به گزارش ایکنا، نشست نقد و بررسی کتاب «تفسیر بایبل» ظهر امروز هفدهم اسفندماه در مرکز فرهنگی شهر کتاب برگزار شد.
در این نشست سیدمحمدعلی طباطبایی، عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی سخنرانی کرد که گزیده سخنان وی را در ادامه میخوانید؛
من میخواهم در این رابطه صحبت کنم که آیا بین ما که مخاطب بایبل نیستیم و این کتاب پیوندی وجود دارد که باعث شود دلیلی برای نزدیک شدن به این کتاب و مطالعه آن پیدا کنیم و اگر چنین پیوندی هست آن پیوند چه پیوندی است و باعث میشود چه مواجههای با این کتاب داشته باشیم. در واقع میخواهم بگویم اگر قرار است سراغ این کتاب برویم با چه هدفی و چه خوانشی سراغ آن برویم و با چه هدفی و چه خوانشی سراغ این کتاب نرویم. برای اینکه این موضوع روشن شود خوب است در تاریخ به عقب برگردیم و پیشینه این بحث را یکبار مرور کنیم.
کلمه تفسیر در اینجا با معنایی که به ذهن ما متبادر میشود نسبتی ندارد. چیزی که در این کتاب به عنوان تفسیر مطرح میشود تعبیر دیگری از جریان نقادی بایبل است که امروز به یک رشته گسترده تبدیل شده است. پس تفسیر را به این معنا در نظر بگیرید یعنی؛ نگاه انتقادی به متن مقدس. اگر اینطور نگاه کنید، از قرنها پیش از اسلام این نگاه انتقادی نسبت به کتاب مقدس شکل گرفته بود و کسانی بودند که به جای اینکه نگاه صرفا مومنانه به کتاب داشته باشند نگاه انتقادی به آن داشتند و از بیرون آن را میدیدند.
زمانی که قرآن به عنوان یک متن مقدس جدید ظهور کرد به دلیل اینکه خودش را در ادامه سنت ابراهیمی و کتابهای مقدس میدانست، ترجیح داد اگر قرار است نگاه انتقادی به کتابهای قبلی داشته باشد نگاه دروندینی باشد. کسانی که از بیرون به بایبل نگاه میکردند ملحدان بودند که هیچ تعلق دینی نداشتند و قرآن نمیتوانست خودش را در حلقه آنها قرار دهد بلکه ترجیح داد خودش را در حلقه مومنان قرار دهد و با آن نگاه به سراغ متن کتب مقدس برود و هیچگاه انتقاداتی از سنخ انتقاداتی که ملحدان داشتند به کتب مقدس نداشت، برعکس با احترام درباره آنها صحبت کرد و گفت من مصدق آنها هستم و ایمان به آنها را جزء ایمان اسلامی قرار داد. این شیوه مواجهه قرآن با متون مقدس بود. بنابراین قرآن به عنوان متن دینی ترجیح میدهد برخورد دینی با متون مقدس قبل از خودش داشته باشد.
این نگاه در سراسر دو قرن اول اسلام در بین مسلمانان جریان داشت. از ابتدای قرن سوم بر اثر مناظرات عالمان مسلمان و مسیحی در دربار خلفای عباسی تحولاتی شروع شد و در این مناظرات چیزی که ادامه داشت نگاه احترامآمیز مسلمان به متون مقدس بود، ولی یک اتفاق منحرفکننده رخ داد و آن مواجهه بعضی از عالمان مسیحی با قرآن به مثابه متن غیر الهی بود. تا آن زمان خیلی از عالمان مسیحی و یهودی وقتی وارد مناظره با مسلمانان میشدند، قرآن را به عنوان متن الهی به رسمیت میشناختند ولی از اواسط قرن دوم و قرن سوم میان بعضی عالمان مسیحی این تغییر رویکرد رخ داد که نسبت به قرآن نگاه بیرونی داشتند و گفتند احساس میکنیم این کتاب از سنخ کتابهای قبلی نیست و به این جهت این کتاب تحریف شده است.
این ادعا منجر به یک واکنش متقابل شد و برخی عالمان مسلمان بدون اینکه بدانند درباره چه موضوعی صحبت میکنند گفتند اگر کتاب ما محرّف است کتاب شما هم محرّف است. آنها هنوز تصوری نداشتند وقتی میگویند کتاب شما محرف است یعنی چه. زمان گذشت و وقتی کم کم این کتاب به دست عالمان مسلمان افتاد، نگاه بروندینی مسیحی در بین عالمان مسلمان شکل گرفت و آنها شبیه نگاهی که ملحدان به بایبل داشتند را دنبال کردند و همان مواجهه را در پیش گرفتند و مسیری متفاوت از مسیر قرآن در پیش گرفتند و این اتفاق در قرن پنجم با ظهور ابن حزم به جریان غالب در اسلام تبدیل شد و از آن به بعد بحثهای الهیاتی مسلمان و یهودیان و مسیحیان از حالت سنتی خارج شد و تبدیل به یک بحث فرساینده و درازدامن شد که تا امروز ادامه پیدا کرده و حاصلش این شده که مسلمانان اعتبار متون مقدس یهودیان و مسیحیان را زیر سوال میبرند و متقابلا آنها هم وحیانی بودن قرآن را نمیپذیرند.
این جریان از نظر الهیاتی به مسیر درستی که طی میشد ضربه زد ولی از لحاظ علمی موجب برکاتی شد یعنی از بعد رنسانس در غرب جریانی پیدا شد که به بایبل از بیرون نگاه میکرد. برخی پژوهشگران معتقدند آن جریان ادامه جریانی است که ابن حزم آندلسی در جهان اسلام شروع کرد و مسلمانان آن را به صورت میراث علمی به جامعه غرب تحویل دادند. پس قبل از اسلام یک جریان الحادی و غیر دینی از بیرون انتقاداتی نسبت به این کتابها مطرح کرد، بعد از اسلام آن انتقادت به عالمان مسلمان رسید و مسلمانان آنها را گسترش دادند و در برخی مباحث مباحث نو و ارزشمندی مطرح کردند. بعد آن انتقادات به دست عالمان غربی افتاد و تبدیل به چیزی شد که یک نمونه آن را به صورت این کتاب میبینیم.
با در نظر داشتن این سیر تاریخی و اینکه این کتابی که در دست داریم حاصل این سیری است که با نگاه بروندینی متون مقدس را مورد بررسی قرارمیدهد میخواهم نتیجه بگیرم وقتی سراغ این کتاب میرویم باید آگاهانه و با التفات به این موضوع باشد که ما که هستیم و با چه هدفی سراغ این کتاب میرویم. آیا به عنوان متکلم مسلمان سراغ این کتاب میرویم برای اینکه در مجادلات دینی با یهودیان و مسیحیان از این کتاب استفاده کنیم یا نه، به عنوان بخشی از جامعه علمی که دارد در رشته نقد ادبی یا حوزه ادیان فعالیت دارد به سراغ این کتاب میرویم.
انتهای پیام