نجفی، پس از نقدهای گرامی به این کتاب بیان کرد: نقد آقای گرامی، یک اشکال دارد و آن هم اینکه، ایشان به دکتر سلیمانی میگوید، چرا اینطور نگفتی؟ خب او نیز میتواند در پاسخ بگوید هدفم اینطور گفتن نبوده است. برای مثال میتواند بگوید مقصد من مثلا مشهد است و ربطی ندارد از شمال یا جاده دیگری بروم. ایشان میتواند بگوید کار من این نبوده و برای یک منظور دیگری اینطور نوشتهام. بله، ایشان نسبیت انیشتین و ... را نیز نگفته و باید ببینیم ایشان بر اساس نکاتی که خودش گفته و از راهی که خودش رفته، چه اشکالاتی دارد. اینکه با ملاکهایی که معلوم نیست مولف قبول داشته باشد یا نه، نقادی کنیم درست نیست و ایشان میتواند بگوید کار من اینها نیست، بلکه موضوع و هدف من چیز دیگری است. البته میتواند به عنوان تکمله برای چاپ دوم کتاب، به این نکات توجه شود و با این نکات جواب داده شود، اما این نقد کتاب نمیتواند صحیح باشد.
وی با اشاره به نقدهای خود به این کتاب تصریح کرد: باید مولف روشن میکرد که فلسفه تاریخ چیست؟ فلسفه علمی است که در علوم انسانی غرب ساخته شده و باید روشن میشد که چطور یک حرف مدرن را به قرآن عرضه کردید؟ ایراد درستی هم هست، لذا ایشان باید روشن میکرد که فلسفه تاریخ چیست؟ کما اینکه شهید مطهری نیز مجموعه چهار جلدی فلسفه تاریخ دارد و اول این را روشن میکند که منظورش از فلسفه تاریخ چیست. غربیها که فلسفه تاریخ را مطرح میکنند، بیشتر کارشان فلسفی است و باید روشن شود که کار ایشان نیز اینطور است یا خیر و آیا تاریخ طوری رشد میکند که به فلسفه میرسد، یا اینکه ترکیب اینها است و یا هیچ یک از اینها نیست.
نجفی در ادامه افزود: یکی از اینها باید اختیار شود و ایشان میتواند در جواب بگوید فلسفه تاریخ من، فلسفی نیست. اکثر اشکالات این بود که فلسفه تاریخ را فلسفه میدانند، در صورتی که ایشان میتوانند بگویند که من فلسفه تاریخ را، یک نوع تاریخ میدانم، اما، چون این موضع را ندارند، این اشکال باز میشود.
این عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی بیان کرد: بحث فلسفه نظری تاریخ را که بحث کردند، این در برابر فلسفه انتقادی تاریخ قرار میگیرد که همین که فلسفه نظری تاریخ را میپذیرید، یعنی با فلسفه انتقادی تاریخ کاری ندارید. ولی بحثهایی در کتاب آمده که فلسفه انتقادی تاریخ نیز هست. بعضی از مباحث، مباحث انتقادی تاریخ است و در اینجا نیز روشن نشده است؛ لذا باید از مسیر خود این را روشن میکردند.
وی در ادامه افزود: در فصل اول از مفاهیم و مبانی سخن گفتهاند و در آخر به این رسیدهاند که اصالت جامعه را قبول ندارند و گویا بر اساس نظر آیتالله مصباح جلو رفتهاند، اما عجیب است که تکامل را پذیرفتهاند. اثبات این مسئله خیلی مشکل است، چون کسانی که تکامل را قبول دارند، اصالت جامعه را نیز قبول میکنند چراکه جزو مقدمات است. نمیتوانید از فرد و اینکه روابط فرد جامعه میشود، از این تکامل درآورید و اثباتش نیز سخت است. مرحوم مطهری که به تکامل اعتقاد دارند، از جایی به بعد، از هگل نیز جدا میشوند. فلسفه تاریخ را با هگل شروع میکنند، اما با هگل ختم نمیکنند.
نجفی بیان کرد: اینطور نیست که از اصالت فرد به تکامل بپرید. شما اصالت فردی هستید، جامعه را اصیل نمیدانید، اما تکامل را قبول دارید و یکی از حلقهها را پاره کردهاید، وقتی این حلقه را برداشتید، چطور از اصالت فردی به سر تکامل میپرید؟ در اینصورت اثبات این مسئله مشکل است. آیتالله مصباح نیز این را ثابت نکردهاند و از روایات استفاده میکنند. البته که با روایت میشود اینطور گفت، اما از بحثهای عقلی اینطور استفاده کردن سخت است. مهدویت نقطه تکامل تشیع است و با همان سیر باید اثبات شود و اگر بخواهیم با فلسفه تاریخ اثبات کنیم، دشوار است.
وی در ادامه افزود: این که قانونمندیهای تایخ را بحث میکنید، نظریه تصادفی را نقد کردهاید. نظریه اینکه از مرحلهای به مرحله دیگر میرویم را قبول دارید، اما اینکه عدهای نیز میگویند این مرحله نیز تصادف است و جامعه نگاران را نیز نقد کردهاید و قائلان به قانونمندان مشترک را هم نقد کردهاید. نکته دیگر این است که سنتهای الهی و قوانین الهی چه فرقی دارند؟ آیا عموم خصوص من وجه است؟ یا عموم خصوص مطلق است یا یکی هستند؟ مگر میشود قانونی داشته باشیم که سنت نباشد؟ قانونمندیهایی که خدا داشته از این جهت بوده که، چون اراده خدا روی زمین همین قانونها است؛ لذا سنت الهی چیزی غیر از قانونمندی است؟ قانونمندیهای طبیعی که بیرون از اراده خدا نبوده، اما این دو نسبتشان چیست؟
نجفی تصریح کرد: در فصل سوم، ویژگیهای قانون الهی است که سه ویژگی را آوردهاید؛ استثناناپذیری، الهی بودن و همسازی با آزادی. جبرگرایی را رد میکنید و آزادی محدود را قبول ندارید و نظریه اختیار را قبول دارید که همه انسانها اختیار دارند. اینکه اختیار دارند را مطرح میکنید، اما از آن طرف نیز میگویید که ما حتی با همین وضع نمیتوانیم پیشبینی قطعی کنیم که چه میشود اگر نتوانیم پیشبینی کنیم، پس فلسفه تاریخ به چه دردی میخورد؟ فلسفه تاریخ فهم سنتها و قوانین تاریخ است.
