صفحه نخست

فعالیت قرآنی

سیاست و اقتصاد

بین الملل

معارف

اجتماعی

فرهنگی

شعب استانی

چندرسانه ای

عکس

آذربایجان شرقی

آذربایجان غربی

اردبیل

اصفهان

البرز

ایلام

خراسان جنوبی

بوشهر

چهارمحال و بختیاری

خراسان رضوی

خراسان شمالی

سمنان

خوزستان

زنجان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

کهگیلویه و بویر احمد

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

بازار

صفحات داخلی

کد خبر: ۳۵۸۷۹۷۷
تاریخ انتشار : ۲۰ فروردين ۱۳۹۶ - ۰۸:۴۶

حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی می گوید: اگر به خدا تکیه کنیم با اندک شکستى مأیوس نمى‏ شویم ،یأس و ناامیدى در زندگى‏ ها به جهت ضعف ایمان و عدم توجه به خداست.

به گزارش خبرگزاری بین‌المللی قرآن(ایکنا)، شفقنا نوشت: دهم رجب سال ۱۹۵ هجری قمری مصادف است با سالروز تولد حضرت امام جواد علیه السلام ‏[۱]، که آن حضرت در مدینه متولد شده اند.[۲]
حال در بین معصومین علیهم السلام افرادى داریم که در صغر به مقام امامت رسیده ‏اند، یکى از آنها امام جواد علیه السلام است‏؛ البته غیر از معصومین و بعضى از پیامبران، قول غیر بالغ در امورى مثل حکومت و وصایت پذیرفته نمى‏ شود و معصومین و پیامبران از باب استثناء هستند.[۳]
نفى رؤیت خداوند در روایت توحیدی امام جواد علیه السلام
چقدر ناپسند است در عصر و زمان ما که بحث ‏هاى اعتقادى بر محور دلایل عقلى دور مى‏ زند، و در پرتو آیات قرآن به حد کافى روشن شده است. هنوز کسانى هستند که طرفدار خرافه رؤیت‏ خداوند با چشم ظاهر در قیامت باشند.[۴]
در حالی که قرآن با صراحت مى‏ گوید: «لا تدرکه الأبصار؛ هیچ چشمى خدا را نمى‏ بیند»[۵]، و خداوند به «موسى» فرمود: «لن ترانی»، هرگز مرا مشاهده نخواهى کرد»؛[۶] (و مى‏ دانیم «لن» براى نفى ابد مى‏ باشد).[۷]
لذا مسأله رؤیت‏ خداوند علاوه بر این‏که مخالف دلیل قطعى عقل و نقل است، و به هر معنایى باشد مستلزم جسمیت خداوند مى‏ شود؛[۸] مشاهده حسى تنها در مورد اجسامى صورت مى‏ گیرد که داراى رنگ و مکان و محل است بنابراین، در مورد ذات خداوند که مافوق زمان و مکان است معنى ندارد، زیرا ذات پاک او نه در دنیا با این چشم دیده مى‏ شود و نه در آخرت، دلایل عقلى این مسأله به قدرى روشن است که ما را بى‏ نیاز از شرح و بسط مى ‏کند.[۹]
مگراین‏که منظور رؤیت با چشم دل باشد که هیچ‏کس در آن شکی ندارد،[۱۰] لذا مشاهده خداوند با چشم دل هم در این جهان ممکن است و هم در جهان دیگر و یقیناً در قیامت که ذات پاک او ظهور و بروز قوى‏ ترى دارد این مشاهده قوى‏ تر خواهد بود[۱۱].،[۱۲]
