صفحه نخست

فعالیت قرآنی

سیاست و اقتصاد

بین الملل

معارف

اجتماعی

فرهنگی

شعب استانی

چندرسانه ای

عکس

آذربایجان شرقی

آذربایجان غربی

اردبیل

اصفهان

البرز

ایلام

خراسان جنوبی

بوشهر

چهارمحال و بختیاری

خراسان رضوی

خراسان شمالی

سمنان

خوزستان

زنجان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

کهگیلویه و بویر احمد

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

صفحات داخلی

کد خبر: ۳۸۶۴۱۱۶
تاریخ انتشار : ۲۴ آذر ۱۳۹۸ - ۱۰:۱۸
نادعلی عاشوری در گفت‌و‌گو با ایکنا بیان کرد:

گروه معارف ــ قرآن‌پژوه و دانشیار دانشگاه آزاد نجف‌آباد گفت: برپایی تمدن نوین اسلامی نیازمند لوازم و مقدمات بسیاری نظیر آزادی بیان، آزادی نقد، حق اعتراض مسالمت‌آمیز و ده‌ها نیاز دیگر است تا همگان بتوانند با میل و رغبت در برپایی آن سهیم باشند.

تمدن اسلامی یکی از موضوعاتی است که در دهه‌های گذشته به آن اشاره شده و درباره آن کتاب‌ها و مقالات بسیاری نوشته و همایش‌ها و سمینارهای متعددی در سطوح مختلف برگزار شده است. تمدن نوین اسلامی، ترسیم‌کننده الگویی از جامعه اسلامی است که همه بخش‌ها و سطوح آن براساس آموزه‌ها و ارزش‌های اسلامی بنا شود. خبرنگار ایکنا اصفهان، در همین رابطه گفت‌وگویی با نادعلی عاشوری‌تلوکی، قرآن‌پژوه و دانشیار دانشگاه آزاد واحد نجف‌آباد داشته است که متن آن را در ادامه می‎خوانید: 

ایکنا ـ یکی از مباحث مهمی که در سالیان اخیر توجه زیادی را به خود جلب کرده و بررسی‌های فراوانی را به دنبال داشته، موضوع «تمدن اسلامی» است که گاهی از آن با عنوان «تمدن نوین اسلامی» نیز یاد می‌شود، نظر شما در این باره چیست؟

به نظرم بهتر است پاسخ شما را با این مقدمه آغاز کنم که اگرچه ناآرامی‌های آبان ماه گذشته آنچنان تلخ و غم‌انگیز، و ناراحت‌کننده و ناگوار بود که بسیار بعید است درد و رنج ناشی از تلخی آن به این زودی‌ها از بین برود؛ اما این اتفاق ناخوشایند - که ای کاش هرگز رخ نمی‌داد - درس‌های بسیار مهمی را هم در دل خود جای داده که اگر از این زاویه بدان نگریسته شود قطعاً می‌تواند بسیار پندآموز باشد و از تکرار آن در آینده جلوگیری شود. البته درس‌آموزی از آن تنها به آنچه که بنده عرض می‌کنم محدود نمی‌شود، بلکه می‌تواند از زوایای دیگری هم مورد ارزیابی قرار گیرد که امید است دلسوزان جامعه بدان بپردازند.

آنچه از نگاه تمدن‌سازی مهم است و می‌توان از این رویداد تلخ و غم‌انگیز پند گرفت این است که مطمئناً برپایی تمدن اسلامی موضوع بسیار مهمی است که مورد خواست و علاقۀ تمامی دوستداران اسلام و قرآن است و یقیناً هیچ چیز در نزد آنان محبوب‌تر از این نیست که شاهد مجد و عظمت دوبارۀ آن تمدن با شکوه باشند. اما برای رسیدن به چنین مقصد مهمی نمی‌توان واقعیت‌ها را نادیده گرفت و در رؤیا سیر کرد و آرزوهای واهی داشت. باید واقعیت‌ها را در نظر گرفت و بسترها و زمینه‌های رسیدن به این هدف مقدس را فراهم کرد. تمدن‌سازی همانند کاشتن بذر و نهال است که وقتی همۀ شرایط رشد و بالندگی آن فراهم باشد، مثلاً آب و خاک مناسب داشته باشد و هوا و فضای مطلوب به آن برسد به طور طبیعی شکوفا می‌شود و رشد می‌کند و به ثمر می‌نشیند. رسیدن به تمدن اسلامی هم از این قاعده مستثنا نیست. برپایی چنین تمدنی نیازمند لوازم و مقدمات بسیاری نظیر آزادی بیان، آزادی نقد، حق اعتراض مسالمت‌آمیز و ده‌ها نیاز دیگر است تا همگان بتوانند با میل و رغبت در برپایی آن سهیم باشند. به نظر می‌رسد آنچه امروزه شاهد آن هستیم متأسفانه چنین واقعیتی را نشان نمی‌دهد و هرچه می‌گذرد فاصلۀ جامعۀ ما را با این مدینۀ فاضله بیشتر می‌کند.

