صفحه نخست

فعالیت قرآنی

سیاست و اقتصاد

بین الملل

معارف

اجتماعی

فرهنگی

شعب استانی

چندرسانه ای

عکس

آذربایجان شرقی

آذربایجان غربی

اردبیل

اصفهان

البرز

ایلام

خراسان جنوبی

بوشهر

چهارمحال و بختیاری

خراسان رضوی

خراسان شمالی

سمنان

خوزستان

زنجان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

کهگیلویه و بویر احمد

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

بازار

صفحات داخلی

کد خبر: ۳۴۴۳۴۶۰
تاریخ انتشار : ۱۳ آبان ۱۳۹۴ - ۱۱:۵۰
به مناسبت چهلمین روز درگذشت سعیدی‌زاده؛

گروه فعالیت‌های قرآنی: حاج محمدسعید سعیدی‌زاده، سرپرست گروه تواشیح باقرالعلوم(ع) خوزستان بود که در پی فاجعه منا به رحمت ایزدی پیوست اما هنوز از مفقودانیست که خانواده‌اش آرزوی بازگشت پیکرش را از مسئولان خواستارند.

به گزارش خبرگزاری بین‌المللی قرآن(ایکنا)، سلام بر حسین(ع)، سلام بر آنهایی که در مسیر حرکت برای رمی جمره به مانند مقتدایشان، لب تشنه جان دادن، سلام بر حاجیان قربانی شده در روز عید قربان، حجشان قبول....گویا حاجتش در میان دعاهای عارفانه‌اش دیدارش با معبود بود که اینگونه عارفانه به سویش عروج کرد. گویا این را در میان زمزمه‌های روز عرفه‌اش هنگامی که به حالت تضرع دستش تا غروب رو به آسمان بلند بود، از خدایش خواسته بود....چه زود حاجت‌روا شد! اما به حق سعادتمند شد، در بهترین حالت، بهترین اعمال و بهترین زمین...

اندک اندک قاصدک‌های عروج کرده برگشتند و با دستان شرمنده نسیم، راهی دشت‌های لاله‌گون‌شان شدند، اما در گوشه‌ای آن طرف‌تر، عده‌ای هنوز چشم به راه بازگشت قاصدکشان هستند و چه سخت است این انتظار و دوری... دیدن روی ماهت از وقتی که حاجی شده‌ای حاج «محمد سعید»، دیدنی‌تر شده است... کاش می‌دانستی که چقدر همسر و دو دخترت منتظر بازگشت پیکرت هستند و به در چشم دوخته‌اند تا شاید خبری از پیدا شدن پیکرت و بازگشتت شود... همسرت بارها و بارها با خود مرور می‌کند، شاید دستت را هیچ‌گاه موقع بدرقه‌ات در فرودگاه رها نمی‌کرد تا به این سهولت از دستت بدهند، غم فراق و جدایی از تو برایشان زود بود.... بی‌خود نبود تلاشت برای رساندن گروه تواشیح به رتبه نخست کشوری برای رفتن به دیدار حضرت حق ...و چه دیداری شد...

تمام خویشاوندان بالاتفاق از حالت ویژه‌ات می‌گفتند

از پدرت شنیدم در هنگام بدرقه‌ات برای این سفر، تمام خویشاوندان بالاتفاق از حالت ویژه‌ات می‌گفتند، همسرت نیز بارها دستت را گرفته بود و از سختی دوری برایت گفته بود هنگامی که می‌خواستی از فرودگاه آبادان به تهران بیایی و از آنجا مشرف به سرزمین وحی شوی، ازت خواسته بود که مبادا بی‌خبرش بگذاری... حال با این وضع چه کند چه بگوید به مهیای چهارساله‌ات که هنوز نمی‌داند غم فراق پدر چیست؟ چگونه جواب‌های سؤال ریحانه 9 ساله‌ات را بدهد که مدام بهانه دوری از پدرش را می‌گیرد؟ از چرایی پرکشیدنت می‌پرسد؟ می‌پرسد مادر، تو گفته بودی پدر به دیدار خانه خدا می‌رود و باز می‌گردد؟! نگفتی خودش نیز محو جلوه خدا می‌شود... می‌دانی که دختر پدری است...