از سوی دیگر درباره رؤیت خداوند روایاتی از اهل بیت علیهم السلام رسیده که با صراحت رؤیت با چشم ظاهر را نفى مى‏ کند؛ و رؤیت با چشم دل را به جاى آن قرار مى‏ دهد[۱۳]
در حدیث پرمعنایى از امام جواد علیه السلام مى خوانیم که فرمود:«أوهام القلوب أدق من أبصار العیون، أنت قد تدرک بوهمک السند و الهند و البلدان التی لم تدخلها و لا تدرکها ببصرک، فأوهام القلوب لا تدرکه، فکیف أبصار العیون؟، اندیشه‏ هاى انسانى از دید چشم ‏ها دقیق‏تر (و عمیق‏تر) است، چرا که انسان گاه شهرهایى را که هرگز با چشم ندیده و در آن وارد نشده است، مانند: «سِند» و «هند» به قوت اندیشه، مى ‏تواند در ذهن خود حاضر کند، با این حال، هنگامى که اندیشه‏ ها قادر بر درک کنه ذات پروردگار نیست، چگونه چشم‏ ها توان این کار را دارد؟».[۱۴] ،[۱۵]
کسى که به غیر خدا تکیه کند!
امام جواد علیه السلام در فرازی  فرمودند: «من انقطع إلى غیرالله وکله الله إلیه ؛[۱۶] کسى که از خدا بریده و به غیر خدا بپیوندد، خداوند او را به همان شخص واگذار مى‏ کند».[۱۷]
با تأمل در این روایت می توان دریافت؛ کسى که از خدا بریده و تکیه گاهش در زندگى غیر خدا باشد و به غیر خدا امید داشته باشد، خداوند او را به همان شخص واگذار مى‏ کند و کارش به جایى نمى‏ رسد. حال دو مطلب در این مسأله غیر قابل انکار است که رعایت آن گاهى براى بعضى مشکل مى‏ شود:
۱- «هر چه هست از ناحیه خداست؛ و ما بکم من نعمه فمن الله»؛[۱۸] هر چه در آسمان و زمین است از آن خدا و همه نعمت­ ها از جانب او است و همه فقیرند و دلایل توحید هم همین معنا را به ما مى‏ گوید (توحید درذات، صفات، افعال، رازقیت و …).[۱۹]
۲- این عالم، عالم اسباب است به این معنا که مریض باید پیش طبیب برود، زارع باید کشت کند، صنعتگر باید صنعت کند و … و این که کسى در خانه بنشیند و فقط دعا کند کافى نیست، این هم قانونى است که خدا وضع کرده است.[۲۰]
بدین ترتیب اگر شخص دنبال اسباب نرود خطا کرده و اگر خدا را مسبب الاسباب نداند، مشرک است؛ حال اگر دنبال اسباب برود و مسبب الاسباب را خدا بداند، بین این دو مطلب جمع کرده است، مانند کسى که دارو مى‏ خورد و تأثیر دارو را به دست خدا مى‏ داند و تکیه گاه اصلیش خداست.[۲۱]
حال اگر کسى تمام امیدش به اسباب مادى باشد، راه را گم کرده است مثل این که در برنامه‏ هاى امروزى، عده ‏اى معتقدند که اگر ما با کشورهاى قوى ارتباط نداشته باشیم و یا از جامعه جهانى جدا شویم، بیچاره مى‏ شویم؛ در حالی که اینها عالم اسباب است و خداى ما اینها نیستند و باید تکیه گاه ما خدا باشد، چرا که امام جواد علیه السلام مطابق این حدیث مى‏ فرماید؛ کسى که در عالم اسباب غرق شود، خدا او را به همان اسبابى واگذار مى‏ کند که نمى‏ تواند خود را اداره کند.[۲۲]
