این شعر در ادامه آمده است؛
آئینه شکسته علی
من امشب، تازه خواهم کرد، تا صبح
غم و داغ هزاران سالهام را
من امشب، غسل خواهم داد، با اشک
گلم را، غنچهام را، لاله را
***
الاای ابرها، با من بگریید
من امشب، در زمین تنهاترینم
شکست آیینهام، دیگر کسی نیست
که من با او به درد دل نشینم
***
ازین پس، این منم، تنها و خسته
به داغ جانگداز تو، گرفتار
ازین پس، تاقیامت، هر شب و روز
گذارم از غریبی، سر به دیوار
***
درین صحرای غربتخیز، ازین پس
انیس و مونس من، عمق چاه است
من و این نخلهای مو پریشان
ازین پس کارما، اشک است و آه است
***
نخواهم برد، من از خاطر خویش
وصال و قصه دلبستگی را
چرا خاموشیای فانوس خانه
نمیگیری ز جانم خستگی را
***
چرا با من نمیگویی که از کین
کدامین دست، بر رویت نشسته
عزیز من، زبان بگشای و برگو
چه کس، پهلوی پاکت را شکسته
***
مگر تو مونس دردم نبودی
چرا با من، سر ماندن نداری
الاای مونس تنهایی من
علی را، از چه تنها میگذاری
***
خداوندا، چه میبینم، من امشب
چرا بر چهره تو جای سیلی است
مرا زهرای مظلومم، ببخشای
علی شرمنده، ازاین روی نیلی است
***
درین فصل جدایی از بر من
کنون که میروی سوی پیمبر
برایش ماجرا را داستان کن
رسان او را، سلام، از من به محضر
***
اگر حال مرا پرسید، با او
بگو که شعله، در پیراهنش بود
اگر پرسید، از چه پس نیامد
بگو که ریسمان در گردنش بود
***
در آنجا با پیمبر، درددل کن
که محسن را به خاک و خون نشاندند
بگو دیدم، به چشم خود که آنها
علی را سوی مسجد میکشاندند
***
علی با خاک، آن شب درددل کرد
که از آزار زهرا (س) دست بردار
درین دنیا غم بسیار دیده است
عزیزم را تو بیش از این میازار
***
حسین آن شب، حسن را تسلیت گفت.
ولی زینب ز فرط ناله، غش کرد
علی تا صبح صادق گریه میکرد
زمین از گریهاش رفع عطش کرد
***
حسین آهسته با شیرینزبانی
به آه و ناله مادر را صدا کرد
همه دیدند زهرا را که آن دم
برای کودکش آغوش وا کرد
***
اگر چه بغض ناپیدایی او
گلوی عاشقان را، منفجرکرد.
ولی تاریخ میبیند چگونه
خدا در خاک او را منتشر کرد
انتهای پیام