به گزارش
خبرگزاری بینالمللی قرآن(ایکنا) از اصفهان، نظريات متفاوتي درباره ضرورت به وجود آمدن رشته مطالعات زنان و چرايي آن وجود دارد، اما آنچه ميتوان به اجمال بيان کرد اين است که مواجهه جامعه ما با مدرنيته زمينهساز پارهاي مسائل جديد در حوزه فکر و انديشه و متعاقب آن در قلمرو کنشهاي فردي و جمعي زنان گرديد که تقريباً تا پيش از آن در تاریخ و فرهنگ ما مسبوق به سابقه نبوده است. اين درگيري مناسبات مختلف حقوقي، اجتماعي، سياسي زنان را به شدت از خود متأثر ساخته است. به عنوان نمونه، نوع نگاهي که متأثر از مدرنيته در نسبت با ابعاد مختلف مشارکت زنان شکل گرفت و نيز اصولاً تعاريف جديدي که از زنانگي ارائه ميشود، از مقولاتي هستند که با آنچه در گذشته ساري و جاري بوده است بسيار متفاوت است. این امر از جمله عوامل مؤثر در تکوين و شکلگيري رشته مطالعات زنان بوده است. از ديگر عوامل به شدت مؤثر در ايجاد رشته مطالعات زنان فراگير شدن نگاههاي فمنيستي و تعینات رفتاری حاصل از آن در ميان زنان است؛ عليرغم وجود تنوع قابل ملاحظه در نحلههاي مختلف فمينيستي، به نظر ميرسد بتوان به چالش کشیدن گذشته فرهنگي و تاريخي زنان و نيز ترديد آفريني درباره آموزههاي ديني مرتبط با زنان و خانواده را وجه اشتراک آنها در نظر گرفت. در مجموع به نظر ميرسد ذيل رشته مطالعات زنان امکان مطالعه و ارزيابي استلزامات فرهنگي و تاريخي زنان و نيز بررسي شرايط فعلي پيش روي آنها و در نهايت، ترسيم وضعيت مطلوب براي زنان جامعه ايراني از منظر سياستگذاري فرهنگي و اجتماعي فراهم ميگردد.
اصل مشارکت زنان به لحاظ کلي گزاره درستي است و جاي ترديد و تأملي روي آن وجود ندارد. آنچه هنوز نيازمند تمهیدات نظری و مطالعات ميداني بيشتر میباشد، تعريف «چگونگي» و «صورت» مشارکت زنان به گونهاي است که با ديگر متغيرهاي مهم فردي و اجتماعي و نيز موازين ديني در يک نسبت موزون قرار گيرد. به بيان روشنتر، بايد ديد کم وکيف مشارکت زنان چگونه باشد تا همسو با غايات مطلوب ترسيم شده در آموزههاي وحي بوده باشد.
طلب علم، جنسيت بردار نيست
بديهي است امکان ملاحظه اقتضائات زمان و مکان نيز ذيل مباني برگرفته از وحي، به عنوان يک منبع معرفتي فرازماني و فرامکاني فراهم ميگردد. اين مسئله در مورد تأکيد موجود درباره تحصيلات عالي زنان نيز صادق است. مشکل مطلقاً مربوط به اصل ضرورت تحصيل براي زنان نيست؛ کما اين که بهعنوان نمونه، بانو «امين»، از زنان عالم و عارفي بود که در چهل سالگي به اخذ درجه اجتهاد نائل آمد و همسرداري و تربيت فرزندان، او را از تحصيل علم باز نداشت. به طور متقابل، مسئله ناظر به تلقيهاي يک سويه، کاريکاتوري و نامتوازني است که نسبت به تحصيلات زنان صورت گرفته است. به همين خاطر است که در مقاطعي مشاهده ميکنيم نقطه تأکيد تحقيقات دانشگاهي معطوف به مطالعه پيامدهاي منفي حضور بيرويه زنان در مراکز آموزش عالي ميگردد و این نشان میدهد در این حوزه ما دچار مشکل هستیم. اين قضيه به اين معني نيست که زنان نبايد تحصيلات عاليه داشته باشند، اين نگاه به هيچ عنوان عقلاني نيست، تاکيد ميکنم که اگر از منظر آموزههاي ديني هم با اين قضيه مواجه بشويم متوجه ميشويم که طلب علم، جنسيت بردار نيست، اما اين که دنبال چه نوعي از علم باشيم، جهتگيري علم به چه صورت باشد، علم نافع کدام است و اين قبيل موارد همگي از مواردي میباشندکه شايسته تأمل، مديريت و برنامهريزي هستند. همه این موارد یعنی لحاظ کردن اصل اعتدال در برنامهریزی، چرا که بهترین کارها میانهترین آنهاست.
