صفحه نخست

فعالیت قرآنی

سیاست و اقتصاد

بین الملل

معارف

اجتماعی

فرهنگی

شعب استانی

چندرسانه ای

عکس

آذربایجان شرقی

آذربایجان غربی

اردبیل

اصفهان

البرز

ایلام

خراسان جنوبی

بوشهر

چهارمحال و بختیاری

خراسان رضوی

خراسان شمالی

سمنان

خوزستان

زنجان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

کهگیلویه و بویر احمد

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

صفحات داخلی

کد خبر: ۲۹۰۸۵۷۴
تاریخ انتشار : ۰۹ اسفند ۱۳۹۳ - ۰۹:۴۱
ساسان شاه‌ویسی تشریح کرد:

گروه اقتصاد: شاه‌ویسی به تشریح جایگاه و مختصات اقتصاد در الگوی اسلامی ـ ایرانی پیشرفت پرداخت و اظهار کرد: ارزش‌های اسلامی، یکی از مهم‌ترین قابلیت‌ها برای تدوین این الگو است.

ساسان شاه‌‌ویسی، کارشناس مسائل اقتصادی، در گفت‌وگو با خبرگزاری بین‌المللی قرآن (ایکنا)، به بررسی جایگاه اقتصاد در الگوی اسلامی - ایرانی پیشرفت پرداخت که متن این مصاحبه در ادامه می‌آید:

به عنوان سؤال اول بفرمائید شخصا چه جایگاهی برای اقتصاد در الگوی اسلامی ـ ایرانی پیشرفت قائل هستید؟ و به نظر شما چه اقتضائاتی در مسیر تولید و موفقیت این الگو مورد نیاز است؟ و آیا اساسا برای پیشرفت نیازمند تدوین الگو هستیم؟

مشخصا وقتی که ما می‌خواهیم درباره الگو صحبت کنیم، منظور از الگو، یک نقشه جامع است که برای حرکت در مسیر متعالی شدن، مورد بررسی از ابعاد مختلف اصول عالی حاکمیتی قرار می‌گیرد و با توجه به اینکه از اهمیت بالایی برخوردار است، سعی می‌کند یک ظرفیت کلان‌روند را در سطح کلیه قلمرو پدیده در اختیار ما قرار دهد؛ به عبارت بهتر مبنای مدل مفهومی برای اینکه ما یک حرکت مبارک را در سطح مُلک و قلمرو در اختیار داشته باشیم و مشخصا از منظر اسلامی و بومی بتوانیم یک حرکت را براساس قابلیت‌ها سوق دهیم باید خودمان را با برخی از شرایط دانشی، ساختاری و رفتاری تطبیق دهیم که تجمیع آنها، به ما یک الگوی رفتاری را ارائه می‌دهد. براساس انتخابی که ما انجام دادیم، سعی می کنیم یک بُعد دیگر از الگوسازی و تصمیم برای تولید الگو که مفهوم پیشرفت را به ما می‌دهد در کنار آن قرار دهیم. پس یک مبنای ما الگوی اسلامی و یک مبنا الگوی پیشرفت است. در تفکر اسلامی، مبنای پیشرفت به منظور افزایش ظرفیت و قابلیت‌های وجودی و تولیدی است؛ صرفنظر از اینکه ما باید قابلیت‌های عدالت ولایی را مد نظر قرار داده و بتوانیم  آن را در چیستی و چرایی یک قلمرو مشخص به عنوان ایران اسلامی اجرا کنیم.
