صفحه نخست

فعالیت قرآنی

سیاست و اقتصاد

بین الملل

معارف

اجتماعی

فرهنگی

شعب استانی

چندرسانه ای

عکس

آذربایجان شرقی

آذربایجان غربی

اردبیل

اصفهان

البرز

ایلام

خراسان جنوبی

بوشهر

چهارمحال و بختیاری

خراسان رضوی

خراسان شمالی

سمنان

خوزستان

زنجان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

کهگیلویه و بویر احمد

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

بازار

صفحات داخلی

کد خبر: ۱۷۳۸۹۰۰
تاریخ انتشار : ۱۴ بهمن ۱۳۸۷ - ۰۸:۵۵

آفرينش شيطان از آيات متعدد قرآن استفاده می‏شود كه ماده اوليه شيطان(1) «آتش» بوده است؛ مثلاً، در آيه‏ای می‏فرمايد: «و اذقلنا للملائكة اسجدوا لادم فسجدوا الاّ ابليس كانَ من الجنّ ففسق عن امر ربّه.» (كهف:5) چنان‏كه ملاحظه می‏شود، اين آيه شريفه، ابليس را از جن می‏داند.

از آن‏جا كه انسان موجودی است ذاتا طالب كمال نهايی و سعادت ابدی و هميشه در انديشه شناخت كمال ابدی و نهايی و راه‏های وصول به آن و نيز شناخت موانع نيل به آن و كيفيت برطرف كردن آن‏هاست و نيز از آن‏جا كه شيطان را يكی از موانع مهم در راه نيل به كمال نهايی خود می‏داند، هميشه سعی دارد تا اين موجود پليد را به خوبی شناخته، راه‏های مبارزه با او را نيز بشناسد و از اين‏رو، به لحاظ تاريخی، مسأله شيطان و كيفيت خلقت و فلسفه آفرينش او، برنامه‏های او برای اغوای انسان و دام‏های گسترده و ابزار و وسايل اغواگری‏اش، مسأله حزب شيطان و كيفيت مبارزه با آن و مسائل ديگری از اين قبيل همزاد انسان است. هميشه و در هر جا سخن از شيطان بوده، سؤالات متعددی نيز درباره او مطرح می‏شده است.
ابليس اسم خاص همان شيطانی است كه اغواگر حضرت آدم بود و خدای تعالی در قرآن گاهی با عنوان «ابليس» و گاهی با عنوان «شيطان» از او تعبير می‏كند.(2) از سوی ديگر، آياتی خلقت جن را از آتش می‏داند: «والجانَّ خلقناه من نار السّموم» (حجر:27)؛ «و خلق الجانّ من مارجٍ من نارٍ» (الرحمن: 15) خود شيطان هم خلقت خود را از آتش می‏داند، آن‏جا كه خداوند از او سئوال می‏كند: چه چيزی مانع سجده كردن تو بر آدم شد، گفت: «انا خيرٌ منه خلقتنی من نارٍ و خلقته من طينٍ.» (ص: 76)
در جای ديگر، می‏گويد: «ءَاسجدُ لمن خلقت طينا» (اسراء:61) اما اين‏كه منظور از «آتش» همين آتش معمولی است يا آتش ديگری شبيه اين، از قرآن چيزی به دست نمی‏آيد. ممكن است گفته شود: اصل معنای جن ستر و پوشش است و از اين‏رو، به جنين هم «جنين» گفته می‏شود؛ چرا كه در پوشش رحم مادر قرار دارد و مستور است.
جنيان را هم به دليل مستور بودنشان «جن» گويند. به بهشت و باغ نيز «جنت» گويند؛ چون تحت پوشش شاخه‏های درختان است. بر ديوانگی هم به دليل مستور بودن عقل و شكوفا نبودن آن «جنون» اطلاق می‏شود. پس با توجه به آنچه گفته شد، می‏توان گفت: ملائكه هم جن هستند؛ زيرا مستور از چشمان هستند و به صرف اين‏كه قرآن می‏فرمايد: كان من الجنّ ففسق عن امرِ ربّه (كهف: 50) نمی‏توان به وسيله آن اثبات كرد كه ابليس از فرشتگان نبوده؛ چرا كه ممكن است به دليل مستور بودن فرشتگان، بر ابليس هم، كه از آن‏ها بوده جن اطلاق شده باشد. اما چنين برداشتی خلاف ظاهر آيه شريفه است.
علاوه بر آن، در هيچ آيه‏ای واژه «جن» بر ملائكه اطلاق نشده است، بلكه جن در قرآن نام طايفه‏ای از موجودات مكلّف است كه معمولاً در برابر «انس» قرار گرفته؛ مانند: «يا معشر الجنِّ و الانس الَم يأتِكم رسلٌ منكم ‏يقصّون عليكم ‏آياتی وينذرونكم ‏لقاءَ يومكم‏ هذا» (انعام:130)؛ «و ما خلقتُ الجنَّ و الانس الاّ ليعبدون» (ذاريات: 56)؛ «و لقد ذرأنا لجهنم كثيرا من الجنِّ و الانس.» (اعراف: 179) بنا به قول بعضی از مفسّران،(3) گاهی هم «جن» در برابر فرشتگان قرار گرفته است؛ مانند: «و يومَ نحشرهم جميعا ثم نقولُ للملائكةِ هؤلاءِ اياكم كانوا يعبدون قالوا سبحانك انت ولينا من دونهم بل كانوا يعبدون الجنِّ.» (سبا: 41) از آنچه گفته شد، جواب اين سخن هم كه «شيطان نخست فرشته بود، ولی پس از امتناع از سجده بر آدم و تمرّد از امر الهی از درگاه احديت رانده شد و به اضلال و اغوای خلق پرداخت» (4) نيز روشن می‌شود.
آيا ابليس از فرشتگان بود؟ ممكن است توهّم شود كه ابليس نيز فرشته‏ای از فرشتگان الهی بوده؛ زيرا در بعضی از آيات مربوط به سجده فرشتگان بر آدم (ع) و امتناع ابليس از سجده بر آن حضرت، فرشتگان مستثنی منه و ابليس مستثنی قرار گرفته است.(5) علاوه بر اين، ابليس هم نگفت من از فرشتگان نيستم تا سجده كنم وآنگهی، امام علی (ع) می‏فرمايد: «ما كان اللّه سبحانه ليدخل الجنة بشرا بامر اخرجٍ به منها ملكا»(6) جواب اين توّهم: اولاً، قرآن تصريح دارد كه ابليس از جن است درآن‏جا كه‏ می‏فرمايد: «كان‏من‏الجنّ ففسق عن امر ربّه» (كهف: 50) ثانيا، از آن‏جا كه ابليس مدت طولانی در بين فرشتگان بود، در زمره آن‏ها درآمده بود، و اين‏كه قرآن می‏فرمايد: «و اذقلنا للملائكةِ اسجدوا لآدم فسجدوا الاّ ابليس» می‏تواند از همين مقوله باشد.
ثالثا، آفرينش ‏شيطان ‏از آتش‏ است، اما خلقت ‏فرشتگان‏ از نور.(7) رابعا، قرآن تصريح دارد به اين‏كه فرشتگان نافرمانی خدا نمی‏كنند: «لا يعصون اللّه ما امرهم» (تحريم: 6)؛ «لا يسبقونه بالقول و هم بامره يعملون» (انبياء:26). اما با وجود اين، به تصريح قرآن، شيطان از فرمان خدا سرپيچی كرد: «ابی واستبكر و كان من الكافرين» (بقره: 34)؛ «كان من الجنّ ففسق عن امر ربّه» (كهف: 50)؛ «فسجدوا الاّ ابليس ابی» (طه: 116)؛ «الاّ ابليس ابی ان يكون مع الساجدين» (حجر: 30)؛ «الاّ ابليس استكبرو كان من الكافرين»(ص:74)؛ «انّ الشيطان كان للرّحمن عصّيا.» (مريم: 44) خامسا، قرآن شيطان را دارای ذريه می‏داند، آن‏جا كه می‏فرمايد: «واذ قلنا للملائكة اسجدوا لآدم فسجدوا الاّ ابليس كان من الجن ففسق عن امر ربّه افتتخذونه و ذرّيته اولياء من دونی و هم لكم عدوٌ بئس للظالمين بدلاً.» (كهف: 50)