کل قضيه اين است که وقتي بر يک رويه، حتي يک رويه درست، تأکيد نامتوازن صورت گيرد و یک رویه درست بیاعتنا به ساير ضرورتها و پارامترهاي ديگر در نظر گرفته شود، در آن صورت تأکيد صورت گرفته تبديل به ضد خود ميشود. اصولاً هنر مديريت نيز در همين نکته نهفته است. شايد از يک منظر بتوان مديريت را به معناي «عدل» نيز در نظر گرفت، زیرا به استناد کلام حضرت علي(ع) «العدل يضع الامور مواضعه»؛ يعني زماني مفهوم عدالت محقق شده است که هر چيزي در جايگاه مناسب خود قرار گيرد. دین کلي قضايا را در موارد مختلف مشخص ساخته است و بشر را بدين ترتيب، از آزمون و خطاهاي پر هزينه و بعضاً غير قابل جبران برحذر داشته است. تعيين جزئيات و مصاديق در تناسب با کلي قضيه امکان پذير ميگردد. کليه مقولات مربوط به زنان، از جمله مشارکت سياسي آنان نبايد به گونهاي مطرح شود که به دوگانگيهاي بلاوجه منتهي شود؛ در واقع مشارکت اجتماعی و سياسي زنان بايد در کنار سایر عوامل و به صورت متوازن ديده شود.
به نظر من، یکی از بهترین راههای پیش روی بسط و گسترش نگاههای میان رشتهای با هدف از میان برداشتن دوگانگيهايي است که منشاء آسيب واقع شدهاند.
براي مثال دوگانگي اشتغال ـ خانهداري؛ اين دو ميتوانند لزوماً دوگانه نباشند و در واقع ما آنها را به طور کاذب تبدیل به دو گانه کردهايم. چرا مسئله این گونه طرح میشود که يک خانم يا بايد شاغل باشد يا خانهدار؟ زمانی در غرب به صورت یک سویه به اشتغال زنان پرداخته شد و تأکيد يک سويه و افراطي بر آن در قالب آسیب در برخی حوزههای دیگر حیات فردی و اجتماعی ظهور پيدا کرد. از سوي ديگر، امروزه هم عدهای هستند که با مشاهده آسیبهای موجود و در تقابل با برخی از آسیبهای فرهنگی و اجتماعی حاصل از اشتغال زنان، در تلاشند خانهنشینی زنان را که متأسفانه در مواردی به اشتباه معادل با خانهداری در نطر گرفته میشود، تئوریزه کنند و در برخی اوقات از قرائتهای سطحی و قشری از دین هم بهره میجویند. این سنخ برداشتهای افراطی و تفریطی و نیز تقابل فکنیهای بلاوجه به شدت آسیبزا هستند و در مجموع چرخهی معیوبی را شکل میدهند که به قول مرحوم شریعتی یکی برای فرار از اُملیسیم در دام فوکولیسم میافتد. یکی جاهلیت قدیم است و دیگری جاهلیت مدرن.
بدین ترتیب، اين که مثلاً به بهانه حفظ کانون خانواده بخواهیم زنان را از اشتغال و اصولاً مشارکت اجتماعی محروم سازيم، منطقی به نطر نمیرسد. هنر در همسو کردن حفظ کانون خانواده و مشارکت اجتماعی زنان با یکدیگر، به نحوی است که تقویت یکی به تقویت دیگری منتهی گردد. البته در شرایط خاص و استثنایی، آنجا که تزاحم بین امر مهم و مهمتر رخ میدهد، علیالقاعده اولویت با موضوع اهم است، کما این که مفروض به دائر شدن امر میان فاسد و افسد، باز هم به استناد فرمایش عقل اصطلاحاً دفع افسد به فاسد میکنیم. در مجموع، روال کلی و طبیعی این است که برنامهريزي اجتماعي به گونهاي صورت پذیرد که دو گانه کار و خانه وجود نداشته باشد. به عبارتي ديگر، لازم است تکثرات موجود را به وحدت برسانيم. آفت مردسالاري به همان میزان مذموم است که آفت زنسالاری. مردسالاري که بعضاً در مواردي با تأويلات ناصواب مذهبي هم همراه ميشود، سخت مورد نکوهش است، اما فراموش نکنیم که تقابل با آن ما را به سمت و سوی زن سالاري سوق ندهد، وضعی که کم و بیش امروزه در برخی موارد شاهد آن هستیم. اگر این گونه باشد، شکايت آتي ما هم ناظر به زن سالاري خواهد بود! هزينههاي مادي و معنوي هم که در اين ميان بر جامعه و بر انسان بار ميشود، ديگر بماند.