ایکنا ــ به نظر شما برپایی تمدن اسلامی چگونه امکان‌پذیر است؟

هرچند برخی طرفداران این ایدۀ مقدس در پاره‌ای موارد به گونه‌ای سخن می‌گویند که گویا در اصل وقوع آن کمترین تردیدی نیست و باید آن را قطعی‌الوقوع دانست و تنها نکتۀ باقیمانده این است که زمان برپایی آن در آینده‌ای نزدیک است یا اندکی دورتر؛ اما حقیقت این است که برپایی «تمدن اسلامی» نه «پروژه»ای مانند سدسازی، ماشین‌سازی، شهرک‌سازی، موشک‌سازی و غیره است که بتوان اطاق فکر تشکیل داد و برنامه‌های پنج‌ساله و ده‌ساله ارائه کرد و پس از مدتی بدان دست یافت، و نه «پروسه»ای زمان‌بَر است که به خواست ما یا دیگری در کوتاه مدت یا دراز مدت تحقق یابد، بلکه آنچه از مطالعۀ تاریخ تمدن‌ها به دست می‌آید این است که هر زمان ملت‌ها و جوامع، جهت‌گیری درست و مسیر صحیحی را انتخاب کردند و همۀ آحاد جامعه در آن مسیر قرار گرفتند، به طور طبیعی و قهری به پرپاییِ تمدنی منتهی شده است. هیچ تمدن بشری را نمی‌توان نمونه آورد که بر اساس طرح‌های دستوری و برنامه‌های از پیش تعریف شدۀ نسل‌های پیشین برپا شده باشد. ظهور و سقوط تمدن‌ها علل و عوامل خاص خود را دارد و هرگز در چارچوب خواست و ارادۀ ما حرکت نمی‌کند. اگر از این منظر به منابع دینی، به ویژه قرآن و نهج‌البلاغه نگاه کنیم به علل و عوامل مختلفی بر می‌خوریم که هر یک در جای خود شایستۀ بحث و بررسی‌های بسیاری است که باید در فرصت دیگری بدان پرداخت. اما آنچه به اجمال می‌توان گفت این است که تا زمانی که آزادی‌های قانونی اِعمال نشود، عدالت اجتماعی برقرار نگردد، اختلاف طبقاتی از بین نرود، تبعیض‌ها برداشته نشود، به خواست مردم احترام گذاشته نشود، فسادها ریشه‌کن نگردد، رانت‌ها حذف نشود، روابط با کشورهای اسلامی بهبود پیدا نکند، تعامل با جامعۀ جهانی به مسیر طبیعی خود بر نگردد و روابط بین‌الملل اصلاح نشود، رسیدن به تمدن اسلامی همچنان در حد یک رؤیا باقی خواهد ماند و هرگز صورت عملی به خود نخواهد نگرفت و محقق نخواهد شد.

ایکنا ـ اشاره کردید به متون و منابع دینی. چه شواهدی از قرآن و حدیث را می‌توان در این زمینه شاهد آورد؟

