به گزارش ایکنا از خوزستان، کتاب «به سپیدی یک رویا» نوشته فاطمه سلیمانی ازندریانی از انتشارات نیستان از معدود آثار داستانی است که درباره زندگی حضرت فاطمه معصومه(س) نوشته شده و مقطعی از زندگی ایشان را پس از هجرت امام رضا(ع) به مرو تا زمان وفات ایشان روایت میکند.
نوشتن داستان درباره شخصیتهای بزرگ مذهبی به لحاظ قداست آنها و احیانا اطلاعات کم درباره جزئیات زندگیشان، محدودیتها و دشواریهای خاص خود را دارد، از این جهت، نوشتن در این حوزه اقدامی جسورانه است. ما تا پیش از این اثر داستانی درباره زندگی حضرت معصومه(س) که بتواند به جزئیات زندگی ایشان بپردازد نداشتیم. کتاب «به سپیدی یک رویا» اثری است که در آن از زوایه دید سلطان؛ خدمتکار حضرت معصومه(س) به خانه و خلوت زندگی حضرت راه پیدا میکنیم و این اقدام درخور ستایش است.
تصاویر بدیعی به کمک تخیل نویسنده در این کتاب خلق شده است
تصاویر بدیعی به کمک تخیل نویسنده در این کتاب خلق شده است که ما را به آن دوران تاریخی که کمتر در منابع تاریخی به آن پرداخته شده است، میبرد و این موضوع از جذابیتهای کتاب است؛ از جمله دیدار حضرت معصومه(س) با برادرش احمد بن موسی(ع)، جزئیات حرکت کاروان حضرت معصومه(س) در شهرهای مختلف و اتفاقاتی که در مسیر میافتد، استقبال و اشتیاق مردم کوفه برای دیدار با دختران حضرت موسی بن جعفر(ع)، زیارت حضرت معصومه(س) از مزار حضرت سیدالشهدا(ع)، سوگواری دختران حضرت موسی بن جعفر(ع) بر مزار پدر بزرگوارشان در بغداد و روزهای آخر زندگانی حضرت معصومه(س) که در کنار هم به این اثر جذاببت بخشیده است.
در کنار این نکات مثبت، «به سپیدی یک رویا» کاستیهایی هم دارد که نمیتوان از آن چشم پوشید؛ شاید بزرگترین ضعف این کتاب، ضعف در شخصیتپردازی حضرت معصومه(س) به عنوان شخصیت اصلی داستان در برخی فصلهای کتاب باشد؛ گرچه نزدیک شدن به شخصیتهای بزرگ دینی به خصوص ائمه(ع) و خاندان ایشان در داستان و رمان کار سادهای نیست؛ مخصوصا آنکه اطلاعات نویسنده هم محدود باشد؛ با وجود این نویسنده باید برای پرداختن به این شخصیتها از امکانات خود اطمینان حاصل کند.
دیالوگهایی از زبان حضرت فاطمه(س)
در داستان «به سپیدی یک رویا» دیالوگهایی که از زبان حضرت فاطمه(س) در برخی فصلها بیان میشود گاه جنبه ساختگی و نمایشی دارند که از اطلاعات عمومی مخاطب فراتر نرفته و کمکی به خواننده در ارتباط برقرار کردن با شخصیت ایشان نمیکند و انتظار مخاطب در نزدیک شدن به شخصیت حضرت معصومه(س) تا حد زیادی برآورده نمیشود.
همانطور که گفته شد راوی این داستان شخصیتی به نام سلطان؛ کنیز و خدمتکار حضرت معصومه(س) است و نقطه آغاز داستان زمانی است که امام رضا(ع) مدینه را به قصد مرو ترک کرده است و این زاویه دید و نقطه آغاز مناسبی برای کتاب «به سپیدی یک رویا» است.
مقطعهایی در برخی فصلها از زندگی حضرت روایت میشود که تلاش میکند ویژگیهای برجسته اخلاقی و انسانی ایشان را نسبت به سایر خواهران و اطرافیان نشان دهد، با وجود این، گاه این تلاش نمایشی به نظر میرسد و باور پذیر نیست. نویسنده کوشیده تفاوت شخصیت حضرت معصومه(س) را با خواهران نشان دهد اما تلاش او در برخی موارد موفقیتآمیز نبوده است.