توجه به اصل توازن در عین حفظ تفاوتها از اهمیت بالایی برخوردار است و این مطلقاً به معناي فرادستي و فرودستي مرد يا زن نيست. فعاليتهاي زن و مرد در حوزههاي سياست، اجتماع، فرهنگ و ... بايد حول محور زنانگي و مردانگی آنها محقق شود. اين دو بايد با هم وارد تعامل و گفتوگو شوند تا با هم در يک توازن قرار گيرند، مکمل يکديگر باشند و به يک کل واحد برسند. نبايد بگوييم چون به دنبال عدالت هستيم تفاوتها را ناديده بگيريم. اين تلقی ناصواب را متأسفانه گاهی در برنامهريزيهاي اجتماعي و در برخی تحليلها شاهد هستيم. فرض کنید زنان بخواهند سرتا پا مانند مردان عمل کنند و يا مردان بخواهند شبیه زنان رفتار کنند، در اين صورت امکان تصوير کردن خانواده وجود دارد؟ مگر اين که بخواهیم در مقام بازتعریف و درانداختن طرحی نو در سامان زن بودن و مرد بودن، طی یک تلقی راديکالیستی ويژگيهاي تکويني زن و مرد و وجود برخی تفاوتهای جنسیتی را که آموزههای دینی بر آنها صحه تأیید مینهند، نفی کنیم. این سنخ برداشتها نمیتوانند گرهی از کار فروبسته ما باز کنند، زیرا وجه عقلاني ندارند.
قطعاً بخشي از تلقیات موجود درباره مسائل مختلف زنان، از جمله مشارکت اجتماعی و سیاسی آنها که در تقابل با آموزههای مدرن واقع شدهاند، ریشه در گذشته تاریخی و فرهنگی جامعه ما دارد. با این وجود، نکته مهم قابل توجه این است که نباید يک امر را به صرف سنتي بودن آن مردود دانست و يا این که يک موضوع صرفاً به علت «جدید» بودن آن پذیرفته شود. ملاک رد و پذیرش موضوعات و رویههای مختلف، صرفاً میزان صحت و سقم آنها و نیز میزان انطباقشان با موازین منطقی و عقلانی است. به عنوان نمونه، موضوعات زیادی هستند که در عین سنتی بودن، به لحاظ عقلاني، فلسفي و يا حتي ديني غیر قابل دفاع هستند.
برخی موضوعات و رویههای مدرن نیز وجود دارند که علیرغم ساری و جاری بودن در سطح جامعه از منظر عقلاني، ديني و اخلاقي مقبول نیستند. به طریق مشابه، موضوعات و رویههای قابل تصور سنتی و مدرن دیگری وجود دارند که از منظر دینی و عقلانی کاملاً قابل دفاع هستند. بدين ترتيب، در اين ميان بايد دو مسأله را تفکيک کنيم؛ نخست، «پذيريش اجتماعي» يک موضوع و ديگري «صحت و سقم» آن است. این بدان معناست که بسياري از مسائل، سنتها، رویهها و غیره به لحاظ گزارهاي درست هستند، اما پذيرش اجتماعي ندارند. از سوی دیگر، مسائل و رویههای دیگری نیز وجود دارند که علیرغم برخورداری آنها از پذیرش اجتماعي معالوصف، در مقام بحث و نقد و تطبیق آنها با موازین عقلانی و دینی آنها را نادرست خواهید یافت.