اما چنين چيزی برای فرشتگان ثابت نشده است.
سادسا، قرآن می‏فرمايد: ملائكه برای كسانی كه در زمين هستند از درگاه الهی طلب مغفرت و بخشش می‏كنند: «و الملائكةُ يسبّحون بحمد ربّهم و يستغفرون لمن فی الارض و بالاسحار هم يستغفرون» (ذاريات: 18) و در جای ديگر می‏فرمايد: «الذين يحملون العرش و من حوله يسبّحون بحمد ربّهم و يؤمنون به و يستغفرون للّذين آمنوا ربّنا وسعت كلّ شی‏ءٍ و علما فاغفر للّذين تابوا واتّبعوا سبيلك و قهم عذاب الجحيم.» (غافر: 7) ولی در آيات متعددی، شيطان را دشمن آشكار انسان می‏داند و انسان را از پی‏روی او برحذر می‏دارد: «و انّ الشيطان للانسان عدوٌ مبينٌ» (يوسف: 5)؛ افتتخذونه و ذرّيته اولياء من دونی و هم لكم عدّوٌ.» (كهف: 50)(8)
فلسفه آفرينش شيطان چرا خداوند شيطان را آفريد تا هم آدم (ع) و هم فرزندان او را فريب داده، اغوا كند؟ اگر خلق نمی‏كرد، مسلّما هيچ ‏يك از بندگان او معصيت و نافرمانی نمی‏كردند و به طور كلی، آدميان از شرّ او در امان بودند. پس چرا او را خلق كرد؟ جواب: اولاً، خداوند شيطان را جبرا شيطان (به عنوان موجودی شرير و موذی) نيافريد؛ بلكه شيطان پس از خلقت آن ‏قدر عبادت خدا را انجام داد كه در زمره فرشتگان قرار گرفت. امام علی (ع) در اين‏باره می‏فرمايد: «واعتبروا بما كان من فعل اللّه بابليس اذ احبط عمله الطويل و جهده الجهيد و قد كان قد عبداللّه ستة آلافٍ لا يدری امن سنی الدّنيا امّن سنی الاخرة عن كبر ساعةٍ واحدةٍ فمن ذا بعد ابليس يسلم عن اللّه بمثل معصيتة.»(9)
پس اين خود شيطان بودكه‏ با اختيارات خود از امر الهی ‏تخلف كرد و از سجده ‏بر آدم‏ امتناع‏ كرد و بدين ‏روی، مطرود رحمت‏ الهی‏ شد.(10) ثانيا، خداوند انسان را در برابر فريب‏ها و اغواگری‏های شيطان بی‏دفاع نگذاشته، بلكه او را به نيروهای عقلانی و وحيانی مسلّح كرده است؛ از يك سو، به وسيله عقل و از سوی ديگر، از طريق وحی از ترفندهای شيطانی آگاهی پيدا كرده است.(11) ثالثا، وجود شيطان برای انسان به يك لحاظ، نعمت است و نه نقمت؛ چرا كه خود وسيله‏ای برای پيشرفت و تكامل بشری است؛ زيرا اگر انسان با نيروهای مخالف و بازدارنده از صراط مستقيم به مبارزه برخيزد، مسلّما در تربيت روح و روان و تكامل معنوی او تأثير فوق‏العاده‏ای خواهد داشت.
از سوی ديگر، يكی از سنّت‏های الهی «امتحان» است؛ به اين معنا كه اراده خدا بر اين تعلّق گرفته كه همه بندگانش را به انحای گوناگون بيازمايد: «احسب النّاسُ ان يتركوا و هم لا يفتنون.» (عنكبوت: 2)(12) خلقت شيطان هم خود وسيله‏ای برای آزمايش انسان‏هاست؛ زيرا انسان با توجه به اين مسأله سعی می‏كند با انواع مكر و حيله‏های او مبارزه كند و با كمك و استمداد از عقل و وحی الهی، در برابر انواع توطئه‏ها و برنامه‏ها و نيرنگ‏های شياطين انس و جن مقاومت كند و تسليم نشود و بدين ‏وسيله به عالی‏ترين مراتب كمال و سعادت انسانی نايل شود.
بله، او می‏تواند با اختيار خود، اسير شعارهای شيطانی و مغلوب هواهای نفسانی خويش شده، به دانی‏ترين مراتب حيوانی سقوط كند. و معمولاً افراد بی‏ايمان نسبت به معاد اين چنين هستند: «و لتُصغی اليه افئدة الّذين لايؤمنون بالاخرة و ليرضوه و ليقترفوا ما هم مقترفون.» (انعام:113) آيا انسان در برابر شيطان مجبور است؟ نه تنها انسان با علم حضوری، پی به مختاربودن خود می‏برد(13) و نه تنها آيات متعددی از قرآن دلالت بر اختيار انسان می‏كنند،(14) بلكه آيات فراوان ديگری نيز دلالت دارند كه انسان در برابر شيطان مسلوب‏الاختيار نيست، بلكه شيطان از طريق تزيين (آراستن، زيباجلوه دادن)(15)، وسوسه(16)، دعوت(17)، تسويل (فريفتن)(18) استزلال (لغزاندن)(19)، افتنان (به فتنه انداختن)(20) اضلال (گمراه كردن)(21)، ايحاء (القا كردن سخن، وحی كردن، وسوسه كردن)(22) وعده دروغ(23) و مانند آن انسان را به نافرمانی خدا سوق می‏دهد و اين‏همه، از لوازم شيطنت است.
بايد توجه داشت كه اگر در بعضی از آيات اشاره به سلطه شيطان بر بعضی افراد شده،(24) اين سلطه تكوينی نيست و از اين‏رو، شيطان در قيامت، به هنگام رويارويی با پيروان خود می‏گويد: «انّ اللّه وعدكم وعدالحقّ و وعدتكم فاخلقتكم و ما كان لی عليكم من سلطانٍ الاّ ان دعوتكم فاستجبتم لی فلاتلومونی ولوموا انفسكم و ما انتم بمصرخی انّی كفرت بما اشركتمون من قبل...»(ابراهيم:22)
البته روشن است كه سلطه در آيه شريفه، اطلاق دارد و شامل هر نوع سلطه‏ای می‏شود، چه سلطه بر ابدان باشد و چه سلطه بر افكار و انديشه‏ها. دعوت شيطانی و تزيين اعمال و تسويل و وسوسه توسط شيطان ممكن است در انسان ميل و شوق به گناهان ايجاد كند و انسان هم پس از آن به راحتی تن به معصيت و نافرمانی خدا دهد، ولی اين به معنای مسلوب ‏الاختيار كردن انسان نيست، بلكه او مخير است كه دل و فكر خود را جايگاه و سنگر شيطان قرار دهد يا جايگاه ذكرالهی. بسيارند كسانی‏كه حاضر نيستند، حتی يك لحظه، قلب خود را جايگاه وساوس شيطانی قرار دهند؛ دل‏های آن‏ها لبريز از ايمان به خداست و هميشه بر او توكّل دارند و از اين ‏رو، شيطان هم بر آن‏ها هيچ سلطه‏ای ندارد: «انّه ليس سلطانه علی الّذين آمنوا و علی ربّهم يتوكلّون» (نحل: 99)
او بر بندگان خدا (كسانی كه واقعا بنده او هستند) هيچ سيطره‏ای ندارد، مگر بر پيروان گمراه خود: «انّ عبادی ليس لك عليهم سلطانٌ الاّ من اتّبعك من الغاوين» (حجر:42) شياطين انس و جن بعضی از آيات سخن از شياطين انس و جن دارند: «و كذلك جعلنا لكلّ نبی عدّوا شياطين الانس و الجنّ يوحی بعضم الی بعضٍ زخرف القول غرورا و لو شاء ربّك ما فعلوه فذرهم و ما يفترون و لتصغی اليه أفئدةُ الّذين لايؤمنون بالاخرة و ليرضوه و ليقترفوا ما هم مقترفون.» (انعام: 113)
