به گزارش خبرگزاری بینالمللی قرآن(ایکنا)، کتاب «آقا محسن» شامل دلنوشتههای شهید محسن سرمدی است که به همت سازمان دانشجویان جهاد دانشگاهی واحد اصفهان و در قالب طرح سبکبالان منتشر شد. این کتاب که در 32 صفحه و با تیراژ 2000 نسخه به چاپ رسیده تحت عناوینِ مشخص از نامهها و یادداشتهای روزانه شهید محسن سرمدی گردآوری شده است.
در ابتدای کتاب مقدمهای مختصر از زندگی این شهید بزرگوار آورده شده، سپس یادداشتها، نامهها و دلنوشتههای شهید سرمدی در قالب 9 فصل با نامهای «آقا محسن و خدایش»، «آقا محسن و انتظار»، «آقا محسن و مادر»، «آقا محسن و زندگی مشترک»، «آقا محسن و رؤیایش»، «آقا محسن و یاران شهیدش»، «آقا محسن و همسرش»، «آقا محسن و صابرهاش» و «آقا محسن و خودش» تهیه شده است.
کتاب «آقا محسن» از جمله محصولات تولیدی در زمینه سبک زندگی شهدای دانشجو است که در قالب «طرح هماهنگ سبکبالان» و از مجموعه طرحهای «هفت شهر شایستگی» در واحدهای جهاد دانشگاهیِ سراسر کشور تولید شده و در اختیار دانشجویان قرار گرفته است.
شهید محسن سرمدی شانزدهم بهمن 1336 در شهر نجفآباد اصفهان چشم به جهان گشود. وی پنجمین فرزند خانواده بود و شش برادر و یک خواهر داشت. در شروع دوره تحصیلات ابتدایی پدرش را از دست داد و تحت سرپرستی مادر و با زحمات و سختیهای طاقتفرسای وی زندگی را میگذراند. وی که آرزوی شهادت داشت، سرانجام پس از چند نوبت اعزام به جبهه در تاریخ 30 بهمن 1362 جهت شرکت در عملیات خیبر عازم جبهه شد و در تاریخ 5 اسفند 1362 در جزیره مجنون به شهادت رسید و تا سال 1374 مفقودالاثر بود.
از جالبترین بخشهای این کتاب یادداشتهایی از شهید محسن سرمدی درباره دوستان شهیدش است که پس از شنیدن خبر شهادت آنها به نگارش درآمده است.
یادداشت محسن سرمدی پس از شنیدن خبر شهادت دوستش، منصور موحدی
«سلام بر همه روحهای پاک، سلام ای موحد، ای وحدانیت را تجلی، ای پوینده عرصههای لایتناهی وجود، ای روشناییبخش نقطههای ابهام، جسم پاکت را به خورشید سپردی که از نور و گرما بود و روحت ای بلندپرواز نظارهگر کربلا و ای هاله سیلان در رگ زمان به خدای سبحان سپردی به ملکالموت واگذاردی که از خودت نبود، از الله بود و بدو بازگرداندی. ما هر صبح و نیمروز و شام رو بهسوی شما به صلات میایستیم و از ورای سنگرها یادتان را در سر به پرواز الوهیت میکشانیم. منصور ما ای نصرت خدا را تجلی، ای یار حسین ای یاور خدا که خدایت یاری کرد و خوشا به حالت. پرواز الگوگونه تو معلم پروازهای تازه پرکشیدگان و نوپا پرندگان بسوی وجهالله بود. یاد مفهوم نگاههایی که فقط از چشمان چون تو نافذ است، هنوز در برق نگاههای دوستانت زنده است. منصور ما ای عاشق معشوق، ای زمزمه عارفانه عبادالله، ای سراپا شور عشق به رب خود، اکنون بگو چه عرصههای ناشناختهای را زیر پا گذاردهای و باز به چه سراپردههای ستر ملکوت قدم نهادهای؟ آیا همانطور که ما به یاد تو و مغموم از حسرت با تو نبودن میسوزیم تو به یاد ما هستی؟ آیا ما لیاقت به یاد ماندن را هم نداریم؟ اصلاً بگو منصور ما، چه پدیدههای به یاد ماندنی هستند و چه مفاهیمی برای همیشه سوت و کور در پس کوچههای نمور و سرد، فراموش و به چنگال مرگ جاودان سپرده میشوند؟ اما... برادرم شوقمان به پیوستنتان زیاد و بار گناهانمان زیاد، از شما تقاضا میکنیم که به خاطر دوستیمان در محضر الله دعا کنید که با کنده شدن از علایق و با شسته شدن از بار سنگین گناهان سبکبال شویم و ظرفیت پیمودن چنین راههایی را پیدا کنیم. ای آبرومندان درگاه ابدیت دعایمان کنید که چون شما زیباترین آرایشها را، آرایش خون را بیاموزیم و عالیترین نغمهها را، راز و نیاز دم احتضار را و شریفترین مکانها را، سنگر جنگ کفر و ایمان برگزینیم و با شما همدم شویم.»