مقام معظم رهبری پیش از انقلاب در سخنرانیهایشان مثالی درباره فرهنگ میزدند که مثال تور و ماهی بود. ایشان میگفتند: فرهنگ مثل توری است که ماهیها بدون این که خودشان بدانند، در داخل این تور، دارند حرکت میکنند و به سمتی هدایت میشوند.
توصیهام این است که شما در کارهای باندی و اجرایی سیاسی وارد نشوید و به کار فرهنگی بپردازید که متأسفانه غریب است.
این طور هم نیست که ما فرض کنیم در همه حالات خدای متعال موظف است کمک مادی کند؛ نه، طبیعت عالم هر چه هست، نقشه الهی کار خودش را میکند. زکریای نبی را با اره به دو نیم کردند... کشته شدن در راه خدا، «سوء» نیست.
معنای «لم یمسسهم سوء» این نیست که یک سیلی هم به ما نخواهد خورد؛ چرا، سیلی هم میخورد؛ بالاتراز سیلی هم میخورد؛ منتها این سوء نیست. با معیار الهی که نگاه کنید، «لم یمسسهم سوء»، اما با معیارهای مادی بشری که نگاه کنید، همهاش سوء است.
سختی کار فرهنگی
من هم به وجود تنگناها واقفم و نمیگویم نیست. وقتی که انسان میبیند مشکل زیاد است، باید تلاشش را زیاد کند. وقتی میرسیم به جایی که سخت است و نمیشود آنجا را کند، باید ضربه را قویتر وارد کنیم و قوت را بیشتر کنیم تا خداوند هم کمک کند. باید طلبگی کار کنیم، باید فقیرانه کار کنیم. نه اینکه پول نخواهید، نه اینکه امکانات نخواهید، نه اینکه دنبالش نروید. چرا بروید، اما اگر نشد؛ ره چنان رو که رهروان رفتند؛ یعنی با همان کمبود و فقر.
صدها کتاب چاپ کردند و هزارها جزوه و نوشته و تحلیل در جاهای مختلف منتشر کردند. ما اینها را در همان فاصله کوتاه دو، سه سال اول انقلاب دیدیم. این از نظر کسانی که بخواهند آن کار را انجام دهند یا برای کسانی که بخواهند تحلیل بدهند، سرمایه عظیمی است.
آرزوی فرهنگی
جامعه دینی طبیعتش این است که یک آرزوی فرهنگی داشته باشد. این جامعه، غیر از یک جامعه دنیوی است که فقط به مسائل زندگی بیندیشد. میتواند فرهنگ در آن زندگی باشد و میتواند مطلقاً نباشد.
اساس و ریشه فرهنگ
اساس و ریشه فرهنگ، عبارت است از عقیده، برداشت و تلقی هر انسانی از واقعیات و حقایق عالم و نیز خلقیات فردی و خلقیات اجتماعی و ملی.
یکی از بزرگان اهل سلوک و معرفت را دیدم در نامهای نوشته است که اگر فرض کنیم - به فرض محال، همه کارهایی که نبیّمکرّم اسلام(ص) انجام داد و هدفِ او بود که آنها را انجام دهد، انجام میگرفت، منتها به نام یک کس دیگر، آیا در آن صورت پیامبر اسلام ناراضی بود؟ آیا میگفت که چون به نام دیگری است، نخواهم کرد؟ آیا اینگونه بود؟ یا نه؛ هدف این است که آن کارها انجام گیرد؛ به نام چه کسی انجام گیرد، مهم نیست. پس، هدف مهمّ است.
«شخص» و «من» و «خود» برای انسانِ با اخلاص اهمیتی ندارد. اخلاص را دارد، اعتماد به خدا را هم دارد. میداند که خدای متعال حتماً این هدف را غالب خواهد کرد؛ چون فرموده است: «و انّ جندنا لهم الغالبون» خیلی از این جنودی که غالبند، در میدان جهاد به خاک شهادت میافتند و از بین میروند؛ لیکن فرموده است: «و انّ جندنا لهم الغالبون»؛ درعینحال غلبه با آنهاست.
عقبه قوی فرهنگی
فهمیدند باید عقبه ما را بمباران کنند. اگر بخواهیم تشبیه کنیم، این طور است که وقتی یک گروه نظامی، در جلو با دشمن مشغول جنگ است، غذایش از عقب میآید، نیروی تازه نفس از عقب میآید، ملزومات از عقب میآید، نامه دوستانه از پدر و مادر و یاران از عقب میآید. عقبه تا سالم است، این نیروی در خطّ مقدّم، میتواند بجنگد.