برای ظهور و سقوط تمدن‌ها علل و عوامل متعددی در متون دینی ذکر شده و آیات و احادیث بسیاری در این زمینه وجود دارد که حتی برشمردن آنها هم بسیار طولانی خواهد شد، اما به عنوان نمونه به یک مورد اشاره می‌کنم. ببینید خداوند در قرآن چه می‌فرماید و ما چگونه عمل می‌کنیم؟ در ده‌ها آیۀ قرآن عباراتی نظیر این آیه آمده است: «و لو شاء الله لهدیکم اجمعین؛ اگر خدا می خواست همۀ شما را هدایت می‌کرد». حتی خداوند بارها به پیامبرش خطاب می‌کند که تو فقط مژده دهنده و بیم‌رسانی و بر مردم مسلط و چیره نیستی: «لست علیهم بمصیطر». ولی ما چقدر به این آموزه‌های قرآنی توجه داریم؟ آموزه‌هایی که بارها در کلام امام خمینی هم به صورت‌های مختلف تکرار شده، اما به شدت مورد غفلت قرار گرفته است. نتیجۀ این‌گونه غفلت‌ها آن می‌شود که در پاره‌ای موارد نگاه جنسیتی به جامعه پیدا می‌کنیم و مثلاً در باب ورود یا عدم ورود بانوان به ورزشگاه‌ها، تنها کشوری در دنیا می‌شویم که چنین امری برای ما مسئله می‌شود و هزاران ساعت فکر و انرژی مسئولان را که باید به مسائل کلان مملکت اختصاص یابد به خود مشغول می‌سازد و بحث و بررسی‌های زیاد و بعضاً بی‌حاصلی را در پی می‌آورد. و از آن طرف هم، چون بانوان احساس می‌کنند که حقی از آنان ضایع شد و گرفتار تبعیض شدند کارزار راه می‌اندازند و استیفای حقوق از دست رفته‌‎شان را مطالبه می‌کنند و حتی کارزاری جهانی علیه ما شکل می‌گیرد و رئیس فیفا هم به خود حق می‌دهد که در این مسئله دخالت کند، چون بر این باور است که رفتار ما با منشور آن نهادِ بین‌المللی مخالف است. در حالی‌که این‌گونه عمل کردن برای جامعۀ ما که در صدد برپایی تمدن اسلامی هستیم، نه تنها هیچ پیامد مثبتی ندارد و ما را به آنچنان تمدنی نمی‌رساند، بلکه حتی بدان نزدیک هم نمی‌سازد، چرا که جامعه احساس می‌کند اولاً بخش‌هایی از آیات قرآن به طور جدی نادیده انگاشته شد. ثانیاً یک اصل تجربه شدۀ بشری که از آن با عنوان (قاعدۀ القسر لا یدوم) یاد می‌شود مورد بی‌مهری قرار گرفت. ثالثاً به فرمایش معصومین(ع) هم بی‌توجهی شد و سخن پیامبر(ع) که فرمود: (الانسان حریص علی ما مُنع؛ آدمی از هر چه منع شود بدان حریص و مشتاق می‌گردد) مورد غفلت قرار گرفت. در حالی که بعید است کسی در واقعی بودن چنین حرص و ولعی، لااقل در بخشی از افراد جامعۀ ما کمترین تردیدی داشته باشد. آیا رفتار بخشی از آحاد جامعۀ ما چیزی غیر از فرمایش پیامبر(ع) را نشان می‌دهد؟ آیا قرار است تمدن اسلامی تمدنی مردانه باشد و بدون همراهی زنان و مردان جامعه برپا شود؟

اگر واقعاً به متون دینی مراجعه کنیم و دنیای امروز را هم برای پیاده‌کردن احکام دینی به خوبی بشناسیم چنانچه امام صادق(ع) فرمود: (العالم بزمانه لا تهجم علیه اللوابس)، به این راحتی برای کشور مسئله ایجاد نمی‌کنیم و برای ادارۀ آن هزینه‌های غیر ضروری نمی‌تراشیم.

ایکنا ـ اگر ممکن است در مورد قاعدۀ مذکور و حدیث پیامبر(ص) توضیح بیشتری ارائه دهید.

در فلسفه اصلی است که گفته می‌شود (القسر لا یدوم) و در توضیح آن چنین می‌آورند که قسر ضد طبع و مرادف با جبر است. حرکتی که با جبر و قهر و برخلاف میل و طبع باشد، حرکت قسری خوانده می‌شود که هرگز به سرانجام نمی‌رسد. اگرچه فلاسفه این اصل را در اجسام و جهان ماده جاری می‌دانند؛ اما حقیقت این است که اصل مذکور یک قاعدۀ مهم اجتماعی و نکتۀ محوری در جامعه‌شناسی است که بی‌توجهی به آن می‌تواند آثار زیان‌بار بسیاری را به دنبال داشته باشد. جامعه را برای همیشه نمی‌توان با قهر و قسر اداره کرد. چنانچه حدیث مذکور هم اگرچه تا پیش از پرپاییِ نظام اسلامی می‌توانست تنها در حوزۀ شخصی و روانشناسی فردی به کار رود، اما امروزه دیگر نمی‌توان آن را صرفاً یک قاعده در مسائل فردی دانست که مراعات یا عدم مراعات آن از سوی افراد چندان قابل اعتنا نباشد؛ بلکه قطعاً یک اصل مهمِ روانشناسی اجتماعی و جامعه‌شناسی دینی است که باید در برنامه‌ریزی‌های گفتمان‌ساز جامعه مورد توجه کارگزاران نظام قرار گیرد تا جامعه مسیر طبیعی و روند درست خود را به سمت تمدنی که مورد نظر ماست طی کند و دچار چالش نشود و بنای مخالفت نگذارد و به مقاومت پنهان و آشکار نپردازد.

