به گزارش ایکنا، نشست «نقش عباسیان در تخریب چهره ابوطالب»، امروز، دوم اسفندماه، به همت پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی برگزار شد. در ادامه متن سخنان حجتالاسلام والمسلمین حمیدرضا مطهری، مدیر پژوهشکده تاریخ و سیره اهل بیت(ع) و عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی را میخوانید؛
نقش ابوطالب در حمایت از پیامبر(ص) و اسلام بیبدیل بوده است. وقتی میگوییم حمایت ابوطالب از محمد بن عبدالله(ص)، ممکن است اینطور به ذهن آید که یک حمایت خانوادگی بوده و مهم نیست، اما مهم این است که در حمایت از پیامبر(ص) است، یعنی محمدی که پیامبر است، مورد حمایت و دفاع ابوطالب قرار میگیرد. لذا این نکته یک اصل مسلم است و در مورد ایمان و نقش ایشان در حمایت از رسول خدا(ص) نمیخواهیم صحبت کنیم، چون مسلم است و نمونههایی از آن هم وجود دارد. یک نمونه، تشویق فرزندشان حضرت امیر(ع) در دفاع از پیامبر(ص) است که نهتنها مانع از ایمان ایشان نشدند، بلکه به تشویقشان اقدام کردند.
در دعوت عشیره، بسیاری از افراد به تمسخر به ابوطالب گفتند، از این به بعد باید از فرزندت علی(ع) تبعیت کنی. این سخن دشمنان پیامبر(ص) و شماتتکنندگان باید واکنشی را نسبت به فرزندشان به وجود میآورد، اما چنین چیزی اتفاق نمیافتد و اینها نشانههای مختلفی در مورد ایمان ابوطالب است. یا در جریان شعب ابیطالب، داریم که وقتی همه میخوابیدند و پیامبر(ص) نیز میخوابید، ایشان جای فرزندان خود را با رسول خدا(ص) عوض میکرد که خطری ایشان را تهدید نکند. غیر از ایمان، چه چیزی میتواند انسان را به چنین رفتاری وادارد؟
پیامبر(ص) سال رحلت ابوطالب را عام الحزن نامیدند که نشان از جایگاهی است که نزد پیامبر(ص) دارد. پس از رحلت ابوطالب، برای نشر دعوت خود، از مکه خارج شدند و وقتی میخواستند وارد مکه شوند، همان قبایل حضور داشتند، اما ابوطالب نبود و لذا پیامبر(ص) احساس امنیت نمیکرد. با همه این اوصاف، میبینیم که وقتی به منابع مراجعه میکنیم، ضدیتهای شدیدی با ابوطالب دیده میشود و برخی از منابع، تلاش برای تخریب ابوطالب دارند و میخواهند منکر ایمان ایشان بشوند. آنچه در این بین به صورت جدی میتوانیم اشاره کنیم، نقش جریانهای سیاسی و به صورت مشخص، امویان و عباسیان است که اینها نقش موثری در این تخریب داشتند.
وقتی تاریخ اسلام را میبینیم، یکی از نکات مهم، فضائل بیشمار امام علی(ع) از زبان پیامبر(ص) است. یک قسمت فضائل است و یک قسمت نیز اقدامات و فداکاریهای حضرت امیر(ع) در برابر مشرکان است. آنچه را که میتوانیم به عنوان سابقه اسلام امویان یاد کنیم و بگوییم اینها از چه زمانی مسلمان شدند، پس از فتح مکه است که اینها مجبور به تسلیم شدند و همه انتظار داشتند که پیامبر(ص) اینها را مجازات کند. اگرچه واژه طُلقا به عنوان یک مهر ابدی بر پیشانی آنها ماند، اما اینها برای دستیابی قدرت تلاش کردند و با وجود افرادی نظیر حضرت امیر(ع) ناکام بودند. لذا یکی از راههای مهم آنها این بود که جعل حدیث را راه بیندازند تا فضلیتسازی و فضیلتزدایی کنند. برای دشمنان اهل بیت(ع) فضلیتسازی و برای حضرت امیر(ع) فضیلتزدایی را در دستور کار قرار دهند.