حال و روز جامانده گروه تواشیح را از این سفر معنوی نگو، ششمین نفر با خود مرور می‌کند که کاش شما را در این سفر تنها نمیگذاشت... شنیده‌ام قبل از اعزام به حج با پنج نفری که عازم بودید تصمیم گرفته بودید که نفر ششم را با هزینه شخصیتان به عمره مفرده بفرستید که مبادا دلش شکسته باشد... یادم است که در گفت‌وگویت با ایکنا گفته بودی که هرچقدر به مسئولان مربوطه اصرار کردید که شما شش نفر باهم در این سفر باشید آنها گفته بودند «نه»! به هر دری زدید تا شاید بتوانید هزینه این سفر را جور کنید تا بتوانید با شما همراه شود اما به دلیل بالا بودن هزینه سفر متأسفانه نتوانستید همراهش کنید و نهایتاً تصمیم گرفتید او را به عمره مفرده بفرستید اما حال...

تلاش خستگی‌ناپذیرت، توکلت و عشقت به اهل‌ بیت(ع) زبانزد است

دوستان، آشنایان و همشهریانت از تلاش خستگی‌ناپذیرت، توکلت و عشقت به اهل‌ بیت(ع) می‌گویند، همه از تلاشت برای به اوج رسیدن گروه تواشیح باقرالعلوم(ع) در سطح شهرستان، استان و کشوری می‌گویند. همه می‌گویند حتی برای اجرای برنامه‌هایتان اجرتی مشخص نمی‌کردی به‌ویژه اگر متوجه می‌شدی که جایی که دعوت شده‌ای استطاعت مالی خوبی ندارند باقیات ‌الصالحات را بر مال دنیا، ترجیح می‌دادی و حتی برای رساندن ندای قرآن و اجراهایتان به روستا‌های اطراف آبادانو یا روستاهای دیگر خوزستان می‌رفتی تا شاید مشوقی برای دیگر جوانان باشی...

همسرت هنوز بی‌تاب غم فراق و از دست دادنت است، رمقی برای حرف زدن نداشت، هنوز رفتنت را باور نکرده، گل‌های یاس خانه‌ات نیز شرایط را برایش سخت‌تر کرده‌اند، پدرت که معلم قرآن است افتخار می‌کند به تربیت صحیح اسلامی‌ات می‌گوید: «تمام سعیم را کردم تا پسرم را براساس قرآن و آموزه‌های آن و سیره اهل‌ بیت(ع) تربیت کنم».

زنده‌یاد محمدسعید سعیدی‌زاده که متولد سال  1358 در آبادان است، تمام تلاشش را برای ورود به گروه تواشیح کرده است، او که در دوران راهنمایی و دبیرستان تحت مربیگری پدرش در مدرسه، نکات اصولی قرائت قرآن را فرا می‌گیرد و در کنار آن به همراه پدرش به جلسات قرآن می‌رفته است، به اتفاق پدرش به یکی از گروه‌های تواشیح درجه سوم آبادان مراجعه می‌کند اما پس از تستی که ازش گرفته می‌شود، دست رد بر سینه و علاقه‌اش زده می‌شود و با جمله‌ای که «او استعداد ندارد و مستعد نیست» روبرو می‌شود. این زنده یاد هنگامی که ناراحتی پدرش را می‌بیند به پدرش قول می‌دهد که رتبه اول کشوری را در این زمینه کسب کند. چه پشتکاری که تحسین همه را برانگیخت و بالاخره نه‌تنها با کسب رتبه‌های برتر در سطح شهرستان و استان در سطح کشور نیز سال گذشته رتبه نخست را کسب کرد.

