صفحه نخست

فعالیت قرآنی

سیاست و اقتصاد

بین الملل

معارف

اجتماعی

فرهنگی

شعب استانی

چندرسانه ای

عکس

آذربایجان شرقی

آذربایجان غربی

اردبیل

اصفهان

البرز

ایلام

خراسان جنوبی

بوشهر

چهارمحال و بختیاری

خراسان رضوی

خراسان شمالی

سمنان

خوزستان

زنجان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

کهگیلویه و بویر احمد

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

صفحات داخلی

کد خبر: ۳۷۱۹۷۷۴
تاریخ انتشار : ۱۳ خرداد ۱۳۹۷ - ۱۰:۱۰

گروه اندیشه ــ عضو هیئت علمی دانشگاه خوارزمی نقش زبان‌شناسی و زبان‌های تاریخی در مطالعات قرآنی را تشریح می‌کند و معتقد است پیوند‌های فرهنگی که بین مناطق همجوار برقرار می‌شود و در زبان‌های مختلف از جمله زبان قرآن اثر خود را می‌گذارد.

به گزارش ایکنا؛ محمدعلی خوانین‌زاده، عضو هیئت علمی دانشگاه خوارزمی با رویکرد معناشناسی به قرآن پرداخته و در این زمینه مقالات پژوهشی بسیاری را تالیف کرده است. خوانین‌زاده پیشتر در گفت‌وگویی با ایکنا بیان کرده بود که نگاه تاریخی به واژه‌های قرآن اگر در درون‌زبان عربی به کار بسته شود محدودیت دارد، از این جهت که منبعی متقدم بر قرآن در اختیار نداریم تا کاربرد واژه‌ها در آن منابع، تفاوت جدی با کاربرد قرآنی داشته باشند.

وی در گفت‌وگویی دیگر با ایکنا به تشریح رویکرد زبان‌شناسانه به قرآن پرداخته و معتقد است که پیوند‌های فرهنگی که بین مناطق همجوار برقرار می‌شود در زبان‌های مختلف اثر خود را می‌گذارد، چون ابزار نمود فرهنگی و رابط فرهنگی زبان است و طبعا وقتی فرهنگ‌ها با هم تبادل دارند، این تبادل فرهنگی اثر زبانی خواهد داشت و رد پای خود را در زبان می‌گذارد. در پی مشروح این گفت‌وگو را ملاحظه می‌کنید:

ایکنا: آیا روش همزمانی در یک زمان صورت می‌گیرد؟

مبنای ساخت‌گرایی این است که واژه‌ها این طور نیستند که برش مشخصی از یک معنا بزنند و همواره به همان معنا به کار بروند. واژه در کاربردهای مختلف خود در هر جمله و متنی که به کار برود، در هر دیالوگی به کار برود، معنای متفاوتی می‌یابد؛ مفاهیمی که در کنار واژه به کار می‌روند در معنای آن واژه تأثیر می‌گذارند و روابط همنشینی به همین بحث اشاره دارد. واژه‌هایی که در جملات مشابه جایگزین هم می‌شوند و اینکه کدام واژه‌ها می‌توانند جایگزین هم شوند، بر معنای واژه مورد بحث ما تأثیرگذار است.

یعنی روابط همنشینی و روابط جانشینی که مجموع آنها روابط مفهومی در نظام یک زبان است، در معنای آن واژه تاثیرگذار است و ما تا همه این روابط را بررسی نکنیم، نمی‌توانیم به معنای واژه برسیم. واژه یک معنا و مفهوم اولیه دارد، اما در تک‌تک کاربردهایش معنای آن سیال است و تغییر می‌کند. از این‌رو نگاه همزمانی و رویکرد ساخت‌گرایی موضوع بحث است و طبعا در مورد واژه‌های قرآن هم همین بحث را ما داریم و واژه‌ای که در قرآن به کار رفته در آیات مختلف معنای متفاوتی می‌یابد.