اما وقتی به دوره عباسیان میرسیم، آنها نیز چنین وضعی داشتند. با اینکه آنها از بنیهاشم هستند و انتظار این بود که اینها نسبت به اهل بیت(ع) برنامه مناسبتری داشته باشند و انتظار جامعه، حمایت اینها از اهل بیت(ع) بود و با همین شعار بر سر کار آمدند و در ابتدا خودشان را به علویان و اهل بیت(ع) منتسب کردند، اما با یک برنامه دقیق آمدند و اقدامات دیگری را انجام دادند. اگر بخواهیم نگاه اجمالی به تاریخ عباسیان و رابطه آنها با علویان داشته باشیم، اینطور است که تا زمانی که عباس زنده است، رابطه دوستانه است و در کنار حضرت امیر(ع) قرار دارد و گزارشهایی نیز از تقابل او با خلفا گزارش شده است. پس از رحلت او، فرزندانش نیز در کنار علویان بودند که یکی از آنها عبدالله ابن عباس است که بسیاری از روایات متعدد تاریخ اسلام و ... از زبان ابن عباس از امام علی(ع) نقل شده است. پس از شهادت امام علی(ع) نیز ارتباط ابن عباس با علویان مناسب است، گرچه رابطه عمیق قبل دیده نمیشود.
پس از اینکه امام حسن(ع) مجبور شد صلح را قبول کند، همکاری بین عباسیان و علویان نمیبینیم و گزارشهایی وجود دارد که ابن عباس در پایان عمر به فرزندش هشدار داد که از قیامهای علویان خودداری کند. اینکه چه اتفاقی افتاد به جای خود است، اما از اینجا به بعد رابطه تا حدود زیادی همکاری نیست و نهایتاً حضور ابن عباس را در جریان حرکت امام حسین(ع) در جایی میبینیم که از امام(ع) میخواهد که به سمت کوفه نرود و در ادامه همکاری بین عباسیان و علویان دیده نمیشود.
عباسیان برای حرکت خودشان ادعای ارثبری از علویان را دارند. اگر حرکت عباسیان را نگاه کنیم اینطور است که آنها در شام مستقر شدند. نکته مهم اینکه، هر حکومتی باید مقبولیت و مشروعیت داشته باشد و یک نقطه اتکایی باید وجود داشته باشد که عباسیان قوم و قبیله قدرتمندی نداشتند و مشروعیت ملی هم نداشتند، لذا به دنبال مقبولیت دینی و مذهبی بودند. اتفاقی رخ داد و آن اینکه ابوهاشم عبدالله، پسر محمد حنفیه در سفری به شام بیمار شد و وقتی او مسموم شد، وصیت کرد او را نزد پسر عمویش ببرند و در آنجا به ادعای عباسیان ودیعه امامت را به عباسیان واگذار کرد و عباسیان اعتراف کردند بر اینکه امامت از علویان به اینها منتقل شده است.
وقتی که اینها به مسند قدرت تکیه زدند، با مدعیان علوی مواجه شدند که رقیب جدی آنها بودند. همچنین اگر حرکت حسنیان منسجم بود، در آغاز میتوانستند موفق باشند، اما برنامه دقیقی نداشتند. عباسیان با این رقیب مواجه شدند، در حالی که در ابتدای حکومت نیز بر حقانیت امام علی(ع) بر جانشینی پیامبر(ص) تصریح میکنند، اما وقتی به دوره منصور میرسیم، با وضعیتی روبهرو میشویم که علویان رقیب محسوب میشوند و باید اینها از صحنه خارج شوند. اینها در ابتدا از حضرت امیر(ع) تعریف کردند و نمیتوانند ایشان را تخریب کنند، لذا به سراغ چهرههای دیگر مرتبط با امام(ع) میروند و در این مقطع زمانی، عباسیان علیه امام مجتبی(ع) اقداماتی انجام میدهند، چون امام مجتبی(ع) یکی از چهرههایی بود که تخریب چهرهاش میتوانست در تحقق اهداف عباسیان موثر باشد.
تخریب چهره ابوطالب نیز مهم بود، چون در رقابت با جد عباسیان بوده است. ابوطالب و عباس از شخصیتهای مهم بودند و ابوطالب از آغاز همراه و همدل پیامبر(ص) بوده و یکجا از ایشان مخالفت نمیبینیم. اما از طرفی جد عباسیان یعنی عباس ابن عبدالمطلب، اگرچه گزارشهایی در مورد همکاریاش با رسول خدا(ص) وجود دارد و سنش نزدیک به سن پیامبر(ص) بوده است، اما وقتی که به بعثت پیامبر(ص) میرسیم، در آن مقطع همکاری بین عباس و رسول خدا(ص) دیده نمیشود و در آستانه فتح مکه، مسلمان شده است. با توجه به اخباری که به وی میرسد مبنی بر اینکه رسول خدا(ص) در حال حرکت به سمت مکه است، عباس نیز همان زمان به سمت مدینه حرکت میکند و در بین راه به پیامبر(ص) برخورد میکند. وقتی به عصر عباسیان میرسیم، هجمهای علیه ابوطالب را میبینیم، یعنی عباسیان به دنبال زدن ریشه و اساس حرکت طالبیان و علویان بهترین راه را تخریب چهره ابوطالب پرداختند.
انتهای پیام