به گزارش ایکنا از خراسان رضوی، در باب سلوک سیاسی امام رضا(ع)، این سوال مطرح است که آیا امام پس از پذیرش ولایتعهدی به جایگاه الهی خود نیز اشارهای داشتند؟ به بیان دیگر آیا امام به حقیقت منصب خلافت نیز اشارهای کردهاند؟ منظور منصبی است که دیگران غصب کردند و حال با نقشآفرینی و در موقعیتی خاص قصد سپردن آن را داشتند.
مورخان نمونهای از سخنان امام رضا(ع) را گزارش کردهاند که ما را به این نکته رهنمون میسازد که ایشان جریان سیاسی حاکم پس از فوت رسول خدا(ص) را محاکمه کردهاند. منظور از جریان سیاسی حاکم جریانی است که منصب الهی و جانشینی را غصب کرد، از این رو با درنگ در سخنان امام رضا(ع) در زمان ولایتعهدی و پس از آن در مییابیم که به نوعی سخنان آن حضرت درواقع به چالش کشاندن حاکمیت معنا میشود.
در این خصوص دو گزارش تاریخی وجود دارد که به شرح ذیل است:
ابوالحسن رازی از پدر خود این فرمایش امام رضا(ع) را نقل میکند که حضرت فرمود: «خدا را سپاسگزارم که موقعیت و مقام ما را حفظ فرمود با اینکه مردم آن را زیرپا گذاشتند و آنچه ایشان ندیده گرفتند خداوند بالاتر برد به طوری که هشتاد سال روی منبرهای کفر ما را لعنت کردند و فضایل و مناقب ما را پنهان داشتند و پولها را خرج کردند تا بر ما دروغ ببندند اما برخلاف میل آنها خداوند پیوسته مقام ما را بالا میبرد و شخصیت ما را بیشتر منتشر میکرد و به خدا قسم این موقعیت به واسطه ما نبود بلکه به واسطه پیغمبر بود».
احمدبن محمد بن اسحاق از پدر خود نقل کرده که گفته چون با حضرت به ولایتعهدی بیعت کردند مردم اجتماع کرده او را تهنیت میگفتند. حضرت به آنان اشاره کردند تا سکوت کنند. سپس بعد از استماع تهنیت آنان فرمودند: «بسم الله الرحمن الرحیم» سپاس خداوندی را که آنچه بخواهد انجام میدهد. بر حکمش کسی را حق اعتراض نیست و قضایش احدی را توان رد کردن نخواهد بود. میداند خطای دیدهها و نهان شده در دلها و درود خداوند بر محمد(ص) اولین و اخرین مخلوقات و بر آل و فرزندان پاک و پاکیزه اش.»
آنگاه فرمودند «من علی بن موسی بن جعفر و میگویم که امیرمومنان(مامون) که خداوند در درستکاری او را یاری کند و او را به راه راست موفق دارد، از حقوق ما خاندان حقی را شناخت که دیگران نشناختند و رحِمی را که دیگران قطع کرده بودند وی وصل کرد و نفوسی را با ترس و وحشت میزیستند، امان داد و مطمئن ساخت بلکه زنده گردانید و از مردگی و یاس نجات بخشید و آرامش داد و نیازمندشان را اگر بود بی نیاز کرد. در همه این امور رضایت پروردگار خود را میخواست. از کسی جزای عمل نمیخواست مگر از خدا و خداوند نیز شاکران را جزا خواهد داد و اجر نیکوکاران را ضایع نخواهد گذاشت.
به درستی که وی عهد خود را به من واگذارده و خلافت و امارت را پس از خود به من سپرده است پس هر کس عقد و پیمانی را که خداوند به حفظ و نگهداری آن امر فرموده بگشاید و گرهای را که خداوند محکمی آن را خواسته سست کند و بشکند در واقع حریم و قرقگاه خدا را ناچیز گرفته و تعدی کرده و شکسته و محرمات الهی را حلال دانسته است زیرا به دین کار حق پیشوا را ضایع کرده و امرش را اطاعت نکرده و به اسلام و آیین خداوند بیحرمتی کرده است، همانطور که در گذشته این کار صورت گرفت(حرمت وصایت رسول خدا(ص) نگه داشته نشد) و شخص وصی بر آن نابکاریها و اعمال خلاف صبر کرد و پس از آن هم در دوران قدرت معترض آن نشد از بیم آنکه مبادا تفرقه ایجاد و اسلام سست شود و رشته وحدت و اتحاد مسلمانان بگسلد زیرا افکار زمان جاهلیت بر مغزها باقی بود و به آن نزدیک و قریب العهد بودند و منافقان کاملا کمین کرده و در راه یافتن فرصت نشسته بودند تا دستآویزی پیدا کرده و شر به پا کنند و اکنون نمیدانم سرانجام با من و شما چه رفتاری خواهد شد. قلم قضا نیست، مگر به دست خدا و او به درستی آشکار سازنده حق است و بهترین فصلکننده و جدا سازنده حق از باطل است.
آیا امام به راز پذیرش ولایتعهدی اشارهای کردهاند؟
امام رضا(ع) برای روشن شدن و به خطا نرفتن یاران و نزدیکان بر مجبور بودن خود در پذیرش ولایتعهدی تصریح کردهاند. شخصی به امام رضا(ع) اعتراض کرد که چرا ولایتعهدی را پذیرفتید و وارد دستگاه طاغوتی مامون شدید؟ امام در پاسخ فرمودند: شأن من بالاتر است یا شأن پیامبر؟ گفت: شأن پیامبر. امام دوباره از شخص معترض پرسیدند: پادشاه مشرک بدتر است یا پادشاه مسلمان فاسق؟ گفت: پادشاه مشرک. فرمودند: آیا جرم کسی که همکاری با دستگاه جور را خود درخواست کند بدتر است یا کسی که به زور وادار به همکاری اش کنند؟ گفت: آنکه خود درخواست کند.
امام رضا(ع) بعد از پاسخها فرمودند: «یوسف صدیق پیامبر(ص) بود و عزیز مصر کافر مشرک». حضرت یوسف تقاضا کرد که با حکومت کفر همکاری کند (آیه 55 سوره یوسف) «قَالَ اجْعَلْنِي عَلَىٰ خَزَائِنِ الْأَرْضِ ۖ إِنِّي حَفِيظٌ عَلِيمٌ» به این امر اشاره شده است، البته یوسف خواست مقامی بگیرد تا بهترین استفاده را بکند. عزیز مصر کافر بود و مامون مسلمان فاسق. یوسف پیامبر بود و من وصی پیامبرم. یوسف پیشنهاد همکاری با حکومت داد ولی مرا به این کار مجبود کردهاند.
امام با اجبار و تهدیدهای فراوان مامون با تکیه بر شروطی ولایتعهدی را پذیرفتند و فرمودند: خداوند میداند که این کار اجبار بود. هنگامی که من مخیر شدم در قبول این امر یا قتل.
همچنین امام نسبت به خرسندی برخی یاران واکنش نشان دادند. به گزارش فتال نیشابوری یکی از حاضران در مجلس بیعت که از خواص اصحاب حضرت رضا(ع) بود چنین نقل کرده است: من آن روز برابر ایشان بودم و از آنچه میگذشت بسیار شاد بودم. ایشان به من نگریستند و اشاره فرمودند که نزدیک بیا. چون نزدیک رفتم آنچنان که کسی جز من نشنود فرمودند: دل به این کار منه و شاد مباش که کاری است که به انجام نمیرسد.
منبع: سلوک سیاسی امام رضا(ع) اثر محمدباقر پورامینی
انتهای پیام