صفحه نخست

فعالیت قرآنی

سیاست و اقتصاد

بین الملل

معارف

اجتماعی

فرهنگی

شعب استانی

چندرسانه ای

عکس

آذربایجان شرقی

آذربایجان غربی

اردبیل

اصفهان

البرز

ایلام

خراسان جنوبی

بوشهر

چهارمحال و بختیاری

خراسان رضوی

خراسان شمالی

سمنان

خوزستان

زنجان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

کهگیلویه و بویر احمد

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

بازار

صفحات داخلی

کد خبر: ۳۹۵۹۶۸۸
تاریخ انتشار : ۲۴ اسفند ۱۳۹۹ - ۲۱:۰۱

آیت‌الله سید‌علی حسینی آملی بیان کرد: همه علوم در خدمت عرفان و مقدمه معرفت ربوبی است و معرفت نیز در مرتبه معرفت مفهومی، علمی، کتابی، تدوینی یا معرفت ساختار وجودی انسان است. عرفان آن معرفت وجودی انسان است و انسان نباید به دارایی‌های بیرونی مانند منصب و مسئولیت توجه کند و این‌ها عارضی و از بین‌رفتنی هستند.

به گزارش ایکنا؛ آیت‌الله سیدعلی حسینی آملی، استاد درس خارج حوزه علمیه قم، 23 اسفندماه، در هفتمین دوره علمی - پژوهشی مشکات که به همت انجمن علمی دانشجویی الهیات دانشگاه امام صادق(ع) برگزار شد، به ایراد سخن پرداخت که متن آن را در ادامه می‌خوانید؛

سخن خود را از حاصل بعثت رسول خدا(ص) شروع می‌کنم که عبارت از قرآن است و همه ما را به حقیقت قرآن دعوت کردند که هدایت قرآن محکم‌ترین هدایت است که هیچ تزلزلی در آن وجود ندارد، چون اساس آموزه‌های قرآن با فطرت ما سازگار است که در قرآن نیز به مقوله فطرت اشاره شده است. کسانی به این حقیقت قرآن راه دارند که مطهر باشند. اگر سیر تعالی انسان به سوی خدا غیرمتناهی است، باید این سخن را در دو بعد تعقیب کنیم؛ عده‌ای در صراط مستقیم هستند و باید سرعت خود را بیشتر کنند. یعنی انحراف نیست، اما سرعت کند است و عده‌ای هستند که بیراهه رفتند و باید به صراط مستقیم برگردند.

به قول علامه حسن‌زاده، توبه از دو کس باید؛ عده‌ای از کندی سِیر باید توبه کنند و سرعت خود را بیشتر کنند و دوم کسانی که منحرف هستند که باید توبه کرده و به صراط مستقیم بازگردند. علامه حسن‌زاده در سنین پیری یعنی در دهه 80، به من گفتند که به گذشته عمرم که نگاه می‌کنم، ندامت ندارم. از همان نوجوانی حواسم را جمع کردم طوری زندگی کنم که در آینده از عمرم نگویم که چرا فلان کار را کردم و ای کاش نمی‌کردم یا چرا فلان مطلب را گفتم، ای کاش نمی‌گفتم و این می‌شود طهارت لازم در محضر قرآن.

قرآن جامعیت دارد و همه نیازهای انسان را پوشش می‌دهد و بر این اساس، ایشان کتابی به نام «انسان و قرآن» دارند و برخی دیگر از اعاظم، انسان در قرآن را دارند، مانند اینکه در دیدگاه آنان قرآن مجموعه‌ای است که بخشی از آن بیان شخصیت انسان است که می‌شود انسان در قرآن، اما استاد ما کتابی به نام انسان و قرآن دارد و نه انسان در قرآن که اگر ترازویی دو کفه دارد، یک کفه را انسان بگذارید و یک کفه قرآن، این دو کفه باید میزان بایستند. حقایق قرآن برای این است که انسان در معرفت ربوبی پرورش یابد. سوره توحید را برای این گفته که انسان بداند از کجا آمده و به کجا می‌رود.