به نظر می‌رسد که صحبت‌های مختلفی در تکامل انقلاب اسلامی و قابلیت‌های تمدن ایرانی و اسلامی مطرح شده اما اینکه آیا ضرورت دارد ما به تدوین الگو بپردازیم؟ آیا زمینه تحقق آن وجود دارد؟ آیا اگر می خواهیم دنبال اقتدار و عزت اسلامی در کشور خود باشیم، ضروری است که به سمت نقشه‌ای برویم که حرکت و تکامل اسلامی و ایرانی را در قلمرو ما شکل دهد؟ اگر قرار است این نقشه را ما تهیه کنیم چه مشخصاتی را در مسیر  اجراء، عوامل و ابزارها و... باید در اختیار داشته باشیم؟ باید چه تبیینی را از اسلامی بودن و ایرانی بودن الگو به عنوان مقصد حرکت مد نظر قرار دهیم؟. به نظر می‌رسد اسلامی بودن الگو، علاوه بر اینکه یک ابتناء را مبتنی بر اصول و ارزش‌های اسلامی و یک استلزام را  در روش تحلیل و مبانی معرفتی در اختیار ما قرار می دهد این استلزام، ظرفیتی را به وجود می‌آورد که ما مبناهای خود را هم در تولید الگو برای پیشرفت مبتنی بر منطق عدالت، ولایت و اسلامیت شکل دهیم. البته به نظرم شاید اقتضائات دیگری هم در مسیر تدوین و تولید الگو مورد نیاز هست که اهمیت خاصی دارد اما صرفنظر از اینکه ما حتما باید دارای یک حرکت متوازن حق‌مدار باشیم و حتما باید مشی ما، یک مشی باشد که الزامات دیانتی را در درون خود شکل دهد اما حتما در تدوین الزامات الگو باید به نظام نوآوری، به قابلیت‌های مدیریت شبکه پژوهشی، به شیوه‌های نهادسازی و استانداردهایی که قابلیت تولید فکر را می‌تواند برای ما متمایز کند، توجه داشته باشیم. من یک تفکر عمومی را مد نظر خودم قرار دادم که ما باید از بُعد اسلامیت چه نگاهی به الگو داشته باشیم؟ که مهمترین خصلت متمایز کننده الگو، به نظر می‌رسد جهان‌بینی الهی و توحیدی آن است و صرفنظر از اینها، برخی نقاط معرفتی را باید در این الگو در نظر گرفت. به نظر می‌رسد، ارزش‌های اسلامی یکی از مهمترین این قابلیت‌ها است و در عین حال، اسلامی بودن روشی که ما در شناخت و تحلیل الگو سعی می‌کنیم به آن بپردازیم نیز اهمیت دارد.

