کد خبر: 4048978
تاریخ انتشار : ۲۳ فروردين ۱۴۰۱ - ۱۷:۰۱
یک استاد حوزه بیان کرد:

ضرورت بازاندیشی مفهوم کفر برای جلوگیری از رونق بازار تکفیر

یک استاد حوزه گفت: برای تقویت رواداری و جلوگیری از رونق بازار تکفیر باید بازاندیشی در مفهوم کفر صورت بگیرد؛ کفر به معنای پوشاندن و انکار چیزی است و باید چیزی باشد که پوشانده و انکار شود، بنابراین یک امر ثابت باورشده و محقق باید وجود داشته باشد و فرد آن را در کند تا کافر شود.

سیدمحمدصادق قادریبه گزارش ایکنا، حجت‌الاسلام والمسلمین سیدمحمدصادق قادری، استاد سطح خارج حوزه، 23 فروردین ماه در نشست «عیار ایمان در سنجه فقه» که از سوی مؤسسه مفتاح کرامت برگزار شد، با بیان اینکه چرا امت پیامبر(ص) امروز آن شعار اخوت و برادری را رها کرده‌ تا خشونت دینی به بالاترین سطح خود برسد، گفت: افراد زیادی در درگیری‌های مذهبی، جان و مال و ناموس خود را از دست می‌دهند و تکفیر، خودبرترپنداری و کافرانگاری دیگران امنیت روانی و آرامش روحی را از جوامع اسلامی زدوده است و هر گروهی، گروه دیگر را به بی دینی و نامسلمانی متهم می‌کنند و در صدد  ریختن خون یکدیگر هستند، در حالی که طبق آیه شریفه، کشتن یک انسان به ناحق مانند کشتن همه انسان‌ها است.

وی با طرح این پرسش که چرا جامعه اسلامی به اینجا رسیده است؟ افزود: نکته مهم این است که در روایات فراوانی در شیعه و سنی، حکم «کافر» را بر افرادی بار کرده‌اند، مثلا در روایت بیان شده که «مَن اَصبَحَ وَ لَم یَهتَمَّ بِاُمورِ المُسلِمینَ فَلَیسَ بِمُسلِم» اگر کسی صدای مسلمان مظلومی را بشنود و به کمک او نرود مسلمان نیست؛ من ترک صلاة متعمدا فقد کفر؛ من خالف سنة محمد(ص) فقد کفر و روایات زیادی از این دست داریم؛ کسی که با وجود استطاعت حج نگذارد، نوروز را متحرم بشمارد و سحر بیاموزد و بیاموزاند کافر است.

قادری با بیان اینکه بیش از 50 روایت از این دست در مجامع روایی هست، گفت: آیا می‌توان مصادیق همه این روایت را کافر دانست؟ اگر چنین کاری را انجام دهیم آیا کسی در دایره مسلمین و مؤمنان می‌ماند؟ شاید بتوان گفت وجود چنین روایاتی بدون فهم معنا و مفهوم متکلم و عصوم، زمینه تکفیر و نسبت دادن دیگران به کفر را فراهم می‌کند یا یکی از عوامل این موضوع است.

استاد سطوح خارج حوزه علمیه با تاکید بر اینکه باید خویشتنداری و رواداری را افزایش دهیم، تصریح کرد: اسلام تسلیم در برابر خداوند به زبان و اقرار به اصول سه گانه است و ایمان هم باور قلبی و لسانی است. اسلام و ایمان ذومراتبی است و مرتبه پایین اسلام، اقرار زبانی و مراتب بالای آن تسلیم محض است که با ایمان یگانگی دارد. ایمان عمل درونی و اسلام، عمل جوارحی است. در قرآن کریم هم آمده ان المسلمین و المسلمات و المؤمنین و المؤمنات ... یعنی بین اسلام و ایمان فرق گذاشته است.

شهادتین تنها معیار اسلام و ایمان

قادری بیان کرد: با بررسی آیات و روایات و مقایسه آن به این نتیجه می‌رسیم که تنها معیار ایمان، گفتن شهادتین است. البته اکثر قریب به اتفاق فقهای شیعه و سنی گفته‌اند معیار و مقوم اسلام و ایمان، شهادتین به زبان یا تصدیق قلبی است. میرزای قمی گفته کافر کسی است که به اصول توحید، معاد و نبوت منکر باشد وگرنه مسلمان است ولو عملی نداشته باشد. کاشف الغطاء هم آورده امامت از اصول مذهب است و باور به آن در تحقق شیعه‌گری و ایمان اخص مؤثر است و با عدم اعتقاد به امامت، کسی از اسلام خارج نمی‌شود. شهید ثانی هم این نظر را دارد و صاحب جواهر هم گفته عدم کفر مخالفان به صراحت روشن است. در تغسیل اموات مخالفان شیعه هم به این بحث اشاره کرده است.

