به گزارش ایکنا، حجتالاسلام والمسلمین سید حسام واجدی، دانشپژوه و محقق سطح چهار حوزه علمیه در یادداشتی به مناسبت مبعث و درباره شخصیت حضرت ابوطالب(ع)، تاکید کرد: کجای تاریخ چنین عمی را سراغ دارید که این چنین تا آخرین لحظه عمر برای برادرزاده خود پدری را تتمیم کرده باشد. متن این یادداشت به شرح زیر است:
آخرین لحظات زندگانی جناب عبدالمطلب فرارسیده است، او سخت بیمار است اما فراموش نمیکند که نزدش ودیعه و امانت بسیار مهمی وجود دارد که باید آن را به شخصی امین بسپارد، اینک آخرین نگاهها را به فرزندان خود که برگردش حلقه زده بودند، میاندازد. به آنان نگاه میکند تا از میانشان کسی را برگزیند تا آن مهم را به وی واگذارد، انتخاب، انتخاب آسانی نیست، پس باید انتخابی نیکو داشته باشد تا با دلی آسوده چشمان خود را بر این دنیا ببندد، ناگاه، نگاه او به ابوطالب میرسد، چه کسی بهتر از او تا این ودیعه را به دوشش بسپارد؟ چرا که او در نگهداری از این امانت همواره، همراه پدرش عبدالمطلب بود.
این ودیعه، محمدی است که اینک خورشید وجودش به هشت سالگی رسیده، عبدالمطلب، سالها مانند جانش او را مواظبت کرده و نگذاشته محمد جای خالی پدر را احساس کند، حال نوبت به ابوطالب رسیده، آخرین وصایا و سفارشات جناب عبدالمطلب در مورد محمد است، وی ابوطالب را به نزد خویش فرا میخواند و با همان صدای آهسته که نشانی از رنج و محنت بیماری است به او میگوید: در نگهداری از این یکتا دقت کن، او نه رایحه پدر را بوئیده و نه مهربانی مادر را چشیده، محمد را جگرگوشه خود بدان، من بین همه فرزندانم تو را برای این مهم انتخاب کردم، زیرا که اولا تو از مادر، با پدر او نیز مشترکی و ثانیا از همه داناتری.
سوال است که چرا عبدالمطلب برای امین بعدی این امانت چنین حساسیتی به خرج داده؟ آیا عبدالمطلب آگاه به چیزی است که دیگران نمیدانند؟ آری! عبدالمطلب نور نبوت و ثمره رسالت را در وجود محمد میبینید، و دغدغه بعدیش پیروی از آن نورمقدس است، چرا که در ادامه وصیتش به ابوطالب میگوید: از او پیروی کن و او را با زبان، دست و مال خود یاری نما، به خدا قسم که او بر شما سروری خواهد کرد، ای ابوطالب! این است تنها سفارشات من، آیا حاضر به پذیرشش هستی؟ ابوطالب می گوید خداوند شاهد و آگاه است که پذیرفتم، آنگاه عبدالمطلب دستش را بر دست فرزندش ابوطالب میزند و حال که دربرابر آن وظیفه سنگین آسوده خاطر شده سخنی برآمده از دل را بر زبان میآورد: اینک مرگ بر من آسان شد.
عبدالمطلب از دنیا میرود، ابوطالب داغدار پدر است اما او به خوبی میداند که مثل چشمانش باید از ودیعهای که نزد وی گذارده شده مواظبت کند، چرا که خداوند اراده نموده که او حامی پیامبر اسلام باشد، و چه نیکو ارادهای که رسول خدا، دوران نوجوانی و جوانیش را که سختترین گذرگاههای عمر یک شخص در آن قرار دارد، در خانه عمویش ابوطالب گذرانده، و این اراده بر این قرار نگرفته مگر آن که خداوند در وجود ابوطالب خلوص بندگی را یافته تا اولا او در زمان کودکی محمد سرپرستش، و ثانیا در آینده، پناه و همراه وی باشد.
محمد وارد خانه ابوطالب میشود، دامن پرمهر عمو آماده پرورانیدن و کفالت برادرزاده شده. ابوطالب همسرش فاطمه بنت اسد را فرا میخواند و به وی میگوید: من برادرزادهام را خیلی دوست دارم، تو نیز به خوبی مراقب او باش و از او مواظبت کن. فاطمه بنت اسد نیز برای رسول خدا مادری را تمام کرده، چانچه وقتی این بانو از دنیا میرود، پیامبرخدا پیراهن خود را برای تکفین او می فرستد، در تشییع وی حاضر می شود و زیرتابوت وی را میگیرید، قبل از دخول پیکر، داخل قبر میشود و در نهایت خود برای او تلقین میخواند، همگان تعجب می کنند! وقتی سر این کارها را جویا میشوند، حضرت میفرمایند: امروز مادرم را از دست دادم! ابوطالب خود عائلهمند و دارای فرزندانی زیاد، اما او نه تنها محمد را نیز در شمار فرزندان خویش میدانسته بلکه وی را برتر و افضل آنان میپنداشته است. سفره ی غذا در خانه ابوطالب پهن میشده، پسران و دختران خانواده یک به یک میآمدند و بر سر سفره، دور پدر حلقه میزدند، فرزندان منتظر شروع تناول بودهاند اما پدر همچنان دست نگاه میداشته، ابوطالب با نگاهش چرخی میان فرزندان خود میزده و به خوبی جای خالی یک نفر را احساس میکرده است، آری! فرزندش محمد نیامده، و تا او نمی آمده به احدی از فرزندان خود اجازه شروع غذاخوردن نمی داده، چرا که برای ابوطالب به خوبی محسوس بود که با وجود فرزندان زیاد و غذای کم، وقتی محمد برسر سفره باشد، نه تنها همه افراد خانواده سیر از سفره بلند میشوند، بلکه غذا نیز اضافه میآید.
این علاقه به همین جا ختم نمیشود، وقتی ابوطالب برای سفر تجاری میخواهد به شام برود، نمیتواند چشم از برادرزاده بردارد و محمد را نیز با خود میبرد. سرانجام، محمد چهل ساله میشود و به مقام رسالت می رسد، و در میان انبوه جسارات کفارقریش چه کسی بهتر از ابوطالب میتواند از جان رسول خدا حفاظت کند، این حفاظت و حمایت تا حدی است که حتی یک مرتبه ابوطالب جوانان قریش را جمع میکند و در حمایت از رسول خدا شمشیر میکشد!. کجای تاریخ چنین عمی را سراغ دارید که این چنین تا آخرین لحظه عمر برای برادرزاده خود پدری را تتمیم کرده باشد، این چنین عمویی است که وقتی از دنیا میرود، آن سال برای رسول خدا عام الحزن میشود.
انتهای پیام