ظهور یا افول تمدن‌ها قوانین خاص خود را دارد و سرنوشت آنها با خواست و ارادۀ ما تغییر نمی‌کند و تعیین نمی‌شود. نداشتن حرکات قسری و پذیرش حق و حقوق طبیعیِ افراد جامعه، آن هم در عمل و نه صرفاً در گفتار و سخن، مهم‌ترین ابزار رسیدن به یک تمدن جامع و فراگیر است. مسلماً برای رسیدن به تمدن اسلامی هم راهی جز این طریق وجود ندارد و مسیر دیگری که خاص تمدن اسلامی باشد طراحی نشده است. باید به نصایح خیرخواهانۀ دلسوزان نظام و دلبستگان ایران گوش داد و آنها را جدی گرفت و به آزادی‌های فردی و اجتماعی افراد توجه کرد و صدای اعتراض مردم، به ویژه پابرهنگان - به تعبیر حضرت امام - را شنید و بدان ترتیب اثر داد و ضعف‌ها و کاستی‌ها را برطرف ساخت. در غیر این صورت، آن هدف تنها در رؤیا تحقق خواهد یافت و نه در واقعیت. به علاوه، اگر واقعاً نیت تمدن‌سازی داریم باید بدانیم که مراعات برخی قواعد نظیر قاعدۀ (الاهم فالاهم) که یک اصل مهم عقلائی است و در نزد فقیهان و مجتهدان نیز جایگاه شایسته‌ای دارد و در نظر گرفتن مصالح مهمتر به جای مصلحت‌های مهم، امری لازم و ضروری، و در ادارۀ جامعه مهم و حیاتی است. باید توجه داشته باشیم که قرار است «تمدنی دینی و اسلامی» را پی‌ریزی کنیم و نه «تمدنی فقهی و مذهبی»، را که یک قرائت خاص فقهی از بین قرائت‌های فقهی موجود کفایت کند. «تمدن اسلامی» تمدنی فراگیر است که تمامی مذاهب مختلف فقهی و همۀ مکاتب کلامی را هم در خود جای می‌دهد. نمی‌توان تمدنی فکر کرد و جهانی اندیشید، اما در درون نظام اسلامی تنگ نظرانه و محدود عمل کرد.

ایکنا ـ اندیشه‌های چه کسانی را در زمینۀ تمدن اسلامی درست می‌دانید؟

شخصیت‌های دانشگاهی و حوزوی بسیاری در باب تمدن اسلامی سخن گفته‌اند، اما سخن دو شخصیت بزرگ معاصر را برای شما نقل می‌کنم تا شاید توجه بیشتری را در ذهن و زبان متولیان امور و رفتار و کردار آنان باقی گذارد. نخست سخن رضا داوری‌اردکانی، رئیس فرهنگستان علوم جمهوری اسلامی را می‌آورم که در هشتمین نشست علم دینی چنین گفت: «شما به تمدن نوین اسلامی فکر می‌کنید، من نیز همین طور. اما شما این تمدن نوین اسلامی را این قدر نزدیک می‌دانید که تقریباً آن را محصل می‌پندارید، ولی من رسیدن به تمدن نوین اسلامی را دور می‌دانم و فکر می‌کنم که چطور باید به این ایده‌آل بزرگ رسید. بنابراین آنچه من امکانش را در نظر می‌گیرم، شما محقق می‌بینید. اگر چنین امکانی را محقق می‌دانید در این صورت باید فکر کنید که آموزش و پرورش، اقتصاد کشور، سازمان اداری، روابط معاملات و بدتر از همه وضعیت اخلاق در جامعه چگونه است؟ از همه این‌ها چشم می‌پوشید، آن وقت این ایده‌آل عزیز را نزدیک می‌بینید. قدری فهم این مسئله برای من دشوار است و من آن را نمی‌فهمم ... من می‌گویم که این چه آموزش و پرورشی است؟ این آموزش و پرورشِ جمهوری اسلامی است؟ این بانک و اقتصاد و این دزدی و غارت برای تمدن نوین اسلامی است؟ اگر به این‌ها فکر نمی‌کنید، چطور می‌خواهید به تمدن نوین اسلامی برسید؟ شما نمی‌توانید جهش کنید، بلکه باید راه را به صورت مستقیم باز کنید».