استاد سطح خارج حوزه علمیه اضافه کرد: مرحوم خویی هم مناط در ایمان و اسلام را شهادتین قرار داده است؛ البته وی بین ولایت سلطانی و عرفانی تفاوت گذاشته است؛ وی ولایت عرفانی را جزء لوازم لاینفک امامت می‌داند. ماحصل کلمات فقها این است که شاخص ایمان، اصول سه‌گانه است. امام صادق(ع) هم اسلام را شهادت به خدا و پیامبر می‌دانند و از پیامبر(ص) هم روایاتی داریم.

عدم باور به امامت و  عمل به شریعت و تاثیر آن در ماهیت مسلمانی

قادری با بیان اینکه، فقدان امامت و عمل به شریعت قطعا در تیره‌بختی و نیکبختی یک مسلمان مؤثر است ولی تاثیری در ماهیت مسلمان بودن او ندارد، گفت: متاسفانه دو گروه یعنی خوارج و برخی فقهای اخباری مانند مرحوم صاحب حدائق تعابیری چون فقد کفر را برای برخی گروه‌ها برشمرده‌اند مثلا کسی که نماز را ترک کند و یا به نوروز اهتمام داشته باشد کافر شمرده شده است؛ برخی مانند صاحب حدائق هم امامت را به عنوان شاخص ایمان می‌دانند. در قرآن کریم ایمان و عمل صالح به یکدیگر عطف شده است یعنی دو مفهوم متفاوت دارند. همچنین در آیه شریفه وَإِنْ طَائِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا فَإِنْ بَغَتْ إِحْدَاهُمَا عَلَى الْأُخْرَى فَقَاتِلُوا الَّتِي تَبْغِي حَتَّى تَفِيءَ إِلَى أَمْرِ اللَّهِ فَإِنْ فَاءَتْ فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا بِالْعَدْلِ وَأَقْسِطُوا إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ؛ هم فرموده که اگر بین دو طایفه از مؤمنان خون و خونریزی وجود داشت بین آنها اصلاح کنید و اگر یکی سرکشی و بغی کرد با او بجنگید. آیه دال بر این است که خداوند عنوان «مؤمن» را بر این دو گروه هم سلب نمی‌کند.

قادری افزود: در نهج‌البلاغه در خطبه 127 حضرت در برابر خوارج فرموده است که پیامبر(ص) کسانی را که دست به فواحش می‌زدند رجم می‌کرد ولی بر آنها نماز میت می‌خواند و اموالشان را بین وراث تقسیم می‌کرد. در برابر قاتل هم همینطور. پیامبر(ص) حدود را اجرا می‌کرد ولی آنها را از دایره اسلام بیرون نمی‌کرد. در مورد امامت هم همینطور است؛ ائمه(ع) با همه اعتراضی که به خلفا داشتند ولی هرگز نسبت غیرمسلمان و کافر به آنها ندادند؛ امام علی(ع) با اینکه سه جنگ به ایشان تحمیل شد هرگز حکم به کفر و نفاق آنها هم ندادند و آنان را باغی شمردند.

استاد سطح خارج حوزه علمیه تصریح کرد: امام حسن و حسین(ع) پشت سر مروان نماز می‌خواندند، در برخی روایات بیان شده که از یکی از این دو امام سؤال شد که آیا پدرتان وقتی پشت سر خلفا نماز می‌خواندند آن نماز را اعاده می‌کردند و ایشان فرمودند: لا والله. صاحب جواهر و امام و حتی مرحوم خویی در باب اینکه کسانی ممکن است بگویند ائمه از ترس جان خود و شیعیان تقیه می‌کردند، فرموده‌اند که این رفتارها هرگز از روی تقیه نبود. صادقین(ع) هم به تقیه شناخته شده بودند ولی امام علی(ع) بحث تقیه نداشتند.