لذا اگر به خدا تکیه کنیم با اندک شکستى مأیوس نمى‏ شویم ،یأس و ناامیدى در زندگى‏ ها به جهت ضعف ایمان و عدم توجه به خداست.[۲۳]
حقیقت توحید در عبادت و اطاعت
معنى عبادت‏ و پرستش آن قدر وسیع است که حتى گوش‏ دادن به سخن کسى به قصد عمل کردن به آن را نیز شامل مى‏ گردد و نیز قانون کسى را به رسمیت شناختن، یک نوع عبادت و پرستش او محسوب مى‏ شود.[۲۴]
لذا از امام جواد علیه السلام نقل شده است: «من اصغى الى ناطق فقد عبده، فان کان الناطق یؤدى عن الله فقد عبد الله، و ان کان الناطق یؤدى عن الشیطان فقد عبد الشیطان‏[۲۵]؛کسى که به گفتار گوینده‏ اى گوش فرا دهد (و از سخنش اطاعت کند) او را پرستش کرده، اگر ناطق حکم خدا را مى‏ گوید پرستش خدا نموده، و اگر از سوى شیطان سخن‏ مى‏ گوید پرستش شیطان کرده است!».[۲۶]
بی تردید سخن هرچه باشد و از هرکس باشد اثر دارد؛ و گوش فرادادن به سخنان این و آن معمولاً با تأثیر آن در دل آدمى همراه است، و از آن‏جا که هدف سخنگویان مختلف است، جمعى سخنگوى حقند و جمع سخنگوى باطل، و خضوع در برابر هریک از این دو گروه یک نوع پرستش است، زیرا روح پرستش چیزى جز تسلیم نیست، بنابراین آنها که به سخنان حق گوش مى‏ دهند، پرستندگان حقند و آنها که سخنگویان باطل گوش فرا مى ‏دهند، پرستندگان باطلند، پس باید از رونق دادن به محفل سخنگویان باطل پرهیز کرد و اجازه نداد که سخنان تاریک آنان از مجراى گوش به اعماق جان برسد.[۲۷]
منظور از عبادت و پرستش  در این فراز، به معنى سجده کردن و نماز و روزه براى شیطان بجا آوردن نیست، بلکه به معنى اطاعت و پیروى فرمان است که این خود یک نوع از عبادت محسوب مى‏ شود.[۲۸]
اصولا«شیاطین» برنامه ‏هاى خود را با مخفى کارى مى‏ آمیزند، و گاه چنان در گوش‏ جان انسان مى‏ دمند که انسان باور مى‏ کند فکر، فکر خود او است، و از درون جانش جوشیده، و همین باعث اغوا و گمراهى او مى‏ شود!،[۲۹] از این رو وقتی انسان به هواى نفس گوش مى ‏کند در واقع او را مى‏ پذیرد. اگر ناطق حرف خدا بزند به تحقیق اطاعت خدا کرده و اگر ناطق حرف شیطان بگوید اطاعت شیطان را کرده است.[۳۰]
بنابراین هیچ عبادت کننده ‏اى حق عبادت‏ خدا را به جا نمى‏ آورد، مگر این که از تمام مخلوقات چشم بردارد و متوجه او شود؛ در این هنگام، خداوند مى‏ فرماید:« این براى من خالص شده است؛ پس به کرمش او را مى‏ پذیرد.»[۳۱]،[۳۲]
منظور از توحید در اطاعت نیز این است که فقط و فقط فرمان خداوند را گردن نهیم، و تنها گوش به اوامر و نواهى او فرا دهیم. شرک در این شاخه، بدان معنى است که غیر خدا را در کنار خدا مطاع و واجب الاطاعه بدانیم.[۳۳]
تشابه خواب و مرگ از منظر امام جواد علیه السلام
