به گزارش ایکنا، اخلاق مقولهای است که برای انسان همواره از اهمیت ویژهای برخوردار بوده است و این امر هم به سبب مکانیزم بازدارندهای است که اخلاق در رفتار انسانها دارد، اما این مؤلفه در امور اقتصادی شاید جلوه بیشتری داشته باشد و ادیان هم با واژههای مختلفی به آن پرداختهاند. اینکه فعل اخلاقی به چه چیزی اطلاق میشود یا چه فعلی اخلاقی است و چه فعلی اخلاقی نیست، موضوع بحثی است که با محمد نعمتی؛ عضو هیئت علمی دانشگاه امام صادق(ع) درمیان گذاشتهایم. او معتقد است آن چیزی که به عنوان اقتصاد داریم ترجمه غلطی از تدبیر مدن است که از عربی به فارسی وارد شده است. در ادامه این گفتوگو را میخوانید.
ایکناـ در ابتدا بفرمائید جایگاه اخلاق در اقتصاد چیست؟
ابتدا مایلم قبل از مفهوم اخلاق، درباره اقتصاد توضیح دهم و ببینیم که مترادف آن در زبان انگلیسی چیست و از این اصطلاحات چه مفهومی برداشت میشود. اقتصاد یک ترجمه نادرست از کلمه Economy به عربی است و در چهل یا پنجاه سال اخیر در زبان فارسی رایج شده است. Economy یا دقیقتر آن political economy اصطلاحاً به معنی تدبیر مدُن است. Economy به معنی تدبیر منزل است و political economy که در اوایل قرن هفدهم در فرانسه بهکاربرده شد به معنی اداره شهر یا آن چیزی که در تمدن اسلامی، ما تدبیر مدن یا حکمت عملی به کار میبردیم، است.
ممکن است بپرسید این مفهوم را فرانسویها به کار میبردند، اما قبل از آنها انگلیسیزبانها چه چیزی به کار میبردند؟ اصطلاحی که در زبان انگلیسی برای این رشته داریم علوم اخلاقی بود؛ moral study یا بعداً Moral science بهکار برده شده است. حال اینکه علوم اخلاقی به چه معناست یا اینکه قبلتر چه چیزی به کار میبردند، باید گفت که قبلتر اصطلاح jurisprudence به کار میرفت، همانی که ما امروز به آن فقه میگوییم؛ فقه تعیین و تکلیف میکند که آدمها چه کاری انجام دهند و چه کاری را انجام ندهند، بنابراین ما با مفهومی مواجه هستیم که در دورههای مختلف در کشورهای مختلف در اروپا اصطلاحات مختلفی برای آن بهکاربرده شده است. ابتدا علوم اخلاقی و بعد از آن social study علوم اجتماعی، چون این اخلاق، اخلاق رعایت افعال انسانی در ساحت اجتماعی است. بعد از آن فرانسویها political economy را بکار بردند و بعداً در قرن بیستویکم به political as a science تبدیل شد. تدبیر مدُن را بهمثابه یک دانش از جنس علم میدانند، بنابراین چیزی که شما میپرسید تدبیر مدُن معنیاش سامان دادن حیات اجتماعی است یا به تعبیری تنظیم روابط انسانها در بدهوبستان زندگی اجتماعی.
امروزه که بحث انتخابات مطرح است، معمولاً گفته میشود که کیک اقتصادی را بزرگ کنیم اما چگونه این کار را بکنیم؟ اگر هم بزرگ شد چه کسانی چقدر سهم ببرند؟ دغدغه عالمان اجتماعی و بهتبع آنها حاکمان این است که یک زندگی شرافتمندانه برای جامعهشان برآورده کنند.
دقیق کلمهای که بهاشتباه عربها به اقتصاد ترجمه کردهاند و بعداً وارد فارسی شده، آداب مملکتداری یا حکمرانی است؛ یعنی حکمرانی حیات اجتماعی را سامان میدهد. در شرق و غرب عالم مکاتب مختلف شیوههای حکمرانی مختلفی دارند. هر مکتبی میخواهد آن شیوه حکمرانی و خط قرمزهایی را که تنظیم کرده و روابطی که بین طبقات و گروههای مختلف مشخص میکند، اخلاقی یا عادلانه باشد. در اینجا اخلاق به معنای درست یا نادرست است یا در عربی حق و باطل است. در واقع میخواهد نوع روابط و قوانینی که تنظیم و تنفیذ میکند و آنها را در ساحت روابط اجتماعی اجرا میکند، درست باشند. اصطلاح عادلانه را ما علوم اجتماعیها اخلاقی میگوییم.
