به گزارش خبرگزاری بینالمللی قرآن (ایکنا)، چهارمین نشست از سلسله نشستهای «مطالعات قرآنی؛ وضعیت امروز، چشمانداز آینده»، عصر دیروز، سهشنبه 20 خردادماه، با ارائه محمدکاظم شاکر، استاد علوم قرآن دانشگاه قم، در پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی برگزار شد.
براساس این گزارش، وی در ابتدا اظهار کرد: سوالی که من مطرح میکنم، این است که رابطه بین قرآن و دیگر متون مقدس در ادیان ابراهیمی با خداوند چیست؟ و قصد دارم صرفا پاسخهایی که به این پرسش داده شده است و دیدگاههایی که در این باره وجود دارد را توصیف کنم؛ چون معتقدم اگر دیدگاههایی که در این باره وجود دارد، به خوبی تبیین شود، به مطالعات قرآنی کمک میکند.
سه دیدگاه درباره رابطه کتب مقدس با خداوند
وی افزود: من سه جواب را برای این سوال یافتهام که یک دیدگاه، این است که هم الفاظ و هم معانی این کتب را خداوند به وجود آورده و در اختیار پیامبران قرار داده است. این، دیدگاه سنتگرایان یهودی درباره تورات و دیدگاه قاطبه مسلمانان درباره قرآن است.
استاد علوم قرآن دانشگاه قم، دیدگاه دوم را دیدگاه غالب مسیحیان دانست و اظهار کرد: اغلب مسیحیان معتقدند معانی این کتب به پیامبران الهام شده، اما الفاظ آن متعلق به نویسندگان است و عنوان میکنند که این افراد در محیطهایی زندگی کردهاند که به اقتضای شرایط زمانه و محیط آن زمان چنین الفاظی از جانب آنان بیان شده است.
شاکر ادامه داد: دیدگاه سوم، معتقد است هم لفظ و هم معنای این کتب از آن پیامبران است و اینها رابطه با خداوند را فقط در یک انگیزش میدانند. صاحبان این اندیشه، قرآن را خوانشی از پیغمبر(ص) و یک تجربه قدسی میدانند. این دیدگاه، اخیرا دیدگاه مطرحی شده است و فقط مربوط به یک کتاب مقدس نیست و از دویست سال قبل هم در غرب مطرح بوده است. افرادی همانند لیبرال ـ مسیحیان و برخی از مسلمانان همانند شبستری دارای چنین دیدگاهی هستند و معتقدند قرآن، نه سخن خداوند بلکه سخن پیامبر(ص) است.
تاکید بر لفظ و غفلت از معنا
وی افزود: در دیدگاه اول، بیشتر علمای اسلامی بر لفظ تاکید داشته و از معنا غفلت کردهاند. علمای مسلمان معتقدند لفظ و معنای قرآن، هردو وحی شده است و نکتهای که لازم است در توضیح این مطلب عرض کنم این است که در ارتباط عادی که بین ما برقرار است، برای اینکه مخاطب سخن ما را بفهمد سعی ما براین است که معنا را منتقل کنیم؛ بنابراین لفظ القاء شده و معنا براساس تفاهم بینالاذهان فهمیده میشود.
وی ادامه داد: براساس این دیدگاه، کلمات همانند لامپهای خاموش هستند و شما باید با باطری خودتان آنها را روشن کنید و ممکن است هرکسی به شیوه خودش این عمل را انجام دهد و اکنون سوال من، این است که اگر در تخاطب عادی چنین اتفاقی میافتد که ما الفاظ را ارائه میدهیم، اما معنا را خود افراد با توجه به قراردادهایی که در زبان خواندهاند، یاد میگیرند آیا آنچه از خداوند به پیامبران میرسد هم به همین ترتیب است؟ بنده معتقدم نظریه مسلمانان از وحی و رابطه قرآن با خداوند، اینگونه نیست و معنی آنان را هم از خداوند میدانند؛ زیرا مسلمانان، تفسیر پیامبر(ص) از قرآن را حجت میدانند.
تفاوت در برداشتها از ارتباط قرآن با خداوند
شاکر تاکید کرد: اگر مسلمانان تفسیر از پیامبر(ص) را ولو اینکه غیرظاهر باشد را قبول میکنند، نتیجهاش و دلیلش این است که آنها معنایی که پیامبر میگوید را معصومانه میدانند، نه معنایی که خود فهمیدهاند. در مقابل این نظریه، نظریه کسانی است که معتقدند تفسیر پیامبر(ص) و ائمه(ع)، اجتهادی از سوی خودشان است؛ یعنی اگر شما واقعا قبول نکنید که در قضیه قرآن، فقط لفظ به پیامبر القا شده است، چه دلیلی دارید که برداشت پیغمبر را از برداشت خودتان برتر بدانید؟
وی ادامه داد: ممکن است در 90 درصد برداشتها تفاهم داشته باشند، ولی چون ده درصد تفاهم ندارند، با برداشتهای خود به سراغ لفظ رفتهاند. آنجا که تفاهم وجود دارد که مشکلی نیست، اما مسئله این است که آنجا که برداشتهای متفاوت وجود دارد هم ممکن است معانی مختلف برداشت شود و اگر اینگونه برداشت شود که پیامبر(ص) هم که قرآن بر او وحی میشد، همانند تخاطب معمولی است، اینجا نباید بگوئیم تفسیر پیغمبر از قرآن مطلقا حجت است، مگر اینکه بر سر مبانی آن با او به تفاهم برسیم؛ بنابراین صرف تفسیر شیخ طوسی از یک آیه که برای علامه طباطبایی حجت نیست.