زنان اگر وارد حوزههاي تصميمگيري شوند ميتوانند بسيار نافذ عمل کنند، چرا که سخنگوي قشر عظيمي از جامعه هستند و علي القاعده تجربههاي زيسته آنها بهتر با یکدیگر به اشتراک گذاشته ميشود. يک زن تجربياتي دارد که همجنسان او نيز کم و بيش واجد آن سنخ از تجربيات هستند و لذا ميتوانند منعکس کننده اين تجربيات باشند، به عبارتي جهان را از منظر آنها هم ببينند و ديدگاه و تلقيات آنها را نیز در برنامهریزیها و منسبات اجتماعی لحاظ کنند؛ بعلاوه، زنان محدوديتها و محروميتهاي خود را بهتر احساس ميکنند. چه دليلي دارد که يک مرد به جاي يک زن سخن بگويد؟ زنان به دليل نقشهاي چندگانه مادري، همسري، شهروندي و غيره که دارند، موجودات پيچيدهتري هستند، بنابراين کساني از جنس خودشان ميتوانند اين نقشها را با هم در نظر بگيرند. لذا اصل مشارکت اجتماعی و سياسي زنان يک اصل ضروري و عقلاني است. وقتي از منظر امام خميني (ره) به قضيه نگاه کنيم ميبينيم ايشان نيز اصل حضور زنان را به رسميت ميشناسند. مگر ميتوان نيمي از جامعه را از مشارکت اي مختلف محروم کرد، آن هم تنها به اتکاي جنسيت آنها؟ قطعاً چنين موضوعي، نه تنها وجه عقلاني، بلکه وجه دینی هم ندارد. ضرورت نگریستن به مسائل زنان از منظر دین بر پایه قاعده ملازمه عقل و شرع کاملاً روشن میگردد. بدین ترتیب، همزمان با اثبات عقلانی بودن یک موضوع، شرعی بودن آن نیز خود به خود اثبات میشود عقلانیت دینی، مطلقاً نافی عقل جزیی بشری نیست و اصل تجربه را نیز به رسمیت میشناسد، مع الوصف، خود نیز در حکم یک عامل بازدارنده بزرگی است که ما را از افتادن در گرداب آزمون و خطاهای بیپایان در امان نگه میدارد؛ نظیر آن خانه نشینی مذمومی که با لعاب مذهب مقدس شمرده میشد و گریز از آن در مواردی به نوعی حضور ولنگارانهی مبتنی بر عقل این جهانی، خودبنیاد و جزیی اندیش در حوزه عمومی منتهی گردید. بر همین اساس، عقلانیت دینی اعم از عقلانیت خودبنیاد و در سطح بالاتر از آن واقع میشود. به نظر میرسد آنچه امروزه در غرب در نسبت با مسائل زنان شاهد آن هستیم علیرغم قرین بودن آن با پارهای دستاوردهای قابل ملاحظه، خسارات زیادی را در نسبت با زنان و خانواده و در مجموع برای جامعه انسانی به ارمغان آورده است. بدین ترتیب، تبعیت مقلدانه از جهت گیریها و روندهای حاکم بر مسائل زنان در جوامع غربی معقول به نظر نمیرسد و لازم است با بهره جستن از منبع معرفتی وحی و ارزیابی نقاط ضعف و قوت وضعیت زنان در گذشته و حال، زنان را به طور همزمان از «اسارت و توقف در سنت تاریخی» و نیز «وادادگی بی چون و چرا در مقابل امر مدرن» برهانیم تا زمینههای مناسب فرهنگی، اجتماعی و سیاسی برای حضور پاک و بیآفت آنان در همه عرصههای اجتماعی و سیاسی با رعایت اولویتها گشوده شود.