بنابراین مفهومی که از اخلاق در ادبیات مغرب زمین وجود دارد فراتر از آن چیزی است که ما داریم و مبنای درست – نادرست و همچنین همه روابط است. روابط در ادیان از جنس بایدها و نبایدهاست که اگر به آنها عمل نکنید، مجازات میشوید؛ یعنی اخلاقی که به معنی غربی گفته میشود، مانند رابطه اخلاق و اقتصاد، به معنی همه نوع روابط است، هم از جنس بایدها و نبایدهای رسمی قانونمدار هم جنسی که به معنای آداب و رسوم است که معادل فارسی آن الزام و التزام میشود. در فارسی فقط التزامها را داریم؛ یعنی آن چیزی که شما درون خودتان اجرا میکنید مانند مستحب و مکروه، درصورتیکه اخلاق الزامها و التزامهاست. بنابراین در مقابل جریان پوزیتیویستی در مغرب زمین در قرن نوزده و بیست که حکمرانی یا تدبیر مدُن را امری از جنس ساینس، اثباتی و فاقد ارزشها و ایدئولوژیها میدانست، به دورهای بازگشتیم که میخواهد سیاست و مدیریت را در جامعه پیاده کند و جامعه را سازماندهی کند که برای آن باید پاسخ دهد که مبنای فلسفه اخلاق یا مبنای حسن و قبحها چیست؟ شما چه چیزی را خوب و بد میدانید؟ چه چیزی را اخلاقی و غیراخلاقی میدانید؟ علوم اجتماعی روابط انسانها را با همدیگر تنظیم میکند، بنابراین در غرب با آن افسانه خداحافظی کردند و به این برگشتند که اگر میخواهید حکمرانی کنید باید بگویید مبنای عدالت شما در حکمرانی چیست. به عبارتی اخلاق و اقتصاد همان سؤال قدیمی افلاطونی _ آکویناس و ... بقیه است که میگوید رابطه این سیاستگذاریها با عدالت چیست و تلقی شما از عدالت در سیاستگذاریها چیست؟
همه کتابهایی که در غرب در این پنجاه سال پشت سر هم با عنوان فلسفه اخلاق، اخلاق و عدالت چاپ شدند، پایانی بر افسانه روشنگری و علمگرایی در مغرب زمین بود که علم و حکمرانی را فارغ از ایدئولوژی میدانست، چون در مغرب زمین کسی از این حرفها نمیزند و وقتی حکمرانی، خود یک دین و سبک زندگی شد برای توجیه این دین باید استدلال کرد؛ باید بگویید رابطه اخلاق و حکمرانی چیست و چه چیزی را عادلانه را میدانید؟ آیا آن فرد کپرنشین هیچ سهمی از منابع عمومی نباید داشته باشد؟ یکی ممکن است بگوید بله یکی هم ممکن است بگوید نه. بنابراین بر اساس اینکه تلقی شما از اخلاق و فعل اخلاقی چه باشد نوع حکمرانی شما در زندگی اجتماعی فرق میکند. مالیات باید از فقیر و فقرا بگیریم یا نگیریم؟ پولدارها چقدر باید مالیات بدهند؟ یا بهرهمندی از نفت و گاز فقط برای تهرانیهاست یا برای 80 میلیون است؟ اینها سؤالهایی است که وقتی میخواهید حکمرانی داشته باشید نمیتوانید از آنها فرار کنید. در موضوعات جدیدی که در چهل یا پنجاه سال اخیر حاکم است، هنوز نگاه پوزیتیویستی لیبرالی خندهداری در کشور ما وجود دارد که غربیها با آن خداحافظی کردهاند، اما باید بهعنوان یک سیاستمدار یا توجیه کنید یا حرف و سیاست خود را به یک نظریه از عدالت استناد کنید.
