صفحه نخست

فعالیت قرآنی

سیاست و اقتصاد

بین الملل

معارف

اجتماعی

فرهنگی

شعب استانی

چندرسانه ای

عکس

آذربایجان شرقی

آذربایجان غربی

اردبیل

اصفهان

البرز

ایلام

خراسان جنوبی

بوشهر

چهارمحال و بختیاری

خراسان رضوی

خراسان شمالی

سمنان

خوزستان

زنجان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

کهگیلویه و بویر احمد

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

بازار

صفحات داخلی

کد خبر: ۳۳۶۲۵۳۷
تاریخ انتشار : ۲۳ شهريور ۱۳۹۴ - ۱۶:۱۰

گروه هنر: محمد فوقانی در یادداشت خود که در کتاب فیلم محمد رسول الله(ص) کار شده، آورده است که عکاسی در این فیلم، فراموش‌شدنی نیست.

به گزارش خبرگزاری بین‌المللی قرآن(ایکنا) به نقل از پایگاه اطلاع‌رسانی فیلم محمد(ص)، در بخشی از یادداشت اختصاصی محمد فوقانی که برای کتاب «پیامبر رحمت» کتاب اختصاصی فیلم محمد رسول الله(ص) به رشته درآمده، آورده شده است؛ «از قبل، هیچ تصوری برای عکاسی این پروژه ملی و جهانی نداشتم. با توصیه منصوری از مدیران تولید این پروژه، از من خواسته شد که آلبوم عکس‌های فیلم‌های دیگرم را به دفتر تهیه این فیلم ببرم تا مجیدی و گروهشان، آنها را ببینند و قضاوت کنند. نهایتا بین چندین عکاس، بنده انتخاب شدم که در اینجا می‌بایست از مجیدی و گروه تهیه و تولید، کمال تشکر و قدردانی را به عمل بیاورم.

بلافاصله بعد از عقد قرارداد، مراحل تست گریم و لباس بازیگران و هنروران آغاز شد و همزمان در لوکیشن اصلی(مکه) تمرین با هنروران قبل از شروع فیلمبرداری نیز شکل گرفت. یادم می‌آید روز اول ورودم به لوکیشن، اولین آشنایی که دیدم، زنده یاد جواد شریفی راد بود که با لحن شیرین همیشگی‌اش گفت: پوستت کندس! هر چی عکس بگیری، کمه! بعدها فهمیدم که او کاملا درست می‌گفت.

به هر حال به عنوان عکاس این پروژه می‌بایست کارم را تقسیم بندی و همه توان خود را در هر چه بهتر ثبت کردن عکس‌های فیلم، مصروف می‌کردم. تقسیم‌بندی را این گونه انجام دادم:

۱- عکاسی از مراحل مختلف تست‌های گریم و لباس بازیگران و هنروران زیر نورهای مختلف داخلی و خارجی.

۲- عکاسی از شروع تا اتمام تمرینات قبل از شروع فیلمبرداری.

۳- عکاسی مستند از پشت صحنه تمرین‌ها که تا حدی شبیه عکاسی مستند اجتماعی بود.

۴- عکاسی از صحنه‌های فیلمبرداری

۵- عکاسی از پشت صحنه

۶- ثبت لحظات شکاری دیگر.

هر روز تقریبا بیش از دویست فریم عکاسی می‌کردم و هر شب چندین ساعت پای کامپیوتر می‌نشستم و عکس‌ها را ویرایش و ردیف می‌کردم تا کارم به فردا واگذار نشود و تمام فریم‌ها به روز باشند.

این روش تا آخرین روز فیلمبرداری انجام شد و فردای آخرین روز کار، تمام عکس‌ها با شماره ردیف حاضر بودند که حدود ۷۰۰۰ فریم می‌شدند.

این پروژه به مثابه یک دانشگاه بزرگ و مملو از اساتید با دانش و تجربه در هر دو گروه ایرانی و ایتالیایی بود؛ ولی یک استاد متفاوت از بقیه بود و به نظر می‌رسید از دانش و تجربه فوق تصوری برخوردار است. او ویتوریو استورارو بود که در سینمای جهان با عنوان پروفسور نور شهرت دارد و هنگام نورپردازیِ تمام صحنه‌ها کاملا مشهود بود که نسبت به نور حس دارد، با نور شعر می‌گوید و شاید اصلا با نور تنفس می‌کند.

بارها او را در سکانس‌های مختلف زیر نظر داشتم. چنان غرق در صحنه و نور مربوطه‌اش می‌شد که حتی عکاسی من را متوجه نمی‌شد. از قبل، نور تمام پلان‌ها را طراحی کرده بود و در زمان فیلمبرداری، آن را خیلی سریع اجرا می‌کرد.

