به گزارش خبرگزاری بینالمللی قرآن(ایکنا)، جامعه قرآنی کشورمان در هفته جاری به دیدار خانواده شهید حسین آسایش رفتند. در این دیدار، رحیم قربانی، رئیس سازمان قرآن و عترت بسیج تهران بزرگ، علیاکبر ملکشاهی، قاری بینالمللی کشورمان، محمد انجمشعاع، مسئول معاونت هماهنگی و نظارت شورای توسعه فرهنگ قرآنی کشور، زنگنه، نماینده اتحادیه تشکلهای قرآنی و خبرگزاری ایکنا و فارس نیز حضور داشتند.
محمد آسایش، برادر شهید حسین آسایش که به همراه دختر و دامادش میزبان اعضای این جامعه قرآنی بود، عنوان کرد: برادرم در ششم خردادماه سال 1340 در خیابان فرهنگ شاپور تهران متولد شد. بعدها از این محله به محله چهار راه لشکر و از آنجا هم به خیابان تیموری نقل مکان کردیم.
وی با بیان این مطلب افزود: حسین آسایش در منطقه مهران و در تاریخ 15 آذرماه سال 1365 به شهادت رسید. برادرم فردی آرام و متواضع بود و این ویژگی از جمله خصوصیاتی است که اغلب دوستان و آشنایان و اقوام نیز بر آن اذعان دارند.
آسایش در ادامه خاطرات زندگی خود و برادرش اظهار کرد: سال 62، 63 بود که من برای ماموریت از سوی ارتش به انگلستان رفته بودم. وقتی بازگشتم متوجه شدم که حسین به فعالیت سیاسی روی آورده است و در کمیته انقلاب اسلامی فعالیت میکند.
فعالیت در آموزش و پرورش
وی درباره فعالیت سه، چهار ساله حسین آسایش در آموزش و پرورش یاد کرد و گفت: شهید آسایش در دو مدرسه به تدریس میپرداخت و قرآن و علوم تربیتی را آموزش میداد. سالها بعد پس از نامهای که نوشتم، نام یکی از مدارسی را که به تازگی ساخته بودند به نام این شهید گذاشتند.
برادر این شهید از اعزام شهید حسین آسایش از سوی بسیج آموزش و پرورش به مناطق جنگی یاد کرد و ادامه داد: او و همرزمانش برای مرحله مقدماتی عملیات کربلای 5 و به منظور امداد به منطقه اعزام شده بود.
تحول شهید پس از شهادت دو نفر از آشنایان و اقوام
وی با اشاره به اینکه از چند سال پیش از شهادت، شهدا ویژگیهای بارزی را از خود نشان میدادند، گفت: شهادت دو شهید امیرهوشنگ فردیپور و محمدرضا محمد رحیمی در روحیه حسین تحول و دگرگونی بسیاری ایجاد کرد.
آسایش از شهید محمد رحیمی به عنوان یکی از دوستان خانوادگی یاد کرد که در هنگام عبور از خیابان کارگر طی سال 60 توسط گروهکها ترور شده بود. آن زمان برای پاکسازی از سوی ارتش به تهران بازگشته بودم.
وی همچنین از امیرهوشنگ فردیپور، فرزند خواهرش یاد کرد و ادامه داد: وی نیز 14 ساله بود که برای جهاد به جبهه رفت و در سال 62 در جزیره مجنون مفقودالاثر شد و سالها بعد پیکرش کشف و به خانواده بازگشت.
آسایش با بیان اینکه حسین در نتیجه شهادت این دو شهید تحت تاثیر قرار گرفت، اظهار کرد: پس از این تحول، همواره به دنبال فعالیتهای جهادی بود. دوستانش میگفتند که قصد رفتن به جبهه و مبارزه با صدام را دارند.
وی گفت: بنیاد شهید پس از اینکه پدر و مادرم از دار دنیا رفتند، به دیدارم آمدند و وقتی متوجه این موضوع شدند، دیگر به ما سر نزدند. آنها پیش از این نیز به دیدار خانواده این شهید نیامده بودند.
هر کس میخواهد قرآن بخوانم به دارآباد بیاید
آسایش از ویژگی خاصی در این شهید یاد کرد که هیچ گاه در حضور دیگران به تلاوت قرآن نمیپرداخت و افزود: وی اظهار میکرد که هر کس میخواهد برایش قرآن بخوانم باید به دارآباد بیاید.
وی گفت: وقتی مادرم از حسین خواسته بود که برایش قرآن بخواند نیز وی گفته بود که ممکن است صدایم باعث آزار و اذیت همسایهها شود. حسین در مجموع فرد آرامی بود و این موضوع در محل نیز زبانزد خاص و عام بود.
قربانی در این دیدار اظهار کرد: این شهید جزء شهدایی بود که در دفتری که در نمایشگاه قرآن برای معرفی شهدای قرآنی گذاشته شده بود، از سوی مردم بازدیدکننده معرفی شده بود. در این دفتر نام بیش از 20، 30 شهید ثبت شده است.
نامه شهید به شاگردش
بخشی از نامه شهید به یکی از شاگردانش به این شرح است: «با انقلاب چطور هستید؟ امیدوارم که با صبر و حوصله انقلابی بر مشکلات پیروز شوید که صبر و تحمل بر مشکلات همچون جهاد است. در مشکلات بر خدا توکل کنید. یادتان باشد که مسائل پیش پا افتاده شما را از خداوند غافل نکند و یکدیگر را ناراحت نکنید و رضایت پدر و مادر را مورد نظر داشته باشید. ان شاءالله بزرگترها نیز مراقب رفتارشان با کوچکترها هستند.
این نامه در تاریخ 17 آبانماه سال 65 و یک ماه پیش از شهادت وی نوشته شده است.