به گزارش خبرگزاری بینالمللی قرآن (ایکنا) چندی پیش نشستی با عنوان «مطالعات قرآنی، وضعیت حال، چشمانداز آینده» برگزار شد و در آن مباحث مهمی در رابطه با وضعیت قرآنپژوهی کنونی و آسیبشناسی آن مطرح شد.
در خصوص مباحث مطرحشده در این نشست، با محمدکاظم شاکر، استاد علوم قرآن دانشگاه قم به گفتوگو نشستیم که بخش نخست آن در ادامه میآید.
گفتنی است که محمدکاظم شاکر دکترای علوم قرآن و حدیث از دانشگاه تربیت مدرس و دارای تحصیلات حوزوی در مقطع خارج فقه و اصول و استاد نمونه کشوری و برگزیده به عنوان پژوهشگر و مؤلف برتر است. وی در زمینههایی همچون تجربه دینی و وحی، مکاتب تفسیری و قرآن و کتاب مقدس دارای تخصص است و صاحب تألیفاتی همچون فقر و غنا در قرآن و حدیث، قواعد وقف ابتدا در قرائت قرآن، روشهای تأویل قرآن، مبانی و روشهای تفسیری، علوم قرآنی، آسیبشناسی جریانهای تفسیری و هفده گفتار علوم قرآنی است.
ایکنا: تا چه حد با این نظر موافق هستید که مطالعات قرآنی ما در دوره حاضر در همان چارچوب گذشته در حال انجام است و آیا پیشرفتی در این زمینه میبینید یا نه؟
اینکه آن چه الان با نام علوم قرآنی در جریان است واقعاً با آن چه که 20 سال پیش، 30 سال پیش یا 100 صد سال پیش و یا حتی 500 سال پیش یکسان است، من این نظر را اصلاً قبول ندارم و قطعاً اینها یکسان نیست. من قبول ندارم که هیچ تحولی نبوده است ولی از این طرف هم قبول دارم که تحول چشمگیر نبوده است.
ما باید ببینیم که تحول یک علم به چیست و آن چه که باعث تحول علوم میشود چیست. این طور نیست که من امروز تصمیم بگیرم که یک علمی را متحول کنم و فردا این اتفاق بیفتد، یا مثلا کسی تصمیم بگیرد که جلوی تحول یک علم را بگیرد و موفق بشود این کار را بکند. تحول یا عدم تحول علوم به دست اشخاص نیست که بخواهند این کار را بکنند، بلکه تحول علوم وابسته به تعاملی است که علوم با جامعه خودشان دارند.
اگر تعامل یک علم با جامعه خود در بستری قرار بگیرد که بستر تحولآفرین باشد، آن علم متحول میشود، اما اگر در بستری قرار داشته باشد که آن بستر تحول را بر نمیتابد، بلکه رکود را در آن میبینیم، آن علم هم خیلی تحول پیدا نمیکند. بنابراین ما علمی که هیچ تحولی پیدا نکند، نداریم و بالاخره تحول کم یا زیاد داریم و آن هم بستگی دارد به بستری که در آن قرار گرفتهایم.
با این مقدمه باید عرض کنم که علوم قرآنی در جامعه ما تحولش کم بوده است چون در یک بستر مناسب قرار نگرفته است.
ایکنا: توصیفتان از علوم قرآن چیست؟ اگر امکان دارد به نحوی ماهیتشناسانه وارد این مطلب بشوید که چرا علوم قرآنی با تحول و پیشرفت کمی روبرو بوده است.
اولاً نمیخواهم بگویم که حرفی که من مطرح میکنم، درست است یا بخواهم نظر قطعی را بیان کنم؛ من نظر قطعی ندارم. علما باید بحث کنند که اصلاً علم چگونه شکل میگیرد. باید پاسخ داده شود که آیا واقعاً علوم قرآن مانند علم فیزیک یا مثل علم شیمی است یا این که نه، اساساً ماهیتی متفاوت دارد.
