به گزارش خبرگزاری بینالمللی قرآن(ایکنا) آیتالله ابوالقاسم علیدوست، استاد سطح خارج فقه و اصول حوزه علمیه دیشب 22 اسفند ماه در کرسی نقد و نظریهپردازی «اصول فقه؛ ساختار جدید با توسعه گستره» در پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی گفت: اصول فقه تراث امامان معصوم(ع) است و شروع آن از همان صدر اسلام است. وی با بیان اینکه اصول فقه در واقع اصول فقه نیست بلکه اصول اندیشیدن و فهم است تصریح کرد: این علم منطق استفاده منضبط از دین است و کم لطفی است که اصول فقه گفته شود زیرا کسانی که در غیر فقه هم بخواهند کار اجتهادی کنند به این دانش نیاز دارند.
علیدوست با بیان اینکه عالمان زیادی زحمت زیادی در این راه کشیدهاند و اگر بحث از توسعه است ابدا به معنای نادیده گرفتن زحمات گذشتگان نیست البته راه بسیاری نیز باقی مانده است تصریح کرد: در طول تاریخ طولانی اصول فقه، این دانش تغییرات وسیعی داشته است و هر گونه تغییری باید منضبط و فنی باشد زیرا اثر مستقیمی در نظام استنباط دارد لذا باید به شدت از طرح برخی شعارها و مطالبی که پرآوازه ولی بی محتواست پرهیز کرد.
این استاد سطح خارج حوزه ادامه داد: اگر صحبت از توسعه و گسترش است با حفظ هنجارهای شناخته شده و حاکم بر اصول فقه است؛ این دانش مدیریت و ورود و خروج خاصی دارد و این تغییر نیز با مطمح نظر قرار دادن این مطلب رخ داده است.
وی با اشاره به فرضیه رقیب اظهار کرد: در مورد اصول فقه دو کلاننظر داریم؛ یکی اینکه این دانش جامع، کافی و غیر زائد است و باید آن را فهم کرد و به عنوان تراث گرانمایه نگهداشت و براساس آن همه مسایل لازم قابل استنباط است لذا بحث ترمیم و تغییر را نمیپذیرند اما نظر دیگر این است که اصول فقه مطالب زائد زیادی هم در سطح مسایل و هم در مباحث دارد یعنی اصل مسئله لازم بوده است ولی مسایل زیاد باعث تورم اصول فقه شده است لذا باید مباحث آن را کاست و مسایلش را نیز برداشت.
علیدوست تصریح کرد: ادعای بنده این است که باید ساختار اصول فقه موجود تغییر کند لذا ساختار جدیدی نیاز دارد تا اصول فقه کامل شود و محور پیدا کند همچنین باید مسایل زیادی به اصول فقه اضافه شود البته اضافه شدن مسایل الزاما به معنای زیاد کردن حجم نیست از این رو ممکن است کسی قائل باشد که برخی مباحث زائد است اما این به معنای آن نیست که بگوییم مسایل اصول فقه به حد کفایت رسیده است.
وی با بیان اینکه بخش دوم نظریه بنده، توسعه گستره اصول فقه است اظهار کرد: در ساختار مشهور موجود به خصوص اگر کفایه را محور قرار دهیم خواهیم دید محوری که مباحث اصول را براساس آن جمع کنیم ملاحظه نمیشود لذا باید دید نخ تسبیح اصول فقه چیست و براساس آن مباحث را شکل داد کاری که در نظریه جدید ارایه شده است.
علیدوست بیان کرد: مباحث زیادی در اصول فقه موجود وجود دارد که ناتمام رها شده است و باید تکلیف آن معلوم شود و این نیازمندد تغییراتی است که عرض کردم و در این نظریه ارایه شده است؛ اصول فقه محقق موجود وظیفه فهمنده نص را مطرح کرده است یعنی اگر مقدمات 13 گانه و اوامر و نواهی و مفاهیم و عام و خاص و مجمل و مبین و امارات و طرق و ... را می آورد مطمح نظر این است که فهمنده نص ببیند چگونه باید از آنچه از روایات ائمه و قرآن در دست ما هست شریعت و حکم شرعی را بفهمد البته در اینجا با خلاهای بزرگی هم مواجه هستیم لذا نظریه سه ساحتی که بنده ارایه دادهام در رفع این مشکل کوشیده است که ساحت اول آن، ساحتهای بحث را تعیین میکند.