آرامش بی‌تابی‌های کودکانه‌ات با پخش روضه امام حسین(ع)

پدرت از اشاره‌های کودکانه‌ات برای روشن کردن ضبط و پخش روضه‌خوانی امام حسین(ع) می‌گوید:«هنگامی که حاج محمدسعید در کودکی بی‌تابی و گریه می‌کرد برایش روضه امام حسین(ع) پخش می‌کردم، ساکت می‌شد». شاید همین علاقه‌اش موجب شد که او نیز مانند سالار شهیدان حجش نیمه کاره بماند، لب تشنه شهید شود و به گفته راویان تا آخرین لحظه ازدحام جمعیت در منا «لبیک یا حسین» می‌گفت و بعد که از حال رفت و بر زمین افتاد توسط موج جمعیت له شود و تاکنون گمنام باقی بماند...

می‌گویند صدای خوبی هنگام قرائت قرآن داشته‌ای و در دوران تحصیلت در مقاطع مختلف نیز در مسابقات با علاقه شرکت می‌کردی، حتی اگر رتبه هم نمی‌آوردی و یا ناحقی در حقت می‌شد، ناراحت نمی‌شدی بلکه همت مضاعف می‌کردی تا شاید بار دیگر، رتبه بهتری کسب کنی و موفق‌تر از گذشته خانواده‌ات را سربلند کنی. برخلاف پدرت که سکوت و انزوا را ترجیح می‌دهد اما فردی چند بُعدی بودی که یک جا بند نمی‌شدی و با هیجان به کارهایت می‌پرداختی تا به نحو احسن آنها را به سرانجام برسانی.

پدرت می‌افزاید: «حاج سعید دارای مدرک کارشناسی ارشد از رشته زبان عربی بود و با علاقه این رشته را دنبال کرد تا بتواند شعر‌های پرمفهومی را برای اجرای بهترشان ارائه کنند. حتی به صورت مستقل به آموزش گروه‌های تواشیح می‌پرداخت و آنها را در همان مسجدی(مسجد امام محمدباقر(ع) آبادان) که گروه تواشیح‌اش تشکیل شد، آموزش می‌داد».

سبک تقلیدی از قراء مصری به ویژه شحات انور

او از علاقه‌ات به ورزش نیز می‌گوید و اظهار می‌کند: «نه تنها در عرصه مذهبی و قرآنی پیشرو بود بلکه با صدای زیبایت به تلاوت قرآن به سبک تقلیدی از قراء مصری به ویژه شحات انور می‌پرداخت، حتی به زبان عربی و فارسی در مراسم عزاداری به ویژه ایام محرم‌الحرام به مداحی می‌پرداخت و در رشته رزمی تکواندو نیز کار می‌کرد و حتی در بدنسازی و پرورش اندام نیز به صورت تفننی فعالیت می‌کرد. حتی تصمیم داشت که پس از بازگشت از حج در مقطع دکترا به تحصیل بپردازد که...».

پدرت بارها در میان کلامش یادآوری می‌کند براساس قولی که به تو داده است چیزی جز حق و حقیقت بر زبان نمی‌آورد و تمام وقایع را همان که بوده و هست بیان می‌کند. از او درباره نحوه ازدواج زنده‌یاد سعیدی‌زاده می‌پرسم؟ می‌گوید: «یادم است درازدواجش، من و مادرش با تأمل همسرش را انتخاب کردیم. در سفری که عازم به کشور سوریه بودیم با خانواده‌ای هم کاروان بودیم که تشخیص دادیم دختر آنها شایسته همسری سعید ماست. او فرزند یکی از شهیدان آبادان بود که طی 14 روز همسفری از نظر مذهبی، دیانت و تقوا فردی مطلوب بود. سرانجام در سال 84 ازدواج کرد و ثمر ازدواجشن نیز ریحانه 9 ساله و مهیای چهارساله است».

زنده‌یاد حاج «محمدسعید سعیدی‌زاده» کارمند نهاد مقام معظم رهبری دانشگاه علوم وفنون دریایی خرمشهر بوده است و در کنار آن نیز به حد اعلا و پرورش گروه تواشیح‌اش می‌پرداخت هرچند در کنار آن نیز کارهای فرهنگی دیگری چون همکاری با صدا و سیمای آبادان به عنوان مترجم بوده است. او همچنین عضو فعال بسیج از ابتدای دانش‌آموزی‌اش تا کنون بوده است.