ممکن است کسی بگوید که مثلاً شما آمدهاید و کتابی را که قرآن است و در واقع یک محدوده خاص دارد، که آیات و سوری دارد، شما دارید آن را به عنوان یک علم مطرح میکنید. ما استادانی داشتیم که استاد ما در مقاطع تحصیلات تکمیلی در رشتههای علوم دینی بودند و معتقد بودند که رشته علوم قرآن فقط در همان مقطع لیسانس کافی است. آنها میگفتند که کسانی بیایند و در حد همین دوره کارشناسی آموزش قرآن را ترجمه قرآن و این قبیل امور را یاد بگیرند و بروند و به مردم یاد بدهند. آنها ظرفیت محدودی را برای این زمینه میپذیرفتند و نمیپذیرفتند که واقعاً علوم قرآن یک رشته علمی باشد.
ایکنا: توضیح بیشتری بفرمائید که چگونه علوم قرآن نمیتواند یک رشته علمی باشد. مگر یک رشته علمی باید از چه مؤلفههایی برخوردار باشد؟ آیا کافی نیست که در این رشته از موضوعات و مسائل مختلف بحث میشود؟
ببینید این نظری که این استادان داشتند این بود که میگفتند که قرآن یک کتاب آسمانی است که محدودهای دارد. قرآن یک امر مقدس است و مردم ما باید به عنوان یک کتاب مقدس آن را بشناسند تا ایمانشان قوی شود. بنابراین باید افرادی بیایند و این کتاب را یاد بگیرند و بعد بروند یاد بدهند و این سیر همین طور ادامه داشته باشد. اینها پیشرفتی برای این علوم قرآن قائل نبودند و این که این علوم شاخههای متعددی به خود بگیرد. میگفتند که یک کتاب نمیتواند موضوع یک علم باشد.
این را برخی استادان معتقد بودند که این رشته فقط در حد کارشناسی مطلوب است و شاید اگر بخواهیم این نظر را به صورت آکادمیک مطرح کنیم شاید این گونه باشد که آنها میخواستند بگویند که قرآن نمیتواند موضوع یک علم باشد. اما مثلاً فرض کنید که بدن انسان که موضوع علم طب است، مسائل مختلفی بر آن عارض میشود، چشم انسان بیماریهای مختلفی ممکن است بر آن عارض شود و بعد پزشکان درصدد برآیند که آسیبهایی که به آن چشم وارد میشود درمانهایی را برای آن پیشبینی کنند و آزمایش و اجرا کنند. این علم همین طور جلو میرود و روز به روز بر موضوعات آن علم افزوده میشود و بعد آن علم تبدیل به چند علم دیگر میشود. اما تصور این گروه این است که قرآن این چنین نیست بلکه امر ثابتی است که از سوی خداوند نازل شده و آیات و سور محدودی دارد و برای این است که انسانها آن را یاد بگیرند و تعلیم ببینند و به آن عمل کنند؛ والسلام.
اگر بخواهیم با این دید نگاه کنیم شاید کسی بتواند بگوید که علوم قرآن یک رشته علمی نیست به دلیل این که موضوع آن یک کتاب ثابت و مشخصی است.
ایکنا: اما ممکن است کسانی هم بگویند که قرآن به عنوان یک کتاب، ولو یک کتاب آسمانی مقدس، اما از زوایای مختلفی میتواند مورد بررسی قرار بگیرد و به عنوان یک متن با مسائل مختلفی بررسی شود؟
بله همین طور است. نظر دیگر همین است. مثلاً قرآن میتواند از زوایه تاریخ مورد بررسی قرار بگیرد، از زاویه زبانشناسی میتواند این متن مورد بررسی قرار بگیرد، از زاویه روانشناسی میتواند مورد بررسی قرار بگیرد. از این منظر قرآن میتواند منشأ دانشهایی باشد؛ به این معنا که گر چه خود علوم قرآن یک علم مستقل نیست اما علوم دیگر میتوانند به آن نظر داشته باشند. در این جا بحثهای بینرشتهای مطرح میشود و علومی میتوانند مسائلی را درباره قرآن مطرح کنند؛ مثلاً علم زبانشناسی میتواند مسائلی را مطرح کند و جواب خود را بگیرد؛ حتی علومی مثل صرف و نحو و تاریخ و قصص و اینها هم همین طور.
اگر از این نظر نگاه کنیم میتوانیم بگوئیم که رشته علوم قرآنی هم میتواند ماهیت یک علم را داشته باشد.