حال اگر این قابلیت و این ظرفیت شکل گرفت، بُعد ایرانی بودن الگو چیست؟

با توجه به شرایط کشور ما، اگر این ظرفیت می‌خواهد در رون آن شکل بگیرد باید به شیوه‌های رفتار سنتی که در بین ایرانیان شکل گرفته و جامع شده و این که قرار است فکر ایرانی، متکفل تولید الگو قرار بگیرد، توجه صورت گیرد. حال این پرسش‌ها مطرح است که این قابلیت، در عرصه تفکر ایرانی چه جایگاهی دارد؟ خود ایران در فضای نظریه‌پردازی چه قابلیت‌هایی پیدا کرده است؟ ما وقتیکه می‌خواهیم در بعد نظریه‌پردازی صحبت کنیم، می‌گوئیم ادراک ایرانیان به اعتبار و اقتضایی که دارند بسیار بالاست. برداشت و فهم تفکر ایرانی از قابلیت و ضابطه‌سازی برای اینکه یک الگوی اسلامی را به عنوان رکن معرفتی بسازد و ضرورت‌های تصویر‌سازی را شکل دهد و از همه مهم‌تر یک رویکرد تباینی را به عنوان الگوی مستقل از قابلیت‌های یک ایرانی شکل دهد، در مقام اثبات و تحقق، به نظر می‌رسد که از مهم‌ترین مؤلفه‌هایی است که به عنوان نظریه مبنا در قابلیت‌سازی الگوی ایرانی و اسلامی پیشرفت باید مورد نظر قرار بگیرد.
یکی از لوازمی که حتما باید به عنوان یک تفکر جامع در این عرصه مورد نظر قرار بگیرد، داشتن یک نظریه منسجم و هماهنگ برای پیشرفت است. ما وقتی‌که می‌خواهیم صحبت کنیم، می‌گوئیم ما به چه نحوی می‌خواهیم جهان‌بینی، اهداف، مفاهیم، روش‌ها و ایده‌آل‌ها، اصول اسلامی و بومی و ایده‌آل‌هایی که انتظارات ما را می‌سازد را تبیین کنیم که از خطر مثلا التقاط، ناکارآمدی، بیهودگی، فرسودگی و از خطرهای تقلید از جوامع شرقی و غربی  یا مکاتب انتزاعی شرقی و غربی که ممکن است به وجود ‌آید، در امان باشیم؟ ما چه انسجامی را می‌توانیم به عنوان وسعت نظرِ نظریه مبنا، مد نظر قرار دهیم و اگر اینها را داشتیم، نظریه اسلامی - ایرانی که مد نظر ماست نگاهش به مقوله پیشرفت چیست؟ نگاه ما یا نظریه‌ای که می‌خواهیم تولید کنیم تا چه اندازه ناظر به تکامل و پیشرفت جامعه اسلامی است؟ چه اندازه در درون تفکر اسلامی، سعی می‌کند حرکت و عناصر تکامل‌یافتگی یا هدایت‌شوندگی فرد و جماعت را به سوی معنویت، عقلانیت و کمال مطلق الهی سیر بدهد و جامعیت ببخشد؟ و نهایتا به نظر من از همه اینها مهمتر، چه نگاهی به شأن و وجوب ولایت تکوینی و تشریعی در نظاماتی که تعریف می‌کند، به ولایت پیامبر(ص)، ولایت انبیا و ائمه و ولایت مطلقه فقیه و آنچه که سعی می‌کند نهایتا حاصل آنرا در یک گفتمانی که بر اساس انطباق‌سازی هزاره سوم از آن به عنوان ضرورت گفتمان عدالت یاد می‌شود، چه اندازه می‌تواند در هستی‌شناسی، معرفت‌شناسی، روش‌شناسی، ارزش شناسی، هستی شناسی در ارکان عقلیت دینی و احکام تفقهی به آنها کارکرد دهد؟
اگر همه اینها را کنار هم قرار دادیم و در عین حال برخی از موانعی که ایجابا یا به خاطر نیازهای اولیه یا به خاطر عدم شناخت عمومی یا به خاطر نداشتن معرفت دینی یا پیدا نکردن حجت‌های عقلی و نقلی، وجود دارد، به نظر می‌رسد برخی عدم تلازم‌ها را که چه در هستی‌شناسی و معرفت‌شناسی و چه در باورسازی‌هایی که ما می‌خواهیم برقرار کنیم، به وجود می‌آورد و به عنوان موانع تئوریک از آن یاد می‌کند که ما را دچار چالش‌های بنیادین خواهد کرد. اگر همه اینها را کنار هم بگذاریم به نظر می‌رسد حرکت در قاعده تولید الگو و الزامات نقلی و عقلی که باید برای آن تعریف شود، یک کمیت و یک کیفیت اثرگذار را در قالب ارکان حرکت اسلامی برای ما به وجود می‌آورد که فکر می‌کنم چاچوبی که مقام معظم رهبری به عنوان مقصد‌شناسی در چند جلسه در نشست‌های اندیشه راهبردی تبیین کرده و جایگاه‌های مختلفی از خود الگو تا بحث عدالت، تا آزادی تا بحث زن و بحث مردم سالاری را تبیین کردند به نظرم، سعی می‌کند یافتن اینکه مسیر حقی که مد نظر است، چیست؟ و نظام انگیزشی که سعی می کند از درون، هدایت شوندگی و توفیق هدایت الهی را برای ما به ارمغان آورده و حرکت متوازن را براساس سرعت‌مداری هزاره سوم را قابلیت ببخشد، از مهم‌ترین مولفه‌هایی است که نهایتا سیر تدوین منطقی الگو را برقرار می‌کند.

حالا اگر به این نکته رسیدیم، آن چارچوبی که سعی می‌کند برای تفاهم حول نیازهای ضروری برای انتقال به مرحله الگوی اسلامی و ایرانی پیشرفت ظرفیت‌سازی کند، چیست و ما چه اندازه توانستیم معادلاتی که این مدل‌ها را می‌سازد را متحول کنیم؟

