آیتالله محمدباقری تحریری، تولیت حوزه علمیه مروی، در گفتوگو با ایکنا، به تبیین نسبت قرآن و روایات از منظر علامه طباطبایی با تأکید بر تفسیر «المیزان» پرداخت.
وی در ابتدا به نقش قرآن کریم در اثبات حجیت روایات اشاره و اظهار کرد: از بررسی آیات قرآن کریم درباره خودش که فرموده: «هَذَا بَیَانٌ لِلنَّاسِ» یا فرموده «نَزَّلْنَا عَلَیْکَ الْکِتَابَ تِبْیَانًا لِکُلِّ شَیْءٍ» و نیز با توجه به مباحث تفسیر المیزان به دست میآید که به طور طبیعی مباحث قرآنی در بیان کلیات و اصول معارف دین یک پشتوانه اصلی است. به این معنا که آنچه به عنوان محور مباحث دینی و به صورت معجزه این دین مطرح میشود کتاب خدای متعال است.
وی افزود: در عین حال ما با استدلال به مضامین این کتاب الهی هم حجیت فرمایش نبی اکرم(ص) را اثبات میکنیم و هم فرمایشات اهل بیت(ع) را. آیاتی از قرآن صراحتا بیان میکند که بیان آن حضرت باید در کنار بیان قرآن باشد. از جمله آیه 44 سوره نحل میفرماید: «بِالْبَیِّنَاتِ وَالزُّبُرِ وَأَنْزَلْنَا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَیْهِمْ وَلَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ» همچنین آیه 64 میفرماید: «وَمَا أَنْزَلْنَا عَلَیْکَ الْکِتَابَ إِلَّا لِتُبَیِّنَ لَهُمُ الَّذِی اخْتَلَفُوا فِیهِ وَهُدًى وَرَحْمَةً لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ».
آیتالله تحریری تصریح کرد: از طرفی خود آیات قرآنی آن حضرت را به عنوان حاکم معرفی و تصریح میکند باید از ایشان اطاعت بشود و پیروان آن حضرت و کسانی که به حقانیت دین اعتقاد دارند آنچه آن حضرت میآورد را اخذ کنند. از جمله آیه 7 سوره مبارکه حشر میفرماید: «وَمَا آتَاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعِقَابِ». بنابراین ما با توجه به روش مرحوم علامه در اخذ معارف دین که همان روش عقلایی است عمل میکنیم، یعنی به آیات قرآنی بدون ذهنیت قبلی و همانطور که هست و نازل شده است رجوع میکنیم، اگر جایی اطلاق دارد به همان اطلاقش عمل میکنیم، اگر جایی قیدی دارد باید آیه را با قیدش بررسی کنیم.
استاد حوزه علمیه ادامه داد: این آیات بیانگر این است که آنچه آن حضرت میآورند باید به امر خدا اخذ شود. از طرفی خداوند فرموده است: «مَنْ یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللَّهَ وَمَنْ تَوَلَّى فَمَا أَرْسَلْنَاکَ عَلَیْهِمْ حَفِیظًا». در آیه دیگر در سوره نجم میفرماید: «وَمَا یَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحَى». علامه طباطبایی با توجه به این آیات میگوید ما با رجوع به بیانات متواتر پیامبر(ص) حجیت فرمایشات ائمه(ع) و همینطور قبل از آن، مقام امامت و خلافت اهل بیت(ع) را استفاده میکنیم که از این طریق فرمایشات مسلم اهل بیت(ع) همان فرمایشات رسول خدا(ص) خواهد بود و فرمایش آن حضرت فرمایش خدای متعال خواهد بود.
وی افزود: علاوه بر این، در آیاتی نسبت به اهل بیت(ع) به طور کنایی مقام امامت و خلافت و ولایت ایشان را استفاده میکنیم و اینکه خدای متعال میفرماید از ایشان اطاعت کنید. علامه طباطبایی با همان روش تفسیری خودشان که همان روش تبیین خود آیات با فهمیدن کلمات و آیات و مناسب آنها با یکدیگر است که به تفسیر قرآن به قرآن بازگشت می کند در آیه شریفه «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ» «اولوالامر» را جزء ائمه نمیداند.
