تفسیر تسنیم اثر گرانسنگ آیتالله جوادی آملی، یکی از جامعترین تفاسیر معاصر قرآن کریم است که با رویکردی عمیق و تحلیلی به تبیین معارف الهی میپردازد. این تفسیر، تلفیقی از روشهای مختلف تفسیری ازجمله تفسیر قرآن به قرآن، تفسیر روایی و بهرهگیری از عقل برهانی است که در آن سنت و روایات نه صرفاً به عنوان تأییدی بر آیات بلکه به عنوان ابزار تفسیری مورد استفاده قرار گرفتهاند.
ایکنا در گفتوگو با حجتالاسلام محمد شیروانی، مدرس دانشگاه شهید بهشتی و از شاگردان آیتالله جوادی آملی به بررسی جایگاه و اهمیت این تفسیر، تأثیرات آن بر فهم معارف قرآنی و ظرفیتهای آن در پاسخگویی به نیازهای فکری و معرفتی جامعه پرداخته شده است؛ همچنین ابعاد مختلف شیوه تفسیری آیتالله جوادی آملی ازجمله تفسیر ترتیبی و موضوعی، مورد واکاوی قرار گرفته و نقش آن در ارتقای بینش دینی و عقلانی بررسی شده است که در ادامه بخش دوم و پایانی آن را میخوانیم؛
بخش اول این گفتوگو را با عنوان «پاسخ تفسیر تسنیم به چالشهای دنیای معاصر چیست» قبلا منتشر شده است.
کلام، فلسفه و عرفان هرکدام یک متد و روش مختص به خود را دارد. داعیه کلام این است که میخواهد از مدعیات دینی دفاع کند، گاهی در این دفاع از نقل، گاهی عقل و گاهی هم از شهود کمک میگیرد ولی هیچ وقت بدون سوگیری مدعیات متن وحیانی را مورد دقت قرار نمیدهد بلکه قائل است که هرآنچه که در متن وحیانی آمده است قطعاً درست است حالا گاهی تجربه یا شهود میخواهد آن را رد کند، مشکلی نیست رد کند. محوریت برای کلام، متن قرآنی است و برای تائید مدعیات الهیاتی گاهی برونمتنی و گاهی هم درونمتنی حرکت میکند یعنی گاهی اوقات از قرآن و گاهی از روایت و عقل استفاده میکند.
فلسفه راستین و بدون پیشفرض در حوزه خردگرایی محض است که مسائل را مورد واکاوی قرار میدهد و کاری هم به نتیجه آن و موضعگیری مکاتب و افراد پیشین ندارد و در مورد حقیقت علم جستوجو میکند و هر آوردهای را که داشته باشد به عرضه میآورد بدون اینکه بخواهد به تبعات آن فکر کند. نباید با فلسفه در مورد تبعات و نگاه ارزشی و فضیلتگرایانه و نتایج گفتوگو کرد بلکه فلسفه تتبع میکند، با ادله کلنجار میرود و محصول کار خود را به بازار عرضه میکند.
عرفان میگوید که من با نگاه فضای ریاضتگونهای که در یک خلوت و عزلت حاصل میشود و واسطهها برچیده میشود و فرد به حاق و لبولباب هستی دسترسی پیدا میکند و تجربههای شخصی برای فرد حاصل میشود کار دارم. اگر شما بگویید که این تجربه شخصی شما را عقل، عرف و تجربه تائید نمیکند؛ عرفان میگوید من کاری با آنها ندارم و به قول حافظ «عاقلان نقطه پرگار وجودند ولی/ عشق داند که در این دایره سرگردانند». ادعای بعضی از علمای الهیاتی چه در مسیحیت و اسلام این است که بین عرفان، قرآن و برهان یگانگی برقرار است؛ کما اینکه علامه حسنزاده آملی این را در کتب خود نوشتهاند.
