صفحه نخست

فعالیت قرآنی

سیاست و اقتصاد

بین الملل

معارف

اجتماعی

فرهنگی

شعب استانی

چندرسانه ای

عکس

آذربایجان شرقی

آذربایجان غربی

اردبیل

اصفهان

البرز

ایلام

خراسان جنوبی

بوشهر

چهارمحال و بختیاری

خراسان رضوی

خراسان شمالی

سمنان

خوزستان

زنجان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

کهگیلویه و بویر احمد

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

بازار

صفحات داخلی

کد خبر: ۴۰۰۷۵۸۵
تاریخ انتشار : ۰۲ آبان ۱۴۰۰ - ۱۵:۴۱

«محمد»، امامِ «رحمت» و پیشوای «شفقت» است نه الهه جنگ و دشمن خواندن. «محمد» از عسرت و سختیِ خّلق، ناخرسند و آزرده می‌شود.

به گزارش ایکنا؛ سیدمحسن دوازده‌امامی، عضو هیئت‌ علمی گروه علوم سیاسی دانشگاه اصفهان در یادداشتی که مناسبت میلاد رسول الله(ص) در شبکه اجتماعی خود منتشر کرده است؛ آورده است:

اخلاق و خردورزی، از مطلوبیت‌های دیرینه انسانی و از آموزه‌های آسمانی است. همان خواسته‌ها و مختصاتی که محیط پیدایش اسلام و سرزمین حجاز در عصر بعثت از آن بی‌بهره بود.

«محمد»، در مکه و در عام الفیل یا سال (۵۷۰ میلادی) به دنیا آمد. سرزمین و زمانه‌ای که سرشار از شرارت و لبریز از جهالت بود. خرافه و تعظیم در برابر اربابان و الهه‌هایی که بر ساخته جهالت آدمیان بود، یک باور و مرام بود. دانش، دانایی و پرسشگری، ارج و اجر نداشت. در کوچک‌ترین اختلاف‌ها، شدت بود و خشونت و دشمنی. زنان، بسیار بی‌قدر بودند، بدون حق زندگی و حق انتخاب. یک جامعه جاهلی بود یعنی خردستیز و بی‌اخلاق. 

«محمد» در مکه، روزگار گذرانید اما با اخلاق و خردمندی و راستی و درستی، از همین روی او را «امین» می‌خواندند. پیش از بعثت با خدیجه ازدواج کرد. یک زندگی عاشقانه و پر از مهر. تا خدیجه زنده بود، زن دیگری در زندگی محمد نبود، مگر نه این است که عشق یعنی «شرکت‌سوزی» و «یک‌دانگی»؟ خدیجه شصت و پنج ساله بود که از دنیا رفت یعنی سال دهم بعثت و پنجاه سالگی محمد. نتیجه این زندگی مشترک و مهرورزانه، چهار دختر و دو پسر بود. زینب، رقیه، ام کلثوم، فاطمه، قاسم و عبدالله.

فاطمه با «علی» ازدواج کرد. رقیه همسر «عثمان» شد و عثمان پس از مرگ رقیه، با خواهر او یعنی ام کلثوم ازدواج کرد. ازدواج زینب با پسرخاله‌اش «ابوالعاص»، ماجرایی است عجیب و شگفت که با انگاره‌های ایدئولوژیکِ امروزین و قرائت‌های متعصبانه، مرسوم و سطحی از دین، سازگاری ندارد. با آغاز رسالت، با آنکه خدیجه و دختران او به پیامبر ایمان آوردند اما ابوالعاص، شوهر زینب و داماد پیامبر، مسلمان نشد و بنابر قول «ابن سعد، مؤلف «طبقات»، مشرک باقی ماند.