مثال مشهور این بحث مفهوم «ضَرب» است. ما یک زمانی می‌گوییم ضرب یضرب ضرباً به معنای زدن است، اما آیا این واژه در قرآن همه جا به همین معنا به کار رفته است؟ جایی که می‌گوید «وَاضْرِبْ لَهُمْ مَثَلًا أَصْحَابَ الْقَرْيَةِ...» (یس: 22) یا «... كذلك یضْرِبُ اللَّهُ لِلنَّاسِ أَمْثَالَهُمْ»(محمد: 3)، خدا مثل می‌زند یعنی چه؟ یعنی ضربه می‌زند، می‌کوبد و آیا این معنا مد نظر است؟ این جا وقتی ضرب با کلمه مثل به کار می‌رود، در هم نشینی با این واژه است، واژه مثل تاثیری بر معنای ضرب می‌گذارد که متفاوت از معنای ضربه زدن و کوبیدن می‌شود و معنای دیگری را می‌رساند. جایی که در قرآن می‌گوید: «وَآخَرُونَ يَضْرِبُونَ فِي الْأَرْضِ يَبْتَغُونَ مِنْ فَضْلِ اللَّهِ» (مزمل: 20) عبارت ضرب فی‌الارض مطرح می‌شود: «وَإِذَا ضَرَبْتُمْ فِي الْأَرْضِ فَلَيْسَ عَلَيْكُمْ جُنَاحٌ أَنْ تَقْصُرُوا مِنَ الصَّلَاةِ ...»(نساء: 101) گناهی نیست که نمازتان را شکسته بخوانید، که در اینجا به معنای نماز مسافر است، عبارت في الأرض وقتی با ضرب به کار می‌رود تأثیری معنایی در مفهوم ضرب می‌گذارد که آن را از ضربه زدن و کوبیدن متمایز می‌کند و به معنای سفر رفتن خواهد بود. یا جایی که می‌فرماید: « فَإِذَا لَقِيتُمُ الَّذِينَ كَفَرُوا فَضَرْبَ الرِّقَابِ...»: (محمد: 4) اینجا منظور فقط ضربه زدن به گردن که نیست بلکه مراد قطع کردن گردن مثلا با شمشیر و در واقع کشتن است.

می‌خواهم بگویم یک واژه ساده‌ای مانند ضرب وقتی کاربردهای مختلف قرآنی آن را بررسی می‌کنیم، بسته به این که در کنار چه عبارتی و با چه واژه‌ای به کار رفته باشد، معنایش عوض می‌شود و این را می‌توان به بسیاری از واژه‌های دیگر تعمیم داد. مثال دیگر واژه ماء است. جایی می‌گوید «وَ نَزَّلْنَا مِنَ السَّمَاءِ مَاءً مباركا فأنبتنا به جنات و حبّ الحصيد» (ق: 9) که اینجا معنای باران می‌دهد. جای دیگری در مورد حضرت موسی (ع) می‌گوید که «وَلَمَّا وَرَدَ مَاءَ مَدْيَنَ وجد علیه أمة من الناس يسقون ...» (قصص، 23) یعنی وقتی حضرت موسی به ماء مدین می‌رسد می‌بیند که آنجا عده ای هستند و دارند آب می‌کشند؛ اینجا به معنای چاه است و حتی آب چاه هم نیست، ورد می‌گوید یعنی حضرت موسی که به آب نپریده است که بگوییم منظور از آب چاه است، منظور خود چاه است. کاربردهای دیگر ماء نیز چنین است. در واقع ماء نیزبسته به اینکه در همنشینی با چه واژه‌هایی باشد، معنایش متفاوت خواهد بود.

از این رو بحث اساسی در نگاه همزمانی و ساخت‌گرا این است که ما اولا باید، ولو اینکه با روش دوم کار تاریخی می‌خواهیم بکنیم، باید موارد متعدد کاربرد واژه را در قرآن ببینیم و با بررسی روابط مفهومی‌اش معنای واژه را شناسایی کنیم و بعد بیاییم این معنا را با یک مقطع پیشین یا پسین بسنجیم که این تغییر و تحولات معنایی مشخص شود. در مقطع پیشین یا پسین نیز با نگاه سوسوری باید دوباره همین کار انجام شود و در آن مقطع ما باید تمام کاربردهای آن واژه را در تمام متونی که هست بررسی کنیم که معنای واژه در آن مقطع زمانی پیشین یا پسین مشخص شود.

ایکنا: در بحث منابع در زبان‌های سامی یا زبان‌های دیگر چه ملاحظه می‌توان داشت؟

برای خیلی از این زبان‌های کهن فرهنگ نوشته شده است. روش فرهنگ‌نویسی برای زبان‌های کهن نیز روشی مشخص است و علمای زبان‌شناس به‌ویژه در دو، سه قرن اخیر این کار را پیش برده اند و در طی قرن بیستم شتاب بیشتری گرفته‌ است. در گذشته خیلی نیاز به چنین کارهایی احساس نمی‌شد و زبان‌های مختلف نسبت به هم شناخت‌های تفصیلی نداشتند، به خصوص زبان‌هایی که نسبت به هم دور بودند اما توجه به زبان‌های کهن و باستانی، رویکرد نوینی است که به‌ویژه در علم تاریخ و باستان‌شناسی پدیدار شده است. روش فرهنگ نویسی این گونه است که بر اساس مستندات کهن موجود فرهنگ خود را سامان می‌دهند.