وی زیبایی شناسی بصری را کاملا می‌شناسد و به قدری بر ترکیب بندی تصاویر مسلط است که واقعا در کادرهایش در عین سادگی هیچ چیز کم نیست، مانند صحنه تولد حضرت که مانند تابلوهای نقاشی رنسانس است.

استورارو علاوه بر استادی در شناخت نور و حرکات دوربین، مدیر بسیار توانایی نیز بود. خیلی از مواقع برای هر دو گروه ایرانی و ایتالیایی پدر می‌شد و با وی برخورد جدی می‌کرد. کاملا وظیفه شناس بود و به کاری که انجام می‌داد، ایمان داشت و امکان نداشت در تکرار پلانی، یک چراغ اضافه یا کم کند.

یادم می‌آید وقتی نخستین عکس‌های مرا دید، نظر چندان مثبتی نسبت به آنها نداشت، اما کمکم کرد تا بیاموزم که چگونه از همان زوایای فیلمبرداری و با حفظ همان مشخصه‌های نوری و ترکیب‌بندی صحنه‌ها عکاسی کنم. در ادامه، وقتی عکس‌ها را چاپ می‌کردم و به او نشان می‌دادم، با دقت خاصی آنها را می‌دید، تمام قاب‌ها و نورها را رصد می‌کرد و وقتی از رنگ و ترکیب بندی آنها راضی بود، لبخند گرمی بر صورتش ظاهر می‌شد.

من تمام آموخته‌هایم از این پروژه را علاوه بر ویتوریو استرارو، مدیون مجیدی هم هستم که دلگرمی‌هایش باعث مقاومت و ایستادگیم شد و توانستم عکاسی این پروژه ملی و جهانی را به سرانجام برسانم. اینک هر موقع حاصل کارم را می‌بینم، به خودم می‌گویم چگونه توانستم این لحظات را ثبت کنم؟ چه از لحاظ حجم بالای کار و چه کیفیت و مسائل و نکته‌های هنری و فنی دیگر. کاش این فریم‌ها صدا داشتند و مخاطبان، صدای پشت صحنه را می‌شنیدند که ممکن بود به تمرکز عکاس لطمه بزند. در روزهای اول فیلمبرداری، همکاری با گروه‌های هنرمند و با تجربه ایتالیایی برای گروه‌های متخصص ایرانی بسیار دشوار بود که با درایت و هوشمندی کارگردان و گروه تهیه و تولید، این مساله به سرعت حل شد و آنقدر اعتماد بین دو گروه بالا رفت که همگی در طول کار، لحظات خوب و شیرینی را تجربه کردند.

یادم می‌آید برای گرفتن پلانی در کنیسه یهودیان، بالای نردبان بودم و می‌بایست عکسی از آن زاویه می‌گرفتم که بعد از گرفتن عکس متوجه شدم استورارو نردبان را گرفته و مراقب است که من نیفتم. این مهربانی‌ها و دوستی‌ها در طول کار بین هر دو گروه تداوم یافت که قطعا در کیفیت و تسریع در کار، اثر مثبتی داشت.

در زمان تولید فیلم‌های سینمایی برای هر فردی ممکن است اتفاقات تلخ و پیشبینی نشدهای رخ دهد، ولی در این کار سنگین و تاریخی که خیلی از چیزها در آن قابل کنترل نیست، مثل حرکات اسب‌ها و توفان شن و جلوه‌های ویژه سنگین و غیره، واقعا برای کسی اتفاق بدی نیفتاد. تمام این نکته‌ها شبیه به معجزه بودند و کاملا انرژی جاری در صحنه را می‌شد لمس و حس کرد. تنها دوستانی که در این پروژه همکاری داشتند، به این مسئله آگاهند. بارها پیش آمد که اگر آسمان آفتابی می‌خواستیم، آفتاب می‌شد و اگر نور یکدست و نرم احتیاج بود، آسمان ابری می‌شد و… بارها با مجیدی و استورارو درباره این مساله صحبت کردیم که مطمئنا سایه و نگاه و نظر صاحب اصلی این پروژه عظیم بر سر همگان مستدام بود. از نظر بنده، تمام هنرمندانی که در این پروژه حضور داشتند، همه به نوعی به دعوت خود حضرت، دور هم جمع شده بودند تا شمه‌ای از زندگی گهربار وی را به تصویر بکشند.

در پایان، تمام فریم‌های عکاسی شده را حاصل زحمت گروه‌های مختلف می‌دانم که از همه این هنرمندان نازنین، تشکر و به همه آنها ادای دین می‌کنم.»