ابن هشام گوید: ابوالعاص، تاجر بود و مردی امین و در سیزده سال دعوت پیامبر در مکه او مشرک باقی ماند و بنابر قول «واقدی»، در سال دوم هجری، در جنگ بدر، همراه با مشرکان مکه، علیه پیامبر جنگید و توسط مسلمانان اسیر شد. وقتی که اهالی مکه برای آزادی اسرای خود، مجبور به پرداخت «فدیه» و هزینه شدند، زینب هم برای آزادی شوهرش، گردنبند خود را به عنوان فدیه به مدینه فرستاد. پیامبر با اجازه مسلمانان، ابوالعاص را آزاد کرد و «مسلمان شدن» را شرط آزادی او قرار نداد. تنها از ابوالعاص خواست که اجازه دهد تا زینب در صورت تمایل به مدینه بیاید. ابوالعاص به مکه بازگشت اما مشرک بماند و مسلمان نشد. سال‌ها بعد که برای تجارت به شام می‌رفت، کاروان او به دست مسلمانان افتاد و ابوالعاص به مدینه گریخت و به زینب پناهنده شد. او پس از مدتی به مکه بازگشت. سال‌ها گذشت تا سرانجام ابوالعاص مسلمان شد. این یک آموزه بزرگ است برای «دینداری» و «رواداری». دامادی مشرک، در خاندان نبوت. این یعنی اخلاق متعالی و معظم بودن (وَإِنَّكَ لَعَلَىٰ خُلُقٍ عَظِيمٖ) و به راستى كه تو داراى خلق و خوى بزرگى هستى.

«محمد»، امامِ «رحمت» و پیشوای «شفقت» است نه الهه جنگ و دشمن خواندن. «محمد» از عسرت و سختیِ خّلق، ناخرسند و آزرده می‌شود. (لَقَد جاءَكُم رَسولٌ مِن أَنفُسِكُم عَزيزٌ عَلَيهِ ما عَنِتُّم حَريصٌ عَلَيكُم بِالمُؤمِنينَ رَئوفٌ رَحيمٌ)

«محمد» نیک می‌دانست که «تخفیف» و «تکفیر»، سخت‌گیری و دشمنی با «این» و «آن» یعنی تنهایی و انزوای خودساخته ( وَلَو كُنتَ فَظًّا غَليظَ القَلبِ لَانفَضّوا مِن حَولِكَ).

پیامبر، شریعت و شیوه خویش را «سهله و سمحه» خواند یعنی رواداری و بزرگواری یعنی گذشتن و بخشیدن یعنی اهتمام برای اعتلای انسانیت و اعتبار اخلاق و مهرورزی (وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ) این یعنی دوستی با جهانیان و فرو گذاشتن دشمنی، همان که سوگمندانه در سیره مسلمانان و شیوه پیشوایان دینی، کیمیایی کمیاب و شاید نایاب شده است.

(بَعَثَهُ وَالنَّاسُ ضُلاَّلٌ فِي حَيْرَهٍ وحَاطِبُونَ فِي فِتْنَهٍ قداسْتَهْوَتْهُمُ الأَْهْوَاءُ و اسْتَزَلَّتْهُمُ الْكِبْرِيَاء وُاسْتَخَفَّتْهُمُ الْجَاهِلِيَّهُ الْجَهْلاَء حیاریُ فِي زَلْزَالٍ مِنَ الأَْمْرِ وبَلاَءٍ مِنَ الْجَهْلِ فَبَالَغَ(ص) فِي النَّصِيحَه و مَضَي عَلَي الطَّرِيقَهِ و دَعَا إِلَي الْحِكْمَهِ وَ الْمَوْعِظَهِ الْحَسَنَهِ.نهج- خطبه ۹۵)

پروردگار (محمد) را برانگیخت، در روزگاری که مردمان در گمراهی و حیرانی بودند و بر بیراهه‌های فتنه‌گری می‌رفتند. آنها در هوایِ هوس‌ها بودند. خودخواهی و منیت، موجب لغزش شده بود. سرآمدی در سفاهت و نادانی، آنها را سرافکنده ساخته بود. در امور خویش، سرگردان و حیران بودند. بلای نادانی و جهل، امان را بریده بود. در این هنگامه بود که خیرخواهی پیامبر، بر آنها بارید. او در راهی راهوار، ره سپرد و خلایق را به خردورزی خواند و اندرون آنها را از اندرزهای مشفقانه آکنده کرد.

انتهای پیام