صفحه نخست

فعالیت قرآنی

سیاست و اقتصاد

بین الملل

معارف

اجتماعی

فرهنگی

شعب استانی

چندرسانه ای

عکس

آذربایجان شرقی

آذربایجان غربی

اردبیل

اصفهان

البرز

ایلام

خراسان جنوبی

بوشهر

چهارمحال و بختیاری

خراسان رضوی

خراسان شمالی

سمنان

خوزستان

زنجان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

کهگیلویه و بویر احمد

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

بازار

صفحات داخلی

کد خبر: ۳۵۷۸۰۵۱
تاریخ انتشار : ۰۸ اسفند ۱۳۹۵ - ۰۸:۵۲

گروه جهاد و حماسه: معراج شهدا این روزها میزبان پیکر مطهر 240 شهید تازه‌تفحص شده است که طی ایام فاطمیه در استان‌های مختلف کشور تشییع و به خاک سپرده می‌شوند؛ شهدایی که در پی رسالتی رخ نشان داده‌اند و ما همچنان شرمنده‌ایم.

معراج شهدای استان تهران این روزها میزبان پیکر 240 شهید تازه تفحص شده است که در حسینیه معراج انتظار اعزام به شهرهایی را می‌کشند که شاید برای انجام رسالتی دیگر به آنجا می‌روند.

میزبانیم امروز،‌ 240 شهید؛ نه کبوتران خونین بال آسمان؛ همان‌ها که سال‌ها پیش به ندای خمینی کبیر لبیک گفته بودند، امروز مهمان معراج شهدا شده‌اند.

وارد معراج که می‌شوی عطر گلاب مشامت را پُر می‌کند و چشمانت به تابوت 51 شهید گمنام می‌افتد و داغ دلت تازه می‌شود؛ شهدایی که آرام گرفته‌اند. همان‌ها که از سال‌ها پیش «عِندَ رَبِّهِم يُرزَقونَ» هستند، اکنون شاید بنا به رسالت جدیدی که دارند آمده‌اند؛ شاید آمده‌اند که از رزق آسمانی‌شان نصیبی به اسیران دنیای دون بدهند.

نمی‌دانم شاید دعای مادری،‌ خواهری، همسری،‌ چشمان منتظری که اکنون به پلاکی،‌ تکه پارچه‌ای یا استخوان برادر شهیدی آرام می‌گیرد، مستجاب شده و خانواده‌ای از چشم‌انتظاری در آمده‌اند. شاید که نه،‌ قطعاً دعاهای چندین و چند ساله والدین و همسرانی که سال‌هاست از جگرگوشه و همنشین افلاکی خود دور افتاده‌اند به استجابت رسیده و این پیکرهای گمنام زمینی که نام‌آوران آسمان معنویت هستند،‌ اکنون آمده‌اند تا دلی را از نگرانی برهانند، خاطری را شاد کنند، گرهی را بگشایند و مرهمی بر زخم چندین و چندساله باشند.

مادری را دیدم که گریان،‌ ضجه می‌زد و ناله‌اش آه جگرسوزی بود که دل را می‌لرزاند و به یادت می‌آورد که چه امانت سنگینی و چه وظیفه خطیری بر عهده‌ تو گذاشته شده است. 30 سال بود که فرزندش مفقود شده بود. چشمان مادر گریان و منتظر به گوشه‌ای دوخته شده بود و چشمان پدر در فراق فرزند و اشک و سوز دل سفید شده بود. به واقع آنچه را که از سفید شدن چشمان یعقوب(ع) در غم فراق یوسف شنیده بودم به‌عینه دیدم. فرزند دیگر این والدین می‌گفت که مادرم همه فرزندانش را فراموش کرده و دچار آلزایمر شده است و تنها چیزی که در خاطرش باقی مانده ‌است،‌ نام و یاد برادر مفقودمان است که از او هیچ خبری در دست نیست؛ نه پیکری و نه خبر شهادتی. هیچ و هیچ.

15، 16، 18، 19، 20، 22، 23، 24، 25، 26، 27 و 42 شماره‌های مبین سن شهدا؛ از نوجوانی تا جوانی؛ تنها دیدن سن شهدای آرمیده در این حسینیه که مراحل شناسایی از طریق DNA را سپری کرده و هنوز در خیل گمنامی باقی مانده‌اند کافی است تا عرق شرم بر جبینم بنشیند.

بدر،‌ شرق دجله؛ والفجر 1، فکه؛ تک دشمن، زبیدات؛ محرم،‌ شرهانی؛ خیبر،‌ مجنون؛ والفجر 8 ایذایی، ام‌الرصاص؛ والفجر 4،‌ پنجوین و کربلای 4، ام‌الرصاص؛ مناطقی که شهدا در آنجا تفحص شده‌اند. برپایی تابوت هر شهیدی نام شهر و منطقه‌ای ثبت شده بود که نشان از آن داشت که در آن منطقه به خاک سپرده می‌شود.

آنها در اوج جوانی و لذات دنیوی چه کردند و ما در این سرا چه خدمتی انجام داده‌ایم. چسبیده به زیب و زیور فانی دنیا و در غفلت از همه آنچه که آنان برایمان به یادگار گذاشته و به امانت سپرده‌اند. شرمندگی سخن امروز ما نیست؛ دیرزمانی است که شرمنده‌ایم.

پیکر مطهر این شهدای گمنام همزمان با ایام شهادت حضرت زهرا(س) در استان‌های مختلف تشییع و به خاک سپرده می‌شود.