا(ع) به شبهههاى عباسیان و بدفهمى کجاندیشان، از راههاى گوناگون پاسخ داد و ثابت کرد که حکومت و قدرت، نه تنها دور از شأن امام نیست که اساس حکومت از حقوق و وظایف امام و در حوزه و زیر مجموعه «امامت» است و این دیگرانند که آنان را از حکومت دور کردهاند.
امام در همیشه یادآور مىشد مأمون چیزى جز حق خود را به او نداده و با این اقدام، کارى بیش از باز گرداندن گوشهاى از حقى که از اهلبیت ربوده شده بود، نکرده است و حتى مأمون با این کار، ثابت کرد خلافت بنىعباس مشروع نیست. امام در خطبه آغازین بیعت فرمود: «همانا ما را به سبب پیامبر خدا بر شما حقى و شما را هم بر ما حقى است. پس، اگر شما حق ما را ادا کردید، اداى حق شما بر ما نیز واجب مىآید.» امام در همان مجلس بیعت بر شایستگی خود براى اداره اساس خلافت تأکید کرد تا مجالى براى پیش داورىهاى ناروا باقى نگذارد که او دنیاطلب و حریص بر این کار بود و از اینرو، در پاسخ نکتهگیرى حمید بن مهران فرمود «اما اینکه مىگویى مأمون مرا بزرگ داشت، بدان که او مرا در جایگاهى جز جایگاهى که پادشاه مصر به یوسف صدیق داد، ننشاند و تو خود، حال و سرنوشت آن دو را مىدانى.»
امام در پاسخ سؤال چندین نفر از «چرائى پذیرش ریاست و ولایتعهدى»، ائمه را وارثان پیامبران معرفى کرده و کار خود را به کار پیامبران تشبیه نموده و تأکید مىکند: پیامبران دخالت در امور سیاسى و اجتماعى را از شئونات خود مىشمردند و در وقت فراهم شدن بستر خدمترسانى به مردم، وارد عرصه امور اجتماعى شدهاند.
یوسف پیامبر(ع) در وقت گسترش قحط و فقر و نابسامانى اقتصادى جامعه، براى سامان دادن به آن، قدم پیش نهاد و مسئولیت امور اقتصادى فرعون را پذیرفت و توانست با تدبیر مناسب، «گرسنگى» را مهار کند. و اگر در کار خود صداقت داشته باشد و قدرت به جایگاه راستین خود باز گردد، امامان نیز مانند جدشان علی(ع) وارد کار شده و جامعه را اداره مىکنند و این کار، عین دیانت و قداست است.
امام در پاسخ ریان بن صلت که به ایشان گفت: اى فرزند پیامبر! مردم مىگویند: تو با ادعاى قداست و زهد، ولایتعهدى مأمون را چگونه پذیرفتى؟! فرمود: خداوند آگاه است که من به این کار خرسند نبوده، آیا نمىدانند که یوسف پیامبر بود و فرستاده «رسولاً، نبیّاً»! چون نیاز روزگار ایجاب کرد او مسئولیت سرپرستى بیتالمال و خزانه عزیز مصر را بپذیرد، به او گفت: اجعلنى على خزائن الارض انّى حفیظ علیم؛ «مرا بر خزانههاى این سرزمین بگمار که من نگهبانى دانایم.» و مرا نیز ضرورت زمان، به پذیرش این کار واداشته است. در مورد دیگر، امام در پاسخ اعتراض مردى خارجى، به حکومت یوسف پیامبر استشهاد کرد و از این راه، او را قانع ساخت.
امام(ع) در مناسبتهاى گوناگون، در پاسخ پرسش راویان و در مجالس مناظره با رهبران ادیان و مذاهب تأکید مىکرد: امامت، جایگاهى خدائى و اطاعت از امام بر همگان واجب است و به مردم گوشزد مىکرد: براى فراهم آوردن بستر حضور امام معصوم و به حق در مسند رهبرى جامعه، باید تلاش کنند و امامت و خلافت، تنها سزاوار خاندان پیامبر و امامان اثنىعشر است.
امام رضا(ع) با اشاره به خلافت على(ع) تأکید مىکرد: او تنها جانشین بهحق پیامبر بوده و هست و دورى بیست و پنج ساله او از خلافت، نه به خاطر بىرغبتى به خلافت که به جهت وجود موانع اجتماعى و غصب خلافت توسط دیگران بود و حضرت بهخاطر حفظ مصالح مسلمانان در این مدت لب فرو بست و چون شرایط آماده شد، براى احقاق حق خود و عمل به وظیفه، به میدان آمد. پاسخ دیگر امام به شبهه هم افق نبودن مقام امامت و ریاست، جانبدارى حضرت از جنبشهاى اصیل و راستین علوى است. امام رضا(ع) از جنبشهایى که به شرایط جهاد و مبارزه عمل کرده و حدود خداوند را پاس مىداشتند، جانبدارى مىکرد و از شورشهاى ناخالص و کور برائت میجست.
ولایتعهدى، آداب و رسوم جدیدى را بر زندگى امام تحمیل کرد و اینها به مذاق برخى از هواداران امام و فرقههاى صوفیه ناخوشآیند بود و بر امام خرده مىگرفتند. پوشیدن لباس نو و تمیز، نشستن بر صندلى و چه بسا احترامات رسمى مقامات حکومتى و یا رژه سپاهیان در برابر آن حضرت و غیره، مورد خردهگیرى صوفیه قرار گرفته و آن را با زهد و ساده زیستى همراه نمىدیدند. آنان از امام انتظار داشتند چونان دوره پیامبر و على لباس کهنه بپوشد و از رداى پشمین استفاده کند و غیره.