فعالیت در عرصه‌های گوناگون اجتماعی و ورزشی

هرچند او در محل‌های گوناگونی نیز مشغول به فعالیت بوده است چون در بخش ایمنی پالایشگاه آبادان، دادگستری آبادان بخش دادگاه خانواده و به عنوان مربی پرورشی در آموزش و پرورش آبادان نیز بوده است. اما می‌گویند هیچکدام ازاینها راضی‌ات نمی‌کرده است و به دنبال فعالیت‌های فرهنگی بوده‌ای تا اینکه زمینه آن نیز در این دانشگاه علوم و فنون خرمشهر فراهم شد. او چند ماه دوره سربازی‌اش را در بیت رهبری خدمت کرده است و عشق به رهبری از دوران سربازی در دلش بوده است.

پدرش به رابطه به دوستانه‌اش با پسرش و رابطه فراتر از پدر و پسری‌شان اشاره می‌کند و به بیان خاطره‌ای از دو روز پیش از سفرش به مکه مکرمه می‌گوید: «دو روز قبل از اینکه به سفر مکه برود به منزلش رفته بودم به من گفت من به خیلی از آرزوهایم که می‌خواستم رسیدم هم در بُعد زندگی مشترک، هم دارای خانواده و پدری خوبم و هم دارای تحصیلات خوب اما آنچه از خدا می‌خواهم شهادت در راه خدا است که به من عنایت کند» او با اشاره به اینکه قبل از عزیمتش به مکه مکرمه او را حاج سعید صدا می‌کردم، ادامه می‌دهد: «به او گفتم حاج سعید این را برای من آرزو کن که 62 سال دارم تو که جوانی اما او اصرار داشت که اما مدتیست که این آرزو را دارم».

حاج «محمدسعید» با فاجعه منا پسر کل ایران و کل جهان شیعه شد

حاج «محمدسعید» فرزند نخست خانواده بوده و سه برادر و چهار خواهر داشته است. پدرش با رزق حلال و حقوق کم و زیاد فرهنگی‌اش، خانواده‌اش را اداره می‌کرده است. پدرت از اخلاق خوبت و تسلیم ارائه خدا و حق و حقیقت می‌گوید و می‌افزاید: «هنگامی که در رتبه‌های پایین‌تر در مسابقات قبول می‌شد با توجه به اینکه باید اول می‌شد اما همان را قبول می‌کند و از همان شکست‌ها، پیروزی‌های بالایی برای خودش درست می‌کرد. این را می‌توان از گروه‌های تواشیح رقیبش در مسابقات مختلف بپرسید! همیشه مسئله تقوا را رعایت می‌کرد و واقعاً یک جوان متقی و باخدا بوده است و در برخورد با خانواده، همکارانش، آشنایان متواضع و فروتن بود که همین مسئله موجب شده است با وجود گذشتن 20 روز از این حادثه عظمیم هنوز همکارانش برای عرض ادب واحترام به خانه ما رفت و آمد دارند».

حتی زنده‌یاد «سعیدی‌زاده» گروه‌های ذخیره برای گروه تواشیح باقرالعلوم(ع) در نظر گرفته بوده که در صورت رفتن یکی از اعضای کارآزموده گروه، فرد دیگری را که ذخیره گروه است، جایگزین کند، پدرش به خصلت خوب دیگرش اشاره می‌کند و می‌گوید: «هرفردی را که دوست داشت عضو گروه تواشیحشان شود ناامیدش نمی‌کرد و از او استقبال می‌کرد و این هم دلیلی نداشت جز آن احساس بدی و سردی که اولین بار از سوی گروه درجه سوم آبادان با آن روبرو شده بود».