همه علوم در خدمت عرفان و مقدمه معرفت ربوبی است و معرفت نیز در مرتبه معرفت مفهومی، علمی، کتابی، تدوینی یا معرفت ساختار وجودی انسان است. عرفان آن معرفت وجودی انسان است و انسان نباید به دارایی‌های بیرونی مانند منصب و مسئولیت توجه کند و اینها عارضی و از بین‌رفتنی هستند و حتی ممکن است انسان درس بخواند و مدرک تحصیلی بگیرد، اما این مدرک بیانگر چیست؟ این مدارک تحصیلی بیانگر این است که ما بلدیم در فلان کتاب چه نوشته شده است. اما چقدر توانستیم آن نوشته‌ها را در مقام عملی در خود پیاده کنیم؟ مانند اینکه به پنجره نگاه می‌کنید و پی می‌برید که چطور این پنجره ساخته شده است. حال اگر اصول نجاری را بدانیم و کتاب بخوانیم، نجار و پنجره‌ساز نمی‌شویم. در سیر عملیاتی، اگر از زندگی اولیا سخنی گفته می‌شود، باید کارگاه عملیاتی شود که آن هنرها را در خود پیاده کنیم. اینکه فرمودند دو کفه انسان و قرآن نه اینکه من می‌دانم در قرآن چه نوشته شده است که این نیز کم نیست و ارزشمند است، اما همه اینها مقدمه است و همه علوم مقدمه است.

استاد حسن‌زاده به همه علوم اشراف فی‌الجمله‌ای داشتند و همه اینها را مقدمه می‌گرفتند برای رسیدن به عرفان که این نیز عرفان نظری صرف نبود و عرفان عملی نیز نه به این معنا که چطور نماز بخوانیم یا چطور روزه بگیریم نبود. عرفان عملی در مکتب ایشان این است که انسان خود واجد کمالات الهی بشود.

ما صرف و نحو می‌خوانیم که قرآن را بفهمیم یا منطق می‌خوانیم که قرآن را متوجه شویم، لذا همه علوم رایج حوزوی را برای همین منظور می‌خوانیم. اگر هیئت و ریاضیات بخوانیم نیز برای فهم آیات قرآن در این زمینه است. وقتی می‌خواهیم به جایی راه پیدا کنیم، باید منطق بخوانیم و منطق نیز با همان اشکال اربعه معروف است، لذا باید منطق خواند تا علوم رایج را خوب فهمید و فقه را خواند تا فهمید چطور باید عمل شود. اصول نیز مقدمه فقه است، همانطور که برخی از علوم دیگر اینطور هستند.

اما بخشی از علوم صرفاً ارزش اعتقادی دارند. اگر در اعتقادات توحیدی فرد خللی باشد و خدا را انکار کند، مرتد می‌شود و احکام فقهی خاصی پیدا می‌کند، مانند اینکه در مورد ازدواج و ... این فرد احکامی مترتب می‌شود. اعتقاد این است که اینها ازدواجشان درست است و ... . این دسته از علوم طوری است که اصل اعتقاد به آنها ارزش است و اگر هم عمل نکنید می‌شوید مسلمان گناهکار و به شما کافر نمی‌گویند، اما بخشی از آنها هستند که اگر به آنها اعتقاد داشته باشید، ارزشی ندارد و نیاز به عمل است. ممکن است شما دست خود را ببرید، در این صورت نباید به آن آب برسد و شما ملزم به وضوی جبیره می‌شوید و این وضو را بلد هستید اما عمل نمی‌کنید که در اینصورت این عمل ارزشی ندارد. فروعات فقهی دیگر نیز همینطور است مگر برخی از موارد که اعتقاد به آنها نیز ارزش است.

اما بخشی از علوم است که یک تقسیم دیگری می‌خواهد که ارزش ابزاری دارند و اگر به کار گرفته نشود، بهایی ندارد. کسی ممکن است منطق را خوب بلد باشد، اما در مقام عمل به برهان تن نمی‌دهد، حال این منطق خواندن چه ارزشی دارد؟ هم می‌شود سر او را کلاه گذاشت و هم خودش گاهی حرف‌های ناحساب می‌زند. پس در اینصورت چرا منطق خوانده می‌شود؟ فلسفه نیز همینطور است. فلسفه آدرس است و همه مباحث فلسفه آدرس دادن است، اما باید دید چه کسی با این آدرس راه می‌افتد و می‌رسد و آن ثمره عرفانی و نظری است. بنابراین فلسفه نیز علوم ابزاری است و باید دید مقصد کجا است که دیار دوست است و باید راه افتاد.

در مکتب علامه حسن‌زاده، همه علوم مورد تأکید است و با صرف و نحو نیز خیلی جدی برخورد می‌کرد. لذا همه علوم مورد تأکید است و ایشان روی فلسفه و حکمت اشراق و مشاء نیز زیاد تأکید می‌کردند، اما می‌گفتند حکمت متعالیه ملاصدرا جایگاه دیگری دارد. فصوص کتاب پرفروغی است، اما همه اینها به‌سان پلکان‌های نردبانی است که ما را راهی دیار کوی یار می‌کند.

انتهای پیام