محسن اسلامزاده، مستندساز نامآشنای سینمای ایران است. وی در جریان ساخت مستندی در سال ۱۳۹۴ در عملیات پاکسازی داعش در تکریت مجروح شد و ۱۵ ترکش به بدنش برخورد کرد. مستند «زندگی میان پرچمهای جنگی» به موضوعی پرداخته که در شرایط فعلی بسیار حائز اهمیت است. او در کارهایش فارغ از دستهبندیهای سیاسی، تصویرگر مسائلی است که مردم در زندگی روزمره با آن درگیرند.
نام دیگر این مستند «تنها میان طالبان ۲» است که به حضور داعش در کشور افغانستان میپردازد. به عقیده صاحبنظران ساخت این اثر در ژانر مستند منحصر به فرد است. این مستند برای اولینبار در نهمین دوره جشنواره بینالمللی سینماحقیقت روی پرده رفت و در بخش مستند نیمهبلند تندیس شهید آوینی را از آن خود کرد. همچنین برنده بهترین فیلم بخش مستند دوازدهمین دوره جشنواره بینالمللی فیلم ماربیا شد و در لیست فروش شرکت پخش فیلم اسپرسو در انگلستان قرار گرفت.
در سال ۲۰۱۷ برابر اعلام نظر هیئت داوران، متشکل از مارگریت روریسون، شیلا ویلسون و دنی لونتال جایزه، بهترین فیلم بلند مستند را در جشنواره بینالمللی فیلم آتن دریافت کرد. همچنین در بخش مسابقه جشنوارههای آسیاپاسیفیک ۲۰۱۶، حقوق بشر میلان ایتالیا ۲۰۱۷، اسماعیلیه مصر ۲۰۱۷، تین لاین ایالت تگزاس آمریکا ۲۰۱۷ حضور داشت. در همین راستا خبرنگار ایکنا، گفتوگویی با وی انجام داده که در ادامه مشروح آن از نظر میگذرد؛
ایکنا ــ در چند سال اخیر دغدغه جدی شما در آثارتان موضوعاتی مربوط به افغانستان است. چرا این اقلیم تا این حد برایتان مهم است؟
تنها من نیستم که به این اقلیم دقتنظر دارم، چون در جشنواره سینما حقیقت نیز چند فیلمساز دیگر نیز به این موضوع توجه کرده بودند، حتی باید بگویم افغانستان نه تنها در ایران، بلکه در همه دنیا اهمیت ویژه دارد، چون اتفاقات خاصی که در آن رخ میدهد، دنیا را تحت تأثیر قرار میدهد. البته معتقدم به لحاظ رسانهای توجه ما به این جغرافیا چندان زیاد نیست، در حالی که بیش از هزار کیلومتر با این کشور مرز مشترک داریم.
درباره اهمیت این کشور همین اندازه بگویم که جشنواره «آتن» آمریکا نیز جایزه نخست خود را به فیلم «تنها میان طالبان» داد. این در حالی بود که در داخل مراکز رسانهای به این حوزه هیچ گونه حساسیتی از خود نشان ندادند. از دیگر آیتمهایی که میتواند اهمیت افغانستان را آشکار کند تعداد مهاجرانی است که از این کشور در ایران حضور دارند. همچنین حضور آمریکاییها در این سرزمین یکی دیگر از نکات پراهمیت است. غیر از این، زمزمههای حضور داعش در این کشور یکی دیگر از اتفاقاتی است که من را به عنوان سینماگر مجاب کرد تا به این موضوع توجه ویژهای کنم.
ایکنا ــ اینکه افغانستان به لحاظ ژئوپلیتیک اهمیت ویژهای دارد امری عیان است، ولی موضوع اینجاست که به عنوان فیلمساز اگر صرفاً یک فیلم در اینباره میساختید، مشکلی نبود، اما وقتی این تعداد بیشتر میشود شاید دغدغه دیگری درباره این قبیل موضوعات وجود دارد؟
من به موضوعاتی که در کشورم رخ میدهد حساسیت لازم را دارم؛ برای مثال هماکنون فعالیتهای ویژهای در سیستان و بلوچستان دارم، حتی چندی پیش پیشنهاد ساخت یک سریال داستانی با این محوریت به من داده شد، لیکن چون دوست ندارم هیچ گاه از مستندسازی فاصله بگیرم، ترجیح دادم فرد دیگری را برای ساخت این کار پیشنهاد کنم. نکته بعد اینکه از محل استقرار داعش تا مشهد فقط ۵۰۰ کیلومتر فاصله است. پس وقتی فاصله با دشمن خطرناکی نظیر داعش تا این قدر کم است، اهمیت پرداختن به این جغرافیا شکلی جدیتری به خود میگیرد.