چنان‏كه از آيه استفاده می‏شود، شياطين انس و جن برنامه‏های اغواگرانه خود را به طور پنهانی، سريع و فريبنده به ديگران القا می‏كنند و اين‏جاست كه در اثر اين القائات دل‏های افراد بی‏ايمان به آخرت نسبت به آن‏ها متمايل شده، سخنان و برنامه‏هايی را كه ظاهری زيبا و باطنی زشت و كريه دارند، از آنان می‏پذيرند و به آن دل‏گرم می‏شوند و از اين طريق، به انواع گناهان شقاوت ‏بار آلوده می‏شوند: «وليقترفوا ما هم مقترفون.» نه تنها شياطين جن، بلكه شياطين انس هم برای گمراه كردن مردم برنامه‏ريزی‏ها می‏كنند و از اين‏رو، قرآن به سران منافقان، كه از هيچ كوششی برای شكست مسلمانان دريغ نمی‏كردند، لقب «شياطين» می‏دهد: «واذا لقوا الّذين آمنوا قالوا آمّنا و اذا خلوا الی شياطينهم قالوا انّا معكم انّا نحن مستهزئون» (بقره: 14)
حزب شيطان از بعضی از آيات استفاده می‏شود كه خدای تعالی به انسان هشدار می‏دهد كه شيطان دشمن شماست، شما هم او را دشمن تلقّی كنيد و از پيروی او بپرهيزيد كه هدفش جز اغوای شما چيزی نيست و او حزب و گروهش را به راه‏های منحرف دعوت می‏كند و اين جز دوزخ را در پی نخواهد داشت: «انّ الشيطان لكم عدوٌ فاتخذوه عدّوا انّما يدعوا حزبه ليكونوا من اصحاب السّعير.» (فاطر:6) اما در اين‏كه منظور از «حزب شيطان» چيست، قرآن خود توضيح می‏دهد؛ در بعضی از آيات(25)
پس از معرفی منافقان و تبيين بعضی از برنامه‏ها و توطئه‏های آنها ـ مانند طرح دوستی آن‏ها با غضب‏شدگان الهی، در مشكلات و گرفتاری‏ها با مسلمانان نبودن، با سوگند دروغ اعلان وفاداری كردن نسبت به مؤمنان، با سوگند مردم را از راه خدا بازداشتن وعيدهای مكرر به آن‏ها دادن ـ می‏فرمايد: «استحوذ عليهم الشيطان فانساهم ذكراللّه اولئك حزب الشيطان الا انّ حزب الشيطان هم الخاسرون.» (مجادله: 19)؛ شيطان بر آنان استيلا پيدا كرده، ياد خدا را از خاطرشان محو كرد. آنان حزب شيطانند. آگاه باشيد كه حزب شيطان زيانكارانند. پس در واقع، حزب شيطان دو مشخصه بارز دارند: يكی سلطه شيطان بر آن‏ها و ديگری فراموش كردن خدا. دو مشخصه‏ای كه هر يك از آن‏ها به تنهايی می‏تواند تباه‏كننده سعادت دنيوی و اخروی انسان باشد و از همين طريق شيطان برنامه‏های خود را اجرا می‏كند. امام علی (ع) می‏فرمايد: «الا و انّ الشيطان قد جمع حزبه و استجلب خيله و رجله..»(26)
آگاه باشيد كه شيطان حزب خود را جمع‏آوری‏ كرده ‏و سواره‏ها و پياده‏های (لشكر) خويش ‏را فرا خوانده‏ است. مرحوم علّامه جعفری در ذيل كلمات گران‏سنگ مزبور می‏گويد: «مسلّم است كه حزبی به نام «حزب شيطان» با علامت مخصوص يا لباس مشخص در هيچ نقطه‏ای از تاريخ بشری نمودار نگشته است. ما با هر حزبی كه در تاريخ روبه‏رو می‏شويم، با يكی از صفات جالب، كه مفهوم آرمانی انسانی دارد، خود را مشخص كرده است، مانند حزب عدالت، حزب آزادی، حزب ترقی‏خواهان و غيره... بنابراين، مقصود از «حزب شيطان» يك حزب رسمی با يك برنامه معين و هدف مشخص شيطانی نيست، بلكه بنا به قاعده اصلی: ناريان مر ناريان را طالبند نوريان مر نوريان را جاذبند منظور گردهمايی و تشكّل افراد و گردهمايی از انسان‏نماهاست كه هوا و هوس‏ها و خودكامگی‏ها... و مقام ‏پرستی و تورم «خود طبيعی» آنان را با يكديگر متشكّل كرده، همداستان و همرزم و هم‏پياله نموده است. اين‏گونه تشكّل، كه اميرالمؤمنين (ع) آن را «حزب شيطان» می‏نامد.
از نظر ماهيت و نتيجه، پست‏تر و وقيح‏تر از تشكّل حيوانات درنده است؛ زيرا درندگان هر اندازه و به هر كيفيتی هم كه متشكّل شوند، نمی‏توانند به فعاليت‏های وسيع‏تر و عميق‏تر از محدوده غرايز معين خود بپردازند؛ مثلاً، تشكّل ببرها هرگز نمی‏تواند تحوّل پليد در گروه ببرها يا ديگر جانداران به وجود بياورد، در صورتی‏كه حزب شيطان، كه از افراد انسانی تشكيل می‏يابد، دارای نيروها و استعدادهايی است كه به وسيله آن‏ها می‏توانند ارزش‏ها را نابود كنند، تحوّلات قهقرايی ايجاد كنند، اگر موقعيت ايجاب كند راه‏هايی را كه به پوچی حيات منتهی می‏گردد پيش ‏پای مردم بگسترانند.
حزب شيطانی مختصات ديگری هم دارد؛ از آن جمله می‏تواند از مفاهيم عالی انسانی مانند علم، تكامل، عدالت، وطن، آزادی، سوء استفاده نموده با تحريك ابعاد آرمان‏جويی در انسان‏ها آنان را تا اعماق تباهی براند.»(27) بعضی از آيات هم دلالت دارند كه شيطان لشكريانی دارد كه آن‏ها را برای اغوای مردم استخدام می‏كند: «و جنودُ ابليس اجمعون» (شعرا: 95)؛ «انّه يراكم هو و قبيله من حيث لا ترونهم انّا جعلنا الشياطين اولياء للّذين لا يؤمنون» (اعراف: 27)؛ «واذ قلنا للملائكة اسجدوا لآدم فسجدوا الاّ ابليس كان من الجن ففسق عن امر ربّه افتتخّذونه و ذرّيتّه اولياء من دونی و هم لكم عدوٌ بئس للظالمين بدلاً» (كهف:50)
سخنان امام علی (ع) در نهج‏البلاغه نيز بيانگر اين واقعيت است، آن‏جا كه می‏فرمايد: «آنان در زندگی به شيطان اعتماد كردند؛ او را تكيه‏گاه خويش و ملاك كارشان قرار دادند، او هم آنان را دام خود و وسيله‏ای برای اضلال ديگران قرار داد و سينه‏های آن‏ها را لانه خود ساخت. در درون آن‏ها تخم‏های رذالت و پستی گذاشت و جوجه‏های آن را در دامنشان پرورش داد؛ با چشم آن‏ها می‏بيند و با زبان آن‏ها سخن می‏گويد و به كمك آن‏ها بر مركب اضلال و گم‏راهی خود سوار شده، كارهای زشت و ناپسند را در نظرشان زيبا جلوه داده است. اينان مانند كسی هستند كه عملشان شاهد بر اين است كه با مساعدت شيطان انجام شده و گفتار باطل را او بر زبانشان جاری كرده است.»(28)
به هر حال، وقتی دل‏هايی كه بايد جايگاه ياد و ذكر الهی باشند به لانه شيطان تبديل شوند، خيالات، وسوسه‏ها، توهّمات، شك و ترديدها، انكار و تكذيب‏ها و در نهايت توطئه‏ها شروع می‏شوند؛ كارهايی كه در واقع همگی تخم‏ريزی‏ها و يا جوجه‏های شيطانی هستند. آن‏گاه چنين افرادی خود وسيله‏ای برای شيطان در جهت صيدكردن و اضلال كردن می‏شوند؛ چشمان آن‏ها چشمان شيطانی و زبان‏هايشان زبان‏های شيطانی خواهد بود، به طوری‏كه همه كلماتشان سخنان شيطان است. آری، افرادی اين ‏چنينی همان حزب و جمعيت شيطانی و دست‏ياران او هستند. اينان كسانی هستند كه قبلاً ويژگی‏های انسانی داشتند، اما در اثر پذيرش دعوت شيطان و زير چتر و حزب او درآمدن، از صراط مستقيم الهی منحرف شده، آن ويژگی‌‌های انسانی را از دست دادند و خود به يكی از شياطين انسی مبدّل شدند.