سخن دوم گفتار آیت‌الله مصطفی محقق داماد، عضو پیوستۀ فرهنگستان علوم است که مدت سیزده سال رئیس سازمان بازرسی کل کشور نیز بود و اخیراً در مصاحبه‌ای چنین گفتند: « در تاریخ اسلامی در دو قرن طلایی چهارم و پنجم، یک رنسانس دینی مبتنی بر معرفت رخ داده است، اگر محورهای آن مقطع تاریخی را مطالعه کنیم که در آن ابن‌سیناها، فارابی‌ها، خواجه طوسی‌ها، علامه حلی‌ها به‌وجود می‌آمدند، درمی‌یابیم که ویژگی و خاصیت آن عصر چه بود که بستر تولد چنین عالمانی شد. به اعتقاد من، محور اصلی در دو قرن چهارم و پنجم که منجر به تولد متفکران برجسته شد «آزادی فکری» بود که عرصه لازم را برای بیان افکار متفکران فراهم کرده بود. در مقدمه یکی از کتاب‌هایم آورده‌ام که ری در گذشته شهر گسترده‌ای بود و تمام ورامین تا شهر پرند را در بر می‌گرفته است؛ در آن مقطع، زکریای رازی، طبیب و فیلسوف که آزادانه دین را نقادی می‌کند، در کنار امام فخررازی حضور دارد که متعصب در دین است و آزادانه فلسفه را نقادی می‌کند، در این فضا است که خواجه طوسی جواب‌های جدی را به نقدهای فخر رازی ارائه می‌کند و این گفت‌وگوها یک میراث عظیم برای امروز ما به‌جا گذاشته است. من فکر می‌کنم رنسانس اسلام[که تمدن اسلامی از آن زاده می شود] در سایه «آزادی» محقق می‌شود... اگر کسی از من سؤال کند که در میان حقوقی که بشر متوجه آن شده، مهم‌ترین حق کدام است؟ خواهم گفت که «آزادی بیان» یکی از اساسی‌ترین حقوق انسانی است. این اصل اگر برای بشریت تأمین شود، بسیاری از مشکلات حل خواهد شد .این روزها، سر و صدای زیادی در بحث مبارزه با فساد بلند است، من سال‌ها مسئول بالاترین نهاد نظارتی در کشور بودم، همان وقت به این نتیجه رسیدم که مهم‌ترین نهاد نظارتی «آزادی بیان» برای مردم است. اگر مردم آزاد باشند و بتوانند آزادانه نشان دهند که در چه بخش‌هایی فساد روی می‌دهد، دیگر فسادی روی نخواهد داد... اصل «آزادی بیان» یک اصل محوری برای بهتر زیستن است که هرگز نباید فراموش شود».

ایکنا ــ شما در جایی گفتید که بیش از چهل سال است که در آثار شهید مطهری به مطالعه و تحقیق مشغول هستید آیا از ایشان در این باره نکته‌ای به خاطر دارید؟