اما مطلب دیگر که عموماً به آن توجه نمیکنیم این است که جدا از آمریکا و کشورهای اروپایی، ترکیه، قطر یا عربستان سعی کردهاند در منطقه خودنمایی کنند تا سیاستهایشان مورد توجه قرار گیرد. پس کمتوجهی به چنین موضوعاتی به نظرم عواقب زیادی را در پی خواهد داشت. همچنین مشکلاتی را که در افغانستان وجود دارد نمیتوان با مشکلات داخلی مقایسه کرد، چون تصوری که از مشکل و فقر داریم با آنچه در افغانستان دیده میشود قابل مقایسه نیست. فقر و محرومیت در آنجا مقیاسی دارد که نمیتوانیم حتی آن را تصور کنیم. محرومیت نیز فقط محدود به روستا نمیشود، بلکه در کابل نیز میتوان به وضوح مشکلات عدیدهای را مشاهده کرد.
ایکنا ــ در مستند «زندگی میان پرچمهای جنگی» رویکرد جدیدی را شاهدیم، آنهم همسو با نیروهای طالبان است، در صورتی که چند سال پیش تمام مشکلاتی را که اکنون به داعش نسبت میدهیم به طالبان نسبت میدادیم. این تغییر موقعیت را چگونه توصیف میکنید؟
در آثارم به دنبال تطهیر یا گناهکار شناختن فرد یا گروهی نیستم. برای همین اینکه بگویم طالبانیها تکفیری هستند اشتباه است، همان گونه که کتمان آنها یا اینکه آنها با آمریکاییها در حال مذاکره هستند هم اشتباه است. طالبان در افغانستان در پی دستیابی به قدرت است. برای همین در حال مذاکره با همسایههایش است تا به آنان اطمینان خاطر دهد که تنها حکومت در افغانستان را میخواهند.
البته در افغانستان جنگ بر سر مذهب یا قومیت نیست، اما دستهایی از بیرون در کارند تا جنگ را به این سمت ببرند. این امر برای کشورمان بسیار خطرناک است، چون در عراق و سوریه حکومتهای آنها همکاری ما را برای مقابله با داعش پذیرفته بودند، اما در افغانستان وضعیت چنین نیست. اهمیت موضوع مطرح شده تا آنجاست که وزیر امور خارجه اخیراً درباره این موضوع (حضور داعش در شمال افغانستان) در دیداری که با «ملا برادر»، از اعضای طالبان داشتند، حرف زدهاند.
ایکنا ــ به عنوان یک مستندساز که هم با طالبانان برخورد داشته و هم با داعشیها گفتوگو کرده، ارزیابیتان از نگرش این دو گروه، فارغ از دستهبندیهای سیاسی، چیست؟
همیشه در کارهایم تلاش کردهام فارغ از هرگونه ملاحظهای، واقعیت را نشان دهم. در این فیلم ترس مردم را نشان دادم. آنها به وضوح میگویند که از داعش واهمه دارند، در حالی که این ترس را از طالبان ندارند. این مسئله خود بهترین پاسخ به سؤال مطرح شده است. جدا از این موضوع، داعشیها هستههایی بینالمللی هستند که تعلق خاطر به هیچ سرزمینی ندارند، در حالی که طالبان فقط در پی دستیابی به حکومت در افغانستاناند.