گفتنی است یک سوم زندگى انسان را «خواب‏» فرا گرفته، و هنوز اسرار خواب به خوبى شناخته نشده است، و حتى این که چه عاملى سبب مى ‏شود که در لحظه معینى بخشى از فعالیت هاى مغزى از کار بیفتد، و سپس پلک چشم ها بر هم آمده، و تمام اعضاى تن در سکون و سکوت و استراحت فرو رود، هنوز به درستى روشن نیست!.[۳۴]
لذا می توان گفت مرگ‏ و خواب‏ شباهت زیادى با هم دارند تا آنجا که گفته شده است‏ «النوم اخ الموت؛خواب‏ برادر مرگ‏ است».[۳۵]بلکه خواب‏ «شکل ضعیفى از مرگ‏» است، به تعبیر دیگر، مرگ‏ «نمونه کاملى از خواب‏» مى‏ باشد.[۳۶] لذا بعضى گفته ‏اند: «نوم» مرگ‏ خفیف است، و «موت» نوم ثقیل (خواب‏ سنگین) است.[۳۷]،[۳۸]
در این زمینه از امام جواد علیه السلام روایت شده  است که فرمود: «هو النوم الذى یاتیکم کل لیله الا انه طویل مدته، لا ینتبه منه الا یوم القیامه!؛ مرگ همان خوابى است که هر شب به سراغ شما مى ‏آید، جز اینکه مدتش طولانى است و انسان از آن بیدار نمى‏ شود تا روز قیامت![۳۹]».،[۴۰]
در تبیین این مسأله باید گفت «توفى» در لغت به معنى باز گرفتن است، و اینکه خواب‏ را یک نوع باز گرفتن روح معرفى کرده، بخاطر آن است که مرگ‏ تعطیلی کامل دستگاه مغز آدمى و قطع مطلق پیوند روح و جسم است، در حالى که خواب‏ تنها تعطیلی بخشى از دستگاه مغز و ضعیف شدن این پیوند است،[۴۱]،[۴۲] حال خواب‏ توفى کامل نیست و بار دیگر به بدن فرستاده مى‏ شود، ولى در حال مرگ‏ بازگشتى وجود ندارد. [۴۳] بنابراین، خواب از دلائل استقلال و اصالت روح شمرده می شود، مخصوصاً هنگامى که با« رؤیا» آن هم رؤیاهاى صادقه توأم باشد این معنى روشن­تر مى‏ شود.[۴۴]
وجه تشابه دیگر این است که در مرگ‏ استکمالى نیست و دست از عمل کوتاه است، در خواب‏ هم استکمالى نخواهد بود، هم چون خوابى که انسان را از عبادات نیمه‏ شبى محروم و از فیض اعظم و گنجینه پرثمر سحرى و راز و نیاز در خولتگه راز عاشقى باز مى ‏دارد.[۴۵]
توجه به این حقیقت که انسان همه شب به هنگام «خواب» در آستانه مرگ‏ قرار مى‏ گیرد درس عبرتى است که اگر در آن بیندیشد براى« بیدارى» او کافى است.[۴۶]
مهجوریت قرآن از دیدگاه امام جواد علیه السلام
امام محمد تقی علیه السلام در تبیین ابعاد مهجوریت قرآن  به سعد الخیر نوشتند: «… و کل أمه قد رفع الله عنهم علم الکتاب حین نبذوه و ولاهم عدوهم حین تولوه و کان من نبذهم الکتاب أن أقاموا حروفه و حرفوا حدوده فهم یروونه و لایرعونه و الجهال یعجبهم حفظهم للروایه و العلماء یحزنهم ترکهم للرعایه …؛.[۴۷]… هر امتى که کتاب الله را رها کنند، خداوند «علم الکتاب»، روح و حقیقت کتاب را از میان آنها بر مى‏ دارد و در زمانى که دشمنان را دوست مى‏ دارند، آنان را بر ایشان مسلط مى‏ کند. «نبذ» کتاب به این است که حروف و الفاظ آن را به پا مى ‏دارند ولى حدود آن را رعایت نمى‏ کنند و جاهلان از حفظ الفاظ توسط آنها خوشحال مى ‏شوند ولى علما از عدم رعایت آن محزون مى ‏شوند».[۴۸]