واقعاً این گونه است و من بیش از چهار دهه است که با اندیشه‌های شهید مطهری مأنوس هستم و برخی مقاله‌ها و کتاب‌های ناقابلم در معرفی آثار و افکار آن متفکر شهید است. با این حال به نظرم نمی‌رسد که ایشان مستقیماً در باب برپایی «تمدن نوین اسلامی» سخنی فرموده باشند، اما به صورت غیر مستقیم در کتاب «آیندۀ انقلاب اسلامی» که مجموعه سخنرانی‌ها و مصاحبه‌های پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایشان است بارها در این زمینه سخن گفته‌اند که می‌توان همان‌ها را ملاک عمل قرار داد. مثلاً در یک مورد می‌فرمایند: «یکی از صفحات بسیار درخشان تاریخ اسلام که متأسفانه مذاهب دیگر در اینجا صفحات تاریخشان سیاه و تاریک است، همین مسألۀ آزادیِ عقیده است که مسلمانان پس از آنکه حتی حکومت را در دست گرفتند به ملت‌ها دادند و این نظیر ندارد (متأسفانه ما آن طوری که باید در این مسائل دقت و فکر نمی کنیم) ... ». و در جای دیگری چنین آورده‌اند: «این انقلاب آن وقت تداوم پیدا خواهد کرد که اولاً مسیر عدالت‌خواهی را برای همیشه ادامه بدهد، یعنی دولت‌های آینده واقعاً و عملاً در مسیر عدالت اسلامی گام بردارند. برای پُرکردن شکاف‌های طبقاتی اقدام کنند. تبعیض‌ها را واقعاً از میان بردارند ... ثانیاً باید ما به آزادی‌ها به معنای واقعی در آینده احترام بگذاریم. یعنی اگر دولت اسلامی، جمهوری اسلامی، حکومت اسلامی بخواهد زمینۀ اختناق را به وجود بیاورد قطعاً شکست خواهد خورد. البته آزادی غیر از هرج و مرج است. آزادی به معنای معقول. هر کسی در درجۀ اول فکرش باید آزاد باشد، بیان و قلمش باید آزاد باشد. اما فکرش آزاد باشد یعنی اگر کسی واقعاً منطق و فکری دارد، فکر خودش را بگوید. اتفاقاً تجربه‌های گذشته نشان داده است که هر وقت در جامعۀ ما نوعی آزادیِ فکری بوده- و لو از روی سوء نیت هم بوده است- این امر به ضرر اسلام تمام نشده، بلکه به سود اسلام تمام شده است ... شما در کجای تاریخِ عالم دیده‌اید که در حکومتی که لااقل به ظاهر خیلی قسمت‌هایش مذهبی بوده و همۀ مردمش احساسات مذهبی دارند، به غیر مذهبی‌ها آن اندازه آزادی بدهند که بیایند در مدینه در مسجد پیغمبر و در مکه در مسجدالحرام بنشینند و آزادانه اصول دین را انکار کنند؟ فردی برود در مسجد مدینه بنشیند و خدا را انکار کند. در بارۀ خدا بحث کند و بگوید من خدا را قبول ندارم. دیگری بیاید در مسجدالحرام بنشیند و حج را مسخره کند، بگوید من این عمل را قبول ندارم، من خدا را قبول ندارم، پیغمبر را قبول ندارم. ولی در تاریخ اسلام، ما اینها را می‌بینیم و به دلیل همین آزادی‌ها بود که اسلام توانست باقی بماند. اگر در صدر اسلام تا کسی می‌آمد در مدینه می‌گفت من خدا را قبول ندارم، می‌گفتند بزنید، بکشید، امروز اسلامی وجود نداشت. اسلام به این دلیل باقی مانده که با شجاعت و صراحت با افکار مختلف مواجه شده است».

آری، این چنین نگاهی است که ایشان را وادار می‌سازد دردمندانه و دلسوزانه این گونه هشدار دهند: «من به جوانان و طرفداران اسلام هشدار می‌دهم که یک وقت خیال نکنند که حفظ و نگهداریِ اسلام با سلب آزادیِ بیان تحقق می یابد. برخی جوانان خیال نکنند که حفظ معتقدات اسلامی و جهان بینی اسلامی این است که نگذارند دیگران حرف‌هایشان را بزنند، نه، بگذارید بزنند؛ نگذارید خیانت کنند ... چنین تصور نشود که با جلوگیری از ابراز افکار و عقاید دیگران می شود از اسلام پاسداری کرد. از اسلام فقط با یک نیرو می‌شود پاسداری کرد و آن منطق و آزادی دادن و مواجهۀ صریح و رُک و روشن با افکار مخالف است». به اعتقاد ایشان یکی از مهم‌ترین نمونه‌های تاریخ اسلام در این زمینه داستان مُفَضّل بن عمر یکی از یاران برجستۀ امام ششم(ع) است که چنین توضیح می‌دهند: «این داستان را من در کتاب «داستان راستان» تحت عنوان «توحید مفضل» نقل کرده ام.: مفضل بن عمر یکی از اصحاب امام صادق(ع) است. رفت در مسجد مدینه نماز بخواند. خلوت هم بود. در همان حال ابن ابی العوجاء که یکی از زنادقه بود، یعنی اصلاً خدا را قبول نداشت، آمد یک کناری نشست به طوری که فاصلۀ زیادی با مفضل نداشت. بعد یکی از همفکرانش هم آمد کنار او نشست. شروع کردند ... به کفر گفتن راجع به خدا، پیغمبر، قیامت و ... مفضل آتش گرفت، نتوانست طاقت بیاورد. آمد نزد او و با عصبانیت گفت ای دشمن خدا! در مسجد پیغمبر خدا چنین سخنانی می‌گویی؟! او پرسید تو کیستی و از کدام نحله از نحله‌های مسلمین هستی؟... اگر از اصحاب جعفر بن محمد هستی ما همین حرف‌ها و بالاتر از اینها را در حضور خودش می‌گوییم با کمال مهربانی همۀ حرف‌های ما را گوش می‌کند ... ابداً عصبانی نمی‌شود. مفضل بلند می‌شود می رود خدمت امام صادق(ع) و می‌گوید یا ابن رسول الله من یک چنین گرفتاریی پیدا کردم. حضرت تبسم می‌کند و می‌فرماید ناراحت نباش.اگر دلت می‌خواهد فردا صبح بیا من یک سلسله درس توحیدی به تو می‌گویم که بعد از این اگر با این طبقه مواجه شدی بدانی چه جواب بدهی. کتاب «توحید مفضل» که امروز در دست ماست مولود این جریان است».