درباره شخصیتشناسی داعشیها هم ارزیابیام این است که برخی افراد در اروپا با تبعیضهایی متعدد مواجه شدهاند. این فضا آزارشان داده و درصددند که علیه تبعیضها به پا خیزند. برای همین جذب نیروهایی چون داعش میشوند که با شعار مبارزه با کفر جذب نیرو میکند. با این توضیح فریبخورده تعریف درستی از شخصیت آنهاست، هرچند ممکن است آدمهای با ایمانی باشند.
ظلمهایی که از طرف آمریکاییها به مردم صورت میگیرد، طبیعی است که آنها به سمت طالبان کشیده شوند. برای مثال به حمله هوایی آمریکایی به عروسی یا اینکه بیاحترامی به اجساد اشاره میکنم که به شدت غیرت مردم افغانستان را جریجهدار کرده است
در مقابل، حرف طالبان این است که حکومت مرکزی در دست آنها بوده و آمریکاییها به همراه کشورهای دیگر به این کشور حمله و افغانستان را اشغال کردهاند. این اقدام به نظر آنها هیچ توجیهی ندارد. برای همین خود را صاحب حق میدانند تا علیه آنها بجنگند.
شاید این سؤال پیش آید که چرا درصد جذب طالبان در افغانستان تا این اندازه بالاست؟ جواب این است که با ظلمهایی که از طرف آمریکاییها به مردم صورت میگیرد، طبیعی است که آنها به سمت طالبان کشیده شوند. برای مثال به حمله هوایی آمریکایی به عروسی یا بیاحترامی به اجساد اشاره میکنم که به شدت غیرت مردم افغانستان را جریحهدار کرد.
درباره جریانات روشنفکری در افغانستان هم باید بگویم که در این کشور دو نوع تفکر وجود دارد که از این دو نمیتوان به عنوان روشنفکر نام برد. روشنفکرانی که تحت تأثیر غرب هستند یا افرادی که به سمت جریانات بنیادگرایانه سوق پیدا میکنند. این دو تفکر باعث شده همیشه اصطکاک در افغانستان به شدیدترین شکل ممکن باشد، چون جریان روشنفکر اسلامی وجود ندارد تا بتواند هم اندیشههای اسلامی را مد نظر داشته باشد و هم با تحجر مشکل داشته باشد.
کشورهایی نظیر ایران، ترکیه، مصر و مالزی جزء کشورهای پیشگام در جهان اسلام محسوب میشوند، اتفاقاتی که در آنجا رخ میدهد بر دیگر کشورهای مسلمان تأثیر میگذارد، ولیکن متأسفانه تا زمانی که وحدت نباشد نمیتوان انتظار داشت این تأثیر عینی باشد. یعنی همان گونه که مقام معظم رهبری روی وحدت جهان اسلام تأکید دارند باید به این امر هم توجه شود.
توضیحاتم ممکن است این شبهه را پیش آورد که تمام مشکلات فعلی افغانستان نشئت گرفته از بنیادگرایی اسلامی در آنجاست، در صورتی که تمام مسائل کنونی از لیبرالیسمی ناشی میشود که از طریق آمریکا به بهانه دموکراسی در افغانستان به وجود آمده است. نمود بارز این گفته انتخابات اخیراً این کشور است. به وضوح میبینیم که فقط ۲۰ درصد مردم در آن شرکت داشتند!
ایکنا ــ در فیلم این گونه به نظر میرسد که فرماندهان داعش بسیار کمسن هستند. آیا به واقع چنین بود؟ مطلب دیگر به اعترافات داعشیها مربوط میشود. این تصاویر حقیقی است و هیچ دخل و تصرفی در آنها صورت نگرفته است؟
اگر منظورتان «ملا مخدوم»، یکی از رهبران طالبان است، باید بگویم که او جوان است، اما حداقل سی سال دارد و محافظانی که در کنارش هستند از او بسیار جوانترند. درباره پرسش بعدی هم باید بگویم کمی تیزهوشی به خرج دادیم، یعنی به آنها نگفتیم از کجا هستیم، برای همین آنها تصوری از ما نداشتند و حاضر شدند که مصاحبه کنند. البته حرفهایی هم زدند که چندان راهگشا نبود، چون کاملاً جوابها را با یکدیگر هماهنگ کرده بودند و سعی میکردند نکات کلی و کماهمیت را توضیح دهند.