وی در ادامه افزود: مانند هواشناسی که میگوید مدل ابر این است، اما نمیداند که باران میآید یا نه. پس در اینصورت به چه دردی میخورد؟ اگر مقدمات اینقدر علمی و دقیق است، چرا نمیتوان پیشبینی کرد؟ و اینکه چرا نمیتوانیم پیشبینی کنیم؟ اختیار انسان طوری است که انسانها، چون اختیار دارند، قابل پیشبینی نیستند و اگر قابل پیشبینی نباشند، برای چه تاریخ میخوانیم؟ یعنی همیشه کاروان بشری را در نظر گرفتهایم و تا الآن را میفهمیم. گذشته را میبینیم، اما یک سانت جلوی خود را نمیبینیم، اما فلسفه تاریخ این است که نور را به گذشته میاندازیم و در عین حال آینده را نیز روشن میکنیم.
نجفی تصریح کرد: انسان که گذشته و حال و آینده ندارد. اصالت جامعه را که قبول نداشته باشید، اینطور میشود و تاریخ میشود روابط فردی و انسان نیز قابل پیشبینی نخواهد بود، ولی اینطور نیست، وقتی که انسانها کنار هم قرار بگیرند، قابل پیشبینی میشوند.
وی در ادامه افزود: جهت حرکت تاریخ را هم گفتهاید که تکامل ابزار، امر بدیهی است و این را کلی میدانید، اما معیار تکامل را ایمان و عمل صالح میدانید. نکته این است که ابزار را خود انسانها تکامل میدهند و خود ابزار که به صورت جبری تبدیل به ابزار نشده است و انسان حلقه مشترک تعامل ابزار است و بیرون از انسان نیست. حالا تکامل ابزار را چطور امر بدیهی میدانید، اما تکامل ایمان و عمل صالح را اصل میدانید؟ بعد نیز فرمودید که با پیامبران اولوالعزم، مومنین رشد کیفی کردند و فهم دین کاملتر شده، اما توسط گروهی از مردم. اینکه تکامل را در یک گروهی از مردم ببینیم، پس خطاب «یا ایها الناس» و «لقد کرمنا بنی آدم» چیست؟ اینها خطاب به همه بشریت است.
این عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی بیان کرد: حتما یکی از ملاکها، ایمان و عمل صالح است، اما انحصار ندارد. اگر اینطور نگاه کنید، تمدن اسلامی را نیز نمیتوانید قبول کنید و جامعه اسلامی نیز ندارید. چون جامعه اسلامی گروهی از مومنین هستند که دور هم جمع شدهاند و شما میتوانید یکی از محلههای نیویورک را نیز اجاره کنید و بگویید، جامعه اسلامی است و ملاک تکامل ایمان و عمل صالح است. در اینصورت میتوانیم صد نفر ار جمع کنیم و بگوییم ایمان و عمل صالح دارند و بقیه هم مهم نیستند. ملاک را بردهاید در یک گروه از مومنین با ایمان و عمل صالح و در اینصورت چیزی به نام شهر و جامعه و تمدن اسلامی نداریم، چون با یک گروه از مومنان مسئله حل میشود.
وی در ادامه افزود: در فصل هفتم، این نظریه پایان تاریخ غرب را دارید که درست است و اینکه میگویید جهان لیبرال دموکراسی را قبول ندارید و این از نظر ما با برقراری نظام دینی درست است و حرفی نداریم، اما قرار شد در ملاکهای فلسفه تاریخ بمانید. اینکه ما نظام دینی هستیم و برنده میشویم، این را در تکامل میتوانیم اثبات کنیم که تکامل بشر میرسد به همان انسان آسمانی، اما اینجا شما میروید روی روایات کلامی که قائل به مهدویت هستید. اما شما دارید میگویید فلسفه تاریخ در قرآن، نه فلسفه تاریخ در قرآن و علم کلام.
نجفی گفت: لیبرال دموکراتها، تکلیفشان روشن است که میگویند لیبرال دموکراسی را در زنجیره حلقههای بشری، پایان تاریخ میدانند. اما اگر بخواهید این را رد کنید، نمیتوانید با یک گزاره ارزشی رد کنید. ما قبول داریم، اما باید بر اساس چارچوب فلسفه تاریخ بحث کنیم. جامعه را رد کردید و تکامل را قبول دارید، اما چطور میخواهید بگویید به یک نظام دینی میرسید؟ اگر روایت را بیاورید، دیگر فلسفه تاریخ نیست و دوباره اشکال اول شکل میگیرد که فلسفه تاریخ چیست؟
وی در انتها بیان کرد: در پایان باید گفت این کار گردآوری خوبی است، اما نسبت به نظریه آیتالله مصباح چقدر جلوتر است؟ ضمنا این کار نوعی از علوم انسانی اسلامی است چراکه فلسفه تاریخ یکی از علوم انسانی غربی است و خوب است توضیح داده شود که آیا این کار نیز میتواند در راستای علوم انسانی اسلامی باشد یا خیر.