امام رضا(ع)این طرز تفکر را رد مىنمود و تأکید مىکرد: هدف اصلى حکومت، ایجاد عدالت و توازن و انصاف است و خداوند زینتها و نعمتهاى دنیوى را براى استفاده خوبان و مؤمنان فرستاده و خوش ندارد مؤمنان بهرهمندى از دنیا را بر خود حرام کرده و به رهبانیت پناه برند. امام، به یوسف پیامبر مثل مىزد که در مقام حکومت، در عین بهرهمندى و استفاده از زیباییهاى دنیا، عدالت مىورزید.
محمد بن عیسى به سند خود از امام رضا(ع) نقل کرده، که حضرت فرمود: «انّ اهلالضّعف من موالىّ یحبّون أن اجلس على اللبود و البس الخشن و لیس یتحمّل الزّمان ذلک؛ برخى از پیروان سست عقیده، دوست دارند که من بر نمد بنشینم و لباس خشن بپوشم ولى روزگار، چنین چیزى را نمىپذیرد.»
در منظر شیعیان، دولت بنىعباس حکومت جور و حکومت فاسقان و غاصبان شمرده مىشد، لذا پذیرش جانشینى مأمون از سوى امام، شبههبرانگیز بود. خوارج و شیعیان تندرو از امام مىپرسیدند: «شما که همکارى با ستمکاران را، گناه و طغیان مىشمارید، چرا با مأمون عباسى همکارى کردید؟ به خراسان آمده و ولایتعهدى او را پذیرفتید؟!» برخى از شیعیان تندرو بر آن بودند امام به هیچگونه نباید این دعوت را بپذیرد و گرنه جریان امامت باطل مىشود. امام به همه این خردهگیریها پاسخ داد که من، حکومت بنىعباس را حکومت جور و ستم مىدانم، ولى این کار من داوطلبانه و از روى میل و رغبت انجام نگرفته، بلکه از سر اجبار و ضرورت به این کار تن دادهام.
اگر امام رضا(ع) ولایتعهدى را نمىپذیرفت، شهادت زودهنگام و کشتار شیعیان براى اسلام و مسلمانان فرایندى خطرناک و شکننده در برداشت. امام در شرایط عادى همکارى با عباسیان را، روا نمىشمرد و به شیعیان اجازه نمىداد در کارهاى دولتى وارد شوند. امام با وجود پذیرش اصل جهاد و مبارزه در راه خدا و تشویق به آن، اما عباسیان را شایسته براى جهاد و مبارزه نمىشمرد و به شیعیان خود اجازه نمىداد همراه کارگزاران آنان به گروههایی که به نام مجاهد و داوطلبانه، با مشرکان و اهل کتابِ آن روز مىجنگیدند، بپیوندند. امام، همکارى با عباسیان از روى تقیه و در مواردى که مصالح اسلام و مسلمانان و حفظ مکتب اهلبیت و پیروان آنان، بدان بستگى دارد را جایز شمرده و دلیل پذیرش ولایتعهدى را ضرورت اسلام و تقیه شمرده است.
امام رضا(ع) در پاسخ چند نفر که دلیل پذیرش ولایتعهدى را جویا شدند، وضعیت خود را به جدش امیرمؤمنان در پذیرش «شورا» تشبیه کرد. محمد بن عرفه میگوید: «قلت للرّضا(ع): یا بن رسول اللّه ما حملک على الدّخول فى ولایة العهد؛ به امام رضا(ع) گفتم: ای فرزند پیامبر! چه چیز شما را به پذیرش ولایتعهدى(مأمون) واداشت؟ فقال: ما حمل جدّى امیرالمؤمنین(ع) على الدّخول فى الشّورى؛ فرمود: همان چیزى که جدم را واداشت در شورا وارد شود.»
امام رضا(ع)گرچه مىدانست داستان ولایتعهدى بىسرانجام است، اما با آن همه اصرار مأمون اگر آن را نمىپذیرفت، امروز تاریخ مىپرسید: چرا امام از آن فرصت طلایى استفاده نبرد و از آن جایگاه رفیع براى اجراى عدالت و اصلاح جامعه و احقاق حقوق اهلبیت(ع) قدمى بر نداشت؟ امام رضا(ع) با پذیرش ولایتعهدى مأمون، هوشیارانه راه بر توطئهها و بهانهها بست و در اندک زمان بر همگان ثابت کرد دستگاه خلافت در این کار خود خالص نیست و درباریان تحمل کوچکترین انتقاد و اصلاح را ندارند و حتى با پررویى از انجام نمازى ساده توسط امام هراسناکاند و به هر بهانه، امام را در تنگنا قرار داده و از زندانى کردن و کشتن ولیعهد خود نیز رویگردان نیستند.
امام با استفاده از همان موقعیت کوتاه، براى گسترش اسلام ، پاسخ به شبههها و حفظ و معرفى مکتب اهلبیت(ع) استفادهها برد و توانست با سخنان نغز و تشکیل مجالس مناظره و احتجاجات با بزرگان ادیان و مذاهب، پیام اهلبیت(ع) را به اقصى نقاط سرزمین اسلام برساند و بیش از پیش، مردم را به حقانیت راه امامان و نامشروع بودن جریان خلافت عباسى، متوجه سازد.
منبع:Ensani.ir
انتهای پیام