به اعتقاد بنده، آن مبنای درستی که باعث می‌شود شهید مطهری این گونه اظهار نظر کنند این اصل است که «بعضی چیزهاست که اصلاً اجبار بردار نیست، یعنی نمی‌شود بشر را مجبور کرد که آن را داشته باشد. خودِ موضوع، قابل اجبار نیست اگر تمام قدرت‌های مادی جهان جمع شوند و بخواهند با زور آن را اجرا بکنند، قابل اجرا نیست. مثلاً محبت و دوستی. اگر یک فرد، فرد دیگری را دوست نداشته باشد آیا با زور می‌شود او را دوستدار و عاشق وی کرد؟ چنین چیزی محال است. اگر همۀ قدرت‌های جهان جمع شوند و بخواهند یک فرد را که فرد دیگر را دوست ندارد، به زور دوستدار او بکنند، امکان ندارد؛ زیرا این قلمرو، قلمرو زور نیست. برعکس، اگر کسی، کسی را دوست دارد باز به زور نمی‌توان آن دوستی را از دل او بیرون آورد. یکی از چیزهایی که خودش طبعاً زوربردار نیست و چون زوربردار نیست موضوع اجبار در آن منتفی است، ایمان است. آنچه که اسلام از مردم می‌خواهد ایمان است نه تمکین مطلق،... آن به درد نمی‌خورد، نمی‌تواند پایدار بماند. تا زور هست باقی است، زور که رفت آن هم منتفی می‌شود ... اسلام آمده است ایمان، عشق، شور و محبت در دل‌ها ایجاد کند. ایمان را که نمی‌شود به زور به کسی تحمیل کرد... این است که قرآن می فرماید مردم را با حکمت دعوت کن: أدعُ إلی سبیل ربک بالحکمه و الموعظه الحسنه. مردم را با دلیل و منطق دعوت کن تا روح و قلب آنها را خاضع بکنی، تا عشق و محبت در دل آنها ایجاد بکنی. در آیۀ دیگر می‌فرماید: فَذکّر إنّما أنت مذکّر لستَ علیهم بِمصیطِر.ای پیغمبر!وظیفۀ تو گفتن و ابلاغ و یادآوری است،تو که مسلط بر این مردم نیستی که بخواهی به زور آنها را مؤمن و مسلمان بکنی. پس بعضی از موضوعات است که خود آن موضوعات زوربردار نیست.طبعاً در این گونه مسائل باید مردم آزاد باشند، یعنی امکانی غیر از آزادی وجود ندارد. ضمن اینکه یک سلسله مسائل دیگر است که در آنها می شود مردم را اجبار کرد ولی چنین اجباری برای مردم کمال نیست. آن کمالی که در آن کار می‌خواهند به اجبار پیدا نمی‌شود.