ایکناـ اگر به تعبیر جنابعالی اقتصاد نگوییم، امروزه اخلاق در تدبیر مدُن چه جایگاهی میتواند داشته باشد؟
همانطور که گفته شد علوم اجتماعی بهمثابه تنظیمگری یا تنظیم سیاستهای درست است. تنظیم سیاستهای درست را میگوییم اخلاقی است؛ یعنی وقتی میگوییم حکمرانی منظورمان حکمرانی عادلانه است پس مجبورید بگویید که چرا این سیاست را اخلاقی میدانید؟ بنابراین تصمیمگیریهای هر مکتب یا فرقه یا مذهبی باید مبتنی بر سیاست؛ یعنی فعل اخلاقی باشد و جامعه خودش را بر این اساس راهبری کند. حال یکی جامعه اسلامی است یکی جامعه کمونیستی است و... همه این صفتهایی که وجود دارد، تلقیای از حسن و قبح یا خوب و بد دارند که بر اساس آنها قوانین مخصوص خودشان را استنباط و استخراج میکنند و در اداره جامعه محقق میکنند. به همین دلیل است که اینهمه کتاب درباره عدالت نوشته میشود و بعضی از آنها در کشور خودمان هم ترجمه میشود. البته ما خیلی عقبیم، چون هنوز در 50 و 60 سال گذشته غرب ماندهایم. حتی هنوز مباحث چهل و پنجاه سال گذشته غرب به غربزدههای ما هم نرسیده است، بنابراین وقتی میگوییم علوم اجتماعی منظور علوم اخلاقی است.
ایکنا ـ با توجه به شرایط جامعه خودمان که ادعای اسلامی هم داریم، چرا این تدبیر مدُن همواره میلنگد؛ عدالت رکن اساسی تدبیر مدُن محسوب است و تمام قوانین باید بر اساس این باشد. چگونه است ما که این ادعا را داریم از غربیان که این داعیه را ندارند عقبتریم. همچنین با توجه به صحبتهایتان که انسان محور تدبیر مدُن است و بر اساس انسانی که در جامعهمان زندگی میکند، چگونه زندگی کردن او برایمان باید مهم باشد. آیا در این قاعده محور انسان میشود و دیگر مسائل بر اساس آن تنظیم میشوند؟
ادیان یا مکاتب میخواهند زندگی انسان را در این کره خاکی سامان دهند. اختلاف این مکاتب و ادیان در شیوه و سبک زندگی است که ارائه میکنند؛ یعنی پیامبران الهی که از نگاه ما پیامبران راستین هستند، یک زندگی را ارائه میدهند و پیامبران دروغین مانند مارکسها، کانتها، اسپینوزاها هم ادعای سبک زندگی برای جوامع خودشان داشتهاند که از نگاه ما بشریت را به انحطاط بردهاند. اما مشکل ما چیست؟ بهویژه در این دوره یعنی در دورههای صفویه، قاجار و پهلوی امر سامان دادن حیات اجتماعی با دانش خودمان(سنت) کنار گذاشته میشود، چون دولت ضعیف و وابسته دیگر فکر و دانش نمیخواهد و به دنبال فکر و اندیشه نیست؛ یعنی از مشروطه به اینطرف، ما به یک عصر رکود فکر و اندیشه وارد شدهایم. در این عصر حوزویهای ما هم چون حکومت، اسلامی نبوده، تقاضای حل مسئله از آنها نبوده و فقط محدود به یک سری مناسک فردی شدهاند و به مناسک اجتماعی مانند سیاست و اقتصاد و مالیات و فساد ... کاری نداشتهاند و دین هم مانند کلیسا یک دینی فردی شده است. از طرفی دیگر دانشگاههای ما در دوره اخیر یعنی از زمان تأسیس و بعد از انقلاب در یک ریل و مسیر بوده و در آنها یک نوع غربزدگی محض حاکم شده و آموزههای نوکلاسیکها و نظام لیبرالی به شکل خیلی ضعیف و تقلیدی و بد آموزش داده شده است، بدون اینکه مبانی آنها را بدانند. آرمانشهر کشور این بوده که مانند اروپا یا آمریکا باشد. ما بعد از انقلاب هم متأسفانه نتوانستهایم علوم اجتماعی را در خدمت حل مسائل و تنظیمگری اجتماعی بر اساس آموزههای اسلامی خودمان و تاریخ و جغرافیا و محدودیتهایی که در این