به گزارش خبرگزاری بینالمللی قرآن(ایکنا)، کتاب «خاطرات آیتالله عبدالله محمدی»، خاطرات یکی از روحانیون مبارز انقلاب اسلامی بوده که نقشی مثالزدنی در پیروزی انقلاب ایفا کرده و مرکز اسناد انقلاب اسلامی آن را چاپ و روانه بازار نشر کرده است.
آیتالله محمدی چه در پیش از انقلاب و چه پس از آن، خود را چون سربازی در خدمت اسلام و موظف به نگهبانی و پاسداری از آرمانهای آن میداند که این وظیفه محدود به مکان و زمان خاصی نبوده است. کتاب حاضر، متن مصاحبههای مرکز قم با این روحانی مبارز است که پس از ضبط، پیادهسازی، بازنویسی و تدوین در اختیار مخاطبان قرار میگیرد.
این اثر در هفت فصل با عناوین «از فارس تا عراق»، «نهضت اسلامی امام خمینی(ره)»، «اوجگیری نهضت امام خمینی(ره)»، «در زندان شاه»، «پیروزی انقلاب اسلامی و وقایع پس از آن»، «جنگ تحمیلی، ایستادگی و رشادت» و «در ایلام» توسط رضا احمدی به نگارش درآمده است.
وی پس از معرفی خود در فصل اول، به سالهای حضورش در نجف اشرف اشاره میکند. این سالها مصادف با تبعید امام به نجف اشرف بوده است. او از استقبال از امام در نجف و روزهای آغازین حضور امام و نیز نحوه شروع به تدریس امام میگوید. مطالب فصل سوم کتاب، به اوجگیری نهضت امام میپردازد و راوی در فصل چهارم از خاطرات دستگیری و زندان خود و پسرش عباس محمدی یاد میکند.
در فصل پنجم، وقایع پس از پیروزی انقلاب به ویژه در خرمشهر و اوضاع حساس آن مورد کنکاش قرار میگیرد. جریان خلق عرب، اقدامات تیمسار مدنی و شبیر خاقانی از جمله مباحثی است که در این قسمت مورد بحث قرار میگیرد. مطالب فصل ششم به دفاع مقدس و شرایط خرمشهر از ابتدای جنگ تا سقوط و سپس آزادسازی آن اختصاص دارد. راوی در فصل پایانی از حضورش در ایلام به عنوان امام جمعه و شرایط این شهر در روزهای جنگ و پس از آن سخن میگوید.
آیتالله عبدالله محمدی، فرزند عبدالرضا در سال 1304 در یک خانواده مذهبی و نسبتاً ضعیف در منطقه علامرودشت استان فارس متولد شد. تعلیم و یادگیری را از مکتب و توسط آخوند مکتبی آغاز کرد و پس از مدتی به دلیل پیشرفت در درس مکتبی، خود صاحب مکتبخانه شد. پس از دو سال به دلیل قحطی و خشکسالی به آبادان عزیمت و درس حوزوی را شروع کرد.
در همین ایام تصمیم میگیرد به نجف اشرف عزیمت کند تا خواندن دروس حوزوی را در همان جا ادامه دهد. از آنجایی که گذرنامه نداشت باید به صورت قاچاق میرفت؛ از این رو در مسیر رفتن به نجف اشرف اتفاقات عدیدهای همچون حبس در بصره و عزیمت مجدد به نجف اشرف برایش رقم خورد.
اولین سخنرانی و تدریس امام
«حضرت امام 10 روز درس و بحثی را شروع نکردند. به اصرار جمعی از فضلا، بعد از رضایت به اقامه نماز جماعت، قبول کردند که تدریس را شروع کنند. آغاز درس ایشان هم از ابتدای بیع مکاسب شیخ انصاری بود. رسم علمای قم این است که روز اول درس سخنرانی میکنند. روز مشخص را تعیین کردند و آن روز خیلی شلوغ شد.»
فصل سوم بیانگر اوجگیری نهضت امام است. که درباره جرقه محرک چرخ انقلاب، واقعه 19 دی قم، جلسات اعیاد شعبانیه، تصمیم ساواک برای دستگیری و درباره مرحوم شیخ عبدالرسول قائمی مطالبی بیان شده است.
فصل چهارم، سخنرانی و دستگیری عباسآقا، سخنرانی و دستگیری آیتالله محمدی، بازدید نماینده حقوق بشر از زندان، انتقال به بند شش، ورود به خرمشهر، نماز عید قربانی که خوانده نشد! و فرار شاه از ایران را در بر میگیرد و فصل بعدی شامل زمینهسازی جهت ورود امام به کشور، تشکیل ستاد رزمندگان عرب، دستگیری فرمانده پادگان دژ، ملاقات با امام و طرح شکایت، فعالیتهای گروه منصورون و استانداری مهندس غرضی در خوزستان است.
فصل ششم نیز مطلبی با عنوان «وسوسههای دویست هزار تومانی» دارد که آیتالله محمدی به ماجرای آن اشاره کرده و میگوید: «قبل از اینکه به دیدار حضرت امام بروم، مبلغ دویست هزار تومان از پول کمیته امداد در اختیار من بود تا آن را به افراد نیازمند و مستمند بدهم. قبل از اینکه به طرف تهران حرکت کنم، آن پول را داخل یک پاکت و نایلونی گذاشتم و به آقای موسوی، امام جماعت مسجد جامع دادم و گفتم این پول امانت نزد شما باشد تا من از تهران برگردم.
... در مرحله بعد که خواستم خدمت امام برسم، این پول را با خودم آوردم و در یکی از بانکهای قم گذاشتم. از طرف دیگر زمانی که در خرمشهر بودیم، یکی از مسئولان کمیته امداد به خرمشهر آمده بود و مبلغ 150 هزار تومان به من داد تا به افراد نیازمند و مجروحین کمک کنم. اما آن پول را مصرف نکردم و داخل یک پلاستیک گذاشته و در گوشه حیاط دفن کردم. اما قبل از آنکه به بندرعباس بروم با خودم گفتم حالا که تمام زندگیمان از دست رفت و غارت شد، آیا نمیتوانم از این دویست هزار تومان استفاده کنم؟
پولها را برداشتم و به تهران رفتم. مسئولان کمیته امداد هم مرا تحویل گرفتند و به یکی از آنها گفتم: دویست هزار تومان پول کمیته امداد نزد من بود، یکصد و پنجاه هزار تومان دیگر هم دادید، شد سیصد و پنجاه هزار تومان. تمام منزل و اموال و دارایی ما در خرمشهر غارت شد.»
به همان مسئول کمیته امداد گفتم: «ما این پولها را نگهداری کردیم، 150 هزار تومان در خرمشهر ماند و این دویست هزار تومان را نجات دادیم. این هم دویست هزار تومان شما.» دویست هزار تومان را تحویل دادم و رسید هم گرفتم. خدایا ما را از وسوسههای شیطان نجات بده.