اگر دشمن آمد عقبهها رابمباران کرد؛ غذا از بین رفت، ملزومات ازبین رفت، نیروی تازه نفس ازبین رفت؛ نامه «دست شما درد نکند» از بین رفت، پدر و مادرِ «زهی» و «مرحبا»گو از بین رفت؛ کسی که در جلو مبارزه میکند، چطور قدرت مبارزه خواهد داشت؟! دو روز تلاش میکند؛ ولی از بین خواهد رفت. عقبه ما، در مبارزه ملت ایران با قلدری استکبار جهانی، عبارت بود از «فرهنگ» ما. منطقه عقبه ما عبارت بود از اخلاق اسلامی، توکّل به خدا، ایمان و علاقه به اسلام. یعنی علاقه آن مادری که چهار پسرش شهید شدهاند و میگوید من اینها را در راه اسلام دادم، و به این راضی است. دشمن اینها را تحلیل کرد و فهمید این ملت عقبهای دارد. فهمید تا آن عقبه هست، این ملت را با محاصره اقتصادی و با محاصره نظامی و یا چه و چه، نمیشود به زانو درآورد. پس، آن عقبه را باید بمباران کرد؛ فرهنگ او را، اخلاق او را، ایمان او را، ایثار او را، اعتقاد به دین او را، اعتقاد به رهبری او را، اعتقاد به قرآن و جهاد و شهادت او را؛ اینها را باید از بین برد و شروع کرد.
اتقان داشتن
کار را متقن باید انجام دهید. من این حدیث را مکرراً خواندهام؛ «رحم الله امرء عمل عملاً فاتقنه» خدا رحمت کند آن کسی را که کاری انجام دهد، و آن کار را متقن و محکم انجام دهد. کار را جدی باید گرفت. کار را باید محکم انجام داد. متقن باید انجام داد. نگذارید در این کاری که شما انجام میدهید، اندک خللی هم به وجود آید. إتقان یعنی این. یعنی نگذارید در هیچ گوشه کار، اشکال به وجود آید. هرچه میتوانید، کار را محکم انجام دهید؛ چون استحکام، ضرری ندارد. اگر قدری هم تأخیر خواهد افتاد، بیفتد،اشکالی ندارد و عجلهای نیست. استحکام، یک مقدار خرج بیشتری خواهد داشت.
نورافکن
من میخواهم روی مسئله بصیرت باز هم تأکید کنم. این تأکید من در واقع با این انگیزه است که شما که خودتان مخاطبید، خودتان میدان دارید، کار بر دوش شماست، بروید سراغ کارها و برنامهریزیهائی که با بصیرتیافتن ارتباط دارد؛ این نیاز مهم را تأمین کنید. بصیرت، نورافکن است؛ بصیرت، قبلهنما و قطبنماست. توی یک بیابان انسان اگر بدون قطبنما حرکت کند، ممکن است تصادفاً به یک جائی هم برسد، لیکن احتمالش ضعیف است؛ احتمال بیشتری وجود دارد که از سرگردانی و حیرت، دچار مشکلات و تعبهای زیادی شود. قطبنما لازم است؛ بخصوص وقتی دشمن جلوی انسان هست. اگر قطبنما نبود، یک وقت شما میبینید بیسازوبرگ در محاصره دشمن قرار گرفتهاید؛ آن وقت دیگر کاری از دست شما برنمیآید. پس بصیرت، قطبنما و نورافکن است. در یک فضای تاریک، بصیرت روشنگر است. بصیرت راه را به ما نشان میدهد.
لزوم مرزبندی
باید ببینید شما برای چه جهاد و مبارزه و تلاش میکنید و با کمبودها میسازید؟ جز این است که شما مرزبانی میکنید؟ شما مرزی به وجود آورید و این مرز را میخواهید حفظ کنید. میخواهید نگذارید که هنر وابسته به جناح زر و زور استکبار و آلوده به انواع ابتلائات بشری و حیوانی، بر ذهنیت مردم جامعه شما مسلط شود. پس در مرز، همه چیز باید مستحکم باشد؛ حرف ما این است.
روحیه کار جمعی داشتن
در ایران، در این پنجاه سال اخیر و البته در قبل از آن در 2500 سال اخیر، محکوم به نوعی فردگرایی شدیم. البته شرقیها کلاً فرد گرایند، از قدیم تاریخ شرق، یک تاریخ فردگرایی است. اسلام البته درست، نقطه مقابل این عمل کرده است. اسلام همه چیز را جمعی دارد، حتی عبادت. میدانید عبادت یعنی شخصیترین کار آدم، کار آدم باخدا که هیچ ارتباط به کارهای معمولی و دنیوی و همکاری و تعاون ندارد دیگر، رابطهایست بین انسان؛ آن عبادت نوع نیایش و تقدیس را میگویم، نه مفهوم عام عبادت، همین عبادتی که در ذهن مردم هم بیشتر هست؛ این یک رابطه انسان است با خدا. همین را اسلام میگوید دسته جمعی انجام بدهید؛ نماز جماعت، حج و ... به هر حال ما از این روح جمعی اسلام دور ماندیم.