وی ادامه داد: تعیین محور، پرداختن به اشارات ناکافی و پرداختن به موضوعات جدید و پرداختن به آنچه وجود ندارد و یا مباحث آن لاغر است سه ساحت مطرح شده در نظریه است؛ شکی نداریم که دانش اصول فقه به غرض فقه تشکیل شده است و اگر دانشی به نام فقه نداشتیم دانشی هم به نام اصول نداشتیم البته همان طور که ابتدا گفته شد این به معنای آن نیست که دانش اصول فقه تنها برای فقه کاربرد دارد بلکه این علم در علوم دیگر نیز مورد اسفاده است.
وی با تاکید بر اینکه فقه، دانش کشف شریعت است بنابراین محور اصول فقه باید کشف شریعت باشد ولی فقیه گاهی به حکم الله نمی رسد و به تحصیل عذر میرسد عنوان کرد: اصول فقه خیلی از مباحث را دارد ولی آیا واقعا توانسته است به همین مسایل به نحو خوب و صحیحی بپردازد ما مدعی هستیم این طور نیست؛ اگر قرآن را رسائل و کفایه ببینیم خواهیم دید بحث بسیار ناقصی در مورد قرآن مطرح شده است و نقش کتاب الهی به عنوان منبع وحیانی و نورانی، حالت کارتون خوابی دارد و به اصطلاح ردیف بودجه مناسبی در دانش اصول فقه برای آن تعریف نشده است؛ اینکه سیاق در آیات چه وضعیتی دارد؛ آیا قرآن در حکم متن گفتاری است یا متن نوشتاری؛ نسبت به مباحث هرمنوتیک چه وضعیتی دارد؛ روششناسی استدلال ائمه به آیات، رابطه قرآن با روایات تفسیری چگونه است؟ و ... خیلی در مباحث این دانش مورد توجه نیست.
نویسنده کتاب فقه و هنر ادامه داد: فقها اگر روایتی در ذیل آیات باشد روایات را مفسر آیات قرار داده و استنباط میکنند ولی آیا قائل شدن به رابطه دو سویه میان آیات و روایات مسلم است؟ زیرا در صدر اسلام بزرگانی داشته ایم که زیر بار این مطلب نمیرفتهاند لذا خیلی از روات مانند زراره و جمیل بن دراج به تخصیص قرآن به راحتی قائل نبودهاند و در دورههای معاصر نیز افرادی که کم نیستند چندان به این مسئله معتقد نبودهاند و به هر حال این مباحث جای کار فراوانی دارد.
این استاد سطح خارج حوزه با طرح این سؤال که آنچه در رسائل و کتب اصولی راجع به عقل آمده کفایت دارد؟ تصریح کرد: اجماع و سنت معصومان از دیگر مسایل در دانش موجود اصول فقه است که چندان به آن پرداخته نشده مثلا در اجماع، مباحث بسیار در کتب مربوطه لاغر است بنابراین منابع که اصلیترین مباحث در فقه و اصول فقه است لاغر است.
وی با اشاره به لزوم گفتوگوهای جدید به عنوان ساحتی دیگر از نظریه خود بیان کرد: اولین بحث در اینجا بحث منبع وارههاست یعنی ابزارهایی که منبع نیستند ولی به عنوان منبعواره از آن نام میبریم؛ این منبعوارهها، سندیت ندارد ولی ممکن است کارآییهای دیگر در نظام استنباط داشته باشد مانند عرف؛ آیا بحث عرف موجود در کتب، کافی است؟ کاربستهای آن مشخص و جدا شده است که ابدا این طور نیست؛ یا بحث مصلحت و استحسان و استصلاح که بسیاری از بزرگان ما وقتی واژه استحسان را به کار میبرند استحسانی نیست که فقهای اهل سنت میگویند لذا اگر این بحث در اصول فقه آمده ولو رد شده بود و یا مواردی از آن قبول شده بود بهتر بود یا بنای عقلا که ما چه مقدار به آن پرداختهایم.
علیدوست بیان کرد: در حکم و اقسام حکم اگر چه بحث شده است ولی باید به عنوان حلقه اول مباحث اصولی مطرح شود؛ مقاصد و نقش نصوص مبین مقاصد کجاست؟ آیا مقاصد نقش سندی و یا ابزاری و تفسیری دارد یا ندارد مهم این است که این موارد را مطمح نطر قرار دهیم ولو اینکه به این مسئله برسیم که مقاصد هیچ نقشی حتی تفسیری و سندی و ابزاری در فقه ندارد.