دو گونه می توان به قرآن نگریست، در یک صورت قرآن الفاظ مقدسى است به گونه‏ اى که دست بى وضو بر آن نمى ‏توان گذاشت، اما وجه دیگر ان است که قرآن برنامه‏ اى مقدس است.[۴۹]
حال اگر فقط الفاظ را مقدس دانستیم در الفاظ متوقف مى ‏شویم، ولى اگر آن را برنامه هم دانستیم، آن را در زندگى دخالت مى ‏دهیم.[۵۰]
به راستی برخورد امروز ما مسلمانان با قرآن چگونه است؟در جامعه امروز ما بعد از پیروزى انقلاب به قرآن بهاى زیادى داده شده و بحث ‏هاى تخصصى قرآن، قاریان و حافظان قرآن فراوان است و دانشگاه ‏هاى قرآنى متعددى تأسیس شده است که همه این امور نوعى برخورد با الفاظ مقدس است نه به عنوان یک برنامه مقدس.[۵۱]
از جمله برنامه‏ هاى مقدس قرآن، سفارش به امانت دارى است. اما این سؤال مطرح است که ما تا چه اندازه امانتدار هستیم یعنى تا چه اندازه امانت در اموال، اولاد، مکتب اهل ‏بیت علیهم السلام و … را رعایت مى‏ کنیم. بنابراین در عین این‏که به قرائت، تجوید و حفظ قرآن اهمیت مى‏ دهیم، باید به حدود و معانى آن هم اهمیت دهیم.[۵۲]
آیا سوگند به غیر نام خدا جایز است؟
در قرآن کریم خداوند به ذات خود و جان پیامبرش، شب و روز، صبحگاهان، روح انسان، و حتى برخى از مواد غذایى قسم یاد کرده است. حال آیا ما هم مى‏ توانیم به مخلوقات پروردگار قسم یاد کنیم، یا فقط سوگند به ذات پاک او جایز است؟ در بین مردم مرسوم است که به جان خودشان، جان فرزندانشان، جان عزیزانشان، به شرفشان، به مقدساتشان قسم مى‏ خورند. آیا این سوگندها جایز است؟[۵۳]
احادیثی که در کتب ما شیعیان، و همچنین منابع اهل سنت، آمده صریحا از این کار نهى مى‏ کند؛ به عنوان نمونه على بن مهزیار مى‏ گوید به امام جواد علیه السلام عرض کردم: «خداوند متعال در قرآن مجید به «شب» و «روز» و «ستارگان» و مانند آن قسم خورده است. آیا ما هم مى‏ توانیم به غیر ذات پاک پروردگار قسم بخوریم؟[۵۴]
امام در پاسخ فرمودند: «ان الله عز و جل یقسم من خلقه بما شاء، و لیس لخلقه ان یقسموا الا به عز وجل؛ خداوند به هر یک از مخلوقاتش که مایل باشد قسم یاد مى‏ کند، اما براى مخلوقات پروردگار جز سوگند به ذات‏ پاک‏ خداوند جایز نیست‏».[۵۵]،[۵۶]
لذا حتى الامکان نباید قسم خورد و در موارد لزوم، مخصوصا در مقام قضاوت و رفع اختلاف و خصومت، تنها به نام خدا قسم یاد کنیم، چرا که قسم به غیر نام خدا در مبحث قضاوت ارزشى ندارد، حتى اگر به مقدساتى مانند قرآن و پیامبر و امامان باشد. همان‏گونه که قسم هاى تعهدیه نیز در صورتى آثار فقهى دارد که به نام خداوند باشد، و گرنه هیچ اثر فقهى بر آن مترتب نمى‏ شود.[۵۷]
