به گزارش خبرگزاری بینالمللی قرآن (ایکنا)، شکلگیری انقلاب اسلامی در سال 1357 و ظهور نظام جمهوری اسلامی ایران تحولی بنیادین در تمامی عرصههای کشور را الزامی ساخت؛ چراکه پایههای ساختاری نظام طاغوت با اصل نظام جمهوری اسلامی متفاوت بود و باید تغییرات جدی در تمامی زمینهها حاصل میشد.
یکی از عرصههایی که تغییر در ساختار آن از واجبات به شمار میآمد عرصه فرهنگ بود، چراکه با آن جایگاه ویژه و پایگاه ممتازی که فرهنگ در عرصه هر اجتماع داشته و به واقع هویت آن اجتماع و وجه ممیزه نظامها از یکدیگر است، تصور تغییر در نظام بدون تغییر در فرهنگ حاکم بر آن، تصوری غیر منطقی خواهد بود.
در آغازین سالهای پس از پیروزی انقلاب اسلامی بنا به ضرورت نهادهای مختلف یکی پس از دیگری با مایههایی از فرهنگ اسلامی و انقلابی پا گرفت، اما فرهنگ حاکم بر نهادهای فراگیری همچون آموزش و پرورش و دانشگاهها، که ریشه در گذشته و فرهنگ دوران قبل از انقلاب اسلامی داشت، مسئله سادهای نبود که بتوان در کوتاهمدت، تحولات لازم را در آنها به وجود آورد. از طرف دیگر ادامه کار آنها با همان وضع سابق به مصلحت نبود.
در این ایام، گروهکهای مختلف، دانشگاهها را عرصه تاخت و تاز خود ساخته و روند تحصیل و تدریس را مختل کرده بودند، فرهنگ حاکم بر روابط و مناسبات و بهطور کلی جهتگیری دانشگاه در بسیاری از زمینهها در تعارض با اعتقادات و ارزشها و فرهنگ انقلابی اسلامی نظام اجتماعی جامعه بود و با آن همخوانی نداشت.
بنابراین بازساری و تحول در ابعاد گوناگون نظام دانشگاهی برای رفع تنشهای ناشی از عدم انطباق با جامعه و ارتباط مؤثر و مفید با نظام فرهنگی و ارزشی جامعه ضرورتی اساسی بوده که تحقق این امر به پویایی و کارآمدی دانشگاه و تعادل و پویایی نظام اجتماعی کل نیز کمک شایانی میکرد.
در آن مقطع زمانی در زمینه تغییر و تحول در نظام دانشگاهی دو نظریه کلی وجود داشت؛ دانشگاهها همچنان به راه خود ادامه دهند و برنامهریزیهای تازه به تدریج انجام شود و کادرهای مناسب انتخاب شوند. یا دانشگاهها برای مدتی تعطیل شوند و دانشجویان به فعالیتهای انقلابی از جمله شرکت در نهضت سوادآموزی، جهاد سازندگی و ... بپردازند و در این فاصله زمان لازم برای مسئولان به وجود آید تا برنامهای دقیق برای تغییرات اساسی در دانشگاهها طراحی کنند.
در مجموع و بنا به ضرورتها عملاً نظریه دوم عملیاتی شد و با توجه به لزوم تغییر بنیادین در برنامههای آموزشی و تربیتی و خصوصاً جو حاکم بر دانشگاهها، مدتی تمام دانشگاههای کشور تعطیل شد و به فرمان امام خمینی ستاد انقلاب فرهنگی به منظور ساماندهی امور فرهنگی مدارس و دانشگاهها با هسته هفت نفرهای شامل علی شریعتمداری، محمدجواد باهنر، محمدمهدی ربانی املشی، حسن حبیبی، عبدالکریم سروش، شمس آلاحمد و جلالالدین فارسی تشکیل شد.
در ادامه تعطیلی دانشگاهها ستاد انقلاب فرهنگی از صاحبنظران متعددی برای همکاری و اظهار نظر دعوت کرد و در اولین گام گروههای برنامهریزی در رشتههای پزشکی، فنی و مهندسی، علوم پایه کشاورزی، علوم انسانی و هنر تشکیل شد.
با وقوع انقلاب فرهنگی، امام خمینی در جمع اعضای ستاد انقلاب فرهنگی اعلام میکنند برای بازگشایی دانشگاهها، سابقه تک تک افراد توسط این ستاد بازبینی شود و از اعضا میخواهند «سازمانی» برای زیر نظر داشتن فعالیتهای همه اساتید و دانشجویان تاسیس شود. ایشان دستور دادند تا گروههایی برای رسیدگی به سوابق معلمها و اساتید و دانشجویان، ایجاد شوند تا افرادی که چهرههایشان را علیرغم آنچه که هستند همچون یک چهره اسلامی نمایان میکنند از دانشگاهها دور کنند.
امام خمینی(ره) در حکم خود به اعضای منتخب ستاد انقلاب فرهنگی به صراحت مسئولیت انتخاب اساتید دانشگاه را به عهده این ستاد گذاشتند. ایشان همچنین در پیام نوروزی خود، در فروردین ۵۹ بر آن تاکید کرده و گفتند: «باید انقلاب اسلامی در تمام دانشگاههای سراسر ایران به وجود آید. تا اساتیدی که در ارتباط با شرق و یا غرب هستند تصفیه شوند و دانشگاه محیط سالمی برای تدریس علوم عالی اسلامی شود.»
ستاد انقلاب فرهنگی در شهریور 1362 با دستور امام خمینی تکمیل شد و افراد دیگری نیز به آن اضافه شدند تا اینکه امام در ۱۹ آذر ۱۳۶۳ بر ستاد انقلاب فرهنگی ترمیم عمدهای انجام داد و با ترکیب متفاوت ستاد انقلاب فرهنگی به شورای عالی انقلاب فرهنگی تبدیل شد.