شواهدی بر اثبات ادعای مسلمانان در انتقال معنای قرآن به پیامبر(ص)
استاد علوم قرآن دانشگاه قم، دلیل دیگر اینکه مسلمانان معتقدند معنای آیات هم بر پیغمبر(ص) منتقل شده است را آیه «إِنَّا سَنُلْقِی عَلَیْکَ قَوْلًا ثَقِیلًا؛ در حقیقت ما به زودى بر تو گفتارى گرانبار القا میکنیم»(المزمل/5) دانست و گفت: سوالی که وجود دارد، این است که ثقیل، صفت لفظ است یا معنا؟ به نظر میرسد که جواب دوم درست است؛ زیرا لفظ قرآن برای پیامبری که بر عربی فصیح تسلط کامل داشت، ثقیل نبوده است و منظور از ثقالت، ثقالت در معنا است؛ مثلا هنگامیکه ما کتاب «شواهد الربوبیه» ملاصدرا را میخوانیم، خواندن آن به دلیل ثقالت در معنا برای ما سخت است؛ بنابراین این آیه میتواند به این برداشت مسلمانان کمک کند.
وی افزود: شاهد دیگر برای این نظریه، این است که وقتی در روایات، حالت پیامبر(ص) هنگام دریافت وحی قرآنی توصیف شده، اشاره شده است که حالت وی دگرگون میشده است؛ بنابراین مردم متوجه میشدند که وحی بر پیامبر نازل شده است. اینها شواهدی است برای اینکه پیامبر(ص) لامپهای روش را دریافت کرده است، نه همانند ما که لامپهای خاموش را دریافت کرده و باید با توانایی خود، آنها را روشن کنیم.
نگاه عرفا به فهم معانی قرآن
شاکر ادامه داد: این نظریه، یک ذیل هم دارد که همه دانشمندان مسلمان و یهودی آن را قبول ندارند؛ بلکه مربوط به عرفاست و آن ذیل، این است که معنای دیگری از این الفاظ که بر پیامبران منتقل شده است، بر ما هم میتواند منتقل شود؛ مثلا یکی از این افراد معتقد بود من بر اساس الفاظ تورات توانستهام ترور «اسحاق رابین» را پیشبینی کنم.
وی افزود: این افراد معتقدند الفاظ تورات، همان است اما ما معنای جدیدی را از جانب خداوند دریافت میکنیم. در اسلام هم همین گونه است؛ مثلا ابن عربی و شاگردش عبدالرزاق میگویند قرار نیست قرآن، 120 آیه شود، اما ما معانی دیگری غیر از آن معانی که پیامبر دریافت کرده است را دریافت میکنیم.
ابهام در دیدگاه مسیحیان به رابطه کتب مقدس با خداوند
استاد دانشگاه قم به تبیین نظریه دوم پرداخت و اظهار کرد: این نظریه، غالبا در میان مسیحیان رواج داشته، اما در میان مسلمانان و در کتب علوم قرآنی هم به صورت گذرا بیان شده است و به نظرم این نظریه با این کلیتش دارای یک ابهام است و آن اینکه منظور از اینکه معنا، الهام شده است چیست؟ آیا معنای کلیه یا جزئیه مراد است؟ اگر معنا، کلی باشد، به نظریه سوم تحویل شده و حتی کشیشانی همانند شلایرماخر ویلیام جیمز معتقدند اینکه معنا از خدا بوده و لفظ از افراد است اصلا قابل دفاع نیست ولذا به سراغ نظریه سوم رفتند.
وی ادامه داد: اما اگر مراد، معنای جزئیه است، قابل فهم نیست مگر اینکه به نظریه اول تحویل شود به این معنی که روحالقدس، کاری کرده است که این پیغمبر چیزی را ننویسد جز آنچه که او میخواهد؛ یعنی لفظ، ابتدائا از آن نویسنده است، ولی در نظریه اول، لفظ ابتدائا از آن پیغمبر نیست؛ یعنی پیغمبر به دنبال خواندن اول، میخواند اما در نظریه دوم که به نظریه اول تحویل میشود، کسی نمیخواند تا یکی گوش کند و بعد بخواند ولی روحالقدس، او را وا میدارد که بخواند همانگونه که قرآن میگوید: «تو را به خواندن میآوریم».
دیدگاه شلایرماخر درباره لفظ و معنای کتب مقدس
وی افزود: به نظرم حرفهای عبدالکریم سروش، درباب وحی در این قالب میگنجد؛ چون او میگوید: قرآن، صد درصد کلام خدا و صد درصد کلام پیغمبر است؛ به این معنی که پیامبر(ص) همان چیزی را میگفت که خدا میخواست؛ بنابراین میتوان چنین فرض کرد که خداوند، زبان پیامبران را گویا کرده است که آنها همان چیزی که خدا میخواهد را بگویند.
شاکر ادامه داد: نظریه سوم که لفظ و معنا را متعلق به نویسندگان و گویندگان این کتب میداند، برای نخستین بار در مقاله «گوهر دین» شلایرماخر ارائه شد و او میگوید کتب عهد قدیم و عهد عتیق، ذات دین نبوده، بلکه عرضی دین هستند و افراد دارای این تفکر معتقدند نویسندگان این کتب دارای تجربه قدسی بودهاند و این تجربههای قدسی، یا در قالب قبض یا در قالب بسط بوده است و به همین دلیل است که برخی غربیها معتقدند برخی مسائل در تجربه دینی جنبه معرفتی ندارند.