وی اضافه کرد: طبق نقل کلینی در این فقره قابل توجه که فی نفسه چندان مفصل نیست و چه بسا بتوان گفت از نظر محتوا چگالی قابل توجهی دارد و از نظر ساختاری و محتوایی هم هشام دو کار اصلی کرده است؛ ابتدا اینکه تصویر تا حدی اجمالی از معرفتشناسی انسانی و عمومی داده است و در بخش دوم و در نتیجه هم دیدگاهی را در حوزه معرفتشناسی دینی ارائه کرده یعنی معرفتشناسی دینی را بر معرفتشناسی عمومی استوار کرده است.
طالقانی تصریح کرد: شروع از معرفت شناسی عمومی و نتیجه گیری در معرفت شناسی دینی آن هم در باب رؤیت حضرت حق مسئله جالب و مهم است؛ نکته اصلی این است که به بیان فلسفی معاصر، رؤیت خداوند ممکن نیست؛ اجمال مطلب هشام این است که الاشیاء کلها لا تدرک الا بامرین بالحواس و القلب ...؛ البته «کلها» در برخی نسخ نیست و بود و نبود آن اهمیت زیادی دارد با اینکه یک کلمه است ولی نقش مهمی در نتیجه دارد، در معرفتشناسی عمومی هشام مدعا این است که هیچ چیزی درک و شناخته نمیشود مگر اینکه یا با حواس قابل دریافت باشد و یا با قلب درک شود.
استاد دانشگاه باقرالعلوم(ع) تصریح کرد: در این بیان حواس در برابر قلب در عرض همدیگر است؛ یعنی ادراکات ما یا با قلب و یا با حواس هستند؛ یعنی نه میتواند با هر دو و یا با امر ثالثی باشد. ادراکات ما چنین نیست که هم از طریق حواس و هم از طریق قلب بگذرد. هشام در ادامه گفته است: ادراك حواس بر سه قسم است؛ ادراك به وسيله دخول، ادراك بهوسيله لمسكردن و ادراك بدون دخول و لمس کردن. از دید وی، ادراك بهوسيله دخول در صداها و بوئيدنیها و چشيدنیها است كه صوت داخل گوش شود و هواى متعفن داخل بينى و چشيدنى داخل زبان و اما ادراك با لمس در شناختن اشكال هندسى مانند مربع و مثلث وجود دارد چنان كه در تاريكى دست روى جسم مثلث و مربع گذاريم و نيز در شناختن نرمى و زبرى و گرمى و سردى است.
استاد حوزه و دانشگاه بیان کرد: از دید هشام در ادامه این فقره؛ اما ادراك بىدخول با چشم است زيرا كه چشم چيزها را درك میكند بدون لمس و دخول نه در جانب خود و نه در جانب آنها. مثلاً انسان كه قلم را میبيند نه قلم به چشم او در آيد و نه چشم به طرف قلم رود و اين كار كند و ادراك به چشم راه و وسيله مخصوصى دارد، راهش هوا و وسيلهاش روشنى است كه چون راه بين چشم و هدف متصل شد و وسيله برجا بود، چشم آنچه را در ملاقاتش باشد مانند رنگها و پيكرها درك كند و اگر چشم را به چيزى وادارند كه راهى برايش نباشد بازگشت كند و پشت سرش را نشان دهد، مانند كسى كه در آينه بنگرد چشمش در آينه نفوذ نكند و چون راه نفوذ در آينه را ندارد بازگشت كند و پشت سرش را نشان دهد، همچنين كسى كه در آب صاف بنگرد بينائيش برگردد و پشت سرش را نشان دهد زيرا راهى براى نفوذ چشمش نيست.
وی افزود: هشام در ادامه میگوید: اما دل، تسلطش به هوا و فضاى جهان است، و او آنچه را در فضاست درك كند و به خاطر گذراند، و اگر دل را به درك آنچه در فضا نيست وادارند برگشت كند و پشت سرش را ببيند بنابر اين، عاقل را سزاوار نيست كه دلش را بر درك آنچه در فضا نيست وادار كند و آن شناختن خدای عز و جل است زيرا كسى كه چنين كند غير آن چه در فضاست درك نكند چنانچه راجع به چشم گفتيم، خدا بزرگتر از اين است كه مانند خلقش باشد.
انتهای پیام