برای مثال کتیبه یا سنگ‌نوشته و دیوارنوشته‌هایی وجود دارد. کتیبه را معمولا یک مقام دولتی یا یک شخصیت مهم به قصد اینکه تابلویی باشد که گزارشی از کار خود بدهد و مثلا لشکرکشی یا بنای ساخته خود را توصیف کند بر یک قطعه سنگ حاشیه‌بندی و حجاری کرده است. گاهی رهگذر و عابری روی یک صخره‌ای چیزی را حک کرده و چهره مهمی هم نبوده است و اصطلاحا دیوارنوشته نام دارد. هریک از اینها در هر حال اثر کهنی است که فردی به زبان مشخصی چیزی را نوشته است. این کتیبه‌ها در طی قرن نوزدهم و بیستم و به‌ویژه از نیمه دوم قرن بیستم در شبه جزیره خیلی جدی‌تر مورد بررسی قرار گرفته اند و تیم‌های مختلف فرانسوی و آلمانی و ... در عربستان و یمن کار می‌کنند.

انبوهی از این کتیبه‌ها و دیوارنوشته‌ها در دسترس است که به زبان مشخصی نوشته شده است، فرهنگ‌ نویس که می‌خواهد فرهنگی را بنویسد معمولا باستان‌شناس هم هست، عموما خود این متون را کشف کرده‌اند، رمزگشایی کرده اند و سپس فرهنگی را برای واژه‌های مختلفی که در آنها به کار رفته نوشته اند، مانند مولر و بیستون و دیگرانی که برای زبان‌های عربی جنوبی و سبئی فرهنگ نوشته اند.

گاهی اوقات نیز نسخه‌ها یا برگ‌هایی خطی داریم که کتیبه و سنگ نوشته نیستند، بلکه تکه کاغذی یا نوشت‌افزاری کم‌دوام هستند که بر روی آنها با جوهر یا رنگ متنی را نوشته اند که اصالت تاریخی داشته و قدمتی دارند و از مواد زبان‌شناختی و واژه‌های آنها نیز برای فرهنگ نویسی استفاده می‌شود. مثلا در مورد زبان عبری و آرامی مجموعه‌ای در دهه 1950 میلادی در بحر المیت پیدا شده است در غارهای قُمران و انبوهی از متونی است که تاریخ گذاری شده اند و از حدود 200 سال پیش از میلاد تا 100 سال پس از میلاد قدمت دارند که می توانند به کار فرهنگ‌نویس بیایند.

مجموعه این مستندات کهن به کار فرهنگ‌نویس می‌آید و معمولا در مقدمه‌ای که برای فرهنگ باستانی می‌نویسد، مستندات و شواهد و بازه زمانی واژه‌های فرهنگ را توضیح می‌دهد. معمولا این‌ها کد دارند و مثلا در فرهنگ‌های عبری و آرامی، همان طور که در فرهنگ‌های عربی به شماره آیه و سوره قرآن ارجاع می‌دهند، در بسیاری از آن فرهنگ‌ها نیز به باب و آیه کتاب مقدس ارجاع می‌دهند یا با علائم اختصاری مشخص می‌کنند که در کدام کتیبه و کدام سطر دیده شده‌اند. اینکه قدمت واژه به چه دوره‌ای بازمی‌گردد نیز از رو‌ش‌‌های تاریخ‌گذاری در باستان‌شناسی و تاریخ پیروی می‌کند.

در مورد قرآن طبعا ما باید به فرهنگ‌هایی رجوع کنیم که قبل از قرن هفتم میلادی بوده و دایره واژگانی و کاربرد‌شان باید به پیش از قرن هفتم میلادی بازگردد. برای مثال فرهنگ‌های مختلف عبری داریم ولی محقق باید توجه داشته باشد که آن فرهنگ برای عبری کهن است یا متعلق به زبان عبری بازسازی شده‌ای است که در فلسطین اشغالی یا جاهای دیگر در دوره معاصر به کار می‌رود.