اگر این اتفاق افتاده باشد ما می‌توانیم ادعا کنیم ما حرکت خود را بر مبنای مهندسی کردن ظرفیت‌های اثر‌گذار قلمرو ایران اسلامی در پذیرش ظرفیت‌ها، اعم از تهدیدات، فرصت‌ها و قابلیت‌ها را پیش‌بینی کرده و حرکت روندسازی خودمان را برای تبیین علمی، تبیین ساختاری و نهایتا تبیین رفتاری الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت برقرار کنیم. ما وقتی‌که می‌خواهیم درباره الگوی علمی صحبت کنیم، این سؤالات پیش می‌آید که جایگاه ارزش‌ها در تنظیم برنامه‌های توسعه‌ای ما کجاست؟ ما پیشرفت را چگونه تعریف می‌کنیم؟ چه موانعی برای شاخص‌های پیشرفت تعریف می‌کنیم؟ نگاه ما به آینده مدرن چیست و ما آینده مدرن را برای ایران اسلامی و تفکر اسلامی چگونه ارزیابی می‌کنیم؟ ما چه اهدافی را توانستیم شناسایی کنیم که حدود اولی، وسطی و عالی نظام جمهوری اسلامی را بشناسیم و نهایتا اگر آرمان‌های ما در یک بازه زمانی مثلا بیست ساله، آرمان مثلا ایران اسلامی در افق چشم‌انداز 1404 است، ما چه اندازه توانستیم آرمان‌های خود را در تحقق مثلا یک برنامه بیست ساله، اعم از مطالبات مصداقی، گفتمانی  و اجتماعی، در دورانی که نظام، قرار است یک دوره انتقال را به وجود بیاورد با حفظ حاکمیت اسلامی یک برنامه بیست‌ساله را آسیب‌شناسی کنیم؟. اگر این اتفاق افتاد و ما توانستیم برای تئوریزه کردن نقشه راه تولید الگو، ظرفیت‌های علمی، دانشی، حوزوی، عقلی و نقلی آنرا برقرار کنیم، آنگاه خیلی راحت می‌توانیم بگوئیم ما حرکت خود را به سمت انتقال سازنده ساختارهای نظام برای دست پیدا کردن به یک ساختار اثرگذار که بتواند واقعا ما را در مسیر دستیابی به یک الگو که آن الگو، پیشرفت اسلامی و ایرانی را محقق کند، آغاز کرده‌ایم و در این زمینه موفق هستیم.
اگر هزاره سوم و اگر جهان معاصر در مسیر توسعه بر مبنای تفکر مدرنیته تلاش دارد قابلیت خود و ساختارهایی که متفکر این جریان‌سازی توسعه بر مبنای شاخص‌های اقتصادی جست‌جو کند و در جایی آن را به اومانیسم، در جایی به فمینیسم و درجایی به لیبرالیسم تعریف می‌کند، ما چگونه توانستیم مفاهیم اصلی مدرنیته را مبتنی بر تفکر اسلامی شکل دهیم؟ آیا ما امروز می‌توانیم به یک نقد موثر از قوانینی که برنامه‌های توسعه‌ای و اقتصادی در حوزه فناوری که یکی از الزامات امروز در حوزه اقتصاد ملی است، برسم؟ ما باید اینها را تجزیه و نقد کنیم و مدل مطلوب خود را مبتنی بر اندیشه اسلامی و ایرانی محقق کنیم. ما باید براساس این مدار علمی و ساختاری، گسترش جریان‌های سرمایه اجتماعی را که مهمترین بال‌های اثرگذار به عنوان یک حاکمیت مقتدر در کنار یک سرمایه اجتماعی همراه و همگام هست را برقرار کنیم. به نظر می‌رسد اگر ما ساختارهایمان را براساس یک نقد موثر براساس شاخص‌هایی که در معادلات و مدل مورد نیاز برای دوره انتقال از وضعیت موجود به وضعیت الگو وجود دارد را مورد پایش و نقد قرار داده و از این منظر، ظرفیت‌های جدید را تبیین کنیم، آنگاه می‌توانیم بگوئیم از دوره بازمهندسی ساختار به دوره ظرفیت‌سازی برای تحول در رفتار و شاخص‌سازی تحقق قطعی آنچه که مد نظر الگوی اسلامی و ایرانی هست، دست پیدا خواهیم کرد. اگر به این برسیم که ما توانسته‌ایم موانع مبارزه با تفکر سلطه مدار را رفع کرده و ناهنجاری‌هایی که نتیجه آن، فقر و تبعیض است را شناسایی و براساس شاخص‌های اجتماعی اسلام، یک نقد را بر ادبیات توسعه‌ای موجود برقرار کنیم، از تصادم این تفکر می‌توانیم از آنچه که باعث می‌شود مثلا روح تفکر مدیریت جهادی و گام‌های نوسازی معنوی و آنچه بین غرب‌زدگی و شرق زدگی و بین ایستایی و پویایی که در نظام مدرنیته جدید از آن یاد می‌شود، یک تحلیل معنای باثبات در بازمهندسی نظام، مبتنی بر الگوی پیشرفت اسلامی ایرانی را ارائه کنیم.
بارها شده ما سعی کنیم خیزهایی را برداریم و در متن بیانات مقام معظم رهبری هم بارها اشاره شده که در آسیب شناسی مثلا در یک دوره خاص، ما اهداف سازندگی را چه مقدار توانستیم بر مبنای شاخص‌های تفکر اسلامی منطبق کنیم؟ اگر ما توانستیم، در این آسیب‌شناسی مثلا تفکر سازندگی، اصلاحات یا عدالت که دولت‌ها در یک دوره تقریبا 25 ساله به خود اختصاص دادند، ما چه اندازه با تهاجم فرهنگی مواجه بودیم؟ چه مقدار ما نقد دموکراسی غرب را در مسیر اصلاح بر اساس مردم‌سالاری دینی قرار دادیم؟ در حالیکه ما باید مفهوم آزادی را بازسازی می‌کردیم که درآن، اخلاق و عقل حکمرانی کند و باید مبتنی بر مفاهیم اخلاقی باشد. باید شناسایی موضوعات راهبردی ما، نه مبتنی بر تفکرات غربی، بلکه مبتنی بر تفکرات بومی باشد.
به نظر می‌رسد براساس قابلیت‌مند کردن دیدگاه‌های دانشی از یک سو، یک نقد از ساختار موجود و ظرفیت‌سازی در یک پهنه ملی، توسط تمام قوا و آحاد ملت و از یک طرف، حرکت به سمت بازمهندسی رفتار و به عبارت دیگر قابلیت‌مند کردن فرهنگ ملی، مهمترین اجزایی هستند برای اینکه ظرفیت الگوی اسلامی ما مبتنی بر پیشرفت و عدالت باشد.