حزب‏اللّه با توجه به آنچه در مورد حزب شيطان و آيات مربوط به آن گفته شد، تذكر اين نكته لازم است كه از منظر قرآن، حزب ديگری نيز وجود دارد كه در برابر حزب شيطان قرار دارد و آن «حزب‏اللّه» است. اما در اين‏كه منظور از «حزب‏اللّه» چيست، قرآن ويژگی‏های افراد تحت پوشش اين حزب را چنين بيان می‏دارد: «لا تجد قوما يؤمنون باللّه و اليوم الآخر يوادّون من حادّاللّه و رسوله ولو كان آباؤهم او ابناؤهم او اخوانهم او عشيرتهم اولئك كتب فی قلوبهم الايمان و ايدّهم بروحٍ منه و يدخلهم جناتٍ تجری من تحتها الانهار خالدين فيها رضی اللّه عنه و رضوا عنه اولئك حزب‏الله الا انّ حزب‏اللّه هم المفلحون.» (مجادله:12)
ملاحظه می‏شود كه قرآن می‏فرمايد: گروهی را نمی‏يابی كه ايمان به خدا و آخرت داشته باشند، اما با دشمنان خدا و رسولش سازگار و دوست باشند (مؤمن به خدا و آخرت هرگز با دشمن خدا و رسول او طرح دوستی نمی‏افكند)، حتی اگر آن‏ها پدران يا فرزندان يا برادران يا فاميلشان باشند.(29) خداوند در دل آنان ايمان را نوشته است و آن‏ها را به وسيله روحی كه از جانب خودش می‏باشد تأييد كرده، آنان را به بهشت‏هايی كه از زير (درختان آن‏ها) جوی‏هايی روان است، داخل می‏كند و در آن‏جا جاودان خواهند بود.
آن‏ها از خدا خشنودند و خدا هم از آنان خشنود. (مسلّما اين بزرگ‏ترين پاداش محبّ است كه محبوبش نسبت به او اظهار رضايت نمايد؛ نعمتی كه ارزش آن از همه بهشت و نعمت‏های آن بالاتر است.) آن‏گاه خداوند متعال در پايان آيه شريفه اين جمعيت (و افرادی كه دارای چنين خصايصی هستند) را «حزب‏اللّه» اعلان می‏كند و می‏فرمايد: آگاه باشيد كه آنان حزب‏اللّه هستند و آنهايند كه اهل فلاح و رستگاری‏اند. آيه‏ای ديگر «حزب‌الله» را كسانی می‏داند كه پيرو خدا و رسول او و در خط ولايت باشند: «انّما وليكم الله و رسوله و الّذين آمنوا الذين يقيمون الصّلوةَ و يؤتون الزّكوة و هم راكعون و من يتولَّ اللّه و رسوله والّذين آمنوا فانّ حزب الله هم الغالبون.» (مائده: 55ـ56)
از مجموع آيات مربوط به حزب‏اللّه، استفاده می‏شود كه آن‏ها: 1. كوچك‏ترين سازش و دوستی با دشمنان خدا ندارند؛ 2. دل‏هايی سرشار از ايمان دارند؛ 3. مورد تأييدات الهی هستند؛ 4. پاداش آن‏ها بهشت است؛ 5. هم مورد رضايت الهی هستند و هم آن‏ها از خدا راضی هستند؛ 6. آن‏ها رستگاران و اهل فلاح هستند؛ 7. فقط پيرو خدا و رسول خدا و در خط ولايت هستند؛ 8. آن‏ها پيروز خواهند بود (و اين وعده‏ای است قرآنی و الهی). دام‏ها و برنامه‏های شيطان پس از آن‏كه ابليس مأمور سجده بر آدم شد و به سبب كبر و غروری كه داشت از سجده بر او ابا كرد، به خدای متعال گفت: اگر تا قيامت مرا زنده بگذاری، همه فرزندان او ـ جز عدّه كمی ـ را گم‏راه كرده و آن‏ها را از راه طاعت و بندگی تو بدر خواهم برد: «قال ارأيتَك هذا الّذی كرمت علی لئن اخّرتن الی يوم القيامة لاحتنكنّ ذرّيته الاّ قليلاً.»
خدای متعال هم فرمود: برو كه كسانی كه از آن‏ها پيرو تو باشند، جهنم جزای آن‏هاست كه مسلّما جزايی تمام خواهد بود: «قال اذهب فمن تبعك منهم فانّ جهنّم جزاؤكم جزاءً موفورا.» در اين‏جا خداوند به اسباب و وسايل و دام‏های شيطانی برای گم‏راه كردن مردم اشاره كرده، خطاب به شيطان می‏فرمايد: از آن‏ها هركه را توانستی با صدايت تحريك كن و با سواران و پيادگانت بر آن‏ها بتاز و با آن‏ها در اموال و اولاد شركت كن و به ايشان وعده بده.
و شيطان جز فريب به آن‏ها وعده نمی‏دهد. در حقيقت، تو را بر بندگان من تسلّطی نيست و حمايت‏گر و وكيلی (همچون) پروردگارت بس است: «واستفزز من استطعت منهم بصوتك و اجلب عليهم بخيلك و رجلك و شاركهم فی الاموال و الاولاد وعدهم و ما يعدهم الشيطان الاّ غرورا انّ عبادی ليس لك عليهم سلطان و كفی بربّك وكيلاً.» (اسرا: 64ـ65) به راستی، اگر دقت كنيم، می‏بينيم خدای متعال چهار دام و ـ به عبارت ديگر ـ چهار وسيله و برنامه برای شيطان در اضلال و اغوای ديگران برمی‏شمرد كه هميشه در دنيا به انحای گوناگون كاربرد فراوانی دارند: 1. «واستفزز من استطعت منهم بصوتك»؛ هر كه را توانستی با صدايت تحريك كن و وسوسه نما. امروز هم شياطين بزرگ انس با پشتوانه و اعتماد به شياطين جن و ملاك قرار دادن آن‏ها به وسيله بنگاه‏های عظيم تبليغاتی خود و ابزار و وسايل ديگر، شايعات و تبليغات فراوان و دروغينی را برای گم‏راه كردن مردم و به خصوص جوانان به راه می‏اندازند؛ تبليغاتی كاملاً حساب شده در قالب خبر، شعر، مصاحبه، طنز و مانند آن‏ها كه فقط احزاب شيطانی را يارای چنين تبليغاتی است.
2. «واجلب عليهم بخيلك و رجلك»؛ با فريادت لشگر سواره و پياده را به جانب آنان روانه كن. بزرگان شياطين انس هم نيروهای عظيمی تحت عناوين گوناگون مانند «نيروهای واكنش سريع» برای اهداف دروغينی مانند مبارزه با تروريسم آماده كرده‏اند كه در هر لحظه و در هر گوشه‏ای از جهان خواستند، هرطور صلاح ديدند، حمله می‏كنند تا به اهداف شيطانی خود نايل شوند؛ اهدافی مانند سركوب كردن جنبش‏های آزادی ‏بخش و استقلال‏طلب، حمايت از اقمار خود، كسب منافع اقتصادی و سياسی و باج‏گيری.
3. «و شاركهم فی الاموال و الاولاد»؛ و با آنان در اموال و اولاد شريك شو. از جمله برنامه‏های شيطانی احزاب شيطانی در سلطه بر بندگان خدا و اغوای آن‏ها، رواج مسأله ربا در بين آن‏ها و سلطه بر منافع اقتصادی آن‏هاست تا هم اموال و ثروت‏های آن‏ها را به غارت ببرند و هم آن‏ها را مطيع خود و در نهايت، منحرف . از سوی ديگر، هجمه فرهنگی به آن‏ها و شيوع فحشا و منكرات و ايجاد مراكز فساد و ازدياد فرزندان نامشروع و در يك كلمه، از خود بيگانه كردن جوانان، به طوری‏كه فرهنگ بيگانه را فرهنگ خود بپندارند و به طور كلی، حيوانيت را به جای انسانيت تلّقی كنند و از فطرت الهی و ويژگی‏های انسانی خود كاملاً بيگانه شوند، از جمله برنامه‏های شياطين است كه از طريق مسائل اقتصادی و تهاجم فرهنگی بر ايشان قابل دسترسی است.