سخن آخر
در خاتمه از کلام امام جواد (علیه السلام) براى گشایش در کارها و رفع گرفتارى و غم، بهره می جوییم که به این ذکر تعلیم فرمود: «یا من یکفى من کل شى‏ء، ولا یکفى منه شى‏ء، اکفنى ما اهمنى؛[۵۸]اى کسى که از هر چیز بى نیازى و چیزى از تو بى نیاز نیست، آنچه فکر مرا به خود مشغول داشته برآور».[۵۹]
پی نوشت:
[۱] تفسیر نمونه ؛ ج‏۱۵ ؛ ص۳۸۷٫
[۲] بیانات حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی؛درس خارج فقه؛ مسجد اعظم قم؛۳۱/۲/۱۳۹۲٫
[۳] کتاب النکاح ؛ ج‏۲ ؛ ص۵۷٫
[۴] پیام قرآن ؛ ج‏۴ ؛ ص۲۸۱٫
[۵]  سوره انعام، آیه ۱۰۳٫
[۶] سوره اعراف، آیه ۱۴۳٫
[۷] پیام امام امیر المومنین علیه السلام ؛ ج‏۱ ؛ ص۱۰۷٫
[۸] پیام قرآن ؛ ج‏۴ ؛ ص۲۸۰٫
[۹] برگزیده تفسیر نمونه ؛ ج‏۱ ؛ ص۱۸۹٫
[۱۰] پیام قرآن ؛ ج‏۴ ؛ ص۲۸۰٫
[۱۱]  ر.ک:« تفسیر نمونه»؛ ذیل آیه ۱۰۳ سوره انعام ،ر.ک:«پیام قرآن»؛ ج ۴؛ص ۲۲۱ تا ۲۵۰٫
[۱۲] برگزیده تفسیر نمونه ؛ ج‏۱ ؛ ص۱۸۹٫
[۱۳] پیام قرآن ؛ ج‏۴ ؛ ص۲۶۳٫
[۱۴] میزان الحکمه؛ ج ۳؛ ص ۱۸۹۳؛ ح ۱۲۳۱۶٫
[۱۵] پیام امام امیر المومنین علیه السلام ؛ ج‏۳ ؛ ص۴۸۸٫
[۱۶]  احقاق الحق، ج ۱۲، ص ۴۳۹٫
[۱۷] مشکات هدایت ؛ ص۱۸۲٫
[۱۸]  سوره نحل؛ آیه ۵۳٫
[۱۹] مشکات هدایت ؛ ص۱۸۳٫
[۲۰] همان.
[۲۱] همان.
[۲۲] همان ؛ ص۱۸۴٫
[۲۳] همان.
[۲۴] تفسیر نمونه ؛ ج‏۱۳ ؛ ص۷۸٫
[۲۵] کتاب تحف العقول، صفحه ۳۳۹٫
[۲۶] پیام قرآن ؛ ج‏۳ ؛ ص۴۵۶٫
[۲۷] یکصد و پنجاه درس زندگى (فارسى) ؛ ص۹۰٫
[۲۸] تفسیر نمونه ؛ ج‏۱۳ ؛ ص۷۸٫
[۲۹] همان ؛ ج‏۲۷ ؛ ص۴۷۳٫
[۳۰] مشکات هدایت ؛ ص۹۲٫
[۳۱] مستدرک الوسائل، ج ۱؛ ص ۱۰۱٫
[۳۲] اخلاق در قرآن ؛ ج‏۱ ؛ ص۲۷۶٫
[۳۳] والاترین بندگان ؛ ص۱۶۲٫
[۳۴] برگزیده تفسیر نمونه ؛ ج‏۵ ؛ ص۳۸۱٫
[۳۵] پیام قرآن ؛ ج‏۵ ؛ ص۲۵۰٫
[۳۶] پیام قرآن ؛ ج‏۵ ؛ ص۲۲۸٫
[۳۷]  مفردات ماده« نوم».
[۳۸] پیام قرآن ؛ ج‏۲ ؛ ص۱۴۹٫
[۳۹] بحار الانوار؛ ج ۶؛ ص ۱۵۵٫
[۴۰] تفسیر نمونه ؛ ج‏۲۲ ؛ ص۲۶۳٫
[۴۱] ر.ک: تفسیر نمونه؛ ج۲؛ ص۴۳۱ .
[۴۲] تفسیر نمونه ؛ ج‏۵ ؛ ص۲۷۳٫
[۴۳] پیام قرآن ؛ ج‏۵ ؛ ص۲۲۸٫
[۴۴] همان ؛ ج‏۱۹ ؛ ص۴۷۸٫
[۴۵] اخلاق اسلامى در نهج البلاغه (خطبه متقین) ؛ ج‏۱ ؛ ص۳۱۲٫
[۴۶] تفسیر نمونه ؛ ج‏۱۹ ؛ ص۴۷۹٫
[۴۷] اصول کافى، ج ۸، ص ۵۲ و بحارالأنوار، ج ۷۵، ص ۳۵۸٫
[۴۸] مشکات هدایت ؛ ص۹۶٫
[۴۹] همان.
[۵۰] همان.
[۵۱] همان.
[۵۲] همان؛ص۹۷٫
[۵۳] سوگندهاى پر بار قرآن ؛ ص۴۳٫
[۵۴] همان.
[۵۵] وسائل الشیعه، ج ۱۶، ابواب الایمان، باب ۳۰، ح ۱٫
[۵۶] سوگندهاى پر بار قرآن ؛ ص۴۴٫
[۵۷] همان ؛ ص۴۸٫
[۵۸] عده الداعى، صفحه ۲۷۸ و بحارالانوار، جلد ۹۲، صفحه ۲۰۸، حدیث ۳۹٫
[۵۹] کلیات مفاتیح نوین ؛ ص۱۱۳۰٫