به گزارش خبرگزاری بینالمللی قرآن (ایکنا) به نقل از ستاد خبری دومین کنگره بینالمللی علوم انسانی اسلامی، حجت الاسلام حمیدرضا شاکرین، عضو هیئت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی در خصوص لزوم جایگزینی علم فلسفه اسلامی به جای فلسفه غربی موجود در دانشگاهها طی گفتوگویی به بیان نظارت خود پرداخت مشروح آن در ادامه میآید:
پایه، اساس و مبانی دانش فلسفهای که امروز در دانشگاهها تدریس میشود، از کجا نشأت گرفتهاست؟
ما وقتی به تاریخچه تاسیس دانشگاهها نگاه میکنیم، اساسا از زمانی که دانشگاههای جدید تاسیس شد، بنا نبود علوم را از منظر دینی مورد مطالعه قرار دهند اگر چه در حوزه فلسفه، در کنار فلسفه غرب بخشی هم از فلسفه اسلامی به طور بسیار ناقص تدریس میشد و در کنار مباحث حقوقی برخی از مباحث مربوط به فقه اسلامی نیز تدریس شده، اما در مجموع ساخت و بنیاد دانشگاهها بر اساس علوم غربی شکل گرفته اگرچه بخشی از تفکرات مسلمانان در این دانش رسوخ کرده اما به صورت جزیی بوده است.
این مشکلی است که به صورت زیرساختی دانشگاهها با آن دست به گریبان هستند البته مشکل اساسی تدریس فلسفه غرب در دانشگاهها نیست بلکه آن چه نگران کننده است، پذیرش این علوم تا حد تقریبا مطلق است که با این اتفاق خودباختگی فرهنگی در فضای دانشگاه حاکم شده و این موضوع خطرناک است، وگرنه اگر از یک سو این علوم با روحیه انتقادی و با چشم باز دیده میشد و از سوی دیگر درون مایههای خودی طرح میشد، به مبانی درونی ما آسیبی وارد نمیشد و این علوم تکمیل کننده و کمکی برای علم ما بود و با این رویکرد جای هیچ گونه نگرانی نبود.
البته خوشبختانه حرکتی که بعد انقلاب صورت گرفت توانست تا حدودی این روحیه را بشکند و خودباوری را دانشگاهها به وجود آورد. اما به طور کلی همان طور که ما کالاهای وارداتی را مصرف میکنیم، از علوم وارداتی نیز استفاده میکنیم که ضرر این از کالای وارداتی بیشتر است. بنابراین تلاشهایی که بعد از انقلاب اسلامی شد، بخشی به مصرف این موضوع درآمد و موجب شد آن روح تعبد و خودباختگی که در برابر آن کاخ ظاهری و برافراشته علوم غربی شکل گرفته بود، تغییر پیدا کند و نگاهها عوض شود. البته کم نبودند دانشجویان و اساتیدی که خود به این موضوع پی برده بودند اما عده آنها در برابر بدنه دانشگاه قلیل و کم بود. به طور کلی امروز تا حدی وضعیت تغییر پیدا کرده و جوانانی که در دانشگاهها سکان دار علوم شدهاند و در فضای فکری که انقلاب ایجاد کرد، رشد کردهاند، این تغییر را دنبال میکنند.
برآیند و نتیجهای که از تدریس دانش فلسفه در دانشگاه ها عاید دانشجویان میشود، چیست؟ در واقع ذهن دانشجویانی که چارچوب آن با فلسفه غربی شکل می گیرد، چه نتایج و تاثیری بر نحوه نگرش و سبک زندگی آنها خواهد داشت؟
پیش از پاسخ به این سوال مجدد تأکید میکنم، در کنار فلسفه غربی تا حدود کم و نازلی فلسفه اسلامی نیز در دانشگاه ها تدریس میشود اما کافی نیست. متأسفانه شاکلههای فکری فلسفه غربی در دانش های فلسفه دین همدیده میشود البته بسیاری از اساتید و دانشجویان کشور ما افراد متدینی هستند که میزان تأثیر پذیری آنها از فلسفه غرب در درجه بالایی نیست و گاه نگاه نقادانه به این علم دارند. اما در مجموع باید دانست فلسفه با دیگر علوم انسانی تفاوت دارد چرا که این دانش، جهان بینی علوم انسانی و مبانی آنها را میسازد بنابراین بسط و گسترش فلسفه غربی خطر جدی در پی دارد چرا که تغییر جهان بینی را در ذهن افراد به دنبال دارد و زیر ساختهای اندیشهای انسان و هستی شناسی او را جهت میدهد؛ اگر کنار این علم، تفکر دینی به صورت جدی با آن ممزوج و آمیخته نشود، به نوعی دگرگونی میانجامد که در عرصههای زندگی فردی، مدیریتی، سبک زندگی و فرهنگ او تأثیر میگذارد.
چرا با وجود غنی بودن در دانش فلسفه اسلامی، هنوز وابسته به علم فلسفه غرب هستیم و فضای آکادمیک کشور با این نوع رویکرد عجین شده و آن را میپذیرد؟
این موضوع ناشی از همان ساختار اولیه حاکم بر دانشگاه بود و از همان دوران نخست، نگاه افرادی در دانشگاهها حاکم بود که تحت اندیشههای مدرنیسم غربی بودند و هرگز تصور نمیکردند ما خود فلسفه داریم که در حوزههای علمیه و دیگر مراکز میتوان آن را یافت، بلکه دانش فلسفه را منحصر به دیدگاههای هگل، کانت و فلاسفه غربی میدیدند. البته در عین حال اندیشمندانی بودند و هستند که این طور فکر نمیکنند افرادی همچون علامه طباطبایی(ره) که توانستند در بخشی از دانشگاهها تاثیر بگذارند. بنابراین روح حاکم و ساخت اولیه هنوز تغییری نکرده و غلبه مساله ناشی از همان نطفه اولیه است و ما هنوز به تحول جدی در این زمینه دست پیدا نکردهایم.
راهکارهای جایگزین کردن علم فلسفه اسلامی به جای فلسفه غربی چیست و چطور میتوان این منابع غنی را به فضای دانشگاه وارد کرد؟
متاسفانه نهادهایی که مسوولیت این موضوع را دارند اقدام جدی در این راستا انجام نمیدهند یا بسیار آهسته و کُند این جریان را پیگیری میکنند. مدتی پیش طبق طرحی برخی از سرفصلهای دروس علوم انسانی از جمله فلسفه را تغییر دادند که آن هم وارد کردن اندیشهها و نظریات رایج و جدید غربی بود. به نظر میرسد این مشکل بسیار جدی است و تحول علوم به ویژه فلسفه کار دشواری نیست. باید رشته جدیدی به نام فلسفه اسلامی تأسیس شود همان طور که رشته فلسفه اقتصاد اسلامی البته به صورت محدود در برخی دانشگاهها تأسیس شدهاست. بنابراین این موضوع توجه جدی مسئولان را میطلبد. برپایی کنگره بینالمللی علوم انسانی اسلامی نیز میتواند حرکتی نو را آغاز کند و فضای نخبگانی را فراهم کند تا این نیاز و عطش ذهنها را در راستای ضرورت تحول علوم انسانی فعال کند.