جغرافیا هست و ارتباطاتی که با همسایگان و به تعبیری ایران بزرگ هست، سامان دهیم. ما را تکه تکه کردند و در این یکصد و پنجاه سال مرزهایی برایمان درست کردند و بر سروکله همدیگر هم میزدیم و هیچکدام هم به این فکر نمیکنیم که میتوانیم خودمان حیات اجتماعی خودمان را سامان دهیم و به دورههای اوج برگردیم؛ یعنی دورههایی که هنوز این اقوام بربر اروپایی و آمریکایی نبودند و ما تمدن داشتیم. آنچنان در این صدسال ما را تحقیر و تضعیف کردند که قدرت فکر را از ما گرفتهاند، بعد از انقلاب هم متأسفانه هنوز نتوانستهایم برگردیم. به طور مثال در فضاهای مهندسی و پزشکی با همان شیوههای غربی توسعه زیادی پیداکردهایم؛ یعنی به قول غربیها اینها کارگران ماهرند، کارگران ماهر را خوب تربیت کردیم، اما نرمافزار اداره جامعه هیچ تغییری نکرده است. نظامهای سلامت و آموزش و ... از جنس تدبیر و تنظیم است که باید در مدار عدالت باشند؛ عدالتی که باید با ارزشهای دینی ما سازگار باشد، نه از آن نگاه قبیله غربیها. تلقی آنها از عدالت و حق با آن تلقیای که ما در جامعه اسلامی داریم متفاوت است.
بحث اقتصاد مقاومتی و پیشرفت نسخه خروج از آن حقارت تاریخی است و خیلی سخت است که از این مرحله رد شویم. هرزمانی که دانشگاههای ما متمرکز شدند و روی آن کار کردند آدم امیدوار میشود، اما در جامعهای که به این مسائل اساسی پرداخته نشود و دلش خوش باشند که آدمهای بااستعداد را به دانشگاه شریف بفرستند و آنها را به یک کارگر تبدیل کنند، مدار توسعهنیافتگی و عقبافتادگی تداوم خواهد داشت. انشاالله روزی برسد که جوانان بااستعداد ما روی مسائل نظام اجتماعی متمرکز شوند. تا زمانی که این سیستم آموزشی انسانهای بااستعداد را به فضای کارگری و عملگی سوق میدهد و آنها را عمله نظام سرمایهداری تبدیل میکند و از طرفی هرچه انسانهای بیاستعداد است را به علوم انسانی و اجتماعی و حکمرانی سوق دهد مشخص است که خیلی عقب خواهیم بود. اگر جوانان مستعد ما بهنظامهای اجتماعی میآمدند آیا الان نظام بانکداری، مالیاتی و... ما اینقدر فاجعه بود؟ در این حوزهها انسانهای بااستعداد و متفکر بسیار کم داریم، اما تا دلتان بخواهد در حوزههای مهندسی زیاد داریم و نهایتاً همان مهندس تا زمانیکه نرمافزار مناسب اجتماعی برایش نباشد، باید از جامعه فرار کند.
آن چیزی که غربیها دنیا را با آن اداره میکنند همین علوم اخلاقی یا تدبیر مدُن یا الگوهای روابط انسانها است؛ چیزی که الان ما بسیار به آن نیاز داریم. در گام دوم انقلاب و چهلسالگی نظام اسلامی امیدوارم با تمرکزی که شما رسانهها دارید، جامعه را به این حوزهها توجه بدهید و این مسائل را گوشزد کنید تا هرکسی که میخواهد بر این مسائل کار کند مبتنی بر محدودیتها و ظرفیتهای این جغرافیا باشد تا بتوانیم نسخهای برای حل مسائل اجتماعی و سامان دادن حیات اجتماعی داشته باشیم. چون امروز بیش از گذشته به آن نیاز داریم.
ایکناـ نکته پایانی.
قرآن کتاب هدایت است و برخلاف برخی که فکر میکنند وقتی میگوییم قرآن کتاب هدایت است یعنی همهچیز را باید از آن استخراج کرد، منظور این است که این کتاب الهی دیدهایی به ما میدهد که وقتی در آن ریل فکر میکنیم خروجیهای آن متفاوت میشود؛ همانطور که در غرب مارکس کتابی مینویسد و نگاه دیگری به زندگی اجتماعی دوره خودش میدهد و آن اندیشه بسط پیدا میکند.
انتهای پیام