به دیدگاه مقام معظم رهبری اشاره‌ای کردید. در این زمینه بیشتر توضیح دهید. دیدگاه ایشان در زمینه جایگاه اقتصاد در الگوی اسلامی و ایرانی پیشرفت و ایده‌آل‌های آن چگونه است؟ فاصله‌ ما با منویات مد نظر ایشان چقدر است؟ و ما تا چه اندازه توانسته‌ایم به این منویات جامه عمل بپوشانیم؟

ما وقتی‌که درباره توسعه اقتصادی صحبت می‌کنیم به معنای عمومی، منظور ما بالا رفتن سطح رفاه و وضعیت معیشت افراد جامعه است و مسئولان باید تبیین کنند که چه عواملی این قابلیت را دارد که سطح رفاه مردم جامعه را ارتقا دهد. اگر مبحث توسعه اقتصادی در دوره‌های مختلف را در نظر بگیریم و نامگذاری‌هایی که شده است، مقام معظم رهبری سعی کرده‌اند نقطه عطفی را در بحث‌های نظری، کاربردی و برنامه‌‌ریزی که در اصطلاحات توسعه‌یافتگی کشورها یک جایگاهی را برای خود پیدا کرده، با تشریح موضوعات، جوانب پیشرفت را از مفهوم، از اصول، از فرآیند، از موانع و از بایدها و نبایدها بپردازند و تشریح کنند. شاید وقتی می‌گوئیم علت نامگذاری این دهه‌ها چیست؟ ایشان می‌گویند آمادگی‌های وسیعی که باید در قلمرو جمهوری اسلامی ایران برای آینده ایران اسلامی شکل بگیرد. ایشان بارها مطرح می کنند ملت ایران، آماده یک حرکت بزرگ و پرشتاب به سمت پیشرفت و عدالت هستند؛ چیزی که در دهه‌های قبل این امکان با این گستردگی برای مردم فراهم نبود.
ما از این منظر به اینجا می‌رسیم که در نظریه مقام معظم رهبری و در تاسیس یک مفهوم جدید به عنوان الگوی بومی برای پیشرفت، نه با عنوان توسعه بلکه با عنوان پیشرفت همه جانبه، یک سازگاری را بین تفکر دینی و معرفتی با مبناهای امروز از پیشرفت با خاستگاه بخشی توسعه اقتصادی، بخشی فرهنگی، بخشی توسعه سیاسی و بخشی توسعه علمی دارد از خود بروز می دهد. در این دیگاه به نظر می‌رسد شکاف طبقاتی، تحمیل یک طبقه به عنوان حاکمیت، انحطاط اخلاقی، دور شدن از معنویت و نداشتن امنیت در ابعاد مختلف یا اینکه نظام اجتماعی نهایتا نسخه‌هایش ناکارآمد تلقی شود، جایگاهی ندارد و از همه مهمتر باید آزادی بیان واقعی و مردم‌سالاری واقعی در برخورد با عدالت اجتماعی ناکارآمد نشود و نهایتا ظهور و بروز خودش را بر اساس یک بازشناسی البته با مدل بومی برقرار کند. اگر این ظرفیت شکل گرفته باشد برخی سوال‌ها پیش می‌آید. اینکه جایگاه اقتصاد در مبانی توسعه اسلامی ایرانی کدام است؟ معیارهای بررسی آن کدام است؟ و اصول برنامه‌ریزی باید چگونه باشد؟ و متاسفانه ما برای عمده اینها، قرائت‌های غرب را پذیرفتیم که به این دلیل که سعی کردند مهندسی یا بازمهندسی علمی خود را در نسل سوم صنعتی‌شدن بازشناسی کنند، عموما براساس قرائت‌های ناصواب است. اگر ما به این سوالات درست جواب دهیم می‌توانیم یک نگاه اثرگذاربرای شناسایی لایحه‌ها و جوانب مختلفی از اینکه الگوی جامع اسلامی و ایرانی که پیشرفت را قرار است برای کشور ما به ارمغان بیاورد چه ویژگی‌هایی دارد؟

سپاسگزارم. اگر در پایان سخنی دارید بفرمائید.

به نظرم حتما باید بتوانیم در روند تدوین الگو و ارتباط دادن آن به عنوان بیشینه اصلی اینکه ناکامی‌ها و نارسایی‌هایی که در الگوهایی همانند مدل‌های غربی و حتی غربیِ آسیایی وجود دارد ناشی از چیست؟ و چه پتانسیل‌هایی در داخل داریم که می‌تواند این تغییر و تحولات را به وجود بیاورد؟ موفق باشیم و پاسخ این سؤالات این است که پیشرفت باید درونزا و پایدار و مؤثر باشد، باید همه‌جانبه و فراگیر باشد، باید دانش‌پایه، دین‌مایه و آزمون‌پذیر باشد. باید این پیشرفت واقعی باشد. باید پیشرف ما بازگشت‌ناپذیر و بازداشت‌ناپذیر باشد و از همه مهم‌تر، پیشرفت ما باید همگانی و همه‌جایی و همه‌نسلی باشد. به نظر می‌رسد اگر در یک افق زمانی، بتوانیم این رسالتی که مقام معظم رهبری، به عنوان یک پشتوانه فرهنگی و تمدنی که بی‌مانند است تعریف کرده‌اند را به عنوان یکی از مهم‌ترین کارکردهای رسالتی خود در حوزه بازشماری نگاه به اقتصاد، رفاه، معیشت و پیشرفت در نظر بگیریم، قطعا موفق خواهیم بود.

نظرات بینندگان
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی: ۰
غیر قابل انتشار: ۰
احسانی از قم
|
|
۱۸:۰۱ - ۱۳۹۳/۱۲/۰۹
سپاس از زحمات شما- جا دارد به این مقولات که مورد تاکید مقام معظم رهبری هم هست بیشتر پرداخته شود.