ایکنا: اگر بخواهیم به سراغ زبان‌های باستان برویم کدام زبان‌ها محل توجه است، همان‌طور که گفتید عبری و آرامی از این دست هستند؟

فرهنگ‌های معروف و معتبری وجود دارند و لیستی از اینها را می‌توانم در اختیار بگذارم. در وهله اول ما باید به سراغ فرهنگ‌های زبان‌های مختلف سامی برویم که پیش از قرن هفتم میلادی وجود داشته‌اند. همانطور که بیان شد فرهنگ‌های سامی شرقی شامل زبان‌های اکدی و ابلایی است و این زبان‌ها بیش از 4000 سال قدمت دارند، کتیبه‌هایی که به خط میخی نوشته شده‌ عمدتا به زبان آشوری و بابلی هستند. در سامی شمال غربی زبان‌های عبری، آرامی و زبان‌های منشعب از آرامی از جمله سریانی و نبطی هستند، همچنین زبان‌های فنیقی و اوگاریتی.

در سامی جنوبی زبان‌های سَبَئی و حبشی کلاسیک یا گِعِز هم فرهنگ دارند. زبان مصری باستان یا قبطی که پیش از قرآن و در صدر اسلام به کار می رفته به دلیل مراودات تجاری که اهل حجاز با مصر داشتند ممکن است به کار بیاید، مانند زبان‌ پهلوی یا فارسی یا حتی زبان یونانی؛ اما اینها در وهله دوم است. آنچه در وهله اول باید محل توجه باشد فرهنگ‌های زبان‌های سامی است، چون پیوند‌های زبانی که بین عربی و دیگر زبان‌های سامی وجود دارد پیوندهایی جدی است و اساسا اینکه نظریه خانواده‌های زبانی این زبان‌ها را هم‌خانواده می‌داند و نه زبان‌های دیگر را به دلیل همین مشابهت‌ها و پیوندهای جدی است که میان برخی از زبان‌های همجوار وجود دارد.

ایکنا: پیش از بعثت تمدن‌های ایران، یونان و ... را داریم که در هر کدام از این‌ها الهیاتی وجود داشته، فلسفه یونان را داریم که می‌توانسته وارد حجاز شده باشد. آیا می توانیم ریشه برخی از مباحث الهیاتی را در پیوند با این زبان‌ها در نظر بگیریم؟

پیوند‌های فرهنگی که بین مناطق همجوار برقرار می‌شود در زبان‌های مختلف اثر خود را می‌گذارد، چون ابزار نمود فرهنگی و رابط فرهنگی زبان است و طبعا وقتی فرهنگ‌ها با هم تبادل دارند، این تبادل فرهنگی اثر زبانی خواهد داشت و رد پای خود را در زبان می‌گذارد. یک جنبه از تبادل فرهنگی در بحث‌های دینی دیده می‌شود. پیوندهای تجاری نیز اثر جدی دارد. وقتی کالایی از یک منطقه به منطقه‌ای دیگر وارد می‌شود واژه، اصطلاح و کاربرد‌های خودش را می‌آورد. این پیوندها می‌توانند بر اثر جنگ هم باشند که یک عده‌ای بر منطقه‌ای مسلط می‌شوند، یا از طریق پیوندهای حکومتی، اداری و سیاسی باشند.

مثلا بحث واژه «قسط» به خاطر تسلطی است که امپراتوری روم شرقی بر مناطق شرق مدیترانه پیدا می‌کند و طبعا وقتی زبان اصلی حکومت یونانی است، زبان مکاتبات و نهادهای حکومتی از جمله نهاد قضائی و دادگستری به زبان یونانی خواهد بود و اصطلاحاتی که در حوزه دادگستری است مثل واژه «قسط» از زبان رسمی تاثیر خواهد گرفت. این پدیده دلایل مختلفی دارد و در بحث فقه اللغة و زبان‌شناسی تاریخی به معنای اولی که گفتیم همه این‌ها باید دیده شود. برای مثال ما حدسی می‌زنیم و بر اساس فرهنگ‌های مختلف می‌توانیم بگوییم این واژه مشخص از این زبان می‌تواند وارد شده باشد اما جنبه‌های فرهنگی و اجتماعی پیرامون این تحولات باید دیده شود. نباید به صرف احتمال این که قسط از یونانی منتقل شده است اکتفا کنیم و باید شواهد مختلفی مانند بحث‌هایی که عرض شد گرد آورده شود که این احتمال را تقویت کند.

انتهای پیام

گفت‌وگو از میثم قهوه‌چیان