یکی دیگر از مسائلی که بشر باید در آن آزاد باشد، نه از نظر اینکه اصلاً قابل اجبار نیست، بلکه از جنبه‌های دیگر [مهم است زیرا] رشد بشر در آن است. بشر اگر بخواهد رشد پیدا بکند باید در کار خودش آزاد باشد، در انتخاب خودش آزاد باشد. شما بچه تان را تربیت می‌کنید، خیلی هم علاقمند هستید که او آن طوری که دلتان می‌خواهد از آب در بیاید. ولی اگر همیشه از روی کمال علاقه‌ای که به او دارید در تمام کارها از او سرپرستی کنید یعنی مرتب به او یاد بدهید، فرمان بدهید: این کار را بکن، از اینجا نرو، اگر می خواهد چیزی بخرد همراهش بروید، هی به او دستور بدهید: این را بخر، آن را نخر. محال است که این بچۀ شما یک آدم با شخصیت از آب در بیاید. در حدودی برای شما لازم است بچه تان را هدایت کنید و در حدودی هم لازم است او را آزاد بگذارید. یعنی هم هدایت و هم آزاد گذاشتن. این دو وقتی با یکدیگر توأم شد، آن وقت بچۀ شما اگر یک استعدادی هم داشته باشد، ممکن است که یک بچۀ با تربیت کاملی از آب درآید ... بسیاری از مسائل اجتماعی است که اگر سرپرست‌های اجتماع، افراد بشر را هدایت و سرپرستی نکنند،گمراه می شوند. اگر هم بخواهند ولو با حُسن نیت (تا چه رسد به اینکه سوء نیت داشته باشند) به بهانۀ اینکه مردم قابل و لایق نیستند و خودشان نمی‌فهمند، آزادی را از آنها بگیرند به حساب اینکه مردم خودشان لیاقت ندارند، این مردم تا ابد بی لیاقت باقی می‌مانند. مثلاً انتخابی می‌خواهد صورت بگیرد، حالا یا انتخاب وکیلِ مجلس و یا انتخاب دیگری. ممکن است شما که در فوق این جمعیت قرار گرفته اید واقعاً حُسن نیت هم داشته باشید و واقعاً تشخیص شما این باشد که خوب است این ملت فلان فرد را انتخاب بکند، و فرض می‌کنیم که آن فرد واقعاً هم شایسته‌تر است، اما اگر شما بخواهید این را به مردم تحمیل بکنید و بگویید شما نمی‌فهمید و باید حتماً فلان شخص را انتخاب بکنید، اینها تا دامنۀ قیامت مردمی نخواهند شد که این رشد اجتماعی را پیدا کنند. اصلاً باید آزادشان گذاشت تا فکر کنند، تلاش کنند. آنکه می‌خواهد وکیل بشود تبلیغات کند. آن کسی هم که می‌خواهد انتخاب بکند مدتی مردّد باشد که او را انتخاب بکنم یا دیگری را؟ او فلان خوبی را دارد، دیگری فلان بدی را دارد. یک دفعه انتخاب کند، بعد به اشتباه خودش پی ببرد، باز دفعۀ دوم و سوم تا تجربیاتش کامل بشود و بعد به صورت ملتی در بیاید که رشد اجتماعی دارد. و الا اگر به بهانۀ اینکه این ملت رشد ندارد باید به او تحمیل کرد، آزادی را برای همیشه از او بگیرند، این ملت تا ابد غیر رشید باقی می‌ماند. رشدش به این است که آزادش بگذاریم ولو در آن آزادی، ابتدا اشتباه هم بکند. صدبار هم اگر اشتباه بکند باز باید آزاد باشد... اینها یک سلسله مسائل است که اصلاً بشر را باید در این مسائل آزاد گذاشت تا به حد رشد و بلوغ اجتماعیِ لازم برسد. از جملۀ این‌هاست رشد فکری. از نظر رشد فکری باید مردم را آزاد گذاشت. اگر به مردم در مسائلی که باید در آنها فکر کنند از ترس اینکه مبادا اشتباه بکنند، به هر طریقی آزادیِ فکر ندهیم یا روحشان را بترسانیم که در فلان موضوع دینی و مذهبی مبادا فکر بکنی که اگر فکر بکنی و یک وسوسۀ کوچک به ذهن تو بیاید با سر در آتش جهنم فرو می‌روی، این مردم هرگز فکرشان در مسائل دینی رشد نمی‌کند و پیش نمی‌رود. دینی که از مردم در اصول خود تحقیق می‌خواهد، و تحقیق هم یعنی به دست آوردن مطلب از راه تفکر و تعقل، خواه ناخواه برای مردم آزادیِ فکری قائل است».

با توجه به آنچه که بیان گردید بنده به جد بر این باورم که بهترین راه رسیدن به «تمدن نوین اسلامی» عملیاتی کردن این آموزه‌های دینی است که امید است متولیان امور توجه کافی بدان مبذول فرمایند.

انتهای پیام