وی تقیه را یکی دیگر از مسایلی برشمرد که در اصول فقه چندان مورد توجه نیست و افزود: کافی است تفسیر فقیهی از تقیه، برداشت صاحب حدائق باشد که در مقابل نظر دیگران است که معتقدند تقیه با نظر عموم عامه معنا نمییابد همچنین بحث روششناسی اجتهاد از مسایلی است که باید در اصول فقه بیشتر مطرح شود؛ آیا فقیهی که استنباط میکند روشش تراکم ظنون است ولو اینکه از انسداد شروع شود و یا صغرایی و کبرایی و مدرسهای و قاعدهگرایی است؛ اینها تماما موضوعاتی است که در دانش اصول فقه کنونی ناتمام است.
علیدوست بیان کرد: بخش دیگری که معتقدم باید به اصول فقه اضافه شود این است که مرحوم صاحب کفایه وظیفه مبینان شریعت را مورد توجه قرار نداده است در حالی که بخش عظیمی از اصول فقه باید به وظیفه مبینان شریعت که خدا و پیامبر و ائمه باشند بپردازد؛ الان برخی روشنفکران مطرح میکنند که قرآن را قبول داریم ولی آن را تختهبند زمان و مکان میکنند لذا این کار باید در اصول فقه مطرح شود و جای پرداختن به آن در همایشی شعاری نیست.
علیدوست عنوان کرد: آیا باید میان مطالب ائمه که در مدرسه بیان میشده است با مطالبی که برای عموم میگفتهاند فرق گذاشت؟ و آیا باید در همه مسایل با همین اصول فقه جلو برویم یا اینکه در کنار این اصول فقه ساختار جدیدی ایجاد کنیم؟ این سؤالات و سؤالات فراوان دیگری وجود دارد که ما را به نتیجه این نظریه میرساند و آن اینکه دانش اصول فقه در مسایل و ساختار خود نیازمند اصلاح و ایجاد تغییر است.
در ادامه حجتالاسلام والمسلمین
نیازی به عنوان ناقد گفت: ایشان در بیان فرضیه خود، اگر پیشینه تغییرات
اصول را به طور منظم تا زمان معاصر بیان میکرد زمینه کار این تحقیق و
نوشته روشنتر بود.
وی
ادامه داد: ساختار اصول فقه ما از زمان شیخ انصاری به این طرف نظم منطقی به
مباحث داده است و 13 مقدمه و بعد الفاظ و ... را ذکر کرده است ولی به قول
شهید مطهری سخنان علامه طباطبایی روح و اصلش در کلمات ملاصدرا وجود دارد و
هنر علامه این است که در شکلی متعالی جلوه داده است و در علم اصول نیز این
اتفاق ایجاد شده است.
نیازی
بیان کرد: علمای ما اعم از اصولییون و فقها خیلی اهمیتی به ساختار
نمیدادهاند لذا سلف صالح محتوا را تغییر نمیدادهاند و الا هیچ مطلب
جدیدی نداریم و هر چه هست گفته شده و اولین فکر دیگران آخرین فکر آخوند
خراسانی است بنابراین اینکه محقق سخن از قواعدی برای استنباط احکام بیان
کرده است این مسئله انجام شده است.
وی
افزود: از ابتدایی که علم اصول تعریف شده بزرگان به مسئله محورشناسی توجه
داشتهاند و این محور به دلیل تعریف علم اصول وجود داشته است لذا این
تغییرات مطرح شده در نظریه، ماهوی نیست که معنای استنباط را توسعه بدهیم
بلکه بیشتر مباحث لفظی است البته باید قواعد تکمیلی اضافه شود.
نیازی
با بیان اینکه محقق معتقد است که باید به عقل بهای بیشتری بدهیم ادامه
داد: عقل اگر قطعی نباشد هیچ ارزشی ندارد ولی اگر مفید قطع باشد مورد قبول
است ولی در اصول عامه به ظن هم اکتفا میکنند.
وی
با قدردانی از نظریه علیدوست افزود: تلاش محقق در کتبشان و نوشتارهایشان
بسیار مفید است و انشاء الله زمینهای به نفع حوزه و حوزویان ایجاد کند.
