صفحه نخست

فعالیت قرآنی

سیاست و اقتصاد

بین الملل

معارف

اجتماعی

فرهنگی

شعب استانی

چندرسانه ای

عکس

آذربایجان شرقی

آذربایجان غربی

اردبیل

اصفهان

البرز

ایلام

خراسان جنوبی

بوشهر

چهارمحال و بختیاری

خراسان رضوی

خراسان شمالی

سمنان

خوزستان

زنجان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

کهگیلویه و بویر احمد

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

صفحات داخلی

کد خبر: ۳۸۳۹۲۷۲
تاریخ انتشار : ۱۱ شهريور ۱۳۹۸ - ۱۱:۰۲
حکمت‌های امیر/ برداشت 90

گروه معارف - علی(ع) با ترکیب دو عنصر معنا و تازگی معجونی می‌سازد که داروی درد ملال می‌شود. حکمت‌هایی که به زندگی معنا می‌دهند و طرائف و تازگی‌ای که نیاز روحی انسان را در جلب توجهش برمی‌انگیزد.

در حکمت شماره 90 نهج‌البلاغه امام علی(ع) آمده است: «إِنَّ هَذِهِ الْقُلُوبَ تَمَلُّ كَمَا تَمَلُّ الْأَبْدَانُ فَابْتَغُوا لَهَا طَرَائِفَ الْحِكَمِ؛ همانا اين دل‌ها همانند بدن‌ها افسرده مى‌شوند، پس براى شادابى دل‌ها، سخنان زيباى حكمت‌آميز را بجوييد».
ملالت (Boredom): نوعی حس و یا حال دل زدگی و خستگی روحی است.
طرائف: جمع طریفه، هر چیز تازه و جالب و شگفت‌انگیز، همان ظرائف.
طرائف الحکم: اندرزهای ممتاز؛ حکمت‌های لطیف و نغز وجالب.
ملال چیست و چرا دچار آن می‌شویم؟ جلوه‌ها و مظاهر آن در زندگی روزمره ما کدام است؟ ملالت، به چه ریشه‌ها و عواملی مربوط می‌شود؟ در باره آن چه گفته‌اند؟ آیا گریزی از آن وجود دارد؟ راهش کدام است؟ این سخن علی(ع) چه ارتباطی با این سوالات می‌تواند داشته باشد.

بارها شده است که مکررا به ساعت خود نگاه می‌اندازیم، بدون آنکه منتظر کسی یا چیزی باشیم یا کسی منتظرمان باشد! آرزو می‌کنیم که ای کاش زمان هرچه سریعتر بگذرد، کندی حرکت عقربه‌ها آزارمان می‌دهد، بارها کانال‌های تلویزیون را از پایین تا بالا تغییر می‌دهیم و دوباره باز از بالا به پایین، حتی درنگی برای دیدن آنها هم نمی‌کنیم؛ حوصله هیچ کاری را نداریم و چیزی برایمان جالب توجه نیست، به دنبال مفری می‌گردیم و به هر چیزی که در دسترس‌مان است متوسل می‌شویم تا از ملالت تکرار و کهنگی آن گریزی بیابیم؛ گاه ساعت‌ها در فضای مجازی می‌چرخیم و خودمان را به آن مشغول می‌کنیم. دنبال اخبار جالب، و سایت‌های جالب و ... می‌گردیم تا از این «حس» موقتی عامدانه بروز کرده به دلیلی که شناخته شده و مشخص است و یا از این «حال» مبهم و طولانی شده بی‌هدفی که نمی‌دانیم از کجا گریبانمان را گرفته است و رها نمی‌کند خارج شویم. گویی در این حالت، زمان نقش شکنجه گر ما را پیدا کرده است و می‌خواهیم از چنگالش بگریزیم و بسته به جامعه و محیط و امکاناتی که در اختیارمان هست برای فرار از دست آن، مذبوحانه به هر چیزی متوسل می‌شویم؛ کار، تفریح، سرگرمی، ورزش، سینما و تلویزیون و شبکه‌های اجتماعی و خانواده و دوستان و موسیقی و الکل و سکس و خشونت و سرعت و ... هرچیزی که ما را از تکراری بودن زندگی و ملالت آن خلاصی دهد و به بی‌حالی و رنگ و رورفتگی و کهنگی آن رنگ شگفتی و تازگی و جذابیت بزند و آن را برایمان جالب و خواستنی کند و یا حداقل فراموشی موقتی برایمان تدارک ببیند تا خود و این حال مزخرفمان فراموش‌مان شود، اما باز این‌ها همه موقتی است و دوباره آن حس عذاب آور از راه می‌رسد و همه آن رنگ‌ها بی رنگ می‌شوند. نقش بسیاری از این سرگرمی‌ها و صنعت سرگرمی‌سازی بر بستر همین نیاز روانی «انسان ملول» تعریف شده است.

برخی این مفهوم ملالت را مفهومی جدید در زندگی بشر دانسته‌اند که از پس دنیای جدید رخ برکشیده است و برخی حتی آن را امتیاز انسان عصر مدرن می‌دانند و ریشه‌های ملال انگیزی را درمضمون بی معنا شده دنیای عصر مدرنیته جستجو می‌کنند. چرا که سنت‌های حافظ معانی در این دنیا شکسته شده‌اند و معانی که به زندگی هدف وجهت و لذا شور و شوق می‌داد و دائما فرد را در مسیر رسیدن به آن اهداف و معانی با رویدادها و خطرات و حوادث و افراد و موقعیت‌های تازه روبرو می‌کرد از بین رفته‌اند یا بسیار نازل و دم دستی شده‌اند و قدرت‌شان را در شور آفرینی و شوق انگیزی و ملالت‌زدایی از دست داده‌اند. در یک کلام بی‌معنایی و تهی بودگی زندگی از معنی و جهت و هدف متعالی، عامل اصلی ملالت انسان این عصر شناخته شده است.

برخی نیز این حس و حال ملال را در زندگی انسان سابقه‌دارتر یافته‌اند و ریشه‌هایش را وجودی‌تر و درونی‌تر؛ دورافتادگی انسان از اصل وجود و تنهایی و جداییش را ریشه ملالت عمیق وجودی او دانسته‌اند و این جدایی را ریشه در محدودیت و کرانه پذیرفتن وجود انسان و تناهی و گرفتاریش در بند زندان ماهیات و هویت‌های کران دارش شمرده‌اند. این مولوی است که عشق را راه برون شدن از این کرانه‌ها و ملالت‌های عمیق انسان می‌نامد.

اما علی(ع) در این سخن با ترکیب دو عنصر معنا و تازگی معجونی می‌سازد که داروی درد ملال می‌شود. حکمت‌هایی که به زندگی معنا می‌دهند و طرائف و تازگی‌ای که نیاز روحی انسان را در جلب توجهش برمی‌انگیزد. جالب بودن و معنابخشی، پاسخی است که امروز بشر این عصر بیش از همیشه به آن محتاج است و دربدر به دنبال نسخه‌های جعلی و مسکن‌های خوابآور و فراموشی دهنده، سرگردان شده است. از سویی می‌توان حدس زد که هرچه این لطایف و ظرائف حکمت آمیز فرد را به منبع ظرافت و زیبایی مطلق نزدیک‌تر کند عشق بزرگ‌تری در دل او خواهد کاشت که این عشق نیز کرانه‌های وجودیش را دورتر خواهد برد و ملالتش را نیز.
یادداشت از داریوش اسماعیلی/ معاون فرهنگی جهاد دانشگاهی واحد اصفهان
انتهای پیام