4. «و عدهم»؛ و به آن‏ها وعده (دروغين) بده و (آن‏ها را بفريب». آن‏ها را با وعده دروغين ـ كه اگر به برنامه‏های ما عمل كنيد، در آينده نه چندان دور به اوج رفاه و آسايش و دموكراسی خواهيد رسيد و اگر عمل نكنيد، هر لحظه از مدينه فاضله فاصله خواهيد گرفت و وعده‏های ديگر ـ اعوان و ياران خود را فريب می‏دهند. اما قرآن در خاتمه هشدار می‏دهد تا مبادا بندگان صالح خدا فريب چنين وعده‏های دروغينی را بخورند: «و ما يعدهم الشيطان الاّ غرورا» و شيطان به غير از فريب دادن، به آن‏ها وعده‏ای نمی‏دهد. و باز خطاب به شيطان فرمايد: «انّ عبادی ليس عليهم سلطان»؛ بر بندگان من (هيچ‏گونه) سلطه‏ای نخواهی داشت.«و كفی بربّك وكيلاً.»
بعضی از نشانه‏های كارهای شيطانی گفته شد شيطان به انحای گوناگون از طريق دعوت، تزيين، استزلال و افتنان، انسان‏ها را اغوا می‏كند و اين امور هيچ منافاتی با اختيار داشتن انسان ندارند ـ به اين معنی كه انسان در برابر شيطان مسلوب‏الاختيار نخواهد بود ـ و نيز گفته شد كه در آيات متعددی خدای تعالی به انسان هشدار می‏دهد كه مبادا از شيطان اطاعت كند. با توجه به آنچه گفته شد، بعضی از آيات قرآن نشانه‏هايی را برای كارهای شيطانی ذكر می‏كنند؛ به اين معنا كه هشدار می‏دهند كه شيطان دستور چنين كارهايی را می‏دهد. اين مسأله كمال لطف و عنايت الهی را نسبت به بندگانش می‏رساند كه آن‏ها را به نحو احسن هدايت می‏كند تا مبادا دست‏خوش وساوس و حيله‏های شيطانی قرار گيرند. به هر حال، بعضی از علايم كارهای شيطانی عبارتند از: 1. وعده فقر؛ انسان را از انفاق و ادای زكات و خمس بازداشتن تا مبتلا به فقرنشود: «الشيطان‏يعدُكم‏الفقر»(بقره:268) 2. امر به فحشا؛ «... و يأمركم بالفحشاء» (بقره: 268).
3. امر به منكر؛ «فانه يأمر بالفحشاء و المنكر» (نور: 21)؛ 4. ترساندن دوستان خود (تا مبادا جهاد كرده، با كفّار مواجه شوند)؛ «انّما ذلكم الشيطان يخوّف اولياءه فلاتخافوهم و خافون ان كنتم مؤمنين» (آل عمران: 175) 5. ايجاد دشمنی بين مسلمانان از طريق شرب خمر و قماربازی: «انّما يريد الشيطان ان يوقع بينكم العداوة و البغضاء فی الخمر و الميسر» (مائده: 91)؛ 6. بازداشتن انسان از ياد خدا: «و امّا ينسينك الشيطان بعد الذكری فلا تعقد بعد الذكری مع القوم الظالمين» (انعام:68)؛ «استحوذ عليهم الشيطان فانسيهم ذكراللّه» (مجادله: 19)؛ 7. در آرزو قرار دادن: «يعدهم و يمنيهم و ما يعدهم الشيطان الاّ غرورا» (نساء: 120)؛ 8. جدال در مورد خدا: «و من النّاس من يجادل فی اللّهِ بغير علمٍ و يتّبع كلَّ شيطانٍ مريد» (حج: 3) نشانه‏های كارهای شيطان فراوان است، پرداختن به همه موارد، از حوصله اين بحث خارج است.
وظيفه ما هنگام مواجهه با وسوسه‏های شيطانی با صرف‏نظر از آياتی كه به انسان هشدار می‏دهند تا مبادا از شيطان پی‏روی كند (الم اعهد اليكم يا بنی آدم ان لا تعبدوا الشيطان انّه لكم عدو مبينٌ و ان اعبدونی هذا صراط مستقيم») (يس: 60ـ61) و با صرف‏نظر از آياتی كه نشانه‏های كارهای شيطانی را بيان می‏كنند (و قبلاً ذكر شد) و با صرف‏نظر از همه آيات هشداردهنده در رابطه با شيطان، قرآن كريم به پيامبر دستور می‏دهد كه هنگام مواجهه با وسوسه‏های شياطين، به خدا پناه ببر. «و امّا ينزغنّك من الشيطان نزعٌ فاستعذبالله انّه سميعٌ عليم» اين روش متقين است؛ آن‏ها هنگامی كه بعضی از شياطين در اطراف قلبشان شروع به گشت‏زنی می‏كنند تا در آن‏ها ايجاد وسوسه كنند، متذكّر گشته ناگهان بينا می‏شوند (و حجاب غفلت از آن ها برطرف می‏شود): «انّ الّذين اتّقوا اذا مسّهم طائفٌ من الشيطان تذكّروا فاذا هم مبصرون» (اعراف: 200ـ201)
«البته استعاذه و پناه بردن به خدا هم خود نوعی تذكّر (و متوجه خدا شدن) است؛ چرا كه معنای استعاذه اين است كه فقط خدای سبحان است كه می‏تواند اين دشمن مهاجم را با همه نيرويی كه دارد، دفع نمايد و همين‏طور استعاذه، خود نوعی توكّل به خداست.»(30) در جای ديگر می‏فرمايد: «و امّا ينزغنّك من الشيطان نزغٌ فاستعذ بالله انّه هو السميع العليم.» (فصلت: 36) و نيز می‏فرمايد: «و قل ربِّ اعوذبك من همزات الشياطين و اعوذبك ربِّ ان يحضرون.» به پيامبر دستور می‏دهد كه بگو پروردگارا من از وسوسه‏های شيطان‏ها به تو پناه می‏برم و (باز) به‏توپناه‏می‏برم‏ازاين‏كه‏نزدمن‏حاضرشوند.(31)(مؤمنون:97ـ98) شيطان سرپرست بی‏ايمان‏ها مسلما شيطان توان جذب همه افراد را ندارد كه بخواهد از روی جبر آن‏ها را گمراه نمايد، بلكه اين افراد بی‏ايمان و دنياطلب و غافل از آخرت هستند كه خود را در اختيار شيطان قرار می‏دهند و او را به عنوان ولی اتخاذ كرده، اوامرش را امتثال می‏‌كنند.
خدای متعال از سويی می‏فرمايد: «انّا جعلنا الشياطين اولياء للذين لا يؤمنون» (اعراف: 27) و درجای ديگر می‏فرمايد: تسلّط شيطان بر كسانی است كه او را به عنوان سرپرست اتخاذ كرده‏اند: «انّما سلطانه علی الّذين يتولّونه و الّذين هم به مشركون» (نحل: 100) و در جايی سلطه او را بر گم‏راهان می‏داند:«انّ عبادی ليس لك عليهم سلطانٌ الاّ من اتّبعك من الغاوين» (حجر:47) و در جای ديگر، منافقان را تحت سلطه شيطان می‏داند: «واستحوذ عليهم الشيطان فأنسيهم ذكراللّه» (مجادله:19) و از سوی ديگر، برای اين‏كه مبادا شيطان بر انسان مسلّط شده، در اعماق دل او نفوذ كند، قرآن كريم بارها او را به عنوان دشمن معرفی كرده (كه بحث آن گذشت) و حتی برای اين‏كه انسان در دام او گرفتار نيايد به او فرمايد: مبادا از گام‏های شيطانی پی‏روی كنی: «يا ايها الّذين آمنوا لا تتّبعوا خطوات الشيطان» (نور:21) كسانی را هم كه او را به عنوان ولی و سرپرست برگزيده‏اند در خسران و ضرر می‏داند و می‏فرمايد: «و من يتخّذ الشيطان و ليا من دون اللّه فقد خسر خسرانا مبينا» (نساء:119).