آیتالله جوادی آملی همین دیدگاه را دارند که بین عرفان، قرآن و برهان یگانگی برقرار است و میفرمایند که اگر انسان در یک فرآیند اخلاقی فوقالعاده مطابق با واقع ملائمه با تبع قرار بگیرد یافتههای او با یافتههای حضرت ختمیمرتبت(ص) یکسانی، همسویی، همگرایی و تشابه خواهد داشت و اگر عقل از لوازم امور منطقی بهره ببرد یعنی فقط از ایدهها، تئوریها و نظریات بهره نبرد، عقل هم میتواند با یافتههای وحیانی همسویی و اشتراک داشته باشد. وقتی این ایده در پس زمینه ذهنی یک مفسر وجود دارد هنگامی که متن وحیانی را وسط میگذارد به دنبال تاییدات عقلانی و عرفانی آن میگردد.
ما به دو قرائت از عرفان قائل هستیم؛ یک قرائت عرفان شهودی و عملی است و دیگری عرفان نظری که از جناب ابن عربی شروع شده است و سعی کرد به فضای عقلانی نزدیک شود و صدرای شیرازی سعی کرده فضای فلسفی را به فضای عرفانی نزدیک کند؛ خوبی آیتالله جوادی آملی و استاد ایشان علامه طباطبایی این بوده که بر هر سه نوع روش تسلط داشتند یعنی هم متدولوژی کلامی هم روش عرفانی و هم روش فلسفی را میدانند.
این خیلی مهم است که فرایند عزتمداری را ما در روش تدریس طی کنیم یعنی به شاگرد نگوییم که من یافتههایی دارم و تو هم باید از من تقلید کنی و با من حرکت کنی؛ ایشان میگفتند که ما میخواهیم با هم حرکت کنیم و قرار نیست من از یک افقی به شما فخر بفروشم و شما هم فقط باید تبعیت کنید، گوش کنید و همراه شوید؛ این موضوع در زبان بدن استاد است
وقتی متنی را به یک فیلسوف میدهید ناخواسته سعی میکند بین اندیشههای خود یک انسجام و سازگاری برقرار کند. فیلسوف نمیتواند زیر مدعایی که فلسفه آن را تائید میکند ولی کلام آن را تائید نمیکند یا کلام تائید میکند ولی عرفان آن را تائید نمیکند؛ تاب بیاورد. فیلسوف به قدری تتبع میکند تا صلح بین این سه را محقق کند.
وقتی مبانی تفسیری آیتالله جوادی آملی را ملاحظه میکنید به همین جهت اینگونه نیست که بگویند این ادعای من مطابق با روش سنت نظام فکری فلسفه اسلامی است ولی با کلام اسلامی همخوانی ندارد یا کلام اسلامی است ولی با عرفان شیعی اسلامی همخوانی ندارد کما اینکه یک اندیشمند خیلی راحت میتواند این حرف را بزند مثلاً دکارت، کانت، هگل یا حتی ابنسینا که از او در مورد جاودانگی نفس و معاد جسمانی شنیدهایم که میگوید «من از لحاظ فلسفی حرکت کردم نتوانستم به بحث معاد جسمانی دسترسی پیدا کنم ولی چون فرمایش حضرت ختمی مرتبت(ص) است من با تمام وجود آن را میپذیرم.»
بحث محیطزیست، حقوق بشر، صلح جهانی، مدینه فاضلهای که جناب فارابی مطرح میکردند، معنای زندگی، سلامت معنوی، کنترل هیجانات، سوگ، مواجهه با ناکامی که انسان دارد از مباحثی است که از نظر اجتماعی با آن مواجه هستیم و انسان امروز با آن درگیر است و مختص به زمان خاصی هم نخواهد بود.
بحث کسالت و بیانگیزگی عمومی که ملاحظه میکنیم از ابتدای تاریخ فلسفه وجود داشته است که برخی از فلاسفه در این زمینه با هم گفتوگو میکردند که انسان در این عالم هستی باید دنبال چه چیزی باشد؟ انگیزه بودن چیست؟ معنای زندگی چیست و چگونه زندگی برای ما معنادار خواهد شد؟ از ارسطو گرفته که بحث تشبه به اله را مطرح میکند و دیگرانی که بحث فضیلت را مطرح میکنند یا اپیکوریان که بحث لذت را مطرح میکردند اما مبحثی که وجود دارد این است که آیتالله جوادی آملی با افرادی که در جلسات حضوری خود مخاطبشان هستند صحبت میکنند و فضا خیلی فراهم است تا این بزرگواران مسائل و یافتههای خود را بتوانند چه به صورت شفاهی و مکتوب به ایشان ارائه کنند.