در
ادامه این کرسی، حجتالاسلام والمسلمین محمد فاکر میبدی، به عنوان ناقد با
بیان اینکه نقد من به ساختار بحث و نه محتوای آن است گفت: ایشان آورده است
که دانش اصول فقه از عوارض حکم شرعی بحث میکند در حالی که این دانش از
منابع حکم شرعی بحث میکند.
وی
افزود: محقق از استنباط اول و دوم بحث کرده و کشف حکم را وسط این دو
استنباط قرار دادهاند که صحیح نیست زیرا وقتی حکم کشف میشود یعنی تمامی
مراحل استنباط انجام شده لذا کشف حکم میان دو استنباط قرار گیرد معنا
ندارد.
فاکر
تصریح کرد: ایشان میتوانست در ضرورت تغییر مانور بیشتر و بهتری بدهد؛
ایشان با نظریه خود 18 مدل از شیعه و سنی را ملاحظه کرده است لذا جای مانور
بیشتری در ضرورت تغییر وجود دارد.
وی
افزود: محقق دقیقا بیان نکرده است که کدام مبحث اضافه است و کدام یک باید
اضافه شود و باید به صورت جدیتر این مباحث مورد توجه قرار میگرفت و فهرست
آن ارایه میشد.
وی
تصریح کرد: اینکه گفتهاند فقهای اهل سنت در استحسان چیزی گفته و شیعه چیز
دیگر فهمیدهاند ماهیت آن یکسان است و دعوا، لفظی است، البته اهتمام به
اصول فقه اهل سنت در مطالب ایشان دیده میشود که میتواند ابهامات و
حساسیتهایی ایجاد کند.
لزوم بازخوانی جایگاه قرآن در تشریع احکام
این
قرآنپژوه بیان کرد: بازخوانی جایگاه قرآن در تشریع احکام از سوی محقق
جالب توجه است و باید قرآن بیش از این در جایگاه منبع فقهی قرار گیرد که
این طور نیست؛ الان ماحصل دیدگاه اخباریون و اصولیون این است که قرآن نقشی
در استنباط احکام ندارد لذا کمتر جایی است که آیات قرآن محور قرار گرفته
باشد.
وی اظهار کرد:
ایشان در اشکالی که به آخوند کرده معلوم نشده که روش خودش در رسیدن به حکم
چگونه است؟ یعنی مجتهد اصولی از کجا باید شروع کرده و مطلب را به کجا ختم
کند که مسیر مشخصی در این طرح دیده نمی شود.
عضو
هیئت علمی جامعة المصطفی(ص) عنوان کرد: ایشان نظریهای که مطرح کرده است
دو رقیب برای آن درست کرده در حالی که نظریه یک رقیب بیشتر نمی تواند داشته
باشد.
در ادامه نیز
حجتالاسلام و المسلمین اکبریان به عنوان یکی دیگر از ناقدان گفت: طرحی که
محقق داده است از دو مشکل اساسی آسیب دیده است اول اینکه جایگاه فلسفه علم
اصول در این طرح نادیده نگاشته شده است لذا سیاری از مباحث جدیدی که باید
داخل علم اصول بیاید جزء مبادی علم اصول مانند شئون معصوم و ... آمده است.
وی
افزود: ایشان دم از ارایه ساختار میزند ولی چیزی به عنوان ساختار ارایه
نداده است؛ اینکه گفته شود منبعیت قرآن و عقل کم بحث شده و یا مباحثی هست
که اصولیون کمتر مورد توجه قرار دادهاند تغییر ساختار نمیشود.
اکبریان
بیان کرد: ایشان گفته باید محور واحد در علم اصول یعنی کشف شریعت وجود
داشته باید ولی کشف شریعت مربوط به فقه است و اصول، ابزار کشف شریعت است
همچنین اگر ابزار کشف شریعت را محور اصول قرار دهیم باید دفتر دومی ایجاد
شود زیرا برخی مباحث ارایه شده با ماهیت بحث سازگار نیست از جمله وظیفه
مبینان شریعت که اساسا داخل در موضوع محقق قرار نمیگیرد.
وی
ادامه داد: در دو دهه اخیر نهضتی برای تهذیب علم اصول راه افتاده از جمله
اضافه کردن فلسفه علم اصول که کار مقدس و زمینه تکامل این علم است ولی
ایشان فلسفه علم اصول را نادیده گرفته است.