در جای ديگر، او را بد قرين و همدمی می‏داند: «و من يكن الشيطان له قرينا فساء قرينا.» (نساء: 38) امنيت مخلصان از وسوسه‏های شيطانی اما شيطان با همه امكاناتی كه برای اغواگری دارد، نسبت به بندگان مخلص الهی قدرت اضلال و اغواگری ندارد، همان‏گونه كه خود نيز به اين حقيقت اعتراف دارد: «قالَ فبعزّتك لاغوينهم اجمعين الاّ عبادك منهم المخلصين.» (ص: 83) «مخلصين هم كسانی هستند كه پس از آن‏كه خودشان را برای خدا خالص كردند، خدا هم آن‏ها را برای خود خالص كرد، به طوری‏ك غير خدا در قلبشان جای ندارد. پس در هيچ لحظه‏ای مشغول به غيرخدا نيستند و هيچ‏گاه از غير خدا اطاعت نمی‏كنند. و لذا، تسويلات شيطانی يا هواهای نفسانی و... كوچك‏ترين نفوذی در آن‏ها ندارند.»(32)
همان‏گونه كه از آيات استفاده می‏شود، مصداق بارز مخلصان انبيای الهی و اهل‏البيت عليهم‏السلام هستند. قرآن درباره بعضی از پيامبران بزرگ الهی می‏فرمايد: «واذكر عبادنا ابراهيم و اسحاق و يعقوب اولی الايدی و الابصار انّا اخلصنا هم بخالصةٍ ذكری الدار و انّهم عندنا لمن المصطفين الابرار.» (ص: 46) درباره بعضی ديگر (حضرت موسی (ع) ) می‏فرمايد: «انّه كان مخلصا و كان رسولاً نبيا» (مريم: 51) درباره حضرت يوسف (ع) می‏فرمايد: «انّه من عبادنا المخلصين» (يوسف: 24) و در مورد اهل‏البيت عليهم‏السلام می‏فرمايد: «انّما يريدُ اللّهُ ليذهب عنكم الرّجس اهل‏البيت و يطهّركم تطهيرا.» (احزاب:33).
پس وقتی خداوند اراده تكوينی دارد كه آنان از هرگونه رجس و پليدی پاك ‏باشند، روشن ‏است‏ كه شيطان ‏نمی‏تواند در آنها نفوذ كند. چرا شيطان نمی‏تواند مخلصان را اغوا كند؟ «محدوده هستی شيطان هرگز مقام شامخ انسان كامل را در برنمی‏گيرد و به حريم بندگان مخلص راهی ندارد. اگر شيطان بخواهد انسانی را فريب دهد، از راه انديشه و افكار فريب می‏دهد، اما به مقام فكری و عملی انسان كامل و بندگان مخلص راه ندارد تا بتواند آن‏ها را وسوسه كند، بلكه شيطان در وهم و خيال راه دارد و نه در محدوده عقل محض. در انسان‏های ديگر كه شيطان رخنه می‏كند، برای اين است كه عقل آن‏ها مشوب به وهم و خيال است، ولی انسان كامل وهم و خيال را در برابر عقل كامل خود خاضع كرده است.
قوای درونی انسان كامل مأموم قوّه عاقله است و لذا، شيطان نمی‏تواند در عقل عملی انسان كامل از طريق اميد و محبت و گرايش راه پيدا كند و يا در عقل نظری او از راه انديشه و علم راه بيابد؛ زيرا مرحله عالی نفوذ شيطان وهم و خيال است و از آن بالاتر نمی‏رود. شيطان از تجرّد تام عقلی برخوردار نيست؛ چنان‏كه در بخش عملی از محدوده شهوت و غضب نمی‏گذرد و به مرحله اخلاص، ايثار، تولّی و تبرّی راه نمی‏يابد. شيطان موجودی است مادی و دارای تجرّد برزخی و مثالی، و راهی به نشانه عقل محض ندارد؛ بله، او به عالم مثال راه پيدا می‏كند. پس در مقام انسان كامل راه ندارد؛ زيرا نه مانند انسان كامل بی‏واسطه از اسما و حقايق باخبر است و نه مانند فرشتگان باواسطه خبر دارد. او لايق هيچ‏يك از اين دو مرحله نيست و لذا، گرفتار دو امر می‏شود: يكی جهل به مقام انسان كامل و ديگری استبكار كه منشأ اين استكبار هم وهم و خيال است؛ چرا كه عقل هرگز انسان را به كبر دعوت نمی‏كند.
و هم است كه مقام‏های دروغينی را راست می‏پندارد و انسان را فريب می‏دهد. و اين‏كه گفته شد شيطان قادر به نفوذ و وسوسه انسان‏های كامل نيست، نبايد خيال كرد كه پس دوست آن‏هاست يا نسبت به آن‏ها بی‏اعتناست، بلكه دشمن آنهاست و همواره سعی می‏كند كه اگر نمی‏تواند مستقيما در خود آن‏ها راه پيدا كند، در خواسته‏ها و برنامه‏ها و در اجرای طرح‏های آن‏ها رخنه كند و نگذارد كه خواسته‏هايشان محقّق شود: «و ارسلنا من قبلكَ من رسولٍ و لا نبی الاّ اذا تمنّی القی الشيطان فی اُمنيته.» (حج: 52)(33) ممنوعيت ورود شياطين به آسمان‏ها طبق نظر بعضی از مفسرّان، شياطين برای گمراه كردن پيروان خود، به آسمان‏ها صعود می‏كنند تا كلام ملائكه را استماع كرده، برای افراد ضعيف‏الايمان جن بيان كنند و از سوی ديگر، به وسيله آن‏ها در دل‏های كاهنان ايجاد وسوسه ‌كنند و اين توهم را در آن‏ها ايجاد كنند كه غيب می‏دانند.(34)
اين خود وسيله‏ای برای اغوای بيش‏تر و اخلال در امر هدايت مردم بود. به هر حال پس از ظهور اسلام ديگر نتوانستند به چنين اطلاعاتی مانند اطلاعات مربوط به حوادث زمين دست‏رسی پيدا كنند؛ چرا كه شهاب‏های آسمانی مانع ورود آن‏ها به آسمان می‏شد و آن‏ها را به طور دقيق مورد هدف قرار می‏دادند: ـ«انّازيناالسمّاءالدّنيابزينة الكواكب وحفظامن‏كلِّ شيطانٍ ماردٍ لايسمعون ‏الی الملأ الاعلی ‏و يقذفون من‏كل‏جانبٍ دحورا و لهم‏عذابٌ واصبٌ‏الاّمن خطف الخطفة فاتبعه شهابٌ ثاقبٌ.» (صافات: 10ـ6)؛ ـ «و انّا لمسنا السماء فوجدناها ملئت حرسا شديدا و شهبا و انّا كنّا نقعد مقاعد للسّمع فمن يستمع الان يجدله شهابا رصدا.» (جن: 9)؛ ـ «و ما تنزّلت به الشياطين و ما ينبغی لهم و ما يستطيعون انّهم عن السمع لمعزولون.» (شعرا: 212)؛ ـ و حفظناها من كل شيطانٍ رجيمٍ الاّ من استرق السّمع فاتبعه شهابٌ مبينٌ.» (حجر:18ـ17)
در اين‏جا ممكن است گفته شود تاريخ به طور متواتر دلالت دارد بر اين‏كه پيش از اسلام و آمدن پيامبر(ص) نيز اين شهاب‏ها وجود داشتند، تا جايی كه حكما و فلاسفه قبل از اسلام درباره سبب حدوث آن‏ها سخن گفته‏اند. پس نمی‏توان ادعا كرد كه در زمان رسول خدا(ص) چنين حوادثی اتفاق افتاده و چنين شهاب‏هايی به وجود آمده‏اند.