همه چيز بايد بر مدار زنانگي و مردانگي باشد که این خود متضمن پرداختن به اولویتها و لحاظ کردن سایر وجوه دیگر نیز خواهد بود. واقعاً برخی زمینههای مشارکت در جامعه وجود دارند که با زنانگی زنان و یا مردانگی مردان سنخیت آن چنانی ندارند و حتی در مواردی متعارض با آن دو هستند. البته عدهای در جامعهشناسی بر این نکته تأکید میکنند که مردانگی و زنانگی مقولاتی مطلقاً تاریخی، اجتماعی و عاری از معنا و مقوم ذاتی هستند. ادعای مذکور را نمیتوان به طور مطلق مردود دانست، چرا که پارهای از امور را که در گذشتههای تاریخی غالباً در حکم امور زنانه بودهاند، امروز امور زنانه محسوب نمیشوند و بالعکس. اما این بدان معنا نیست که زنانگی و مردانگی اموری مطلقاً نسبی و مظروف به شرایط زمان و مکان هستند. مستند این ادعا آموزههای وحیانی است که در تقابل با نگاههای نسبی گرا و ساختارشکنانه قرار دارند و رجوع مستدام به آموزههای وحی و عرضه داشتن مسائل جدید به آن میتواند راهگشای ما در نحوه مواجهه با مسائل جدید و در نهایت ارزیابی معقول و منطقی آنها باشد. در مجموع، مهم این است که مؤلفههای سازنده مردانگي مردان و زنانگي زنان را در همه وجوه برنامهريزيها لحاظ کنيم. اگر در برنامه ريزيهاي اجتماعي اصل تفاوتها را لحاظ کنيم، بهتر ميتوانيم شاهد عدالت جنسیتی باشيم. متأسفانه برخي مواقع اين دوگانگيهای کاذب فرو دستی عدهای و فرادستی عدهای دیگر را با خود به همراه دارد. مانند دوگانگي میان اشتغال و خانه داري که ذکر آن رفت. حذف دوگانگي به اين معناست که «خانه داري» خود نیز ميتواند در حکم نوعي اشتغال محسوب شود.
به لحاظ شرعي يک زن ميتواند با کار در خانه از همسر خود پول مطالبه کند. اينکه زنان ما معمولاً اين سنخ از مطالبه گری را انجام نمیدهند یک بحث جداست. وقتي ميگوييم خانهداري، نبايد از آن یک برداشت سطحي به این معنا که زن در خانه باشد و ارتباط خود با اجتماع را قطع کند، داشته باشیم. خانه داري ميتواند کانون اشتغال باشد بدون اين که زن ارتباط خود را با محيط بيرون قطع کند، همان طور که وقتي يک زن بیرون از خانه مشغول فعالیت است، نبايد ارتباط ارگانیک خود را با محيط خانه قطع کند. اين دوگانگيهاي کاذب بايد از ميان برود.
در سازوکارها و تمهيدات قانونگذاري خانهداري را ببينند، آن را تعريف کنند و ضمن بسط مفهومی آن، خانهداری را به منزله یک حرفه به رسميت بشناسند. شرع ميگويد زن ميتواند چنين مطالبهاي داشته باشد پس لازم است وجهه قانوني و متناسب با شرايط اجتماعي امروزی به آن داده شود. مردان ما نيز بايد به لحاظ شناختی و فرهنگي به اين باور برسند که اين سنخ از مطالبه گری یکی از حقوق مسلم زنان است که باید با دیده احترام و تکریم به آن نگریسته شود، نه با نگاه تحقیر و تهدید. رسمیت یافتن مطالبات مشروع زنان نه تنها در سطح شناخت، بلکه در اعماق روانی مردان باید رسوخ کند. در این صورت، به تبع اقدام زنان در مطالبه حقوق حقه خود کمترین دلزدگی عاطفی و روحی در مردان ایجاد نخواهد شد. به بیان روشنتر، مردان باید باور داشته باشند که استنکاف «ذهنی» و «رفتاری» از ادای حقوق زنان مطلقاً وجه عقلانی و شرعی ندارد و لازم است آنان وجوه مختلف حقوق آنان را به منزله يک دِين و تکليف، عاشقانه ادا کنند، نه از موضع اضطرار یا منت و ترحم! متأسفانه علیرغم وجود پارهای الزامات موجود، در برخی موارد زنان در مقام مطالبه حقوق خود منفور و يا حداقل مغضوب مردان واقع ميشوند. این وضعیت از آن جا ناشی میشود که جامعهپذیری مردسالارانه چنين حقوقي را برای زنان به رسميت نميشناسد. بدین ترتیب، ملاحظه میشود که صرف وجود سازوکارهای قانونی به تنهایی نمیتواند استیفا کننده حقوق شرعی و قانونی زنان باشد، بلکه «پیوستهای فرهنگی» نیز برای رفع این گونه مضیقههای حقوقی لازم است. در مجموع نکته اصلی این است که مرد و زن در مقابل يکديگر از «حقوق» و «تکاليف» متقابل برخوردارند؛ اين که فرضاً زن و مرد در نسبت با يکديگر به مرتبه اي از «وحدت» برسند که يکي از آن دو، یا هر دوی آنها نسبت به یکدیگر، آگاهانه و عاشقانه از حقوق حقه خود چشم پوشی کنند، بحث ديگري است و در مقام فرهنگ سازي و برنامهريزي اجتماعي انتظار وقوع چنین وضعیتی براي احاد افراد جامعه تقریباً قریب به محال است. زنان و مردان هم بايد حقوق و تکالیف متقابل خود نسبت به یکدیگر را همزمان به مد نظر قرار دهند و آنها را در مناسبات خود لحاظ کنند. اين رویکرد ما را به عدالت بين زن و مرد نزدیک تر میسازد.
