صفحه نخست

فعالیت قرآنی

سیاست و اقتصاد

بین الملل

معارف

اجتماعی

فرهنگی

شعب استانی

چندرسانه ای

عکس

آذربایجان شرقی

آذربایجان غربی

اردبیل

اصفهان

البرز

ایلام

خراسان جنوبی

بوشهر

چهارمحال و بختیاری

خراسان رضوی

خراسان شمالی

سمنان

خوزستان

زنجان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

کهگیلویه و بویر احمد

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

بازار

صفحات داخلی

کد خبر: ۱۳۱۱۵۳۸
تاریخ انتشار : ۱۴ آبان ۱۳۹۲ - ۱۵:۲۴
رقیه منتظری:

گروه جهاد و حماسه: خواهر شهید محمد منتظری که به تازگی پیکر برادر را از معراج شهدا تحویل گرفته است، اظهار کرد: شهدا جان و حیات جامعه هستند و بازگشت آنان به میهن نه تنها موجب تلخ‌کامی مردم نمی‌شود، بلکه حیاتی دوباره به جامعه می‌دهد.


رقیه منتظری، مادر شهید محمدرضا حق‌پناه که بعد از 15 سال دوری، پیکر مطهر برادرش را در سال 75 تحویل گرفته است در گفت‌وگو با خبرگزاری بین‌المللی قرآن(ایکنا) اظهار کرد: وقتی پیکر برادرم را بعد از 15 سال دوری و چشم‌انتظاری در سال 75 به میهن اسلامی بازگرداندند، در زندگی ما تحولی عظیم رخ داد و شهید، چشم و چراغ ما شد.



وی ابراز کرد: من تا آن موقع خیلی برای پدر و مادرم ناراحت و نگران بودم. در عالم خواب دیدم که به عراق رفته‌ام و عراقی‌ها من را به درخت بسته‌اند و من به عراقی‌ها التماس می‌کنم تا اجازه دهند پدر و مادر پیرم فرزندشان را ببینند.



منتظری بیان کرد: قبل از آمدن برادرزاده‌ام، شهید محمد منتظری نیز خواب دیدم که به زیارت رهبر معظم انقلاب رفته‌ام و این‌ خواب‌ها، همه نشانه‌ای بود که شهید منتظری برمی‌گردد.



وی با اشاره به شهید تازه شناسایی شده در کهف‌الشهدا که طی هفته پیش مراسم گرامیداشت وی برگزار شد، اظهار کرد: وقتی این ماجرا را شنیدم و مادر شهید را دیدم که برای همه مادران شهید گمنام دعا می‌کرد، اشک در چشمانم حلقه زد و با خود گفتم می‌شود فرزند برادر من نیز مورد استجابت دعای این مادر قرار گیرد.



رقیه منتظری ابراز کرد: شب خواب دیدم که در یک مراسم بزرگ با یک مادر شهید هم‌قدم بودم، دیدم یک شهیدی آمد و گفت «من می‌خواهم شما را جایی ببرم که دیگر این‌طور اذیت نشوید»؛ وی ما را با خود برد تا رسیدیم به یک درخت شکوفه. من تعجب کردم که در فصل پاییز، این درخت شکوفه چگونه گل داده است.



وی ادامه داد: شهید گفت «بیایید در اینجا عکس یادگاری بگیریم. بعد هم شهید گفت من اجازه ندارم عکس بیندازم» و رفت. نشانه‌های زیادی از آمدن برادرزاده‌ام دریافت کردم و من همه این‌ موارد را لطف خدا می‌دانم.



این خواهر شهید ابراز کرد: من به مناطق عملیاتی جنوب زیاد سفر می‌کردم و در هر بار که به این سرزمین پا می‌گذاشتم، از خدا می‌خواستم تا برادرم را به من نشان دهد.



وی ادامه داد: در راهیان نور که رفته بودم، از شهدا خواستم که خودشان را به ما نشان دهند؛ می‌گویند شهید را از خاک عراق آوردند. قبل از شهاد‌ت‌شان روایت فتح صحبت‌شان را پخش کرده بود. آن زمان ما هر شب برنامه روایت فتح را می‌دیدیم. یک شب که نشسته بودیم ناگهان دیدم برادرم صحبت می‌کند. او یک پرچم به دوربین نشان داد، از او پرسیدند این چیست؟ گفت پرچمی است که از عراقی‌ها گرفته‌ایم و این شد نشانه‌ای که ما از برادر داشتیم.



این خواهر شهید اظهار کرد: خیلی خوشحال شدیم و از صدا و سیما نوار آن را گرفتیم. برادر شهیدم خیلی به پدر و مادر احترام می‌گذاشت و تا آنها راضی نبودند، کاری را انجام نمی‌داد.