فخر رازی در جواب اين شبهه می‏گويد: پيش از اسلام هم چنين شهاب‏هايی بود، اما در زمان رسول‏الله(ص) بيش‏تر شده‏اند، به طوری كه اين كثرت آن‏ها در زمان آن بزرگوار به عنوان يكی از معجزات آن حضرت تلّقی شد.(35) فخر رازی شبهه ديگری را مطرح كرده كه ملائكه در سطح اعلايی از فلك قرار دارند؛ همان‏گونه كه شياطين امكان وصول به سطح اسفل را دارند. از اين‏رو، حرم فلك مانع از نزديك شدن شياطين به فرشتگان می‏شود. آن‏گاه اشكال می‏شود كه شياطين نمی‏توانند كلام فرشتگان را استماع كنند تا نيازی به رجم باشد.
سپس جواب می‏گويد: افعال الهی غيرمعلّله هستند؛ «فيفعل الله ما يشاء و يفعل ما يريد» و هيچ‏كس نبايد درباره افعال الهی اعتراض كند.(36) ولی بايد توجه داشت كه اين‏گونه پاسخ‏ها به چنين شبهاتی در صورتی امكان دارد كه ما فرشتگان را موجوداتی مادی و دارای مكانی مادی بدانيم، وگرنه چنانچه موجوداتی غيرمادی باشند ـ كه هستند ـ و خلقت آن‏ها از نوع خلقت آدمی و شياطين نباشد ـ كه نيست ـ بلكه موجودات و مخلوقاتی نورانی باشند و مجرّد ـ كه در جای خود ثابت شده است ـ آن‏گاه نه تنها چنين پاسخ‏هايی غيرمعقول است، بلكه اصولاً جايی برای طرح چنين سؤالاتی نخواهد بود و مسأله صورت ديگری پيدا می‏كند.
مرحوم علّامه طباطبايی در اين‏باره می‏فرمايد: «بياناتی اين چنينی، كه در كلام الهی برای ما تبيين شده‏اند برای آن است كه حقايقی خارج از حس ما هستند و از طريق حواس، دست‏رسی به آن‏ها برای ما ميسّر نيست تا به صورت محسوس و نزديك به ذهن آن‏ها را تصور كنيم و از اين‏رو، خدای تعالی می‏فرمايد: «و تلك الامثالُ نضربها للناس و ما يعقلها الاّ العالمون.» (عنكبوت: 43)
حقايقی ديگر، كه فراوان نيز هستند، در بيانات الهی اين‏چنين برای ما بيان شده‏اند؛ مانند عرش، كرسی، لوح، كتاب و... بنابراين، مراد از آسمانی كه فرشتگان ساكن آن هستند، عالم ملكوت است كه دارای افقی عالی‏تر است كه نسبت آن به عالم مشهود همان نسبت آسمان محسوس به زمين است. اما مراد از نزديك شدن شياطين به آسمان و استراق سمع آن‏ها از ملائكه و رانده شدن آن‏ها توسط شهب، نزديك شدن آن‏ها به عالم فرشتگان است تا به اسرار خلقت و حوادث آينده اطلاع پيدا كند و اين‏جاست كه آنان توسط نوری از ملكوت، كه طاقت آن را ندارند، رانده می‏شوند. و می‏توان گفت: منظور اين است كه شياطين برای باطل كردن و مشتبه كردن حق، خود را به آن نزديك می‏كنند (و حق را به صورت باطل و باطل را به صورت حق جلوه‏گر می‏سازند.) كه در اين‏جا فرشتگان آن‏ها را به وسيله حق رمی نموده، اباطيل آن‏ها را نابود ساخته و حق را هويدا می‏نمايند.»(37)
پس طبق فرمايش مرحوم علّامه رحمه‏الله، يا بايد گفت: «سماء» در آيه شريفه به معنای عالم ملكوت، و صعود شياطين به آسمان هم به معنای نزديك شدن و توجه آن‏ها به عالم فرشتگان است و منظور از «شهاب» هم شهاب معنوی و نورانی است كه شياطين به وسيله آن‏ها رانده می‏شوند و يا اين‏كه بگوييم: سماء به معنای حق است و صعود شياطين هم بيانگر نزديك شدن آن‏ها به حق برای نابودی آن است و «شهاب» هم به معنای آشكار و پديدارشدن حق توسط ملائكه است.
ولی در اين‏جا، احتمال سوّمی نيز وجود دارد كه بعضی از مفسّران بزرگ داده‏اند كه با توجه به آن، علاوه بر اين‏كه مسأله تجرّد ملائكه حفظ می‏شود، مسأله صعود شياطين به آسمان‏های ظاهری و مادی نيز توجيه نمی‏شود؛ همان‏گونه كه مرحوم علّامه توجيه كردند، و آن اين‏كه: می‏دانيم شيطان از نوع جن است، جن هم موجودی مادی است و مانند انسان دارای روح می‏باشد، اگرچه از آتش خلق شده است. موجوداتی هم كه دارای روح و جسم هستند، روح و جسم آن‏ها تأثير و تأثّر متبادل در يكديگر دارند؛ مثلاً، گاهی انسان غمگين می‏شود و اين حالت او امری روحی است كه موجب لاغرشدن جسم او می‏شود. بدن نيز در روح اثر می‏گذارد؛ همچنان‏كه برخی غذاها مانند خوردن زعفران موجب نشاط آدمی می‏شود يا اين‏كه پس از خوردن غذا، انسان احساس سنگينی می‏كند؛ چرا كه خون كم‏تر به مغز می‏رسد و انسان كم‏تر نشاط انديشيدن دارد.
پس اگر روح بخواهد فعاليت‏های ويژه خود را انجام دهد، بايد جسم دارای شرايط ويژه بدنی باشد. مرتاضان هم از عكس همين قضيه استفاده كرده، برای تقويت روحشان ـ مثلاً ـ كم غذا می‏خورند يا كم حركت می‏كنند يا كم‏تر تنفّس می‏كنند كه صرف نظر از حرمت يا حليت آن، بدين‏وسيله با موجوداتی مثل جن تماس می‏گيرند و اطلاعاتی كسب می‏كنند. همين قانون در مورد جن هم كه او نيز مادی می‏باشد، صادق است و چنين رابطه‏ای بين روح و بدن برقرار است؛ يعنی می‏توان چنين تصور كرد كه رفتن به جوّ زمين برای جن شرايط خاص روحی پيش می‏آورد كه بر اساس آن روحش می‏تواند با عالم بالا تماس بگيرد كه گويی اين بالا رفتن برای آن‏ها نوعی رياضت است كه به وسيله آن با حصول شرايط خاص، بهتر می‏توانند از امور معنوی استفاده كنند؛ مانند كسب اطلاعات مورد علاقه برای اخلال در امر هدايت آدميان.
اين ماجرا هم تا پيش از توّلد رسول‏اللّه(ص) ادامه داشت و آن‏ها بدين‏وسيله كم و بيش مردم را گمراه می‏كردند، اما اكنون به نص قرآن، ديگر اين توانايی را ندارند: «فَمَن يستمع الآن يجد له شهابا رصدا.» (جن: 9) اما در اين‏كه منظور از «شهاب» در اين صورت چيست، بايد گفت: اين احتمال بعيد نيست كه شهاب امری معنوی باشد، گرچه ممكن است كه منظور همين شهاب ظاهری باشد؛ زيرا وجود علل طبيعی به معنای نفی علل ماورای طبيعی نيست؛ چرا كه اين‏ها می‏توانند ابزار و معدّاتی باشند كه در حد اعداد و در عالم طبيعت تأثير دارند، اما تأثير حقيقی‏تر و اصلی‏تر از آنِ عوامل ماورای طبيعی است. پس می‏توان تصور كرد كه اختيار اين شهاب‏ها در دست ملائكه باشد، همان‏گونه از آيات استفاده می‏شود كه آنان مدبّرات و رسل الهی هستند و پس از ولادت پيامبر(ص)، تدبير الهی در مورد اين شهاب‏ها چنين است كه وقتی شيطان‏ها بخواهند استراق سمع كنند به سوی آن‏ها پرتاب می‏شوند؛ مانند باران كه به طور طبيعی می‏بارد، ولی مؤمنان با نماز استسقا، طلب باران نموده، دعايشان مستجاب می‏شود كه همين عوامل تحت تأثير ملائكه الهی است و در نهايت، تحت تدبير الهی، به گونه‏ای عمل می‏كنند كه دعای مؤمنان مستجاب می‏شود.(38)