من نمیخواهم حرف قطعی را در این زمینه بزنم و فقط میخواستم این سؤال را ایجاد کنم که آیا از دیدگاه دانشمندان، با تعریفی که از علم وجود دارد، آیا علوم قرآن یک علم به معنای فنی و متداول هست یا نه؛ همان طور که فیزیک یک علم است یا شیمی و ریاضیات علم هستند یا این که علم به معنای فنی نیست، بلکه مطالعات است؟
ایکنا: راجع به تفاوت علم به معنای متداول و مطالعاتی که به آن اشاره میکنید توضیح بیشتری بیان بفرمائید.
برخی ممکن است که بگویند آن چه راجع به قرآن انجام میشود علم به معنای متداول نیست بلکه مطالعات است. در غرب این گونه موارد را علم نمیگویند و مثلاً میگویند مطالعات کتاب مقدس، مطالعات قرآن و ...، به اصطلاح خودشان کلمه Studies را به کار میبرند و نه Science را. وقتی که راجع به کتاب مقدس سخن میگویند نمیگویند Biblical science بلکه میگویند Biblical Studies یا religious sciences نمیگویند بلکه میگویند religious Studies، یعنی مطالعات دینی و همین طور راجع به قرآن هم میشود گفت مطالعات قرآنی.
من نسبت به این نظر تمایل بیشتری دارم. یعنی اینها مطالعاتی است بر روی کتاب مقدس یا دین یا قرآن و علم به معنای تخصصی خود که راجع به رشتههای علمی به کار میرود اینجا شاید خیلی کاربرد دقیق فنی ندارد.
ایکنا: پس با این حساب شما رویکردهای جدید در علمشناسی را در توصیف ماهیت علوم قرآن وارد کردید و بالتبع بر اساس چنین منظری باید اینها در سیاستگذاری هم لحاظ شوند.
قطعاً همین طور است ما باید تعریف کنیم که آیا علم در حوزه علوم انسانی به چه معناست. در توضیح رویکردی که مطرح کردم میشود به موارد دیگری نیز اشاره کرد که به این پرسش مرتبط است. در غرب حوزه علوم انسانی را بیشتر با فن و هنر تعریف میکنند. شما وقتی که در چارچوب آکادمیک غربی در رشتههای علوم انسانی فوق لیسانس میگیرید عنوان مدرک شما MA است که مخفف Master of Arts است. این یعنی شما کارشناسی ارشد در هنر دارید. این یعنی علوم انسانی هنر است. اما شما وقتی که در یک رشته علوم پایه همان مرحله را طی میکنید میگویند که MS یعنی Master of science. آن جا علم را به کار میبرند اما این جا هنر را به کار میبرند.
آنها ظاهراً در طبقهبندیشان با رشتههایی مانند الهیات، جامعهشناسی مردمشناسی و از این قبیل به عنوان علم برخورد نمیکنند بلکه به عنوان هنر به آنها نگاه میکنند؛ به دلیل این که بسیاری از این رشتهها سر و کارشان با اندیشه انسان است و اندیشه انسان در حال تغییر است. برای مثال شما وقتی که در روانشناسی بحث میکنید ممکن است در جامعههای مختلف عکسالعملهای متفاوتی از انسانها داشته باشید و چون محور این گونه دانشها و مطالعات انسان و روان و اندیشه انسان است اینجا شما نمیتوانید دقیقاً بگوئید که ما به ازاء این چیست؛ چون اندیشهها متفاوت میشود.
این تلقی از علوم انسانی میخواهد بگوید که بسیاری از اینها بحثهای ذهنی هستند که اندیشههای انسان و فهم انسان را از انسان، از جامعه انسان، از خدا، از الهیات، از هستی و ... دارند ارائه میکنند و این فهمها هستند که با هم درگیر هستند و نه آن واقعیتهای خارجی تجربی.
ایکنا: لوازم این موضعی که میفرمائید در سطح ساختاری علوم و مطالعات قرآنی چه خواهد بود؟
خواستم بگویم که در زمینه قرآن، بر این اساس، میتوانیم مطالعات قرآنی داشته باشیم و این مطالعات قرآنی در رشد و اعتلایشان یا در انحطاطشان همه وابسته به تعاملی است که ما با مسائل قرآنی داریم.
ادامه دارد ...