آیتالله جوادی آملی یافتههای تفسیری خود را برای یک فضای مونولوگگونه و یک طرفه در کلاس درس به منصه ظهور نمیآوردند بلکه برای فضای تضارب آرا مطرح میکنند یعنی من به عنوان شاگرد قدرت انتقاد و پیشنهاد داشتم و نظرات خود را بیان میکردم حتی افرادی بودند که امکان حضور در جلسه نداشتند اما فرمایشات خود را مکتوب میکردند و میفرستادند و آیتالله جوادی آملی در روزهای هفته یک روز را برای پاسخ و بررسی این نامهها اختصاص میدادند و در هنگام جلسه مباحث را باز میکردند.
این موضوع خیلی متفاوت است که نویسندهای پشت درهای بسته نوشتههای خود را بنویسد و بگوید که کسی با من کاری نداشته باشد و بگذارید که کار من تمام شود و سپس یافتههای خود را به بازار ارائه میدهم تا اینکه حدود 500 متخصص را مقابل خود بگذارید و یافتههای خود را مطرح کنید. این باعث میشود که افراد تجربههای شخصی خود را مطرح کنند.
بنده چند سالی که در قم محضر آیتالله جوادی آملی بودم با اینکه تقریباً بعد از نماز صبح وارد حرم حضرت معصومه(س) میشدیم و کلاسهای مختلفی را میرفتیم اما کلاس آیتالله جوادی آملی که یک ساعت قبل از اذان ظهر بود و طبیعتاً خسته بودیم زیرا شش کلاس را از ابتدای صبح پشتسر گذاشته بودیم اما وقتی به این کلاس میرفتیم احساس میکردم که به باغ و بوستان درونی خودم رسیدهام؛ احساس نمیکردم آیتالله جوادی آملی در آنجا بیانات خود را میفرمایند بلکه احساس کردم خودم هستم که در آنجا در حال مواجه شدن هستم.
این خیلی مهم است که فرایند عزتمداری را ما در روش تدریس طی کنیم یعنی به شاگرد نگوییم که من یافتههایی دارم و تو هم باید از من تقلید کنی و با من حرکت کنی؛ ایشان میگفتند که ما میخواهیم با هم حرکت کنیم و قرار نیست من از یک افقی به شما فخر بفروشم و شما هم فقط باید تبعیت کنید، گوش کنید و همراه شوید؛ این موضوع در زبان بدن استاد است.
بله در برج عاج نشستهاند و به قول عربها میگویند «تعالوا» یعنی بالا بیایید ولی اینکه کسی بگوید با هم برویم و بیابیم و صندوقچههای خلاقیت را باز کنیم موضوعی است که از نوع منش و سنت یک استاد برمیآید و آن چیزی که برای ما اتفاق میافتاد از این دست بود.
به قرآن کریم به عنوان یک وظیفه دینی نگاه نکنیم شاید هراسی در دل ما ایجاد شده باشد که «وای شما قرآن کریم را مهجور کردید و وای قرآن کریم بر طاقچههای منازل شما است و روایاتی داریم که اگر قرآن کریم اینگونه بشود برای انسان عذابی مقرر خواهد شد»؛ باید با نگاه تأویلی مقداری دیدگاهمان را عوض کنیم. عذاب به معنای چیزی که در آینده برای انسان محقق میشود نیست بلکه عذاب همین تشتتها، انباشتگیهای فکری ما است که پراکنده است و ما را به یکپارچگی دعوت نمیکند
دیدگاه من این بود که قرار است ظهر بروم و به یافته خودم در کنار تسهیلگری آیتالله جوادی آملی دسترسی پیدا کنم چون بین عزت، خلاقیت و معنای زندگی خیلی ارتباط برقرار است در کلاس درس آیتالله جوادی آملی برههای بود که من معنای زندگی خود را مییافتم؛ خصوصاً که برخی از مؤلفههای اخلاقی ایشان مانند راه رفتنشان، نوع تعاملشان و لبخند زدنهایشان همه حکایت از این میکند که وقتی حافظ میخواهد حضرت نبی اکرم(ص) را بیان کند میفرماید «حسنت به اتفاق ملاحت جهان گرفت/ آری به اتفاق میتوان جهان گرفت».