به طور مثال صفحه اول فصل 4 سلطان گفت:
«هیچ کس از زخم زبان این دختر(اسماء) در امان نیست ... زبانش از شمشیر هم برندهتر است.
(حضرت معصومه(س)) رو به آسمان کرد: زبان عمهام هم از شمشیر برندهتر بود، اما ...
گفتم: او زخم به دشمن میزد و پاسدار دین بود، اما این مثل عقرب نیش میزند ...»
در این گفتوگو معلوم نمیشود، چرا حضرت معصومه به حضرت زینب اشاره میکند و اشاره به این موضوع در اینجا وجهی ندارد.
در فصل نهم که روایت حضور دختران موسی بن جعفر(ع) در بغداد است، یک نمونه از ضعف شخصیتپردازی مشاهده میشود؛ در این فصل فاطمه معصومه(س) از ابونعیم که قرار است آنها را به مزار پدرشان برساند میخواهد که آنها را به دیدن زندان بن شاهک ببرد. حضرت اصرار میکند اما اطرافیان او را ممانعت میکنند. درست چند سطر بعد حضرت قانع میشود و میگوید: «با هم رفتنمان جلب توجه میکند. من و ابونعیم و سلطان از پیش میرویم و هورزاد، عزیز و اسماء بعد از ما ...». بعد اضافه میکند با چنان تحکمی گفت که هیچکس اعتراض نکند. نویسنده در ابتدا تصویری از حضرت برابر چشم ما میگذارد که احساساتش بر او غلبه کرده و اطرافیان باید او را متوجه خطر کنند و دقایقی بعد از تحکم و قاطعیت ایشان سخن میگوید.
در محتوای داستان نکاتی وجود دارد که از نظر تاریخی جای تأمل دارد. اول آنکه دختران موسی بن جعفر(ع) با وجود شرایط سختی که بنیعباس بر علویان حاکم کرده بودند و خفقان آن دوره به مسجد میروند و شگفتآورتر آنکه حضرت معصومه(س) بنابر نقل این کتاب، شبها از خانه خارج میشود و به افتادگان رسیدگی میکند. گرچه او در این کار با برادرش قاسم همراه است اما با وجود آن شرایط خفقانآور آیا چنین رفتاری آن هم از سوی حضرت معصومه(س) ممکن است؟
در یکی از فصول کتاب روایتی از زبان صفوان بن یحیی که از پیروان امام موسیبن جعفر(ع) است نقل میشود که طرح آن در این داستان به عنوان متنی که مخاطب آن عموم هستند جای تأمل دارد.
پایان سفر حضرت معصومه(س)؛ زیباترین فصل کتاب
در فصلهای پایانی کتاب، تصاویر تأثیرگذاری خلق شده است؛ رسیدن کاروان به کربلا و دیدن پرچم سرخ بر مزار سیدالشهد(ع) و بیتابیهای حضرت معصومه(س) تا رسیدن به مزار، اشتیاق مردم کوفه برای دیدن و زیارت دختران حضرت موسیبن جعفر(ع) از این جمله است و تصور آن لحظات تجربه خوبی برای خواننده است. در این فصل صفیه زنی که میزبان حضرت معصومه(س) و خواهرش در کوفه است قبلاً کنیز بن شاهک بود و تجربه دیدارش را با امام کاظم(ع) برای دخترانش روایت میکرد. بیان حالتها و اوصاف در این بخش میتوانست زیباتر و داستانیتر باشد. چند جمله ماندگار در سخنان صفیه درباره حضرت موسی بن جعفر(ع) وجود دارد. از جمله: «آنقدر به خدا نزدیک بود که من هم حضور خدا را حس کردم» یا «از رگ گردن نزدیکتر بودن خدا را آنجا حس کردم.»
فصل یازدهم و دوازدهم پایان سفر حضرت معصومه(س) را روایت میکند که از زیباترین فصلهای کتاب است. غم سلطان از یادآوری حدیثی که زنی از اهلبیت در قم دفن میشود از نقاط جالب داستان است که روایت آن را تأثیرگذار کرده است. در مجموع تلاش فاطمه سلیمانی ازندریانی در داستانی کردن این بخش از زندگی حضرت معصومه(س) و به تصویر کشیدن لحظات ناب زندگی ایشان برای ما که تشنه بیشتر دانستن از ایشان هستیم قابل تقدیر است.
انتهای پیام