به گزارش خبرگزاری بینالمللی قرآن(ایکنا)، به مناسبت ایام پیروزی انقلاب اسلامی به معرفی آثار تازه منتشر شده درباره انقلاب میپردازیم که مجموعه پانزده جلدی «آن روزها» از جمله این آثار در حوزه انقلاب است.
«آن روزها»؛ ساندویچ فرهنگی
ویژگی برجسته این مجموعه را پیش از هر ویژگی باید در کمحجم بودن آن دانست. خاصیتی که در دنیای امروز به ویژگی بسیار کاربردی تبدیل شده است. دیگر این امکان وجود ندارد که برای مردمی که در کسری از ثانیه، اخبار شهر، کشور و جهان پیرامون خود را میخوانند یا میبینند، صدها صفحه مقدمه و مؤخره چید تا یک موضوع را طرح کنیم. امروز که غذای مردم ساندویچهایی شده است که در مسیر آمد و شد و با عجله به معدهها راهنمایی میشود، باید خوراک فرهنگی مناسب همین وضع را تولید کرد.
مجموعه «آن روزها» این ویژگی را به بهترین شکل در خود دارد. مطالعه هر جلد آن بیش از یک ساعت زمان نمیگیرد و در عین حال مستنداتی مفید و در بیشتر مواقع جدید به مخاطبان خود در دهه آخر قرن سیزدهم میدهد.
شعارها و سرودهای انقلابی، قیام تبریز، مدرسه رفاه، دولت آشتی ملی، گروهکها و احزاب و فرقهها، کمیته ضدخرابکاری، مسجد هدایت و حسینیه ارشاد، از موضوعاتی هستند که 12 نویسنده در کتابهای «آن روزها» درباره آنها مطلب نوشته و بنیاد ادبیات داستانی و سرچشمه از انتشار آن حمایت کردهاند.
«آن روزها»؛ طرحی که با کملطفی دولتیها همراه شد
مهران عباسی، دبیر اجرایی مجموعه کتابهای «آن روزها» ضمن ارائه گزارش از روند تدوین این مجموعه گفت: مجموعه آن روزها، شهریور 87 در قالب یک مجموعه 30 جلدی مرتبط با اشخاص، اماکن و ... به معاونت فرهنگی وزارت ارشاد ارائه شد. آذرماه به ما اطلاع دادند که طرح مصوب شده است. الگوی کار بر اساس تجربهای بود که در مؤسسه روایت فتح کسب کرده بودم. رویکرد ما انقلاب اسلامی بود و با توجه به سایر آثاری که توسط ناشران دولتی و غیردولتی در فضای انقلاب اسلامی منتشر شده بود، در نظر داشتیم کتابی خوشخوان، ساده و روان به دست مخاطب برسد.
«مدرسه رفاه»
«صفرها و بیستها» عنوان اولین شماره این مجموعه را به خود اختصاص داده که «رخسار ثابتی» آن را نگاشته است و به موضوع «مدرسه رفاه» میپردازد. مطلع این کتاب به این شرح است: «مردی با موهای جوگندمی، پاچههای شلوارش را بالا زده و ایستاده وسط حوض.
برگهای زرد روی آب را با دستش جمع میکند و میریزد داخل سطل. در حیاط برو بیایی است. یک نفر قیچی باغبانی دستش گرفته و شاخههای اضافه درختهای حیاط را میبرد. مرد جوانی روزنامه به دست، توی درگاه پنجره طبقه چهارم ایستاده و شیشهها را تمیز میکند. با صدای زنگ، همه برمیگردند طرف در. مردی با دست پر میآید داخل. تاجر است و از سرمایهگذارهای مدرسه.
دو، سه نفر دست از کار میکشند و با خوش و بش میروند به کمکش. تابلو را از دستش میگیرند. نردبان میآورند و میروند روی دیوار تا تابلو را نصب کنند سر در مدرسه. کمکم همه دست از کار میکشند. جلوی در شلوغ میشود. روی تابلو نوشته «آموزش و پرورش شاهنشاهی. دبستان رفاه. سال تأسیس 1348»، بلند صلوات میفرستند... .
رفاه، چهارمین مدرسه مذهبی تهران است. علوی و رضویه قبلاً تأسیس شده بودند. فخریه را هم چند سال پیش اهالی مذهبی و پولدار شمیران ساخته بودند. ولی هنوز تعداد خانوادههای مذهبی که دوست داشتند، بچههایشان در مدرسههای خوب درس بخوانند، خیلی بیشتر از ظرفیت این مدرسهها بود؛ به خصوص برای دخترها.
فکر تأسیس رفاه هم از همین جا آمد. پیشنهاد اولیه را هاشمی داد. با بهشتی و رجایی و باهنر و چند تای دیگر دور هم نشستند و به این نتیجه رسیدند که باید برای دخترهای مذهبی تهرانی کاری بکنند. تمام برنامههای مدرسه، حتی معلمهایش هم با پیگیریها جور شده بودند... .
ساعت 9:30 برج مراقبت فرودگاه اعلام کرد، پرواز ایرفرانس از پاریس به مقصد تهران تا چند دقیقه دیگر مینشیند روی باند. با این خبر همه یک نفس راحتی کشیدند. فرودگاه مهرآباد آماده بود. آقای پسندیده ـ برادر امام ـ و آقای مطهری ـ رئیس شورای انقلاب ـ رفتند توی هواپیما و همراه امام آمدند پائین ... .
14 بهمن، بعد از نماز عشاء همه جمع شدند در اتاق امام. روز 12 بهمن، امام در بهشت زهرا(س) به همه گفته بود دولت تعیین میکند. آن شب هم برای همین همه در اتاق امام جمع شدند. اعضای شورای انقلاب هم بودند. امام از وقتی پاریس بود، مهدی بازرگان را برای نخستوزیری انتخاب کرده بود.»
ادامه داستان «مدرسه رفاه» را در جلد اول مجموعه «آن روزها» بخوانید.