من با دو دیدگاه به این کلاس میرفتم؛ دیدگاه اولم این بود که جنبههای معنوی انسان تأمین شود و جنبه دیگر اینکه جنبههای معرفتی انسان تأمین شود. ویژگی کلاس درس آیتالله جوادی آملی این بود که هم جنبههای معرفتی و هم معنوی شما در این کلاس درس تأمین میشد.
ما در قم به کلاس درس اساتید اخلاقی میرفتیم که فقط جنبههای معنوی تأمین میشد یا به کلاس اساتید فلسفی میرفتیم که فقط جنبه معرفتی تأمین میشد ولی در کلاس درس آیتالله جوادی آملی به جایگاهی میرسیدیم که غیر از اینکه مسجد اعظم به حرم حضرت معصومه(س) چسبیده است و افرادی که میآمدند با این نگاه حضور مییافتند و جمع هم مؤثر بود.
بنده دریافتم این بود که انسان در آنجا خود را با زبان پیامبر اکرم(ص) خود را همراه میدید و این برای ما از لحاظ اینکه یک رضایتمندی نسبت به بودن خودمان پیدا کنیم خیلی مطلوب بود چون امروز جهان فسردگی است و انسان خود را مرتباً با داراییهای دیگران مقایسه میکند و این مقایسهها او را به یک کسالتی دعوت میکند ولی خروج ما از آن کلاس همیشه با انبساط خاطر و خرسندی همراه بود.
تُن صدای آیتالله جوادی آملی غیر از سبک مواجهه ایشان با مدعیات الهیاتی و روش تدریسی ایشان جذابیتهایی را ایجاد میکند. خاطره جذاب و شیرینی را تعریف میکنم که در قم فردی عامی و بازاری بود که طباخی داشت؛ ایشان به قدری به آیتالله جوادی آملی علاقه داشت که اسم مغازه خود را «تسنیم» گذاشته بود و یک وقتی آیتالله جوادی آملی رد میشدند و این تابلو را دیدند و گفتند که بروید و سلام ما را برسانید و از ایشان تشکر کنید ولی تسنیم به کلهپاچه خیلی ارتباطی ندارد(با خنده).
خیلی در جریان نبودم که این تعویض اتفاق افتاده است یا خیر(با خنده) ولی این را میخواهم عرض کنم که ما حتی بین طلاب افرادی را داریم که سعی میکردند تُن صدای آیتالله جوادی آملی را تقلید کنند برای اینکه شخصیت ایشان بسیار دلپذیر است و قطعاً این موضوع در فرایند نقد ما مؤثر خواهد بود یعنی ما غیر از اینکه بخواهیم نقد یک شخصیت کنیم قبل از نقد، هویت شخصیت آن فرد هم بر نقد مؤثر است.
بله به غیر از نقدهای علمی، ورود و خروج ایشان به مباحث به قدری شفاف است و منظوم و منسجم به بحث وارد میشوند که شنونده از ابتدا یک هراس دارد که ایشان خیلی تمیز و با مقدمات ورود و میکنند و شنونده باید خیلی متخصص باشد که بگوید من هم این فرایند را طی کردم حالا میخواهم در این زمینه با ایشان گفتوگو کنم.
اکثر افرادی که اندیشمندان حوزه علوم دینی هستند چون از موضعگیریهای فقهی، عقبه، بنیه و اشراف آیتالله جوادی آملی به مبانی فلسفه، عرفانی، تفسیری و اصولی اطلاع دارند؛ موضوع متفاوت است از اینکه مثلاً امثال من در یک تریبونی بخواهد گفتاری ارائه دهند؛ زیرا ممکن است اطلاعات تکمیلی از عقبه بنده برای افراد وجود نداشته باشد و قطعاً موجی از انتقادات را به وجود خواهد آورد ولی کتب فلسفی، عرفانی، منطقی، اصولی و فقهی آیتالله جوادی آملی مشخص است؛ بنابراین ناقدین خیلی محتاطانه نقد خواهند کرد ولی اینکه ما نقد مکتوبی را داشته باشیم، جستهگریخته بعضی از بزرگواران که رویکرد نواندیشانه به مبانی دینی دارند در قالب یکسری صوتها نقدهایی کردهاند اما اینکه یک مناظرهای شکل بگیرد و نتیجه این مناظره در یک متن مکتوبی منتشر شود فعلاً چنین چیزی را مشاهده نکردیم.