وی با تأکید بر تأثیر لقمه حلال در زندگی به جوانان توصیه کرد: «اگر جوانان نجابت، تقوا و چشم‌پاکی را رعایت کنند و مشغول کسب و کار حلال شوند و لقمه حرامی را وارد زندیگشان نکنند، خداوند هم به آنها عنایت می‌کند و همسران خوبی نصیبشان می‌کند، چنانکه که من با کسب حلال و روزی که از آموزش و پرورش بدست می‌آوردم و فرزندم را براساس آموزه‌های قرآنی و بهره‌گیری از سیره اهل‌بیت(ع) و معصومان تربیت کردم».

ابوی زنده‌یاد «سعیدی‌زاده» با اشاره به بیان اخیر عزیزالله شهبازی، فرماندار ویژه آبادان طی دیداری که به منزل او آمده بود، می‌گوید: «او حرف زیبایی به من زد اینکه «تا چند روز پیش حاج محمدسعید، پسر تو بوده است و الان پسر کل ایران و کل جهان شیعه است و الان مختص تونیست. او فرزند کشور ایران شده است، لذا من به وجودش افتخار می‌کنم».

ابراز ناراحتی از فقدان پیکر پسرش و عدم بازگشت پیکر او به کشور

او با ابراز ناراحتی از فقدان پیکر پسرش و عدم بازگشت پیکر او ادامه می‌دهد: «درست است که پسرش در راه خدا شهید شده است اما آرزوی من و سایر خانواده‌اش این است که پیکر پاکش به وطن بازگردد تا موجبات تسلای خاطر ما را فراهم کند تا بتوانیم در کنار مزارش با او نجوا کنیم و از مسئولان استدعا دارم تا با پیگیری‌های مستمرشان و پس از اینهمه مدت اضطراب، استرس، نگرانی و بی‌خوانی ما بالاخره که منتظر بازگشت مسافرمان بودیم حالا که زنده برنگشته، کمترین کار برگشت پیکرش به موطنش است».

در ادامه علی سعیدی‌زاده که حدوداً 30 بهار از زندگی‌اش می‌گذرد، برادر زنده‌یاد حاج «محمدسعید» با اشاره به اینکه من و احمد برادر کوچکترم که 9 سال از حاج «سعید» کوچک‌تر بوده است، هر سه عضو گروه تواشیح بودیم، ادامه می‌دهد: «این گروه زیر مجموعه‌هایی چون گروه‌های تواشیحی چون اثنی‌عشر و سه گروه دیگر بود و علاوه بر آن گروه ذخیره‌ای داشت که در صورتی که هر کدام از اعضا به دلیلی نمی‌توانستند در اجراها شرکت‌کنند، فرد دیگری جایگزین می‌شد».

وی با اشاره به پشتکار بسیار قوی حاج سعید در فعالیت‌هایش، می‌گوید: «این گروه حدود 21 سال پیش راه‌اندازی شده و در آغاز کار مخالفان زیادی در شهرستان بود و قابلیت‌های پذیرش این گروه در شهرستان خیلی کم بود. حتی اعضای اولیه گروه نیز تغییر کرده است و هنگامی که زنده‌یاد «امین باوی» به گروه پیوست من از گروه به دلایل کاری و انتقال به یزد خارج شدم و اعضای گروه زنده‌یاد حاج محمدسعید سعیدی‌زاده، زنده‌یاد حاج فؤاد مشعلی، سیدمعین موسوی، محمدعلی ناصری و رضا معلاوی حدود هشت سال است که باهم مادام در حال اجرا هستند و زنده‌یاد حاج امین باوی که مداح و مبتهل‌خوان بوده است با تدبیر حاج «سعید» حدود پنج الی شش سال است که به گروه پیوسته بود».

وی با وجود اینکه وضع روحی مناسبی نداشت، تأکید می‌کند: «زنده‌یاد فؤاد مشعلی از اقوام دور پدرم بود که در گذشته دایی‌اش «احمد مشعلی» عضو گروه بود که پس از جدا شدنش از گروه او را به گروه معرفی کرد. او متولد سال 67 بود و تک پسر خانواده است. همچنین اجراهای گروه در سطح مسابقات شش نفره بوده است اما در سایر محافل و مراسم اجراهای ما از سه نفر تا 12 نفر متغیر بود».

سمیرا باباجهد انصاری