مهمان بانویی قرآنی در سلطانآباد، مرکز شهرستان خوشاب میشوم که در 88 سالگی با چشمانی بینا و توانا تلاوتی عاشقانه از قرآن دارد، تلاوتی که وقتی شروعش میکند دوست ندارد از معشوقش جدا شود و دل کندن از آن برایش سخت و طاقت فرسا است.
این بانوی قرآنی که در خردسالی پدرش را از دست داده و مرحوم مادرش تمام تلاشش را برای یادگیری قرآن او انجام داده، در گفتوگو با خبرنگار ایکنا اظهار میکند: در مکتب قرآن مرحوم کربلایی عبدالرحیم به عنوان شاگرد حاضر شدم و مدت سه سال طول کشید تا قرآن را به طور کامل یاد بگیرم.
سلطانآبادی اضافه میکند: مادرم سرپرستی شش کودک یتیم را برعهده داشت و دستمزد مربی قرآنیام تا پایان آموزش من 30 من گندم بود. بعد از پایان آموزش قرآن وقتی وارد زندگی شدم در جلسات قرآنی که شرکت داشتیم افرادی را که توانایی لازم در قرائت قرآن نداشتند نگه میداشتم و بعد از پایان جلسه مدتی قرائت صحیح کلامالله مجید را به آنها یاد میدادم.
طلب صبر زینبی از حجاج خانه خدا
وی که فرزند پسرش را در 30 سالگی به علت تصادف، قبل از پیروزی انقلاب از دست داده بود، با ازدواج عروسش 16 ماه بعد از فوت فرزندش، سرپرستی چهار نوه یتیمش را برعهده میگیرد.
مادر بزرگ وقتی این جملات را بیان میکند در حالی که چشمانش از اشک خیس شده با گوشه چارقد سفیدش پاک میکند و ادامه میدهد؛ بزرگ کردن یتیم خیلی سخت است و صبر زیادی میطلبد.
سلطانآبادی خاطرنشان میکند: گاهی اوقات کودکان بهانه پدرشان را میگرفتند و من که جوابی نداشتم، با بستن نوه خردسالم بر پشتم تا پاسی از شب راه میرفتم تا آرام شود اما بعد از مدتی خیلی دلم گرفت و زمانی که یکی از حاجیان سلطانآباد عازم خانه خدا بود از او درخواست کردم در کنار خانه خدا برایم از خدا درخواست کند به من نیز صبر زینبی بدهد.
وی عنوان میکند: یک بار وقتی نوهام از مدرسه آمد گفت بی بی، من نه بابا دارم و نه مادر، بابای بقیه بچهها برایشان لوازم خیلی زیبا و لباسهای مرتب و گران میخرند ولی شما برای من لباسهای خوبی نخریدید. وقتی جملهاش تمام شد؛ رفتم بانک و تمام موجودی حسابم را برایشان خرج کردم.
این بانوی قرآنی با تأکید بر اینکه دوران این دنیا چه سخت باشد و چه آسان سپری میشود، ابراز کرد: همیشه از خدا میخواهم آخر و عاقبت همه ما را ختم به خیر کند.
سلطانآبادی با بیان اینکه در روز معمولاً چندین مربته قرآن میخوانم، عنوان میکند: وقتی تلاوت قرآن مجید را از یک سوره آغاز میکنم حتما باید این سوره را تمام کنم تا به کارهایم برسم و همیشه وقتی شروع به تلاوت کلامالله مجید میکنم دلم نمیخواهد تلات قرآن تمام شود و آن را عاشقانه میخوانم.
وی که از هفت فرزندش این روزها تنها دو فرزند او در قید حیات هستند، درباره نور چشمانش برای تلاوت قرآن میگوید: یکبار به چشم پزشک مراجعه کردم و دکتر گفت شما با امام حسین(ع) چه معاملهای کردهاید که پرده چشمتان پاره شده اما قرآن میخوانید.
وی تصریح میکند: وقتی پزشک چشمم را عمل کرد، گفتم آقای دکتر تنها آرزو دارم بعد از عمل هم بتوانم قرآن بخوانم.
سلطانآبادی که این روزها تنها آرزویش کلنگزنی زمین وقفیاش برای ساخت حسینیه در سلطانآباد و دیدار روی حضرت مهدی(عج) است، گفت: تمام سورههای کوچک قرآن را از حفظ هستم و شبها معمولاً قبل از خواب آنها از حفظ قرائت میکنم.
این بانوی قرآنی با بیان اینکه مردم در قدیم قناعت زیادی داشتند و همه دور یک سفره غذا میخوردند، میگوید: کار ما در جوانی دامداری و کشاورزی بود و همیشه به شوهرم در کارها کمک میکردم.
وی با بیان اینکه در قدیم به علت نبود بهداشت مرگ و میر کودکان زیاد بود، خاطرنشان میکند: دو پسرم در چهار سالگی و یک دختر خردسالم در یک سالگی به دلیل بیماری فوت کردند.
این بانوی قرآنی که به تمام عروسها، دامادها و نوههایش قرآن اهدا کرده است، عنوان میکند: در جلسات قرآن سهشنبههای سلطانآباد حضور دارم و گاهی اوقات غلط گیری میکنم.
از گوشه چهارقد سفیدش تسبیح سبز رنگش را باز و شروع به ذکر گفتن میکند، ذکری که به او آرامش میدهد.
در ادامه این گفتوگوی صمیمی خانم سلطانآبادی با تأکید بر اینکه اگر روزی قرآن تلاوت نکنم گویی گمشدهای دارم که آن را نیافتهام، بیان میکند: در قدیم مردم خیلی راحت خمس و زکات مالشان را میدادند اما این روزها پرداخت خمس مالشان برای خیلیها سخت شده است.
گزارش از علی اکبر ملکی
انتهای پیام