ما به قرآن کریم به عنوان یک وظیفه دینی نگاه نکنیم شاید هراسی در دل ما ایجاد شده باشد که «وای شما قرآن کریم را مهجور کردید و وای قرآن کریم بر طاقچههای منازل شما است و روایاتی داریم که اگر قرآن کریم اینگونه بشود برای انسان عذابی مقرر خواهد شد»؛ باید با نگاه تأویلی مقداری دیدگاهمان را عوض کنیم. عذاب به معنای چیزی که در آینده برای انسان محقق میشود نیست بلکه عذاب همین تشتتها، انباشتگیهای فکری ما است که پراکنده است و ما را به یکپارچگی دعوت نمیکند.
قران کریم هیچ نگاهی مبنی بر اینکه خوشحال باشد از اینکه من خوانندهام زیاد است و در خانههای متعددی حضور دارم، ندارد؛ قرآن کریم مثل یک طبیب میماند وقتی که مریض میشویم، خدمت یک طبیب میرویم و اگر ما دارویی را که تجویز میکند استفاده نکنیم آن طبیب برای استفاده نکردن از دارو ما را مؤاخذه نخواهد کرد و چوب نخواهد زد بلکه فقط دلگیر میشود که شأن تو سلامتی است و امتداد مریضی یعنی جهنم و برگشت شما به سلامتی یعنی بهشت.
شاید نگاه ما به قرآن کریم یک نگاه تاجرانه یا خائفانه بوده است که آیتالله جوادی آملی هم خیلی این فرمایش را بیان میکنند که مواجهه مشتاقانه ما با متن دینی غیر از مواجهه تاجرانه و خائفانه است همانطور که حضرت مولیالموحدین فرمودند «ما عَبَدتُكَ طَمَعًا في جَنَّتِكَ، ولا خَوفًا مِن نارِكَ، ولكِن وَجَدتُكَ أهلاً لِلعِبادَةِ فَعَبَدتُكَ» اگر بفهمیم که قرآن کریم به دنبال این است که همین الان با ارائه زبان هستیشناسانه و یک بیان نسبت به رشد، ناکامیها و ناملایمتها به ما یک خرسندی دهد، شاید آن موقع مواجهه ما با قرآن کریم عوض شود.
در انتهای عرایضم میخواهم یک داستانی را از قرآن کریم با همین نگاه معاصرانه عرض کنم؛ شما داستان حضرت آدم(ع) را وقتی ملاحظه میفرمایید با اینکه عرفا با رویکردهای مختلف این داستان را بیان کردند؛ خداوند متعال وقتی حضرت آدم(ع) را در بهشت متمکن میفرمایند، فرمودند «شما به سمت آن درخت حرکت نکنید» اما حرکتی اتفاق میافتد و سپس هبوط، سقوط یا نزول رخ میدهد؛ پیغام معاصرانه این داستان یعنی اینکه انسان اگر بخواهد تمامخواه باشد به رضایتمندی نخواهد رسید یعنی اگر انسان همیشه به دنبال این باشد که همه آن چیزی را که تصور میکند به دست بیاورد برای انسان در بلندمدت یک حسی خواهد داد که رضایتمندی ماندگار و خرسندمندانهای را تجربه نخواهد کرد و قرآن کریم پر از این امور اخلاقی سازنده است که ما نیاز داریم برای رسیدن به خود خندان، آرام و آزادمان مورد قرائت و تلاوت قرار دهیم.
گفتوگو از سجاد محمدیان
فیلمبرداری: استودیو مبین
عکس: محمد نمازی
انتهای پیام