به نظر می رسد یکی از دلائل احتمالی مرتبط با ضعف در نگهداشت و تحکیم بنیان خانواده ناشی از عملکرد ناموفق در مقام برنامهريزي برای تحصیلات جوانان، اعم از دختران و پسران در نسبت با متغیر تشکیل خانواده باشد. همچنین، این امر نیز محتمل است که عدم توجه کافی به اشتغال زنان از نظر کيفيت اشتغال و محاسبه سود و زيان آن از دیگر عوامل تأثیرگذار در این باره بوده باشد. به عنوان مثال، در بخش اشتغال، به ویژه در بخشهای غیر دولتی، شاهد هستيم که معمولاً زنان با مطالبات کمتر، مزایا و امنیت شغلی پایینتر، به کار گرفته میشوند. وضعیت یاد شده، اشتغال مردان جوان جویای کار را با مشکل مواجه ساخته است، زیرا مردان، در مقايسه با زنان، نیازمند مزاياي شغلي و امنيت شغلي قابل اتکایی هستند. اين مسأله معمولاً براي کارفرمايان هزينههاي بيشتر را با خود به همراه دارد. از طرف ديگر، برخي کارفرمايان با مصادره به مطلوب کردن پارهاي مختصات جسمي و روان شناختي خاص زنان مناسبات شغلی را در قالب قاعده کلي «سود بيشتر، هزينه کمتر» به نفع خود تغيير ميدهند. بدین ترتیب، همان گونه که ملاحظه میشود، به خدمت گرفتن یک سویه زنان، بدون توجه به نسبت معقول آن با اشتغال مردان، در دراز مدت باعث زنانه شدن بازار کار میشود و اين يعني عدم تعادل.
اگر قرار است انديشه ديني به درستي اعمال شود، بايد حق و تکليف را با هم ببينيد. در سوره مبارکه بقره آورده شده است «نومن ببعض و نکفر ببعض» یعنی «به برخي ايمان ميآوريم و به برخي کافر هستيم». همچنين، در همين سوره آورده شده است که «يُضِلُّ بِهِ كَثِيرًا وَيَهْدِي بِهِ كَثِيرًا» به این معنا که «خيليها با قرآن گمراه ميشوند و خيليها با آن هدايت ميشوند» و خداوند در ادامه آن میفرماید «وَمَا يُضِلُّ بِهِ إِلاَّ الْفَاسِقِينَ» به این معنا که «کسي جز فاسقين با آن گمراه نميشود». چه طور ميشود که انسان با قرآن و دين گمراه ميشود؟ به نظر میرسد بخشي از موضوع ناشی از نگریستن یک سویه و قشری به مسائل و در نهایت شکل گیری دوگانگيها باشد. در حالي که دين يک مجموعه منتظم است. مرحوم استاد مطهري در کتاب اسلام و مقتضيات زمان مضمونی با این عنوان دارند که کل منظومه ديني مانند قفل و لولاست و آنها زماني کارکرد خود را دارند که با هم کار کنند. برخي از رفتارها میراث سنت تاریخی و فرهنگی ماست و صرفاً وجه تاريخي دارند نه شرعي، اگرچه ممکن است برخی از آنها در بستر تاريخ وجه ديني به خود گرفته باشند. یکی از وظایف عالمان دين پالایش مستدام این دست از مسائل و زدون غبارهای فرهنگی و تاریخی عارض شده بر آنها با هدف بازنمایی گوهر دين به مردم است. از آنجايي که دين امري فطري است علیالقاعده برای احاد افراد جامعه نیز قابل پذیرش خواهد بود، مگر برای عدهای قلیل که بحث آن جداست. به هر حال آن چه مهم است تلاش برای فهم عمیق و همه جانبه دين و کشف مواضع سلبی و ایجابی آن در مواجهه با مسائل جدید و در نهایت ترویج آن در سطح جامعه میباشد.