دیدگاه امام صادق(ع) درباره نسبت کفر دادن

قادری گفت: در کافی روایتی آمده است که به این مضمون است: محمدبن مسلم، ابوالخطاب و صاحب البرید در اینکه آیا عدم قبول امامت به معنای کفر است، درگیری لفظی پیدا کردند. ابوالخطاب و آن فرد دیگر معتقد بودند که کفر است و محمدبن مسلم ضد آنان بود، وقتی نزد امام صادق(ع) رفتند و ماجرا را گفتند. امام(ع)، فرمودند: آیا خدمه و اقوام شما، آب‌رسانانی که در مکه و منا و در میان راه به شما آب دادند و کسانی که در مکه به دور کعبه طواف می‌کنند و الله الله می‌گویند، کافرند؟ این سخن خوارج است. (هذا قول الخوارج). بنابراین عیار و شاخص ایمان و اسلام، شهادت به اصول است.

استاد حوزه علمیه افزود: روایاتی که عمل را شرط کرده و یا فرموده بنی الاسلام علی خمس هم در صورت تعارض با این دسته روایات، غلبه با روایاتی است که شهادتین را کافی می‌دانند و آنها ساقط می‌شوند. بنابراین کافر شدن، انکار عالمانه و با اراده از شهادت سه‌گانه است.

قادری تصریح کرد: در جوامع روایی شیعه مانند کافی و وسائل، بابی با عنوان تکفیر تشکیل شده و در آن روایاتی آمده که نسبت دادن کفر به دیگران را به شدت مذمت کرده و فرموده کسی که این نسبت کفر را به مسلمانی بدهد ملعون است؛ از امام علی(ع) هم حکم به تعزیر داده و شیخ مفید هم فتوا داده است که اگر کسی نسبت کفر به مسلمانی داد، او را شلاق بزنید.

لزوم بازاندیشی در مفهوم کفر

وی تاکید کرد: برای تقویت رواداری و جلوگیری از رونق بازار تکفیر باید بازاندیشی در مفهوم کفر صورت بگیرد؛ کفر به معنای پوشاندن و انکار چیزی است و باید چیزی باشد که پوشانده و انکار شود، بنابراین یک امر ثابت باورشده و محقق باید وجود داشته باشد و فرد آن را درک کند تا کافر شود. هر گاه فردی در مقام انکار توحید و رسالت برآید ولی جاهلانه باشد چون به حق پی نبرده و از روی تعصب و عناد هم نباشد کافر بر او صدق ندارد و نامش کافر نیست؛ کافر فقهی از طهارت تا دیات حکم دارد یعنی بر میت او نماز نمی‌توان خواند، احترام ندارد، حج و نماز و ... به نیابت از او نمی‌توان انجام داد، مالکیت و بیع و شراع با آنان هم احکامی دارد لذا احکام گسترده فقهی برای منکران جاهل اصول اسلام در صورتی که به جهد و تلاش و عامدانه نینجامد، صدق ندارد.

قادری بیان کرد: مشهور فقها نسبت کفر و اسلام را عدم و ملکه گرفته‌اند یعنی اسلام، ایمان و اقرار به شهادتین است و عدم آن کفر است یعنی هر جا اسلام نباشد پس کفر است، به نظر می‌آید که این درست نیست، کفر، امر وجودی است و نه عدمی، کفر عدم اسلام و اقرار به شهادتین نیست بلکه اقرار به ثنویت و رسالت غیر پیامبر(ص) است. بنابراین در مواردی که شک داریم، اصل با اسلام و کفر نیست و احکام مشترک را دارد.

تشکیل سه گانه‌ای به جای دوگانه اسلام و کفر

وی در نتیجه‌گیری بحث خود اظهار کرد: ما به جای دوگانه اسلام و کفر، دارالحرب و دارالاسلام باید سه‌گانه مسلمان، کافر و نه مسلمان و نه کافر درست کنیم. 99 درصد فقها انکار ضروری دین را اگر عامدانه و جاهدانه باشد مشمول کفر می‌دانند ولی در اسلام حدوثی این را نمی‌گویند در صورتی که فرقی وجود ندارد. ‌در روایات، کسانی مانند یهود بنی قریظه و ... را که می‌دانستند پیامبر(ص) بر حق است و با او مخالفت کردند، کافر دانسته‌اند.

وی تاکید کرد: اینکه در برخی روایات بیان شده اگر کسی نماز را ترک کند، کافر است به معنای کافر جاهد نیست، معصیت و ترک نعمت کرده است، گرچه چنین فردی آثار ترک نماز را در زندگی فردی، اجتماعی و دنیوی و اخروی خود خواهد دید ولی نمی‌توان او را کافر دانست.

انتهای پیام
captcha