**************************************************************
پی‏نوشت‏ها 1ـ التحقيق در مورد معنای شيطان می‏نويسد: «... و القول الجامع ان الشيطان هو المائل عن الحق و صراطه مع كونه متصفا بالاعوجاج و هذا مفهوم كلی و له حقيقة و ثبوت فی الخارج...» ر. ك: حسن المصطفوی، التحقيق‏ فی‏كلمات القرآن ‏الكريم،ج6، ص68، تهران،1360 2ـ آياتی كه در آن‏ها از او با عنوان ابليس يادكرده است: مانند: «و اذقلنا للملائكةِ اسجدوا لادم فسجدوا الاّ ابليس ابی و استكبر و كان من الكافرين» (بقره:34) و نيز ر. ك: حجر: 31ـ32 / اسرا: 61/ كهف: 50 / طه: 116/ ص: 74ـ75. در بعضی موارد نيز با عنوان شيطان از او نام می‏برد: مانند: «يا بنی آدم لايفتننّكم الشيطان كما اخرج ابويكم من الجنّة.» (اعراف: 27) و نيز ر.ك: بقره: 26 / طه: 120. ضمنا از جمله آياتی كه به خوبی دلالت می‏كنند بر اين‏كه اين شيطان همان ابليس است آيات 61ـ65 اسراء می‏باشند. 3ـ الفخرالرازی، التفسيرالكبير، ج1،ص213، چاپ‏دوم،بيروت، داراحياء التراث العربی 4ـ محمد معين، فرهنگ معين، واژه «شيطان» 5ـ «و اذقلنا للملائكةِ اسجدوا لادم فسجدوا الاّ ابليس» (بقره: 34) و نيز ر.ك:اعراف:11/اسرا:61/كهف:50/طه:116 / حجر: 30/ ص: 73 6ـ نهج‏البلاغه، تدوين صبحی‏صالح، خطبه192 (قاصعه)، ص 287 7ـ امام صادق (ع) : «انّ الله عزوجل خلق الملائكة من نورٍ و خلق الجانّ من النار.» محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج 61، ص 306) امام علی (ع) : «.. و جعل فی كل سماءٍ ساكنا من الملائكةِ خلقهم معصومين من نورٍ من بحورٍ عذبةٍ و هو بحرالرحمةِ و جعل طعامهم التسبيح و التهليل و التقديس»...» (پيشين، ج 57، ص 92) پيامبر(ص) : «خلقت الملائكة من نورٍ و خُلق الجانُ من مارجٍ من نارٍ» (فخررازی،پيشين، ج 2، ص 214) 8ـ و نيز ر.ك: بقره: 168 و 208 / انعام: 112 و 124 / اعراف: 22 / طه: 117 / قصص: 15/ فاطر: 6/ يس: 60 / زخرف: 62 / اسراء:53 9ـ نهج‏البلاغه، تدوين صبحی صالح، خطبه 192 (قاصعه)، بيروت، 1387 ق، ص 287 10ـ «فاخرج منها فانّك رجيمٌ و انّ عليك اللعنةُ الی يوم الدين.» (حجر: 34ـ35) و نيز ر.ك: اعراف: 13 / اسرا: 62 / ص: 78ـ77 11ـ ر.ك: يوسف: 5/ كهف: 50/ بقره: 168و208/ انعام: 112و124/ اعراف:22/طه:117/قصص:15/فاطر:6/يس:60/زخرف:62/اسرا:53 12ـ و نيز ر.ك: عنكبوت:3/ ص:34/ دخان:17/ ص: 24 / تغابن: 15/ انفال:28/ بقره: 102/ بقره: 155/ محمد: 31/ كهف:7/ محمد:4/ هود:7/ ملك:2/آل عمران:186/بقره:124/آل عمران:154 13ـ حالاتی مانند پشيمانی، شك و ترديد و عذرخواهی و نيز مدح و ستايش يا مذمّت و سرزنش از بعضی افراد و همه نظام‏های حقوقی، اخلاقی و تربيتی، همه حاكی از وجود اختيار در انسانند. 14ـ ر.ك: محمود رجبی، انسان‏شناسی، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی، 1380، ص 155 15ـ «فزين لهم الشيطان اعمالهم فصدّهم عن السبيل» (نحل: 24) «تاللّه لقد ارسلنا الی اُممٍ من قبلك فزين لهم الشيطان اعمالهم» (نحل: 63) و نيز ر.ك: عنكبوت: 38/ انعام:43/ انفال:48 16ـ «فوسوس اليه الشيطان قال يا آدم هل ادلّك علی شجرة الخلد و ملكٍ لايبلی» (طه: 120) و نيز ر.ك: اعراف: 2و200 / ناس: 4و5/ فصلت:36/ يوسف:100 17ـ «... و ما كان لی عليكم من سلطانٍ الاّ ان دعوتكم فاستجبتم لی» (ابراهيم: 22) و نيز ر.ك: لقمان:21 18ـ الّذين ارتدّوا علی ادبارهم من بعد ما تبين لهم الهدی الشيطان سوّل لهم و املی لهم» (محمد:25) 19ـ فازلّهما عنها فاخرجهما ممّا كانافيه» (بقره:36) و نيز ر.ك: آل عمران:155 20ـ «يا بنی آدم لايفتننكّم الشيطان كما اخرج ابويكم من الجنة» (اعراف: 27) 21ـ «... و يريدُ الشيطان ان يضلّهم ضلالاً بعيدا» (نساء:60) و نيز ر.ك: يس: 62/ نسا: 119/ قصص:15 22ـ «و كذلك جعلنا لكلّ نبی عدوا شياطين الانس و الجنّ يوحی بعضهم‏الی‏بعضٍ زخرف‏القول غرورا» (انعام:13) ونيزر.ك:انعام:121 23ـ «وعدهم و ما يعدهم الشيطان الاّ غرورا.» (اسرا: 64) و نيز ر.ك: ابراهيم: 22 24ـ «انّما سلطانه علی الّذين يتولّونه و الّذين هم به مشركون.» (نحل:100) و نيز ر.ك: زخرف: 36/ مجادله:19/ اعراف:27 25ـ ر.ك: مجادله: 14ـ19 26ـ نهج‏البلاغه، خطبه 10، ص 54 27ـ محمدتقی جعفری، ترجمه و تفسير نهج‏البلاغه، تهران، 1358، ج 3، ص 193 28ـ نهج‏البلاغه، ص 53، خطبه 7: «اتخذوا الشيطان لأمرهم ملاكا و اتخذهم له اشراكا فباض و فرّخ فی صدورهم و دبِّ و درج فی حجورهم فنظر باعينهم و نطق بالسنتهم فركب بهم الزلّل و زين لهم الخطل فِعْلَ‏من‏قدشركه ‏الشيطانُ ‏فی ‏سلطانه ‏و نطق بالباطل علی لسانه» 29ـ در سوره توبه، آيه 24 می‏فرمايد: «قل ان كان آباؤكم و ابناؤكم و اخوانكم و ازواجكم و عشيرتكم واموال اقترفتموها و تجارةٌ تخشون كسادها و مساكن ترضونها احبّ اليكم من اللّه و رسولهِ و جهادٍ فی سبيله فتربّصوا حتی يأتی اللّه بامره والله لا يهدی القوم الفاسقين.» 30ـ محمدحسين طباطبائی، الميزان، بيروت، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات 1390 ق، ج 8، ص 381 31ـ «همزات» جمع «همزه» به معنای دفع و تحريك شديد است. در بعضی از تفاسير روايی در معنای همزات آمده است: «هو ما يقع فی قلبك من وسوسة الشياطين» ر.ك: عبدعلی الحويزی، نورالثقلين، قم، دارالكتب العملية، ج 3، ص 552، حديث 113 32ـ برگرفته از: محمدحسين طباطبائی، پيشين، ج 11، ص 130 و ج 12، ص 165 33ـ عبدالله جوادی آملی، تفسير موضوعی، قم، اسراء، ج 6، ص 198، سيره پيامبران در قرآن، با تلخيص 34ـ ابوعلی‏الفضل طبرسی، مجمع‏البيان، بيروت، داراحياء التراث العربی، 1379 ق، ج 8، ص 438 35و36ـ الفخر رازی، پيشين، ج 26، ص 121 / ص 122 37ـ محمدحسين طباطبايی، پيشين، ج 17، ص 124 38ـ محمدتقی مصباح، معارف قرآن، قم، در راه حق، 1371، ص 310ـ311 منبع:معرفت شماره 62.