آیتالله تحریری با بیان اینکه بر اساس این آیه خدای متعال اطاعت اولو الامر را در کنار اطاعت از رسول(ص) قرار داده است، گفت: پس اولیالامر هر کسی نمیتواند باشد و اطاعت از خدا مطلبی است که به دستورات قرآنی توجه دارد و اطاعت از رسول و اولیالامر توجه به دستورات دیگر است که تفصیل معارف قرآن است. با توجه به این مطالب که گوشهای از روش استدلال برای اثبات حجیت فرمایشات اهل بیت و اینکه فرمایشات ایشان در راستای نبی اکرم(ص) و خدای متعال است استفاده میکنیم روایاتی که از اهل بیت(ع) آمده است برای ما حجیت دارد و باید کسی که میخواهد به قرآن عمل کند به فرمایشات اهل بیت(ع) رجوع کند؛
وی ادامه داد: بیان پیامبر(ص) در دو آیه 44 و 64 به طور حتم و قطعی باید در کنار بیان قرآن باشد، یعنی بیان قرآن بیان اجمالی و بیان پیامبر(ص) بیان تفصیلی است. بنابراین نتیجه میگیریم تنها رجوع به قرآن کریم برای فراگیری معارف دین کفایت نمیکند. رجوع به بیان قرآن کریم برای مؤمنان به آن لازم است ولی کافی نیست. در همه معارفی که قرآن برای ما هدایتگر است باید هم فرمایش نبی اکرم(ص) و هم فرمایشات نورانی اهل بیت(ع) رجوع کنیم. این یک بیان کلی در حجیت فرمایش اهل بیت(ع) است.
استاد حوزه علمیه در ادامه به دستهبندی روایات اشاره کرد و گفت: فرمایشات اهل بیت(ع) در یک ردیف نیست، گاهی فرمایشات ایشان مطالب ظاهری قرآنی را توضیح میدهد و به تعبیر علامه «روایات تفسیری» تلقی میشود که گویش آن با گویش ظاهر قرآن کریم منطبق است؛ منتهی بیان تفصیلیتر از آیات قرآن است. دسته دوم روایات، «روایات تطبیقی» است، یعنی قرآن کریم یک مطلب عامی را بیان فرموده، ولی امام یک مورد خاص را ذکر میفرمایند. مثلا آیه میفرماید «یا ایها الذین امنوا»، امام در ذیل آیه فرموده است منظور از «یا ایها الذین امنوا» ما ائمه(ع) هستیم. از این روایات زیاد داریم. در مقابلش مثلا آیهای خصوصیات کفار را بیان میکند، ائمه این آیه را بر افراد خاصی در زمان خودشان یا قبل از زمان خودشان منطبق میکنند.
وی با بیان اینکه این روایات هم برای ما حجیت است، ولی مفاد این روایات این است که اهل بیت(ع) میخواهند مصداق تام این عناوین کلی قرآن کریم را بیان کنند، ادامه داد: مرحوم علامه این دسته از روایات را به عنوان «روایات تطبیقی» و «جری» تلقی میکنند. اینطور نیست که معنای آیه منحصر به مصداق باشد بلکه مصادیق دیگری چه در آیاتی که انسانها را مدح میکنند و چه آیاتی که انسانها را مذمت میکنند، بیان شده است. عنوان «جری» بیانگر این است که این مفاد جریان دارد، همانطور که در روایات آمده است تا وقتی خورشید طلوع میکند مفاد روایات جریان دارد. این هم دسته دوم روایات اهل بیت(ع) است.