اکنون با باتوجه به اينکه نگاههاي منفي و يک سويه نسبت به اسلام و در برخي کشورها وجود دارد؛ اگر چنين عدالت و توازني را در جامعه مهيا کنيم قطعا بازتاب آن مثبت خواهد بود. اقدام هوشمندانه رهبري در نوشتن نامه به جوانان و مورد خطاب قرار دادن آنها از همين منظر قابل تحليل است. در اين نامه ايشان تأکيد ميکنند اسلام را از منابع اصيلي که است ببينيد. اين ميتواند فصلي براي شناساندن اسلام «به گونهاي که هست» باشد. در واقع، ايشان جوانان غربي را به متن ارجاع دادند. این بدان معناست که هر چیزی که در جایی از سوی مدعیان اسلام اتفاق افتاد، نباید به حساب اصل دین گذاشته شود. به بیان دیگر، باید بین «دین» و «ادعای دینداری» تمییز قائل شد، زیرا این دو لزوماً بر هم منطبق نیستند و شکایت تاریخی حافظ هم ناظر به همین تزویر و ریاکاری است که میگوید«ای بسا خرقه که مستوجب آتش باشد».
متأسفانه در حال حاضر گروههاي تکفيري خود را حسب ظاهر نماینده اسلام و مدافع آن ميدانند و میبینیم که در حال ارتکاب غیر انسانیترین جنایات به نام دین هستند؛ لذا در اين شرايط، بهترين کار نشان دادن چهره واقعي اسلام به استناد متون اصیل و دست اول آن است. بازنمایی سیمای واقعی دین در سطح «نخبگاني، مطالعاتي و گفتماني» و نیز در سطح «التزام عملی و رفتاری به آموزههای دینی»، به ویژه از طرف هنجارفرستان مذهبی و متصدیان امور دینی قابل انجام است که به تبع آن امکان ارائه تصویر جامع و موزون از اسلام، «آن گونه که هست»، فراهم میگردد. در حال حاضر یک آسیب جدی قابل مشاهده در سطح گفتمان سازی و تبلیغ مذهب این است که متأسفانه گاهی برخی افراد و یا گروهها، حتی با حسن نیت، به صورت ابتدا به ساکن، اصل را بر «پذيرش عامه» میگذارند و در صددند به گونهای صجبت کنند که مورد پسند مخاطب واقع شوند. اینان مجبورند به تبع سلیقهها و تصورات مخاطبانشان، برخی مبانی و مواضع شناختی و رفتاری دین را فرو بکاهند و برخی دیگر را بیش از حد لازم فربه کنند. اینگونه تصویر سازیهای ناموزون از مذهب فرجامی جز خروج از اعتدلال، دوگانه سازیهای بلاوجه و برساخت کاریکاتوری مذهب در پی نخواهد داشت. سطح «التزام عملی و رفتاری به آموزههای دینی»، ناظر به فرهنگ سازي است؛ واقعيت اين است که توده جامعه در اغلب موارد بيشتر سبک زندگي گروههاي هنجار فرست جامعه را مورد توجه قرار ميدهند و از آن الگو میپذیرند؛ لذا، هنجارفرستان ديني بايد به گونهاي عمل کنند که رفتار و گفتارشان، و به طور کلی، سبک زندگی آنها حتي الامکان منطبق با آموزههاي ديني باشد. امام خميني (ره) همواره تأکید خاصی بر این مسئله داشتند. به عنوان نمونه ایشان درجايي ميفرمايند«همه ملت موظفند که نظارت کنند بر اين امور، نظارت کنند اگر من يک پايم را کج گذاشتم... بگويند پايت را کج گذاشتي، خودت را حفظ کن». این مطلب وظيفه ما را سنگين ميکند تا به نوعي رفتار نکنيم که به اسم دين تمام شود.
یادداشت از ابراهیم اخلاصی، عضو هیئتعلمی دانشگاه علامه طباطبایی(ره)
ولی در قسمت دریافت حقوق در ازاء کار در خانه به شرطی که حقوق دریافتی صرف امورات منزل شود عالی است