آیتالله تحریری تصریح کرد: گاهی روایات ما یک معانی عمیقی را از آیات قرآنی به دست میآورند و به آیات قرآن هم استشهاد میکنند. وقتی ما به صورت ظاهری به این آیات رجوع میکنیم اگر دقت نکنیم در معانی آن آیه آن معنا را به دست نمیآوریم بلکه باید دقت بسیار زیادی کنیم تا بتوانیم آن معنایی را که امام از آن آیه استفاده کردند بفهمیم. این دسته از روایات را «روایات بطنی» مینامند؛ یعنی روایاتی که دلالت میکند قرآن کریم بطونی دارد، یعنی معانیای در شکم معانی ظاهری است. در برخی روایات هم آمده است که قرآن هفت بطن یا هفتاد بطن دارد.
وی تأکید کرد: بنابراین وقتی مرحوم علامه در تفسیر المیزان روایتی نقل میکنند با دقتهای خاص این روایات را تقسیمبندی میکنند و هر دسته از آیات را که میآوردند روایات متناسب با آن آیه را هم میآورند منتهی فقط بحث روایی ظاهری نیست، بلکه بحث علمی است یعنی میخواهند بیان بفرمایند هر کدام از این روایات در کدام یک از این دستهها وارد است تا صاحبان فن و آن کسانی که اهل فن هستند و خواهان ورود بیشتر و عمیقتر در معارف دینی هستند جایگاه این روایات را درک کنند؛ البته این نحو ورود در روایات کار هر شخصی نیست بلکه باید کسی باشد که یک نوع تسلطی بر معارف قرآن و روایات اهل بیت(ع) داشته باشد تا بتواند چنین ورودی در قرآن کریم و روایات داشته باشد.
استاد اخلاق حوزه علمیه در رابطه با دسته چهارم روایات یادآور شد: گاهی به خاطر اینکه ائمه(ع) به طور کامل در دسترس نبودند و حاکمیتهای ظلم هم در زمان اهل بیت(ع) غلبه داشتند کسانی که در دین غرض داشتند چه در زمان پیامبر(ص) و چه بعد از آن حضرت، جعل حدیث میکردند. لذا یکدسته از روایاتی که در کتب ما وجود دارد اخبار جعلی است. این اخبار جعلی را باید کسی تشخیص دهد که تسلط بر معارف قرآن و روایات داشته باشد.
وی بیان کرد: از این نظر مرحوم علامه در تفسیر المیزان گاهی روایاتی را از کتب اهل سنت نقل میکنند و میفرمایند این روایات از اسرائیلیات است؛ چراکه نوعاً مخالفان دین اسلام در قوم یهود بودند و امثال کعبالاحبارها را میآوردند و آنها را میپروراندند. اینها گاهی روایات عجیبی را برای خوشامد حاکمان ظلم جعل میکردند. این هم یکدسته از روایات است که مربوط به اهل بیت(ع) نیست ولی در بین روایات خصوصاً روایات اهل سنت وجود دارد. کسی که فقیه نسبت به روایات است این روایات را میفهمد و کنار میگذارد. خود اهل بیت(ع) برای حل اینگونه از مشکلات بیاناتی دارند؛ مثلا فرمودند آنچه با ظاهر کتاب خدا مخالفت دارد و قابلیت توجیه با معارف قرآن را ندارد کنار بزنید. این هم دسته چهارم از روایات است.
تحریری با اشاره به دسته پنجم روایات با عنوان «روایات تقیهای» اظهار کرد: ائمه در یک برههای از ناحیه حاکمان ظلم یا غلبه متعصبهای اهل سنت در فشار بودند و نمیتوانستند نظراتشان را به طور صریح بیان کنند برای اینکه شیعیانشان از مشکلاتی که برایشان از جانب حاکمان ظلم میرسد محفوظ بمانند بیاناتی را میفرمودند که مطابق با نظر اهل سنت بود. باید کسانی اهل فن باشند که به منطق اهل بیت(ع) در مسائل گوناگون واقف باشند تا تشخیص دهند این روایت تقیهای است. گاهی علامه بعضی روایات را میفرمایند و به این مسئله اشاره میکنند. البته روایات تقیهای در المیزان کمتر آمده، چراکه مباحث فقهی خاص در المیزان نیامده است. از اینجا نتیجه میگیریم مرحوم علامه یک شخصیت بزرگ دینی و عالم بزرگی است که با تسلط نسبی خودشان بر معارف دینی در جایگاهی قرار گرفتند که نظراتشان مبنای معارف دین در عرصههای گوناگون معرفتی است.
وی در پاسخ به اینکه آیا رجوع به روایات با روش تفسیر قرآن به قرآن منافات دارد یا خیر، پاسخ داد: قرآن بیانکننده کلی و اجمالی است. این بیان کلی و اجمالی کافی نیست. از اینجا استفاده میکنیم اساسا نمیشود تفسیر قرآن به قرآن داشته باشیم و بتوانیم یک مبنای معرفتی پیدا کنیم بی آنکه به روایات ناظر به آن بعد معرفتی قرآن رجوع کنیم. خدای متعال میفرمایند ما قرآن را نفرستادیم مگر آنکه توی پیامبر قرآن را برای مردم بیان کنی. آیات سوره نحل این مطلب را به ما تذکر داده است. اصلاً میفرماید ما کتاب را نازل کردیم تا تو بیان کنی. البته خود قرآن هم بیان است ولی بیان قرآن، بیان اجمالی است و بیان پیامبر(ص) بیان تفصیلی است. بنابراین از شکم تفسیر قرآن به قرآن حجیت روایات را میفهمیم. علاوه بر این، مرحوم علامه میفرمایند ما این روش را از روایات گرفتیم. یعنی روش تفسیر قرآن به قرآن را از اهل بیت(ع) گرفتیم. چطور میشود ما وارد تفسیر قرآن به قرآن شویم ولی به روایات توجه نکنیم و بگوییم رجوع به روایات خارج از این روش است. خیر، داخل این روش است و نمیتوانیم روش تفسیر قرآن به قرآن داشته باشیم و به روایات مراجعه نکنیم.
تحریری در پاسخ به اینکه آیا علامه طباطبایی برای فهم روایات به قرآن مراجعه میکرد یا نه، توضیح داد: گاهی اینچنین است و اگر بیان روایتی سخت باشد برای روشنگری آن یا برای اثبات مطلبی که در روایت آمده است به آیات استدلال میکنند. البته همانطور که عرض کردم خود روایات ما بر این روش بنیان گذارده شده است که به قرآن مراجعه کنیم و قرآن دلالت ذاتی دارد که ما با دلالت ذاتی حجیت فرمایش اهل بیت(ع) را به دست میآوریم و الزاما کسی که به قرآن رجوع میکند باید به روایات هم تکیه بکند.
وی در پایان گفت: ما باید توجه کنیم که چه معنایی از تفسیر مد نظر داریم. متاسفانه برداشتیهایی انجام میشود که به قرآن بسندگی میانجامد. معنای تفسیر باز کردن کلام گوینده با روشهای عقلایی است. روش عقلا در فهمیدن مطالب گوینده این است که به کلام خود او رجوع میکند اگر کلام عام باشد به عموم آن اخذ میکنند، اگر یک کلامش همه قیود را داشته باشد صریح تلقی میشود و اگر همه قیود را نگفته شد و بعدا گفته باشد باید بین آنها جمع کنیم. معنای تفسیر این است برای اینکه کلام گوینده را بفهمیم باید خالصا به کلام خودش مراجعه کنیم. چیز دیگری از خارج از آن معانی بر کلام گوینده اضافه نکند که تفسیر به رای شود. اگر اینگونه وارد تفسیر قرآن شویم تفسیر قرآن به قرآن نتیجهاش خواهد بود و همچنین ضرورت رجوع به روایات برای ما الزامی میشود. این یک عمل دینشناسی شناخته میشود یعنی اگر کسی بخواهد دینشناسی داشته باشد باید اینگونه عمل کند.
انتهای پیام